تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۳۸۹, ساعت ۱:۲۵ قبل از ظهر
سیاست خارجی امریکا؛ گفتمان شرارت و امنیت
هدی یگانه

جرس: آمریکا علیه کشورهایی که قدرت اتمی نیستند و به پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی پایبندند،از بمب اتمی استفاده نخواهد کرد، اما این محدودیت هسته ای شامل حال ایران و کره شمالی نمی شود.
اینها سخنان رئیس جمهور برنده جایزه صلح نوبل امریکاست. او که کشورش با دارا بودن بیش از 2200 موشک با کلاهک هسته ای آماده است تا به مصاف هر کشوری برود که منافع این ابرقدرت جهانی را تهدید می کند.
عمر سخنان زیبا و اندرزهای پیامبر گونه اوباما کوتاه بود و او که در پس " شعار تغییر" ساکن کاخ سفید شده بود، زود به جهانیان و آنان که امیدی به تلاشهای صلح جویانه اش داشتند، نشان داد که او هم کارگزاری است که سیاستهای نوشته را مجری است و همه این شعارها تا زمانی است که خطری منافع امریکاییان را که امروز همه جهان حیاط خلوت آنان شده است را تهدید نکند.
رئیس جمهور جوان امریکا فراموش کرده است که اولین و تنها کشوری که بمب اتم را آزمایش کرد و مردم بی گناه ناکازاکی را قربانی کرد که پس از چندین دهه هنوز آثار ژنتیکی و زیست محیطی آن باقی است، همین ساکنان کاخ سفید بودند که امروز او بر صندلی شان تکیه زده است.
امریکا که به همراه شریک روسی اش که از نقض کنندگان اصلی ان پی تی هستند، بر خلاف تعهدات بین المللی خود، با شادمانی دست دوستی می دهند و اعلام کاهش تسلیحات هسته ای می کنند و رسانه هایشان هم به زیباترین صورتی آن را به نمایش می گذارد و به دنیا گفته نمی شود، دارا بودن بیش از 5000 موشک با کلاهک هسته ای برای دو کشوری که امریکا خود را سردمدار مبارزه با تسلیحات هسته ای می دانند با کدامین منطق سازگاری دارد؟
به افکار عمومی بیان نمی شود که امریکا که به بهانه مبارزه با تروریسم، مهمان ناخوانده منطقه خاورمیانه و افغانستان است، از پاکستان دارنده بمب هسته ای حمایت می کند و برای ایران که هنوز ابعاد و اقدامات مبهمش در راستای تکنولوژی هسته ای چندان روشن نیست، شاخ و شانه اتمی می کشد!
ایران کانون توجه امریکاییان
ایران همواره یکی از کانونهای مورد توجه امریکاییان در منطقه بوده است. چه زمانی که حکومت مردمی دکتر مصدق را با سلاح امریکایی به زیر کشیدند، چه زمانی که مردم ایران می خواستند به دور از دخالتهای خارجی و دستورالعملهای کاخ سفید، کشور خود را اداره کنند.
اوباما هم از دایره مردان کاخ سفید بیرون نیست. از زمان تبلیغات انتخاباتی اش تاکنون، بارها و بارها اخبار مربوط به تهدیدها و ارعابهای این رئیس جمهور صلح طلب علیه ایران تیتر اول رسانه های خبری دنیا بوده است.
و امروز از زبان باراک اوباما، با صریح ترین واژگان ایران به حمله نظامی تهدید می شود. در حالی که بر اساس تمامی گزارشهای رسمی آژانس هسته ای تاکنون هیچ مدرکی مبنی بر فعالیت هسته ای ایران بدست نیامده است و تبلیغات رسانه ای مبتنی بر اخبار و گزارشهای غیر رسمی و دیپلماسی کشورهای غربی است.
الگوی رفتار مشابه
برای آنان که سیاست خارجی را از نزدیک دنبال می کنند، پیدا کردن یک الگوی رفتاری در تعاملات ساکنان کاخ سفید و جهان پیرامون و گاه دور تر از پیرامون خیلی دور از ذهن نیست.
گفتمان غالب ایالات متحده در خصوص مسایل مربوط به جهان و خصوصا حوزه خاورمیانه و منطقه ای که بعضا مسلمانان ساکن آن هستند، کم شباهت به گفتمان سالهای پس از جنگ جهانی دوم و دشمن تراشی برای جذب بیشتر بودجه نظامی و تدارکات گسترده تسلیحاتی و ساخت پایگاههای برون مرزی برای دفاع از مرزهای مجازی امریکاییان که گستره اش بمرور همه دنیا را فراگرفت.
اگر دیروز از ترس حضور کمونیستها و مارکسیتها دنیا شاهد یکه تازی سران واشنگتن در همه جا بود و دنیا به حیاط خلوت آنان تبدیل شده بود، امروز مبارزه با تروریسم و بنیاد گرایی است که سربازان امریکایی و ناتو را در این سرزمینها نگه می دارد و گویی زمانی برای وداع باقی نمی گذارد.
یازده سپتامبری خلق می شود و همه آنها که او نیستند؛ غیر خودی و دیگرانی محسوب می شوند که باید تحت کنترل در آیند تا منافع آنانی که در این ینگه دنیا ساکنند تامین شود.
نومحافظه کارانی بقدرت می رسند که همان سیاست را دنبال می کنند، اما باز دست امریکا را بازتر می کنند که هر جا منافعش در خطر بود بیدرنگ وارد شود حتی اگر کشورهای دیگر او را همراهی نکنند. و دامنه عمل آنان تا آنجا گسترش یافته که بوضوح تهدید به حمله اتمی می کنند. همان چیزی که همه کشورهای جهان را بخاطرش به میز مذاکره می کشانند تا پیمان خلع سلاح هسته ای امضا کنند تا نکند منافع قدرت برتر جهان در نقطه ای از کره خاکی تهدید شود.
در آن دنیای متمدن هم تئوری سازی می شود تا بتوانند بر مبنای آن بر اساس نیازمندیهای روز، خودی در مقابل ناخودی ها به صف بکشند. در حالی که دنیا بسمت تفاهم و یکدلی می رود و انقلاب ارتباطات همه دنیا را به یک دهکده کوچک تبدیل کرده باز عده ای می خواهند نقش خان و کدخدا را بازی کنند. در دنیایی که اندیشمندانش بدون نزاع، به گفتگو می پردازند ، بازی جدیدی رویارویی تمدنها را به میان می کشند. بر پایه این هویت جدید فرهنگی و ایدئولوژیک اصول سیاست خارجی نوین می ریزند و نتیجه همان می شود: اعزام نیرو به آنسوی مرزها..... اما این بار حیاط خلوت رقیب دیروز نیز افزوده می شود.
مبارزه با تروریسم!
بنام مبارزه با تروریسم لشکر می کشند به افغانستان تا طالبانی را به مصاف کشند که در مدارس تحت امر و بودجه آنان، آموزش دیده بودند و حالا شده اند " دشمن جدید"!
داستان سرمایه های بن لادن و اقوامش در ایالات متحده را هم به حدیثی دیگر وا گذاریم.
آنچه مسلم است اینکه مقامات آمریکایی هیچ وقت حاضر نبوده و نخواهند بود که جهان را به گونهای که هست قبول کنند. آنها همان شاگرد لجوج و قلدر کلاس درس جهانی هستند که بنا ندارند عرصه های قدرت و نفود خود را با کسی به مشارکت بگذراند.
هر چند بعد از سقوط شوروی، تئوری پردازان روابط بین الملل از جهان چند قطبی سخن گفتند که اتحادیه اروپا، چین و هندوستان را در خود جای می داد ولی تجربه جهانی نشان داد که امریکا هنوز یکه تاز عرصه قدرت است و در نبود رقیبی هم تراز؛ هر تلاشی که در جهت بهم زدن این تعادل باشد با شدیدترین واکنش خنثی می کنند.
اوباما تنها وارث پدرانش نیست
اوباما هر چند با شعار " تغییر" به مقام ریاست جمهوری رسید، ولی وارث کاخی سفیدی است که جهانیان ابر قدرت جهانی می خوانندش و چاره ای ندارد جز حفظ آن.
در زمان بوش منابع قدرت امریکا فزونی داشت و بالتبع با بلند پروازی های شخصی او گره خورد و سیاست عریانتری از امریکا به نمایش گذاشت.
امروز اوبامایی سکان سیاست را در دست دارد که تنها وارث خون سیاه پدرانش نیست که چه بخواهد چه نخواهد، تاریخ مظلومیت پدرانش را بر رنگی که با سفیدی امریکایی تلفیق شده؛ با خود دارد، بلکه وارث زوال اقتصادی فراگیری است که در اولین سال ریاستش او را در برابر بحرانی غیر قابل انکار قرار داد.
کسی که جایزه صلح نوبل در پرونده اش می درخشد و بی شک سقف انتظارات صلح طلبانه از او را نه فقط به عنوان رئیس جمهور سیاهپوست امریکا، بلکه بعنوان یک چهره جهانی افزایش می دهد. اما او نه در جهت آرمان جهانی حقوق بشر که در راستای حفظ " هژمونی" امریکا گام برمی دارد تا رای دهندگان خود را شاد کند و زمینه را برای ریاست جمهوری دور بعد مهیا نماید نه برای شاد کردن کودک افغانی که نه تنها والدینش را در جنگ دگر ساخته ، از دست داده بلکه پایش نیز بتازگی روی مین رفته و برای همیشه خاطره جنگ را با خود دارد.
این کاخ سفید نیست که سیاست خارجی امریکا تعیین می کند ، دالانهای فراخ کنگره و لابی های متعدد، تراستها و کارتلهای چند ملیتی که صهیونیستها فقط بخش ناچیزی از آن هستند، افق پیش روی سیاستمداران را ترسیم می کند.
کارگزاری با شعار تغییر
رئیس جمهور در این سیستم که دمکراسی را هم یدک می کشد، می شود یک کارگزار که افکار بلند و منش صلح دوستانه اش تنها در جهت تحقق همان آرمانهایی بکار گرفته می شود که برایش تعیین شده است.
نظام سیاسی و روابط قدرت و معادلات پشت پرده امریکا پیچیده تر از آن است که یک اوبامای خوش بیان که حرفهای زیبا هم می زند بتواند، تغییر محسوسی در آن ایجاد کند.
در حالی که کارگزاران سیاست خارجی این سیاهپوست صلح طلب همانها هستند که بقول سیاستمدار روسی نظریات و اندیشههایی را طراحی و تبلیغ میکردند که در سالهای1990 به شکست یوگسلاوی، از دست دادن روسیه، فاجعه در سومالی، انتفاضه الاقصی در فلسطین و حوادث 11 سپتامبر در ایالات متحده انجامید. و مجری سیاست خارجی کاخ سفید شعارش همواره " سیاست مشت آهنین" در قبال ایران بوده است.
اوباما بقول غربی ها ورژن زیبای جورج بوش است که بسته بندی سیاستهای امریکا را زیبا کرده است والا محتوی یکی است.
او کسی است که مرکز ثقل نیروهای نظامی امریکا را از عراق به افغانستان منتقل می کند با این توجیه که عملیات در عراق اشتباه بود و حال باید بازماندگان تروریسم را در افغانستان یافت، بجای تنبیه پاکستان که بیش از 200بمب اتمی تولید کرده به همسایه بی پناهش لشکر می کشد.
تروریستهای اتمی !
اوباما همان کسی است که گفته هایش این بار در مورد " تروریستهای اتمی " صدر رسانه های جهان بود . او گفته است: بزرگترین تهدید علیه امنیت آمریکا امکان دستیابی سازمان های تروریستی به سلاح اتمی است.
همان سازمانی که مقامات کاخ سفید سالها برای سرکوبش، آرامش و امنیت را از منطقه خلیج فارس، خاورمیانه و افغانستان ربوده اند. و شاید این بهانه جدید سیاستمداران ایالات متحده است تا با شکست سیاستهای ضدتروریستی شان این بار به مصاف تروریستهای اتمی بروند.
مهاتیر محمد نخست وزیر سابق مالزی بدرستی می گوید که این ملتها هستند که باز سیاستهای غلط را بر دوش می کشند وتروريست هاهر چند پيروز نشده اند اما شکست هم نخورده اند و هيچ اميدي براي پايان اين وضعيت ديده نميشود. مهاتیر علت اصلی همه اینها را ظلمی می داند که از سوی قدرتهای بزرگ بر مردم تحمیل شده است.
نخست وزیر سابق مالزی با منطق دیگری به ماجرا نگاه می کند و می داند تا زمانی که اشغالگران در منطقه هستند، خانه های آنان در اشغال است، رسانه های غربی فرهنگ و مذهب آنان را تحقیر می کنند و به سخره می گیرند، این داستان ها ادامه دارد.
بی شک امریکا با طرح نظام ارزشی مبتنی بر شرارت و امنیت که یادگار سیاست خارجی این کشور از بعد از جنگ جهانی دوم است ، امروز در دنیا به بهانه مبارزه با تروریسم، در صدد یکدست کردن این مجموعه است تا هژمونی خود را به رخ جهانیان بکشاند.
سیاستمداران این کشور به کمک تئوریسین ها و اندیشمندانی که حامی آنهاست می خواهند که هنجارها و ارزشهای خود را در قالب یک " نظام فرهنگی و هویت مهندسی شده" به دنیا و در حال حاضر در خاورمیانه و افغانستان گسترش دهند.
"آيا بايد همه مسلمانان را کشت تا مطمئن شد که هيچيک از آن ها تروريست نيستند؟!"
و شاید این همان سوال کلیدی است که مهاتیر محمد شجاعت بیانش را داشت.
رویارویی دو تمدن و رویارویی دو ایدئولوژی. ایدئولوژی که در فریادهای مظلومانه فلسطینان در انتفاضه خود را نشان داد و در نگاه کودک بی پناه افغانی که سهمش از این دنیا با همه وسعتش، پاهای رفته بر مین است، رخ می نماید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر