۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

جنبش راه سبز - جرسDecember-24-10




حبیب صادقی






اشاره: آنچه در پی می‌آید، متن پیاده شدهٔ مجموعه جلساتی است که در سه ماههٔ اول سال جاری (۱۳۸۹) در بررسی معنای بصیرت و شناخت حق و باطل برگزار شده است. بدیهی است برخی از حوادثی که در متن آمده است مربوط به آن زمان می‌باشد، هرچند در کلیت بحث تغییری ایجاد نمی‌کند.



بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین



و ما توفیقی الا باللّه العلی العظیم و الصلوة و السلام علی سیدنا و مولانا ابی القاسم المصطفی محمد و علی اهل بیته الطّیبین الطّاهرین المعصومین



در جلساتی که تا اینجا خدمت دوستان برگزار شد، صحبت از بصیرت، معنای آن و طرق دست یافتن به آن بود و عرض شد: «یکی از راه‌های رسیدن به بصیرت، مطالعه تاریخ و پند گرفتن و عبرت گرفتن از آن می‌باشد»؛ همچنین بیان شد: «علت این‌که انسان با خواندن و تأمل در تاریخ، بصیر می‌شود و معرفت به خدا پیدا می‌کند این است که آنچه در طول تاریخ اتفاق افتاده است همه آیات پروردگار و سنت‌های الهی است و تصدیق کنندهٔ این آیات و سنت‌های الهی هم تاریخ است». دوستی می‌گفت: «ما خیلی مطلب از آیات قرآن را در حفظ داشتیم اما فهمیدن، و دریافت شهودی و تجربی آن مطالب، بعد از وقایع اخیر نصیبمان شد»؛ یعنی شما در قرآن می‌خوانید: «زیانکارترین مردم کسانی هستند که اعمال بدی دارند و عملشان سوء است، اما فکر می‌کنند بهترین اعمال را انجام داده‌اند»؛ خیال می‌کنند با این اعمال به سعادت می‌رسند و از مردم عوام جلو افتاده‌اند، از خواص و نخبگان جلو افتاده‌اند؛ دائم به خود تلقین می‌کنند که با این اعمال صاحب سود و منفعت شده‌اند و دیگران را سرزنش می‌کنند که چرا مثل ما عمل نمی‌کنید؛ چقدر در درست بودن توهّماتشان مغالطه می‌کنند، اما این اعمال نزد خدای‌تعالی بدترین اعمال است. خوب، در تاریخ زیاد این مطلب واقع شده است و امروز هم شاهد آن هستیم: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فىِ الحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» (کهف، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴) حال سؤال می‌شود: آیا خدای‌تعالی برای این مردم (که فکر می‌کنند اعمال بدشان، بهترین عمل‌ها است و بدین سبب، زیانکارترین مردم می‌باشند) مثالی هم زده است؟ چه کاری است که این مردم بیچاره و زیانکار انجام می‌دهند که گمراهی و عین ضلالت و تاریکی است: «ضَلَّ سَعْيُهُمْ» اما خیال می‌کنند و به حساب و کتابشان این‌گونه در می‌آید که بهترین کارها و فکرها را دارند؟



زیانکارترین مردم چه کسانی هستند؟



بله، خود خدای‌تعالی آن‌ها را معرفی کرده است؛ در آیه قبل از این آیاتی که قرائت شد، خدای‌تعالی عمل آن‌ها را ذکر می‌فرماید: «أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَن يَتَّخِذُواْ عِبَادِى مِن دُونىِ أَوْلِيَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلًا» (کهف، آیه ۱۰۲) آیا کافران گمان کردند اگر کسی غیر از خدا را مولا و ولیّ خود بگیرند، از عذاب آسوده شده‌اند؟ آیا آن‌ها فکر می‌کنند این ولیّ و رهبرشان، می‌تواند نفعی به حال آن‌ها داشته باشد؟ هرگز! بلکه ما جهنم را محیط بر آنان قرار دادیم و اولین نتیجه‌ای که از این شرک و کفر، و اتخاذ غیر خدا به عنوان ولیّ می‌گیرند، جهنم است. آیهٔ عجیبی است: «إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلًا»، «نُزُل» یعنی اولین چیزی که صاحب خانه به وسیلهٔ آن از مهمانش پذیرایی می‌کند. خدا می‌فرماید: «ما جهنم را «نُزُل» برای کسانی که غیر از خدا را ولیّ خود بگیرند، قرار داده‌ایم». بنابراین مصداق نخست افرادی که عمل سوء دارند، اما خیال می‌کنند بهترین عمل‌ها فقط از آن‌ها سر می‌زند، کسانی هستند که افراد و شخصیت‌ها را به اسم خدا، به اسم یک امر مقدّس، «ولیّ» و همه کاره خود می‌گیرند و به تدریج بندهٔ آن‌ها می‌شوند.



چقدر در تاریخ به اسم یک کار مقدّس، یک کار خوب و پسندیده، به عنوان یک عمل خدایی و به اسم خدا، وحشتناک‌ترین جنایت‌ها را انجام داده‌اند و به آن افتخار هم کرده‌اند؟ چه کسانی آماده شدند، جناب عیسی را به صلیب بکشند؟ مگر مؤمنان و علمای قوم بنی اسرائیل نبودند که به خاطر حفظ قدرت و منافعشان توطئه کردند و تهمت زدند؟ حضرت حسین بن علی(ع) را مگر به خاطر دفاع از ولایت آن‌گونه به شهادت نرساندند؟ بله، سیدالشهداء (ع) را به خاطر «ولایت» کشتند؛ به جهت ولایت یزید و به اسم خدا به شهادت رساندند. لذا در ادامه این آیات، خدای‌تعالی می‌فرماید: «أُوْلَئكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا» یعنی این افراد زیانکار، کسانی هستند که به آیات و نشانه‌های پروردگار عالم کافر شدند، به معاد و باز گشت امور به خدای‌تعالی کافر شدند و در نتیجه اعمال آن‌ها حبط شد و از بین رفت که بدین سبب در قیامت هیچ وزن و اعتباری ندارند. به عبارت دیگر زیانکارترین مردم کسی است که بعضی از اعمال خوب دیگران را انجام می‌دهد، اما هیچ ثوابی برای این اعمال ندارد و همه آن اعمال از بین می‌رود چون آن‌ها به نشانه‌های خدا کافر شدند و آیات خدا را تکذیب کردند؛ یعنی ممکن است به خدا هم اعتقاد داشته باشند، اما چون فرستادهٔ خدا و مصلحان الهی را تکذیب می‌کنند، چون امر به معروف و نهی از منکر را نمی‌پذیرند، اعمال خوب آن‌ها هم «حبط» می‌شود و از بین می‌رود. این وضع کسانی است که زیانکارترین مردم هستند، اما فکر می‌کنند اعمال خوبی دارند! این وضع کسانی است که همه جنایات خود را به اسم خدا و امور مقدّس دیگر توجیه می‌کنند.



در این وقایع اخیر و قبل از آن، مگر بچه‌های ما را به اسم خدا و ولایت نکشتند؟ الآن بروید و بپرسید: «آیا ناراحت هستید که با باتوم، با شوکر، با شلنگ و زنجیر، با انواع خشونت‌ها و شکنجه‌ها، مردم را مجروح کردید و کشتید»؟ البته عدّه‌ای توبه کردند، ناراحت هستند و وجدانشان رهایشان نمی‌کند، اما عدّه دیگری به خصوص آن بالاتری‌هایشان نه تنها پشیمان نیستند، بلکه افتخار هم می‌کنند، خدا را شکر می‌کنند که روسفید شدند و از امتحان سربلند بیرون آمدند! بعد از شهادت حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) قیام‌هایی علیه ولایت و حکومت یزید شکل گرفت؛ از جمله در مدینه که مردم قیام کردند. یزید لشکری را برای سرکوب مردم فرستاد و چند نفر از خونخوارترین افراد، از جمله «حجّاج بن یوسف» را همراه آن‌ها کرد؛ این سپاه به طرف مدینه آمد و در محلی به نام «حَره واقم»، با لشکری که از مدینه آماده شده بود، جنگید. سپاه یزید در ابتدا شکست خورد و پراکنده شد، اما فرمانده‌های آن‌ها با تهییج، با تهدید و ارعاب، آن‌ها را جمع و جور کردند و در جنگ دوم غلبه کردند. به هر حال، جنایتی به بار آوردند که در تاریخ کم سابقه است: فرمانده سپاه اعلام کرد که تا سه روز و سه شب، جان، مال، و ناموس مردم برای شما حلال است و هر کاری می‌خواهید انجام دهید که آزادی شما در حد مطلق است! و چه کردند؟ طوری شد که بعد از این جنایات تا مدت‌ها هنگام ازدواج دخترها، شرط «بکارت» را برداشته بودند، چون دختر باکره‌ای نمانده بود! چه جنایت‌ها نقل شده است؛ ده هزار نفر را کشتند؛ بعد هم مردم را می‌آوردند پیش سردار این سپاه و از مردم برای ولایت یزید، بیعت می‌گرفتند؛ برای اقرار به این‌که جان و مال و ناموس مردم در اختیار یزید و ولایت مثلاً اسلامی! او است و «مردم، بندهٔ یزید می‌باشند»، اعتراف می‌گرفتند و هر که کوچکترین تعلّلی می‌کرد، می‌کشتند.



اما فرماندهٔ این سپاه جنایتکار، «مسلم بن عُقْبَة» است که به خاطر اسرافش و از حد گذراندن در جنایت‌هایی که مرتکب شد، معروف شده است به «مُسْرِفِ بْنِ عُقْبَة». وضع این شخص هنگام مردن در تاریخ آمده است. خوب دقت کنید! این سپاه با این فرمانده بعد از واقعه حره، برای سرکوب مردم مکّه عازم آنجا می‌شوند که در بین راه مُسْرِفِ بْنِ عُقْبَة مریض می‌شود و به حال مردن می‌افتد؛ از اطرافیانش کاغذ و قلمی می‌خواهد که در این آخر عمری، مطالبش را بنویسد. در این وصیتنامه ابتدا جانشینش را برای فرماندهی مشخص می‌کند و در انتها مناجاتی با خدا دارد؛ عجیب است! این آدم با آن جنایت‌ها اکنون در حال مرگ است و می‌خواهد با خدا درد دل کند؛ می‌گوید: «خدایا! من گناهانی دارم که باید مرا بیامرزی، اما وسیله‌ای به درگاهت برای عذرخواهی ندارم جز بهترین کاری که در تمام عمرم کردم؛ یعنی همان قتل عام مردم مدینه». باید پناه ببریم به خدای‌تعالی که انسان به کجا می‌رسد! فکرش، روحش، وجدانش، و همه چیزش از بین می‌رود: «خدایا مرا ببخش به خاطر بهترین عملی که انجام دادم؛ به خاطر این‌که مردم را به دستور ولیّ امر مسلمین، جانشین رسول خدا در روی زمین، «یزید» به خاک و خون کشیدم»! چه بگوییم؟ ملاحظه می‌کنید انسان به کجا می‌رسد!؟



به خانه و دفتر مراجع بزرگوار هجوم می‌برند، می‌روند در مسجد قبای شیراز به یک عالم ربّانی توهین می‌کنند، به مؤمنین جسارت و بی‌ادبی می‌کنند و توجیه این رفتارشان هم، دفاع از ولایت خدا و اهل بیت(ع) است! با سنگ به نمازگزاران مسجد حمله کردند، سر و کله مردم را شکستند، اموال مسجد را تخریب کردند، بعد هم به این جنایتشان افتخار می‌کنند! از این‌که فقط پنجاه نفرند که این کارها را می‌کنند و بقیهٔ مردم مخالف آن‌ها هستند یا بی‌تفاوت و البته بی‌بصیرت، ابراز شادی می‌کنند و به هم می‌گویند: «فکر نکنی همین جوری اینجا هستی‌ ها؛ انتخاب شدی؛ قدر خودتون را بدانید»! «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فىِ الحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا». بنابراین مطالعهٔ تاریخ هم مطالعهٔ آیات خدا است، هم تصدیق کنندهٔ آیات پروردگار؛ هر چه در قرآن است، حق است و عینیت دارد؛ فرعون و «فرعونیت» همیشگی است. خدا می‌فرماید: «تَشابَهَتْ قُلُوبُهُم» (بقره، آیه ۱۱۸) همه مستبدین و ظالمین که در تاریخ بوده‌اند و هستند و خواهند بود، قلوب آنها و وضع باطنشان یکی است؛ مثل هم هستند. جنابعالی هم با مطالعهٔ تاریخ و وضع مستکبرین در آن، این کلام خدا را تصدیق می‌کنید و متوجّه حقّانیت آن می‌شوید.



نشانه‌های اهل حق در طول تاریخ



این ارزش تاریخ است و درسی است که از مطالعهٔ آن فرا می‌گیریم. حال با یادآوری آنچه در جلسهٔ قبل دربارهّ نشانه‌های اهل حق در تاریخ بیان کردیم، نکاتی در همین زمینه اضافه می‌شود؛ همان‌ طور که اهل باطل و طاغوت‌ها «تَشابَهَتْ قُلُوبُهُم»، اولیاء خدا و مصلحین جامعه هم مانند یکدیگر هستند، البته به فراخور تقرّبی که به خدا دارند؛ پس اهل حق و پیروان حق خصوصیات مشترکی دارند؛ از جمله این‌که تمام اولیاء خدا و دوستداران آن‌ها از جانب صاحبان قدرت و زورمداران آن جامعه، مورد انکار و تکذیب واقع می‌شوند؛ چرا این‌گونه است؟ مگر انبیاء و اولیاء چه می‌کردند و چه می‌گفتند که قدرتمندان و حاکمان با آن‌ها به مخالفت بر می‌خواستند؟ دعوت مصلحان جامعه که مشخص است؛ همان طور که گفته شد، ایشان دعوتی نداشتند مگر به خدا و به بندگی خدا؛ برنامهٔ اصلی ایشان، گسترش آگاهی‌ها در جامعه است. دوستان خدا می‌خواهند مردم هر چه بیشتر عالم باشند، با فهم باشند، بیشتر و بهتر با حقایق عالم آشنا شوند، سطح فکری مردم تعالی پیدا کند، از توجّه به مادّیات و امور زودگذر و فناپذیر، به امور ثابت، واقع، و فنا ناشدنی معطوف شوند. این برنامهٔ اولیاء خدا است؛ اما این مسائل، چه خطری برای حکّام و قدرت‌طلبان دارد که با مصلحان جامعه با قهر و غلبه و زور مقابله می‌کنند؟ معلوم است: «آن‌که با خدا آشنا شود، غیر خدا در چشمش با عظمت نیست و غیر خدا صلاحیت برای تبعیت و بندگی ندارد»؛ از شخص پرستی بیرون می‌آید. بنابراین آن قدرت‌طلبی که مقامش، موقعیتش، قدرتش، و ثروتش مدیون نادانی مردم است، مدیون و وابسته به ذلّت مردم است، بدیهی است که از گسترش آگاهی مردم در هراس باشد. بزرگترین دشمن قدرت‌طلبان علم است؛ دشمن آن‌ها، مردم دانا و خداپرست می‌باشند.



دربارهٔ فرعون و نحوه حکومت و برخوردش با مردم، در قرآن آمده است: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه‏» (زخرف، آیه ۵۴) او مردم، قومش، و اطرافیانش را ذلیل کرد؛ تحقیر کرد؛ در عقب ماندگیِ فکری نگاه داشت؛ جلوی اموری که می‌توانست مردم را با حقایق آشنا کند، گرفت؛ رسانه‌های مخالفینش را تعطیل نمود؛ بعد از این کارها و این خفّت دادن‌ها، عدّه‌ای از مردم هم اطاعت او کردند و پیرو منویات او شدند و در حمایت از او با جناب موسی دشمنی کردند! ریشه را قرآن بیان می‌فرماید؛ چرا عدّه‌ای حاضر شدند با موسی و دوستدارانش به مقابله برخیزند؟ چون فرعون آن‌ها را ذلیل و زبونِ خودش کرده بود و آن بیچاره‌ها هم از مسیر عدالت، از مسیر خوبی‌ها خارج شدند و از فرعون در مقابل جناب موسی حمایت کردند. طبیعی است: کسی که بندهٔ خدا شده است، زیر بار غیر خدا نمی‌رود؛ آن‌‌که با خدا مأنوس شده است، هراسی از غیر خدا ندارد. یک روش «حکومت کردن» هم، «ترساندن مردم» و ارعاب است؛ اما مردمی که خدایی شده باشند ترسی از غیر خدا ندارند؛ مردمی که لذّت و عزّت با خدا بودن و با اولیاء خدا بودن را چشیده باشند، محال است که زیر بار ذلّت بندگی و تواضع برای غیر خدا بروند. به همین خاطر است که نشانهٔ مهم اهل حق، انکار و تهدید شدن از جانب صاحبان قدرت و ثروت است. همه پیامبران تکذیب شدند و مورد تهمت و آزار متولیان حکومت قرار گرفتند چرا که این بزرگواران، مردم را با عزّت نفس و آزادگی آشنا می‌کردند که این‌ها بزرگ‌ترین مانع برای تمامیت خواهان است.



نکتهٔ دیگری در اینجا وجود دارد که توجّه به آن هم، بسیار جالب است و البته بسیار دلگرم کننده؛ گفتیم که مصلحان جامعه از طرف قدرتمندان مورد انکار قرار می‌گرفتند، اما نحوهٔ انکار آن‌ها چگونه می‌باشد؟ به عبارت دیگر با چه مکر و حیله‌ای مقابل استدلال روشن و منطبق بر فطرت و فهم باطنیِ مردم ‌که از طرف اولیاء خدا مطرح می‌شود، این حکّام ظالم می‌ایستادند و رسانه‌ها و نخبگان درباری آن‌ها، به تبلیغ آن می‌پرداختند؟ نقشهٔ آن‌ها در مقابل بیان روشن و نورانی دوستداران خدا چیست؟ ای کاش استدلالی بود! ای کاش آن قدر منطقشان قوی بود که کمتر حسرت گمراهیشان را می‌خوردیم! روش و منطقشان، فقط استهزاء است و تحقیر، و بعد از آن، تهدید و خشونت؛ همین و بس؛ «إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُم‏» (ما شما را بدقدم و شوم می‌دانیم) چه استدلالی! «أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُك‏» آیا نمازت به تو دستور می‌دهد که ما تقلّب نکیم، ما غش در معامله نکنیم؟ آیا با نمازت می‌خواهی جلوی ما را بگیری؟ این هم یک استدلال که در مقابل حضرت شعیب به کار می‌بردند. ببنید فرعون چه می‌گوید: «أَ لَيْسَ لىِ مُلْكُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِى مِن تَحْتىِ أَ فَلَا تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِينٌ وَ لَا يَكاَدُ يُبِين» (زخرف، آیه ۵۱ و ۵۲) آيا نمی‌بینید که حاکم، مالک و همه کارهٔ کشور من هستم؟ آیا کسی هست که مثل من باشد و همهٔ مجاری اقتصادی مملکت تحت نظرش باشد؟ ببینید رودها از زیر قصر من رد می‌شود؛ موسی که چیزی ندارد، خانهٔ آن‌چنانی ندارد، موقعیتی در خور ملاحظه ندارد. «وَ لَا يَكاَدُ يُبِين»، ملاحظه کنید فرعون دربارهٔ موسی چه می‌گوید و چگونه مسخره می‌کند: «موسی که نمی‌تواند فصیح صحبت کند، حرفش را نمی‌تواند واضح بیان کند، اما من بهتر از او هستم! ببینید چه خوب حرف می‌زنم؟ چه می‌کنم؟».



حتماً در خاطرتان هست که بعد از آن مناظره کذایی، چه می‌گفتند؛ چقدر جناب میر حسین را به خاطر «چیز چیز» کردن به خیال خود تحقیر کردند؛ به خاطر این‌که نتوانسته آنچه می‌داند و آنچه واقع است و وجود دارد را به فصاحت بیان کند، استهزاء کردند و گفتند: «این هم بزرگتون، دیدید چه کارش کردیم؟» این مرد با حیاء را که وقتی می‌خواهد انتقاد کند، می‌گوید: «ما می‌آییم واردات را آزاد می‌کنیم و به اقتصاد بومی خودمان لطمه می‌زنیم؛ ما می‌آییم با ماجراجویی در سیاست خارجی همه را علیه خودمان متحد می‌کنیم و به امنیت و پیشرفت کشور صدمه می‌زنیم» متوجّه عرضم شدید؟ در انتقادش می‌گوید: «ما» «ما اشتباه کردیم»؛ نمی‌گوید «تو کردی» خودش را هم داخل اشتباه دیگران می‌کند. این حیا است، این بزرگواری این شخص را می‌رساند. در روایت است که لکنت زبان از حیا است؛ حیای از مردم، از این‌که کام مردم از گفته‌های ما تلخ نشود. «تَجِدُ الرَّجُلَ لَا يُخْطِئُ بِلَامٍ وَ لَا وَاوٍ خَطِيباً مِصْقَعاً وَ لَقَلْبُهُ أَشَدُّ ظُلْمَةً مِنَ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ تَجِدُ الرَّجُلَ لَا يَسْتَطِيعُ يُعَبِّرُ عَمَّا فِي قَلْبِهِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبُهُ يَزْهَرُ كَمَا يَزْهَرُ الْمِصْبَاح‏» راوی می‌گوید حضرت صادق(ع) به ما فرمود: «باهوش باشید! حواستون را جمع کنید؛ چرا که ممکن است کسی را ببیند که در صحبت کردن و حرف زدن، بسیار قوی باشد؛ حتی یک لام و واوی را جابه‌جا نگوید و در گفتنش، خطا نکند؛ کسانی که در مقابلش قرار می‌گیرند را در صحبت کردن به چالش بکشد؛ اما باید از او پرهیز کنید که قلب او از تاریک‌ترین شب‌ها هم، ظلمانی‌تر و سیاه‌تر است! و در مقابل مردی را می‌بینید که نمی‌تواند آنچه از حقیقت در قلبش قرار گرفته را بیان کند، اما قلبش مانند چراغ، مانند آفتاب، روشنایی دارد (كافی، ج‏2، ص: 422)



با حضرت نوح نیز به همین ترتیب، قدرت‌طلبان و تمامیت خواهان برخورد می‌کردند. منطق آن‌ها جز تمسخر و تهدید چیز دیگر نبود. بعد از صدها سال که از طرف جناب نوح نصیحت بود، هدایت بود و از طرف آن‌ها انکار بود و تکذیب، دستور آمد که ای نوح! کشتی بساز تا تو و ایمان آورندگان را از عذاب حتمی خدای‌تعالی حفظ کند. حالا جناب نوح شروع کرد به ساخت کشتی؛ اما قدرت‌طلبان چه کردند؟ می‌آمدند و مسخره می‌کردند: «در این بیابان، در این مکانی که از آب و دریا فاصله دارد، کشتی می‌سازی؟ پناه بر خدا مگر دیوانه شدی!» در قرآن می فرماید: «كُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْه‏» (هود، آیه ۳۸) هرگاه این برتری طلبانِ قوم جناب نوح از محل ساخت کشتی رد می‌شدند، «سَخِرُواْ مِنْه» مسخره می‌کردند. خوب، اگر فکر می‌کنید کار اشتباهی است که یک کشتی با این عظمت، دور از دریا ساخته شود، رهایش کنید تا در اشتباهش بماند، چرا دیگر می‌آیید مسخره می‌کنید؟ و نه به همین مقدار که بارها نقل شده است: می‌آمدند و به کشتی ساخته شده آسیب‌های جدی وارد می‌کردند و حضرت نوح به همراه مؤمنین، دوباره ساخت کشتی را از سر می‌گرفتند. نه تنها این کار که اگر جوانان اطراف جناب نوح می‌آمدند، در روایت است دست بچه‌هایشان را می‌گرفتند و می‌بردند که یک موقع جوانان بی‌بصیرت نشوند، معاند و محارب نشوند! به حساب امروز، تمام راه‌های ارتباطی حضرت را با مردم بسته بودند؛ روزنامه‌ها را بستند، سایت‌ها در فضای مجازی را فیلتر کردند، و جلوی ملاقات مردم با حضرت را می‌گرفتند. بنابراین منطق معاندین و مخالفینِ اصلاحات، بی منطقی است؛ استهزاء است و در نهایت، تهدید و خشونت. خلاصه، در قرآن درباره انبیاء آمده است که حاکمان و قدرت‌طلبان جامعه به ایشان می‌گفتند: «یا از ما تبعیت کنید و از ما بگویید، یا اینکه شما را زندان می‌کنیم، تبعید می‌کنیم، با سنگ و مانند آن، به جان شما می‌افتیم تا بمیرید»!



اما در این تهدید کردن‌ها و مقابله زورمداران با مصلحان، یک مطلب خود نمایی می‌کند و بسیار جای تأمل دارد: تنها افرادی که تهدیدهایِ در حد کشتن خود نسبت به مصلحان را عملی کردند، مقدّسین و مذهبیان آن جامعه بودند؛ یعنی اگر یکی از انبیاء در جایی مشغول به هدایت و راهنمایی مردم می‌گشت که در آنجا دینی وجود نداشت و مذهبی نبود، مردم‌ در آنجا بت پرست و کافر بودند، آن نبی و رسول خدا تهدید به مرگ می‌شد، اما اگر می‌خواستند تهدید خود را عملی کنند، خدای‌تعالی مهلت نمی‌داد. نمونهٔ آن، حضرت ابراهیم و موسی است؛ هنگامی که نمرود و فرعون خواستند تهدید خود را عملی کنند، خدا با قدرت خود آن‌ها را ناکام گذاشت. اما دربارهٔ جناب یحیی و امثال ایشان، این علمای مذهبی بودند که مقدّمات آن فاجعه نسبت به حضرت یحیی را فراهم کردند و خدای‌تعالی هم به آن‌ها مهلت داد. درباره حضرت اباعبداللّه(ع) دیگر به خوبی می‌دانید چه اتفاقی افتاد! به عبارت دیگر گویا سنّت الهی است که فقط مدّعیان مذهب و دین، بتوانند استوانه‌های دین و اولیاء دینی را به قتل برسانند؛ آن هم با شدیدترین جنایت‌ها و خشونت‌ها. در اینجا کلام امام حسین(ع) درباره جناب یحیی و انبیاء بنی اسرائیل جالب است؛ در مدتی که حضرت در مکّه بودند (قبل از حرکت به سمت کوفه و کربلا) افراد مختلفی می‌آمدند و با حضرت ملاقات داشتند؛ یکی از آنها ابن عمر (فرزند خلیفه دوم) است. گفتگوی عجیبی است؛ این شخص به حضرت عرض می‌کند: «یا حسین! بیا با این حکّام ظالم و گمراه صلح کن و خودت را از کشته شدن و خون‌ریزی دور نگه دار»! حضرت جواب می‌دهد: «آيا توجّه ندارى كه دنيا در نزد خدا چقدر بی‌ارزش است که يحيى بن زكريّا را به خاطر نهى از منكر، کشتند و سرِ بريده او را به عنوان هديه نزد طاغوتی از پليدهاى بنى اسرائيل فرستادند؛ آيا نمى‏دانى كه بنى اسرائيل و به ظاهر مذهبیان جامعه، (می‌دانید منظور از بنی اسرائیل در قرآن و روایت چه کسانی هستند؟ فرزندان و نسل حضرت اسحاق، فرزند حضرت ابراهیم را بنی اسرائیل می‌گویند) در فاصله كوتاه بين طلوع صبح و طلوع آفتاب، هفتاد «پيامبر» را كشتند؛ سپس به طور عادى به بازارهاى خود رفتند و به خريد و فروش مشغول شدند، گويى هيچ كارى انجام نداده‏اند». بعد حضرت ادامه می‌دهند: «خداوند در عذاب آن‌ها شتاب نكرد، بلكه مدّتى به آن‌ها مهلت داد، سپس آنان را با انتقامی سخت در عذاب خود افكند». به راستی، چه سرّی در این مهلت دادن خدا به علمای مقدّس‌مآب و مردم مقلّدِ آن‌ها وجود دارد که می‌توانند پیامبران الهی را بکشند و می‌توانند خون خدا، حضرت سید الشهداء(ع) را به شهادت برسانند؟ شاید بتوانیم در جلسات پایانی، جواب این سؤال را پیدا کنیم.



به هر حال، سرگذشت مصلحان را ملاحظه کنید. در یک روز هفتاد فرستاده خدا را می‌کشند! این تاریخ است و این ارزش مطالعه آن است که انسان بداند اهل حق چه خصوصیاتی دارند و با چه مصائب و مشکلاتی در زندگی مواجه هستند. شما زندگی همین امام خمینی(ره) را نگاه کنید: از همان ابتدا مورد انکار و تهمت واقع بود؛ هم از طرف شاه و هم از طرف این به ظاهر علمای مقدّس‌مآب؛ اما خود امام می‌گوید: «مشکلاتی که ما از این عالمان و مذهبیان متحجّر و دنیا طلب کشیدیم به مراتب بیشتر از مصائبی بود که شاه و حامیان بین المللی شاه بر ما تحمیل کردند». نحوه مخالفت این افراد با امام را مطالعه کنید، ببینید کلام آن‌ها برای شما آشنا نیست؟ ببینید این چند وقت مثل آن را نشنیده‌اید؟ می‌گفتند: «تنها حکومت شیعه در جهان، حکومت شاه است؛ شاه شیعه است، چرا او را تضعیف می‌کنید؟ چرا بصیرت ندارید؟ اگر شاه تضعیف شود، چه کسانی سود می‌کنند؟ بهایی‌ها سود می‌کنند، توده‌ای‌ها برد می‌کنند؛ چرا این مسائل به این واضحی را نمی‌بینید؟ از خدا بترسید! جوابِ خون این جوانانی را که به واسطهٔ بیانیه‌های شما به خیابان می‌آیند و کشته می‌شوند، چه کسی باید بدهد؟ با گوشت و پوست که نمی‌توان حریف تفنگ و گلوله شد». این تفضّلات آقایان قبل از انقلاب؛ بعد هم که بهتر می‌دانید این مقدّسین نافهم چه خونی به دل مؤمنین کردند. در جلسات خود نوحه سرایی می‌کردند که «وا اسلاما! خمینی چه بر سر اسلام آورده، چه بر سر شیعه می‌آورد؟ ما را در مقابل اهل سنّت ضعیف کرده است؛ دیگر نمی‌توانیم اسم «علی» را بیاوریم. هی می‌گویند وحدت جهان اسلام، ما چه وحدتی با آن‌ها می‌توانیم داشته باشیم» یا می‌گفتند: «این چه دولتی است؟ (منظورشان دولت میر حسین بود) این چه حکومت اسلامی است که رئیس دولتش، کمونیست است و تفکّرات چپی دارد».



ساده‌ترین راه برای شناخت حق



جالب است! آن‌هایی که آن موقع مخالف بودند با امام، به مرور شدند شارح انقلاب؛ شدند ولایتی و بالاخره شدند صاحب ولایت و حکومت. به هر حال، شاهد و نشانهٔ مهم اهل حق، تکذیب شدن توسط صاحبان قدرت، آن هم با تهمت، تمسخر، تحقیر، در کنار خشونت و ارعاب است. البته از این مطلب، یعنی «تکذیب مصلحان و تهمت و تهدید نسبت به آن‌ها» نشانهٔ دیگری برای حق و تشخیص اهل حق ظاهر می‌شود: «حق و راه حق، همیشه همراه با زحمت و سختی است». ایستادن و پافشاری بر حق، مخالف میل و هوای انسان است؛ چون طبع انسان، آسایش را بر سختی‌ها ترجیح می‌دهد. همیشه نفس به دنبال خوشی و راحتی است؛ پس اگر ببیند کاری مخالف لذت و راحتی است، آن عمل را رها می‌کند. به همین سبب حضرت موسی بن جعفر(ع) در سفارشاتی که به هشام دارد، یک راه ساده اما بسیار دقیق را برای شناخت حق به همهٔ انسان‌ها و برای همیشهٔ تاریخ بیان می‌فرماید و اگر کسی به احکام خدا و شرع آشنا باشد، این طریق هیچ تخلفی از مسیر حق برای انسان باقی نمی‌گذارد: «إِذَا مَرَّ بِكَ أَمْرَانِ لَا تَدْرِي أَيُّهُمَا خَيْرٌ وَ أَصْوَبُ فَانْظُرْ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى هَوَاكَ فَخَالِفْهُ فَإِنَّ كَثِيرَ الصَّوَابِ فِي مُخَالَفَةِ هَوَاك» (تحف العقول، ص: ۳۹۸) ای هشام! ای شیعیان آقا موسی بن جعفر! ای مسلمانان و ای انسان‌ها! اگر در مسأله‌ای خواستید راه حق و خیر را تشخیص دهید و بین دو کار، بین دو گروه، بین دو جریان فکری، خواستید پیرو حق باشید، در آن دو طریق ملاحظه کنید: کدامیک به خواسته و میل شما نزدیک‌تر است، تبعیت کدام از آن دو گروه خوشایندتر است، به نفس و میل شما کدام طرف حلوایش بیشتر است، کدام جریان اگر همراهش شوی، موقعیت بهتری پیدا می‌کنی و ترقّی پیدا می‌کنی، آن جریانی که این خصوصیات را دارد یعنی راحتی دارد، آن را رها کنید که بسیار است حق در مخالفت هوا پیدا می‌شود. اگر می‌خواهید دنبال حق باشید «راه حق با سختی و مصیبت قرین است» با آبروریزی با زندان، با شکنجه، با از دست دادن تمام منزلت‌های اجتماعی، با اخراج شدن از دانشگاه‌ها و مساجد، با کشته شدن و مجروح شدن، همراه است.



این فرمایش نورانی، کاملاً مسیر حق‌طلبی را واضح می‌کند. ملاحظه کنید در طول تاریخ آن‌ که دنبال حق باشد، همیشه در مرارت و تلخی و سختی‌ها است حتی اگر صاحب قدرت و حکومت باشد؛ کم اتفاق افتاده که حق طلبان به قدرت ظاهری برسند، اما همان تعداد معدود و قلیل هم گواه است که حتی در قدرت هم «حق» سختی دارد. نمونهٔ روشن آن، حکومتِ پر از رنج و سختی مولا علی(ع) است؛ در آن پنج سال حکومت، حضرت و پیروان ایشان دائم در سختی از طرف اهل طاغوت و دنیا طلبان بودند که دیگر خوب به این مقطع از تاریخ آشنا هستید. در انقلاب ایران هم نگاه کنید؛ مرحوم امام و کسانی که همراه ایشان بودند، همیشه تحت فشار و انکار و سختی بودند؛ جوانان مردم به جبهه می‌رفتند و جوانان آقایان به اروپا، جوانان ما درس و دانشگاه را رها می‌کردند تا به انقلاب و مردم کمک کنند، آقایان بچه‌های خود را جمع می‌کردند که مگر حکومت فقط رزمنده می‌خواهد، آیا تاجر و دکتر و مهندس نمی‌خواهد! دوستان ما کشته و مجروح می‌شدند، آقایان طعنه می‌زدند: «با دست خالی که نمی‌شود با دنیا جنگید». جناب موسوی و اکثر دولتمردان او به سختی در تلاش بودند تا هم هزینه جنگ را تأمین کنند و هم ما یحتاج مردم را فراهم سازند، آقایان بازار را تعطیل می‌کردند که چرا جلوی تجارت ما را گرفته‌اید!



در همین هیأت حاکم کنونی، نگاه کنید کدامیک از آن‌ها پدر شهید یا خانوادهٔ شهید هستند؟ چند نفر از آن‌ها در جنگ نقش مؤثّر و عملیاتی داشتند (در خط مقدّم بوده‌اند)؟ در قبل از انقلاب آن‌ها کجا بودند؟ جمع مدتی که تمام آقایان در زمان مبارزه با رژیم سابق به زندان افتاده‌اند را حساب کنید، به اندازه مدت زمانی که فقط «بهزاد نبوی» در رژیم سابق زندان بوده است، نمی‌شود! به این فرماندهان کنونی سپاه نگاه کنید، چقدر مجروحیت و اسارت داشته‌اند؟ بیشتر کسانی که در جنگ وارد سپاه شدند تا از انقلاب دفاع کنند، بعد از جنگ و امام نتوانستد جوِ متفاوت و نظامی سپاه را تحمل کنند و از سپاه خارج شدند. معدود افرادی هم که ماندند تا خدمت کنند به خاطر سوابق سیاسی خود، در تشکیلات جدید جایگاه مهمی نداشتند. آقایان سرتیپ شدند، دیگرانی که در جنگ فرمانده همین افراد بودند یا بازنشسته شدند یا سرهنگ، آن هم نه سرهنگ تمام! مقاطعی در جنگ که جبهه‌ها خالی شده بود و امام مرتّب سفارش می‌کرد که نباید جبهه‌ها خالی شود (در مناطق جنگی و در جمع بزرگترهای سپاه) آقای شمخانی پیام امام مبنی بر این‌که همه باید حضور داشته باشند را بیان می‌کرد و می‌گفت: (نقل به مضمون) «شما که لباس سپاه را به تن دارید، موظف هستید در مناطق عملیاتی حضور داشته باشید، نه این‌که دائم در مرخصی باشید! و اگر کسی نمی‌خواهد، لباس سپاه را نپوشد». بعد بی‌فاصله، یکی دیگر که همان موقع هم از تجّار بود و الآن هم از سرمایه داران بزرگ است، می‌آید و می‌گوید: «این طوری هم که آقای شمخانی گفت، نیست!». حالا هم این آقا و امثال او، آقای موسوی و دولت او را متهم می‌کنند که به جنگ و جبهه کمک نکردند و اگر کمک کرده بودند ما بغداد را می‌گرفتیم! آیا با فرستادن دیگران به خط مقدّم و ماندن در پشت جبهه‌ها می‌خواستید بغداد را فتح کنید؟ آیا به خاطر اتّکا به برنامه‌ریزی‌های بر اساس تخیّل و توهّم شما، جنگ به سمت شکست حتمی پیش نمی‌رفت؟ مگر شما عملیات کربلای چهار را برنامه‌ریزی نکردید؟ مگر آن را بزرگترین عملیات خود به حساب نمی‌آوردید؟ مگر این عملیات تبدیل به سخت‌ترین شکست برای ایران نشد؟ آیا به علت کنار کشیدن شما از خطوط اصلی جنگ و هدایت کردن آن از پشت جبهه‌ها، شکست‌های متوالی و کشته شدن بی‌شمار فرزندان مخلص این مرز و بوم اتفاق نیفتاد؟ شما تعداد فرماندهان رده بالای سپاه که در اواخر جنگ شهید شده باشند را بشمرید، به عدد صفر خواهید رسید. چرا اجازه نمی‌دهید نیروهایی که در بطن دفاع مقدّس بودند، خاطرات و نا گفته‌های جنگ را بازگو کنند؟ چرا هر چه درباره جنگ منتشر می‌شود از کانال‌های خاصی که به دست شما است، باید عبور کند؟



این واقعیاتی است که اگر کسی بخواهد بیان کند، باید منتظر باشد از هستی ساقط شود؛ اما مردم عادی در قالب بسیج و مثل آن، تمام کم کاری آقایان را جبران می‌کردند و تمام زحمات بر دوش زحمت کشان از کارگران و کشاورزان و مردم بود. بعد از جنگ و تا به امروز، نگاه کنید همین وضع است؛ به خصوص در حال حاضر این ملاکی که حضرت فرمودند (این‌که حق‌خواهی و راه حق، همراه با زحمت و مشقت است) خوب کارکرد دارد. اگر گفتید: «روش آقایان در حکومتداری با اسلام و با انصاف، مخالفت دارد»، باید از همه چیز بگذرید! و چه کم افرادی هستند که بتوانند در راه حق استقامت داشته باشند و تا آخر بر مسیر حق گام بر دارند و چه خوب گفت که «امسال، سال صبر و استقامت است».



*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.











نوری زاد پس از مرگ خود را می نویسد!
December-24-10 5:45 PM








محمد نوری زاد






محمد نوری‌زاد در وصیت‌نامه خود، ازهمه آنانی که خطایی از او دیده و جفایی از او مشاهده کرده‌اند، و یا احیانا از کلام و قلم او رنجیده و به هر دلیل او را تا کنون نبخشوده‌اند، عاجزانه حلیت طلبیده است. محمد نوری‌زاد همچون همه رفتگان، با مرگ خود، رفت و به تاریخ پیوست تا بنا به آخرین نوشته‌اش، او باشد و پرونده‌ای که جز پریشانی در او هیچ نیست.



از محمد نوری‌زاد دست نوشته‌هایی چند باقی است که از همه نافذتر همین وصیت نامه چند خطی اوست. وصیت نامه‌ای که با نام خدا شروع می‌شود و بعد از چهار خط، با نام خدا پایان می‌پذیرد. محمد نوری‌زاد، با همه های و هویی که داشت، با همه خنده‌ها و اشک‌ها و لبخندهایش، اکنون دراین روزگار سرد، برهنه تن، در گور خود غنوده است. اینک، اوست و اعمال او.



در آخرین دیداری که با او داشتیم، حسرت‌مند عمری بود که مفت و با شتاب از کف داده. و غصه‌ناک فرصت‌هایی بود که در قیل و قال سیاست و فرهنگ و مراودات تلخ این اواخر عمر هدر داده است. محمد نوری‌زاد، این روستایی بی‌نشان، هر که بود، اینک، لقمه موران گور خود است تا از آنچه او به حلال و حرام بلعیده، سیر بخورند.



از محمد نوری‌زاد هیچ بجای نمانده جز هیاهو. روستا، دانشگاه، انقلاب، خانه، خانواده، جهاد سازندگی تلویزیون، بشاگرد، جبهه، و نوشته‌ای چند و فیلمی چند. اینها همه‌ی دارایی‌های یک عمر فعالیت اوست. نوری‌زاد به تلخی جان کند. و به سختی چشم از این دنیا گرفت.



این اواخر، او برای جبران خطاهای بیشمار خود به خدا التماس می‌کرد تا مگر او را در این عرصه بیچارگی مدد فرماید. و این زمزمه را مرتب به زبان می آورد که: اگر خدا مرا به گناهان شخصی‌ام ببخشاید، با گناهانی که به حق مردم مربوط است چه کنم ؟



خبر مرگ محمد نوری‌زاد، همین روزها، مثل خیلی از خبرها، منحنی ظهور و سقوط خود را طی می‌کند. مثل خبر مرگ صدام. مثل خبرمرگ امام. خبرمرگ بوش و کلینتون و اوباما و موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و احمدی‌نژاد و خامنه‌ای. این مسیر اجتناب ناپذیری است که همه ما در همه ساعات عمر خود با آن مواجهیم. کودکی که بدنیا می‌آید، در حقیقت یک کنتور دقیق لحظه شمار، به نام شخص او فعال می‌شود. خصیصه این کنتور، روند معکوس شمارگان اوست.



از عمر محمد نوری‌زاد چند روز، و چند ساعت مانده است؟ از عمر موسوی و کروبی و خاتمی؟ از عمر احمدی‌نژاد و رهبر چه؟ نمی‌دانیم. اما همه به این اطمینان داریم که کنتور هرکدام ما فعال است. از همان روز میلادمان. کنتوری که خواب و خرابی ندارد. و به کسری از ثانیه ها نیز پایبند است.



هرکدام ما بنا به حوزه عملمان، و میزان نفوذ و تاثیری که در اجتماع اطراف خود داشته و داریم، در تنگنای محاسبات الهی گرفتارخواهیم شد. هر چه محدوده عملمان وسیع و گسترده‌تر باشد، و مردمان بیشتری با تصمیمات وخواست و دستور ما به چپ وراست خزیده باشند، به همان میزان در مظان بازخواست موشکاف خداوندیم در محشر.



از این چند نفری که اسم بردم، کدامین‌شان با حوزه وسیع عمل و اختیار مواجهند؟ آیا جز رهبرمان؟ که به خواست او، مناسبات داخلی و خارجی ما رقم خورده و جماعتی از ما، به صلاحدید او و هدایت او و فرمان او و خواست او و اخم او و لبخند او به سمتی متمایل شده‌ایم؟



بدیهی است که پرونده هرکدام ما اگر برای پاسخگویی سنگین باشد، پرونده ایشان از همه سنگین‌تر است. امام عزیز در وصیت نامه‌اش نوشت: با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و بسوی جایگاه ابدی سفر می‌کنم ..... کدامیک از ما شهامت نگارش یک چنین الفاظی را در وصیت‌نامه خویش داریم؟ به جرات می‌گویم: هیچکدام!



اما من برای رهبرمان آرزوی الفاظی ناب‌تر و زیباتر و خدایی تر دارم. حادثه‌های خونبار اخیر، و عقب‌ماندگی‌های گسترده کشورمان چه در سطح منطقه و چه در سطح بین‌المللی، که همه، خواه ناخواه، انگشت اشاره به سمت شخص ایشان دارند، نگرانی‌های عمده‌ای را برما که خواهان عاقبت خوب و خیر برای ایشانیم ابراز می‌کنند. من نگرانی‌های خود را از باب رفاقت و دوستی، یک به یک شماره می‌کنم تا شاید حضرت ایشان با توجه به ذات این نکات، تاملی و التفاتی در چند و چون ماوقع ماههای اخیر و اختیارات بی شمار خویش بفرمایند. من خدای خوب را به سلامت سخنان خود شاهد می‌گیرم که قصدی جز خیرخواهی درمیان نیست. بهترین هدیه ما برای عزیزی که بسیار دوستش می‌داریم چه می‌تواند باشد الا اینکه او را به هر طریق و به هر سخن، یکقدم به بهشت رضایت خدای متعال نزدیک‌تر سازیم؟ مگر امر به معروف و نهی از منکر، روح دیگری دارد؟



1 – رهبر ما باید سخت نگران رهبری بعد از خود باشند. با اطمینان می‌گویم: رهبر بعد از ایشان، بهیچوجه، آرامش سالهای طولانی رهبری ایشان را نخواهد داشت. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای زمانی رهبری جامعه را بعهده گرفت که اکثریت مردمان کشور با آغوش گشوده، وی را با جان و دل پذیرفتند. این گشودگی، هرگز برای رهبری دینی بعد از ایشان فراهم نیست.



رهبر بعدی – هرکه باشد - در میان التهابی زایدالوصف سکان اداره کشور را بعهده خواهد گرفت. با مردمانی که عمدتا دل به او ندارند و یا با او نیستند. چه خوب می‌شد اگر رهبر ما، بستری از تمایل عمیق مردم را برای رهبر بعد از خود فراهم می‌آورد. همان بستری از تمایل قلبی و مردمی که امام برای رهبری ایشان پدید آورد تا جناب ایشان بتوانند بی هیچ اضطراب و التهابی، بیست سال تمام برمسند رهبری این کشور قرار گیرند و مانعی برسرراه خود نبینند.



۲ – رهبر بعدی – هرکه هست – حتما علاقه‌مند است اختیارات بی‌شمار رهبر فعلی را داشته باشد. از کجا معلوم توانمندی وی بحدی باشد که دیگران در او نفوذ نکنند و اختیارات بی‌شمار او را به نفع خود مصادره نکنند. امان از مشاوران کم‌خردی که بیوت علما را محاصره کرده‌اند و با نفوذ در زیر و بالای دستگاهها، به بدیهی‌ترین شکل ممکن قانون را از ریخت می‌اندازند.



3 – اگر رهبر بعدی بخواهد نمایندگان مجلس خبرگان و اعضای شورای نگهبان و اعضای مجمع تشخیص مصلحت و اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی و روسای صداوسیما و بنیاد شهید و بنیاد مستضعفان و تولیت آستان قدس رضوی و سازمان تبلیغات و نمایندگان ولی فقیه در دانشگاهها و وزارت‌خانه‌ها و سایر نهادها و دستگاهها را از کار برکنار و نمایندگان جدید خود را به ذوق و خواست و سلیقه شخصی خویش بیاراید، لاجرم در گزینش و میزان نفوذ تک تک اینان به یک یک قدم‌های رهبر فعلی استناد خواهد کرد و ادامه مسئولیت رهبر فعلی را همچنان ترو تازه خواهد داشت.



4 – رهبر بعدی یا شورای رهبری – هرکه هست و هرکه هستند – علاقه‌مندند از تمامی رویه‌های رهبر فعلی برای گشودن درهای بسته قانونی مثل دخالت در امر مجلس و دستگاه قضایی و سایر دستگاههای دولتی سود برند. بدیهی است که به آنها استناد خواهند کرد و قانون را و اجرای قانون را به حاشیه خواهند برد.



5 – پیشنهاد خیرخواهانه این حقیر برای زیبایی الفاظ آن وصیت‌نامه ناب این است که رهبر ما – حضرت آیت‌الله خامنه‌ای عزیز – تا دیر نشده و فرصت هست، با آرامش، تغییرات و محدوده اختیارات رهبری خود و رهبری بعد از خود را نهادینه و قانونی کنند. اغلب یا بخش قابل توجهی از وظایف خود را به عهده قانون وانهند و برای خود شانی نظارتی اختیار کنند.



6 – از میلیونها مردم رنجیده، به شیواترین وجه ممکن دلجویی کنند و حقوق تضییع شده آنان را شخصا استیفا نمایند.



7 – معروف است که اگر خدای متعال عزت کسی را اراده فرماید، بسیج همه بشریت برای تحقیر و درهم کوفتن او بجایی نمی رسد. و البته بالعکس.



من از موضع یک دوست می‌گویم: این عزت الهی، اکنون، به نام میرحسین موسوی رقم خورده است. این نکته را نه از منظر گرایش سطحی سیاسی و شخصی یک فعال فرهنگی بیان می‌کنم. بلکه می‌گویم: با کمی تامل و درایت می توان برکات این عزت‌مندی را در جمال مبارک مردمی که تا دیروز - بهر دلیل - از انقلاب و آدمهای انقلاب رمیده بودند و امروز به میرحسین موسوی و سیره و مسلمانی وی متمایلند و بهمراه او به جانب انقلاب و قانون اساسی روی آورده‌اند، تماشا کرد.



امروز اگر همه دستگاههای نظامی و انتظامی و دولتی و قضایی ما، و شخصت‌های صاحب نفوذ ما، چه در داخل و چه خارج، دست بدست هم بدهند تا او را - میرحسین موسوی را - از گردونه اعتماد مردم بدور اندازند، هم لکه‌ای برپاکی دامان او نمی‌نشانند، هم گره‌ای برکار او نمی‌افزایند. و اتفاقا در نقطه مقابل، میزان محبوبیت و درخشندگی او را مضاعف می‌کنند.



پیشنهاد دوستانه من برای تلولو آن وصیت‌نامه ناب رهبرمان این است که وی، شخصا، در این عزت‌مندی الهی که بر ناصیه میرحسین موسوی نشسته است، سهمی محوری اختیار فرمایند و در بروز مقدمات آن نقش داشته باشند.



فرداست که خبر درگذشت محمد نوری‌زاد، مثل خبر درگذشت رفتگان بیشمار تاریخ منحنی ظهور و سقوط خود را طی کند. بعد از هیاهوهای متداول و مجالس هفت و چهل و سال و یادبودهای خانواده و دوستان، این تنها خود اوست که در پیشگاه عدل الهی حضور می‌یابد. با اعمالی که در چنته دارد.



در محشر الهی، آنچه در پیشگاه شاهدان، به تمامی، رعایت می‌شود این است: ای بنده من، پیش بیا و بگو با آنهمه نعمتی که عطایت کردیم، از انسانیت، به چه میزان بهره‌مندی!



+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم آذر 1388ساعت 19:45 ـ

برگزفته از وبلاگ شخصی نوری زاد













دلجویی زهرا رهنورد و همسر شهید باکری از خانواده ساجده کیانوش راد
December-24-10 5:32 PM









جرس: زهرا رهنورد، نویسنده و استاد دانشگاه به دیدار خانواده ساجده کیانوش راد، از اعضای شاخه جوانان حزب مشارکت، رفت. وی حدود سه هفته پیش در منزلش بازداشت و سپس به زندان اوین منتقل شد.

به گزارش کلمه، رهنورد که فاطمه امیرانی، همسر شهید باکری نیز وی را در ابن دیدار همراهی می‌کرد، با حضور در منزل پدری ساجده، با مادر و همسر وی دیدار کرد.

همسر میرحسین موسوی و همسر شهید باکری در این دیدار، ضمن دلجویی از این خانواده، ابراز امیدواری کردند که ساجده کیانوش راد هرچه زودتر از زندان آزاد شود.

رهنورد در این دیدار همچنین تاکید کرد: «این روزها و شرایط سخت گذرا خواهد بود و سرانجام روزی می رسد که جنبش آزادی خواهی مردم به پیروزی می رسد و دیگر شاهد ظلم بر مردم و جوانان این سرزمین نخواهیم بود. البته این امر جز با پایداری، صبر و استقامت به دست نخواهد آمد.»

در این دیدار خانواده ساجده نیز با تاکید بر اینکه همه اقدامات دخترشان در چارچوب قانون بوده، گفتند که در این سه هفته هیچ ملاقاتی با فرزندشان نداشته اند.

در هفته های اخیر تعدادی از جوانان اصلاح طلب از جمله فاطمه عرب سرخی، هادی حیدری، علیرضا طاهری و محمد شفیعی بازداشت شده اند.

ساجده کیانوش راد سال پیش هم در مراسم دعای کمیلی که توسط خانواده یکی از زندانیان سیاسی برگزار شد، بازداشت شده بود.
























مردی با اصول پررنگ و مرزبندی کمرنگ
December-24-10 4:21 PM






هادی کحال زاده






وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ (سوره بقره- آيه 207)



ديدار و مجالست با فقيه مجاهد حضرت آيت الله العظمي منتظري(ره) از معدود فرصت هاي ناب زندگي نسل من بود. نسلي که راهبران مهربان، معلمان مسئول و عالمان عامل را کمتر ديده و مرادي براي پرورش و ارشاد­ش کمتر يافته است. ديدار با استاد، علاوه بر حظ معنوي، فرصتي مغتنم براي آموختن و زمانی بی نظير براي بازسازي انگيزه ها بود. براي ما که در نخستين سالهاي اصلاحات پای به دانشگاه نهاده بوديم، امکان درک بلاواسطه فقيه عاليقدر بدليل حصر مهيا نبود و آقاي منتظري، به جز ارادت خانوادگی، رساله عمليه­، خاطره ي صبحگاههاي کودکی مان بود که هر روز صبح خدا را بخوانيم به آنکه .... منتظري نستوه را محافظت فرمايد ... بي آنکه بدانيم نستوه يعني چه؟ و اگرچه در آن ايام از پدر، معناي نستوه را شنيده بودم اما سالهاي بعد نستوه مهربان را با همه ­ی وجود فهم مي­ کردم. هربار که از پله هاي اتاق آقا بالا مي رفتم، طنين دعاهاي صبح گاه مدرسه­­ در گوشم تداعي مي شد و ديدارها، فرصت بازخواني و فهم نستوه مهربان را فراهم مي کرد.



پس از رفع حصر هر سال عادت کرده بوديم تا حداقل دو بار به هر بهانه­ به ديدار شان بشتابيم. هر حادثه و دشواري حادث مي شد، خانه ا ي در قم بود که آرامش مي بخشيد و آموزش مي داد و امکان درک يکي از رهبران بزرگ انقلاب اسلامي را براي دانشجوياني همچون ما مهيا مي ساخت. براي ما، آقاي منتظري شاهدي عادل و گواهي صادق از 5 دهه حادثه، از عصر آيت الله بروجردي تا کنون بود. مرجعي ملجا براي اعتراض، فقيهي متبحر و با اصول براي تبين اسلام رحماني، مبارزي پيشتاز و زجر کشيده براي فراخواني صبر و بردباري و گنجينه ي از اسرار که جلوه ي باشکوه بندگان صالح پرودگار را بر ما هويدا مي ساخت. درک محضر آن فقيه صمداني براي نسل من غنيمتي سترگ و حادثه ي عظيم بود تا بواسطه تواضع و فروتني بي نظير و صفاي بي بدليل و هوش سرشار و سوابق درخشان و جايگاه رفيعي که در مناصب حکومتي داشته، به عنوان يکي از متوليان نهاد دين خلق محمدي، رفتار علوي و منش حسيني را به منصه ظهور رساند. براي نسلي که بازرگان و طالقاني را درک نکرده، آقاي منتظري فرصتي بود که رهبري از رهبران مبارز و ايستاده بر آرمان انقلاب 57 را درک کند. مردي که بواسطه ي همان آرمان ها، جبروت رهبري و جايگاه مرجعيت، اعتبار دنيوي و زندگي فردي و خانوادگي خود را فداي حقيقت مي سازد و يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ مي نمايد.



نسل ايدولوژي گريز ما که مدام در حال عبور از همه چيز و همه کس بود، عجيب بود که با معمار ولايت فقيه الفت داشت و ياراي عبور از ايشان را نداشت. نه قابل اغماض بود و نه قابل عبور، در روزگاري که روحانيت و مرجعيت فاصله زيادي از منزلت گذشته اش گرفته ، و هر خشونت و ظلمي به نام اسلام صورت مي پذيرفت. در ايامي که مخالفان مذهب، اسلام را همان چهره­ ي غير رحماني و علت العلل همه ي مصائب معرفي مي کردند و شاهد کم رونقي روزافزون بازار ديانت در دانشگاه بوديم و البته ما نيز به عنوان اعضاي انجمن هاي اسلامي، خود در معرض اتهام غيرمذهبي شدن قرار داشتيم. آقاي منتظري، آبي بر آتش و مناره ي در کوير بود. ترويج عملي اسلام رحماني و سياست اخلاقي با پاي فشاري بر اصول و بيان مباني حقيقي حکومت علوي از سوي ايشان علاوه بر اعتبار بخشيدن به مرجعيت، پاسخي به مخالفان دين و خشونت گرايان مذهبي بود. ارتباط و ارادت مستمر فعالان انجمن ها با معظم له نيز حجتي بر مسلماني ما و پاسخی بود براي آنان که انجمن ها را غير اسلامي مي دانستند و يا مي خواستند.



دوره هفت سالهي پس از حصر، نه تنها دوره ي رکود مرجعيت ديني که دوره رکود منزلت نيروهاي سياسي و تعليق استراتژي در عرصه عمومي نيز بود. به همين واسطه پراکندگي و تحيّر فعالان سياسي را فراگرفته، مرزبندي و خط کشي با اين و آن به سنتي شايع در ميان گروهاي سياسي ايران بدل شده بود. فقيه عاليقدر، بي هيچ مرزبندي و با حفظ اصول با همه برخوردي متواضعانه، مشفقانه توام با صداقت داشت. و همان کشش طالقاني گونه ي آقا و روي گشاده، اشتياق و ارادت روبه تزايد ما را به همراه مي آورد.



اما اين همه تفاوت محصول چه بود؟ به گمان من سيري که معطوف به آيت الله منتظري شدن با آن همه برجستگي است. محصول شرايط خاص سياسي 5 دهه گذشته ي ايران، جوهر مذهبي و آزادگي فرديشان بود. (1) سالهاي دشوار زندان، هم نشیني و مهرباني با همه­ ي مبارزان فارغ از مشي و مرام و مکتب در حبس (2) الفت با نهج البلاغه و انس با سنت ائمه و (3) مشقت ايام و تجربه حکومت اسلامي (4) رويگرداني از قدرت سياسي و پاي فشاري بر اصول، و تحمل پيامدهاي عبور از قدرت (5) ساده زيستي، سخاوت و گشاده رويي و نگاه اخلاقي- انساني به سياست و دیانت (6) پاسداشت حرمت و کرامت انسان ها و انسان محوري، آبديده شدن در کوره حوادث و توشه برگيري از رخدادها و اهل تسامح و رواداری بودن ، شخصيتي ممتاز و پر جاذبه از ايشان ساخت. اين سير پر رنج است که فقيه عاليقدر را به ابداع در فقه و تحويل مبناي تکليف محور فقه به مبناي حق محور وا مي دارد. اين تجربه ي پرمغز است که واضع نظريه ولايت فقيه که مروج نگاه دولت محور در فقه است را به نظارت فقيه به عنوان نظريه ي جامعه محور در فقه مي کشاند و در حقيقت بازگشت به همان توصيه ي مرحوم آخوند خراساني در ضرورت کسب قدرت مدني فقها، بجاي قدرت سياسي و نظارت بر قدرت از عرصه عمومي است. اين ويژگي هاست که منزلت و اقتدار اجتماعي به جاي قدرت سياسي براي ايشان در پي مي آورد و کلام ايشان را نافذ مي سازد.



کمتر کسي را مي توان ديد که از مدحش توسط ديگران رنجيده شود. اما اين خودسازي و زهد است که مانع جاه طلبي و تملق پذيري ديگران در ايشان مي­شد. بارها چهره­ ي درهم کشيده­ ي ايشان را در هنگام تجليل و ذکر فضائلشان را مي­ ديديم که احثوا في وجوه المدّاحين التراب می­کرد، اگرچه خاک بر صورت مداحش نمي پاشيد اما مجالي براي بيان فضائلش باقي نمي گذاشت. نگاه انسان محور ايشان، پي آمد ممارست در سفارشات حضرت امير بود که انسانها فَاِنَّهُمْ صِنْفانِ اِمَّا اَخٌ لَكَ فِى الدِّينِ، وَ اِمّا نَظيرٌ لَكَ فِى الخلق هستند. نصحيت بي چشم داشت حاکمان، همان ضرورتي بود که امام موحدان در صفين بيان داشت و همواره نصب العين فقيه عاليقدر و چرايي عمل سياسي ايشان بود که فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَال بِحَقّ، أَوْ مَشُورَة بِعَدْل، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِىءَ.....، آيت الله منتظري همواره ما را نخست به خوب درس خواندن سفارش مي نمودند و سپس فعاليت هاي دانشجويي و حق گويي و اصلاح خواهي در امور را به عنوان فريضه امر به معروف و نهي از منکر تبين مي فرمودند و از وصيت اميرالمومنين سخن مي­گفتند که لاتَتْرُكُوا الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ، و تاکيد مي داشتند که در اين هنگام بدهاي شما بر شما مسلط خواهند شد فَيُوَلّى عَلَيْكُمْ اَشْرارُكُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا يُسْتَجابُ لَكُمْ.



در ميان همه ي درس هايي که از ايشان مي شود آموخت اگر بخواهم لاجرم يکي را به عنوان آموزه و سرمشق استراتژيک خود برگزینم و براي خود تک پاراگراف تجربه و فهم از ايشان، الگو بسازم. خواهم گفت که آيت الله منتظري اصولي پررنگ اما منعطف و مرزبندي کمرنگ اما مشخص با ديگران داشت. اين ويژگي منحصر به فرد علاوه بر ايجاد منزلت اجتماعي و جايگاه پدري براي ايشان، نياز نيروهاي سياسي و ضرورت امروز جامعه­ ي ماست. چنين منش و مشي مي تواند علاوه بر ايجاد همگرايي، به افزايش اعتبار عمومي نيروهاي مرجع منجر شود و مدلي راهگشا براي گذار به دموکراسي و توسعه در کشورمان باشد. تا پيش از تولد جنبش سبز خودمداري و مطلق انگاري، مرزبندي و اغماض از برخي اصول و نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ ... بودن در قبال نقض حقوق انسانها و سرنوشت ديگران، به عنوان يکي از عوامل کم تاثيري و فاصله در بين نيروها، امري فراگير و عمومي بود. اما ايشان از چنين رويه ي بدور بودند. عزت آقاي منتظري بواسطه ي عزت نهادن به ديگران و نگاه علی السويه داشتن به انسانها بود.



نوع برخورد و رابطه ي انساني که ايشان با مخالفان عقيدتي و سياسي خود برقرار مي­کرد، گشاده رويي در پذيرش همه­ ي گرايشات سياسي، مذهبي و ايدلوژيک در عين پاي فشاري بر مواضع و اصول، و در عين انعطاف و خود انتقادي در صورت اثبات خطا در تشخيص، کم نظير است. آيت الله منتظري هم با خود و هم با ديگران صادق بود و به همين دليل بر اصول خود پاي فشاري غير متعصبانه داشت. اما اگرچه دفاع از حقوق مخالفان سياسي و اعتراض و خروج ايشان از قدرت سياسي و بازگشت به جامعه در سالهاي پاياني دهه 60 فضيلتي غير قابل اغماض بود. اگر چه دفاع از حق انساني بهايت و تلاش براي آشتي ميان حقوق بشر و اسلام امتياز بسيار بزرگي براي ايشان محسوب مي شود. اگرچه حمايت و دستگيري مالي و معنوي خانواده هاي زندانيان سياسي در طول سه دهه از حيات جمهوري اسلامي ارزش بي نظيري محسوب مي شود و اگرچه توجه ايشان به حقوق انسان به جايي حقوق مومن در تشيّع امر بديع و قابل ستايشي است و دهها امتياز منحصر به فرد ديگر، اما به گمانم بخش قابل ملاحظه­ ي از اين خدمات ارزشمند به ايران و اسلام در سايه همان ويژگي مرزبندي اندک و اصول پر رنگ حاصل شده است.



سالهاي حبس و حصر، در اقليت بودن و در عين بلا بودن، کاربردي نمودن آموزه هاي نهج البلاغه و تاسي به شخصيت حضرت امير، ايشان را به فقيه ي دموکرات مبدل مي سازد که حق حيات براي همه, فارغ از قوميت، مذهب، و ايدولوژي قائل است. در واکنش به چنين مشي و مرامي ، فقد ايشان تاثر و تالم دوستان و مخالفان را بر مي انگيزد و در نتيجه ي چنين آموزه ي، آن تجليل و تنوع شرکت کننده در مراسم پرشکوه تشيیع پيکر و تنوع در پيام هاي تسليت نمايان مي شود.



بي شک آنچه که نياز امروز جامعه ما براي عبور و گذار به جامعه ي توسعه يافته و دموکرات است، و به افزايش اعتبار و منزلت نيروهاي مرجع ما ياري مي رساند و مي تواند به پايان دور باطل امتناع دموکراسي در کشورمان ياري رساند. مرزبندي کمرنگ با همه ي رنگ هاي جامعه ايراني و اصرار بر اصول در دفاع از حقوق همه ي احاد ايرانيان خواهد بود.



وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا



*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.











محفل فاطمی و ارتباطش با خاطر رهبری
December-24-10 3:55 PM






احسان سلطانی






محمد رضا رحیمی در خصوص اتهامش مبنی بر ارتباط با باند خیابان فاطمی گفته است به خاطر رهبری فعلا پاسخ این اتهامات را نخواهم داد.



حدود 11 ماه پیش بود که ماجرای باند خیابان فاطمی از سوی دستگاه قضایی و برخی نمایندگان خانه ملت بر سر زبان ها افتاد.در ماه های پایانی سال 1388 رئیس قوه قضائیه از دستگیری چند مفسد اقتصادی مرتبط با یکی از شرکت های دولتی واقع در خیابان فاطمی تهران خبر داد که در پی آن این افراد توانسته بودند با جعل اسناد دولتی میلیاردها تومان اختلاس کنند.در پی انتشار این خبر و اعلام این موضوع که در بررسی پرونده مشخص گردیده است در راس این محفل دانه درشت هایی با سوابق دولتی وجود دارند و همین موضوع سبب ایجاد فشار بر رئیس قوه قضائیه مبنی بر عدم پیگیری پرونده مذکور شده، نامه ای با امضای اکثریت نمایندگان مجلس به قوه قضائیه فرستاده شد که در آن از آیت الله صادق لاریجانی خواسته بودند تحت تاثیر فشارهای وارده قرار نگیرند و حتی اگر متهمین از مسئولان بلندپایه نظام هستند نیز با آنان برخورد شود.



چند روز پس از ارسال آن نامه از سوی نمایندگان ، الیاس نادران در صحن علنی مجلس رسما محمد رضا رحیمی معاون اول احمدی نژاد را به عنوان رئیس باند خیابان فاطمی اعلام نمود و از عدم بازداشت وی به دلیل اینکه در پست دولتی حضور دارد شدیدا انتقاد نمود. نادران با انتقاد به اینکه تقریبا تمامی اعضا این باند دستگیر شده اند و معاون فعلی احمدی نژاد را به دلیل مسئولیت اجرائیش از دستگیری مستثنی می کنند، این روند را ناعادلانه و نپذیرفتنی خوانده بود.در آن سخنان جنجالی نادران " اسماعیل مسعودی " معاون پشتیبانی و توسعه نیروی انسانی استانداری تهران، الیاس محمودی رئیس سابق حفاظت اطلاعات قوه قضائیه و رئیس مجتمع مبارزه با مفاسد اقتصادی و جابر ابدالی را از اعضا دستگیر شده این باند اعلام میکند.(+) اما الیاس محمودی در مصاحبه ای با اعلام اینکه از هیچ کسی جز رهبری فرمانبردار نیست خود را سرباز و دعاگوی رهبری عنوان نمود و اظهارات نادران مبنی بر بازداشتش را تکذیب می کند.(+)



با شدت گرفتن پیگیری موضوع پرونده و فشار بر دولت و قوه قضائیه مبنی بر شفاف سازی و اعلام نتایج این پرونده یکی از نمایندگان اصولگرای مجلس در خرداد ماه از دستور محرمانه آیت الله خامنه ای به رئیس قوه قضائیه مبنی بر مسکوت ماندن این پرونده خبر داد و بسیاری دیگر از نمایندگان اصولگرا مانند نکونام مسئول کمیسون اصل نود پافشاری بر پیگیری این پرونده را در راستای خط فتنه! اعلام نمودند و پس از اعلام این موضوع تقریبا پرونده موسوم به " باند خیابان فاطمی " که ابعاد تاسف برانگیزی از آن به رسانه ها و افکار عمومی درز پیدا نمود به دست فراموشی سپرده شد.



پرونده ای که در طی آن علیرغم اعلام محکومیت افرادی چون اسماعیل مسعودی معاون سابق استاندار تهران به اتهام اختلاس حدود 6 میلیارد و اعتراف صریح وی در بازجویی ها مبنی بر تردد به خانه خیابان فاطمی و همکاری با افرادی چون برادران ابدالی و متعاقبا اظهارات و اعترافات نامبردگان مبنی بر برداشت حدود 2 میلیارد و 700 میلیون تومان از حساب معاون اول احمدی نژاد و صدور چک هایی به دستور وی و پرداخت به برخی نمایندگان مجلس در انتخابات مجلس هشتم، و صدور حکم قطعی در خصوص پرونده فساد مالی بیمه ایران کرج و همینطور اعتراف سرحلقه آن پرونده به ارتباط با معاون اول احمدی نژاد، پس از اعلام دستور رهبری در خصوص مسکوت ماندن موضوع ، به پیگیری این پرونده با این ابعاد گسترده ادامه ندادند. هر چند برخی از اعضای هیئت رئیسه مجلس انتساب این موضوع به رهبری را بدون اینکه در حیطه مسئولیتی آنان باشد تکذیب نمودند اما هیچگاه این مسئله که رهبر جمهوری اسلامی خواستار توقف پیگیری این پرونده با این ابعاد شده است از سوی دفتر ایشان تکذیب نگردید و هیچگاه خواستار پیگیری پرونده ای که 11 نفر از افراد بلند پایه دولتی مرتبط با آن دستگیر شدند و نادران اعلام نمود که بخشی از آن اعترافات در اختیار وی قرار دارد، نشدند و با فشارهای وارده این پرونده را از یادها بردند و همان فشارها موجب صدور بیانیه ای از سوی الیاس نادران و عقب نشینی از مواضع قبلیش را به دنبال داشت(+) .



مجددا روز شنبه 27 آذر که احمد توکلی مهمان میزگرد «دو نیم ساعت» شبکه خبر بود (+) در آن برنامه شدیدا از قانون گریزی دولت انتقاد نمود و بارها احمدی نژاد و اطرافیانش را قانون گریز خواند که همین موضوع باعث شد چند بار مجری صحبت های توکلی را قطع نماید .وی گفت که ایشان صریحا بی قانونی می کند و می گوید من قانون را اجرا نمی کنم. توکلی لازمه اجراي صحيح برنامه هاي بلند مدت را سلامت سيستم دانست و در تشريح ضرورت پالايش سيستم حكومتي از فساد، از تعلل در برخورد با فساد در دولت مدعي مبارزه با فساد انتقاد كرد و با اشاره به پرونده مهمي كه رئيس قوه قضائيه شخصاً پيگيري مي‌كنند، گفت وقتي متهم اين پرونده در اين دولت به معاونت رئيس‌جمهور منصوب مي شود، دانه درشتي كه در اين پرونده متهم است...در اين زمان مجدداً مجري حرف توكلي را قطع کرد و گفت ایشان نمی تواند چنین جملاتی را بگوید . همین موضوع سبب شد تا دو روز بعد محسنی اژه ای دادستان کل کشور در پاسخ به سوال خبرنگاری مبنی بر میزان صحت اظهارات توکلی، رسما محمد رضا رحیمی معاون اول احمدی نژاد را متهم پرونده به مفاسد اقتصادی بخواند و بگوید مطابق اعترافات متهمانی که در جریان این پرونده محکومیتشان قطعی شده است آقای رحیمی با این پرونده ارتباط داشته است و وی باید پاسخگوی این اتهامات باشد، در واقع صحت گفته های نادران و احمد توکلی مبنی بر نقش محوری معاون اول احمدی نژاد در باند خیابان فاطمی برای اولین بار توسط یکی از مقامات رسمی قوه قضائیه تائید شد.



پس از اعلام رسمی رییس قوه قضائیه در خصوص دستگیری اعضای این باند و گستردگی فعالیت هایشان و سپس نامه نمایندگان مجلس مبنی بر اینکه ریاست قوه قضائیه تحت تاثیر فشارها قرار نگیرید و هر شخصی هرچند از مسئولین بلندپایه را که لازم است به اتهاماتش رسیدگی کند ، سپس سخنان جنجالی الیاس نادران در صحن علنی مجلس مبنی بر مسئولیت مستقیم محمد رضا رحیمی و بازداشت الیاس محمودی ، چه اتفاقی می افتد که پس از افشای دستور محرمانه رهبری به قوه قضائیه از سوی یکی از نمایندگان، به ناگاه نادران اظهار می کند نام الیاس محمودی را سهوا در سخنان خود مطرح نموده است و کمی پا فراتر می گذارد و مغایر با آنچه پیشتر گفته بود که نگران فشارها از سوی عده ای بر رئیس قوه قضائیه مبنی بر عدم پیگیری این پرونده است، می گوید " به عزم ریاست محترم قوه قضائیه ایمان دارم " و از طرفی ادامه می دهد "آنانكه به خانه فاطمي رفت و آمد داشتند، همگي در جريان كل ماوقع آنجا نبوده‌اند"؟ چه می شود که نادران اینگونه از مواضع خود عقب نشینی می کند؟ آیا وی در خصوص اظهارات قبلیش دچار اشتباه شده بود؟ که اگر اینطور است چرا هیچگونه برخوردی از سوی دستگاه قضا با وی نشد تا از تریبون رسمی مجلس اقدام به اتهام پراکنی نکند؟ اگر اظهارات وی صحت نداشته (البته که پس از حدود 8 ماه می بینیم که اظهارات وی بسیار نزدیک به واقعیت بوده است و دادستان آن صحبت ها را تائید می کند ) چرا الیاس محمودی در این خصوص سکوت پیشه کرد و تنها به تکذیب عدم ارتباطش با باند خیابان فاطمی و اینکه سرباز و دعاگوی رهبری است و "تنها فرمانبردار ایشان هستم " بسنده نمود؟ اگر اتهامات صحت داشت چرا هیچگونه برخوردی با الیاس محمودی نشد؟ و اساسا اینکه چرا هیچگاه با توجه به حجم بازتاب خبر دستور محرمانه رهبری مبنی بر عدم پیگیری پرونده مذکور، این مسئله از سوی دفتر و نزدیکان وی تکذیب نشد؟ حال اینکه در راستای تکذیب می توانست بر لزوم پیگیری مقتدرانه این موضوع تاکید ورزد.



چرا زمانی که رحیمی از سوی دادستان کل کشور به صورت رسمی متهم به ارتباط با پرونده ای با آن ابعاد شد اظهار نمود به خاطر رهبری سکوت می کنم و همینطور قویا هم دولتیان هم وی اظهارات دادستان کل کشور را تکذیب نمودند؟ مگر دادستان کل کشور بدون سند و مدرک در راستای تایید مواضع نماینده مجلس بر علیه وی آنهم به صورت رسمی ، اعلام اتهام نموده است؟ اگر اینگونه است و دادستان کل کشور بدون سند و مدرک بر علیه وی اعلام اتهام نموده است چرا از سوی قوه قضائیه با وی برخورد نمی شود؟ اگر سند و مدرکی دال بر این موضوع دارند چرا با متهم پرونده ای با این ابعاد برخورد جدی و قانونی نمی کنند؟



آیا آقای خامنه ای با پشتیبانی از افرادی که متهم به مفاسد اقتصادی هستند و به پشت گرمی وی در مقابل دستگاه قضا نیز می ایستند و از تریبون رسمی دولت استفاده می کنند و برای دستگاه قضایی قلدری می نمایند، اینکه عده ای با پشتوانه رهبری خود را در مواجهه با عدالت بالاتر از دیگران می پندارند ، ودر پاسخگویی به قانون و اتهامات طفره می روند و خاطر ولی فقیه را پیش می کشند، با توجه به اینکه یکی از خصوصیات ولی فقیه عدالت است، عدالتش زیر سوال نمی رود؟



متاسفانه آقای خامنه ای در مقابل این پرونده که این همه حقوق بیت المال به تاراج رفته است سکوت نموده و حتی عده ای از متهمان آن پرونده که در حال حاضر در راس دستگاه اجرایی کشور قرار دارند به پشتوانه وی از پاسخگویی اجتناب می ورزند و از همه تاسف آورتر اینکه اخباری از سوی نمایندگان خانه ملت ، مبنی بر دستور وی در خصوص توقف رسیدگی به این پرونده منتشر می شود و دفتر ایشان علیرغم گذشت چندین ماه از انتشار این خبر در سکوت فرو رفته است. چه چیزی ممکن است محمد رضا رحیمی معاون اول احمدی نژاد در راستای پاسخگویی به این اتهامات بگوید که امکان دارد خاطر رهبری را مکدر کند که می گوید به خاطر رهبری در مقابل دادستان کل کشورسکوت می کنم؟



*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.











علیرضا رجایی: اصولگرایان ناچار به تحمل یکدیگر هستند
December-24-10 3:33 PM








مریم محمدی






در فضای سیاسی داخل ایران، انتقاد به محمود احمدی‏‌نژاد، رئیس‌جمهور اصول‌گرا، به‏ویژه در میان اصول‌گرایان شدت یافته است. به نظر می‌رسد زمینه‌های این رویکرد جدید، عزل و نصب‏های او در دستگاه‏های مختلف دولت باشد. البته پیش از آن، اظهار‏ نظرهای او در مورد موقعیت و جایگاه مجلس، بردن لوایحی در مورد شهریه‌ای کردن دانشگاه‏ها و مدارس خصوصی به مجلس شورای اسلامی زمینه‏های انتفاد از او را در مطبوعات اصول‏گرا، البته در اشکال محدودتری فراهم کرده بود.



مضمون واقعی چالش‏های درون اصول‏گرایان چیست که بخش‏هایی از آن متوجه محمود احمدی‏نژاد و همراهان اوست؟



در گفت‏وگویی با علیرضا رجایی، نویسنده و تحلیل‏گر سیاسی در تهران، به بررسی این مسئله پرداخته‏‌ام.



این تحلیل‌گر سیاسی، علت وجودی و زمینه‏ی بروز این تضادها را به سه دسته تقسیم می‌کند.



علیرضا رجایی: بحث‏ها و اختلاف نظرهایی که به جناح راست برمی‏گردد، به دو موضوع تقسیم می‌شود: یکی بحث انحصارطلبی است. یعنی بخشی از جناح راست، هر روز از مراکز اصلی قدرت دورتر می‏شود و این دور شدن هم شکلی مکانیکی ندارد. بلکه‏ به‏طور خیلی ارگانیک دور می‏شود و در کنار آن، نقدها و حتی اتهاماتی هم به آنها وارد می‏شود. برخی مواضع آنها را شریک جرم چیزی می‏دانند که در سی‌ساله‏ی اخیر اتفاق افتاده و همه‏ی آن هم اتفاق‌های منفی بوده است؛ یا مثلاً در کنار اصلاح‏طلب‏ها، و نیروهای هوادار بازشدن جامعه و دمکراسی‏خواه و مسائلی از این قبیل ...



بنابراین یک بخش به‏خاطر انحصارطلبی‏هایی است که جناح حاکم دارد و تصور گرایش دیگر جناح راست این است که از مراجع قدرت به‏دور افتاده است.



بخش دیگری از آن به‏خاطر نگرانی‏ای است که از اوضاع جاری وجود دارد و چنین تصور می‏شود که دولت فعلی ناتوان از اداره‏‌ی امور و مدیریت امور جاری است. آمار و ارقام متفاوت و متعددی که ارائه می‏شود هم البته دال بر همین داستان است. بنابراین یک‏سری نگرانی‏ها از اوضاع جاری، بی‏کفایتی‏ها، سوءمدیریت‏ها و آینده‏ای که چندان روشن نیست هم وجه دیگری از جریان است.



در کنار این دو مورد، موضوع دیگری هم مطرح است و آن هم یک بحران سیاسی عمومی است که صرفاً ربطی به اختلاف‏نظرهای سیاسی جناح راست ندارد. برای این‏که بحث وسیع‏تری است و تصور گرایشی از جناح راست این است که با نوعی مصالحه و گفت‏وگوی ملی و تا حدودی حتی شاید مشارکت دادن گروه‏های ناراضی به‏طور نسبی می‏توان بر این بحران سیاسی غلبه پیدا کرد. در حالی‏که جریان مسلط، نه تنها به هیچ نوع گفت‏وگویی باور ندارد، بلکه روزشماری می‏کند برای محاکمه‏ی کسانی که آن‏ها را فتنه‏گر و مسبب این بحران سیاسی می‌داند.



به این‏که جریان داخلی اصول‌گرایان به راست افراطی و راست میانه تقسیم می‏شود، چقدر باور دارید و نشانه‏هایش را در کدام طیف‏ها باید جست‏وجو کرد؟

من خاطرم نیست که خود جناح راست، اصطلاح راست افراطی را با همین صراحتی که شما می‏‌گویید، به کار برده باشد.



بیرون از جبهه‏ی اصول‏گرایی، از منظر جبهه‏ی منتقد اصول‏گرایی، این تقسیم‏بندی گاهی به‏کار گرفته شده است.

اگر منظورتان از نگاه بیرون است که این خیلی واضح و روشن است که یک گرایش افراطی وجود دارد که اصولاً قائل به هیچ گفت‏وگویی نیست و تصویری از رابطه‏ی دولت و جامعه‏ی مدنی در برنامه‏های خودش دارد که جامعه‏ی مدنی را و اجزای جامعه را ادامه‏ی یک کالبد کلی‏تری می‏داند که در رأس آن دولت و حاکمیت قرار دارد. این تصور، افراطی‏ترین شکل یک نگاه سیاسی راست‏گرایانه در همه جای دنیا هست که در ایران هم به‏چشم می‏خورد.

در حالی‏‌که در گرایش‏های میانه‏روتر، چنین تفکیکی بین دولت و جامعه‏ی مدنی را حداقل در عالم نظر قائل هستند و به‏شکل کنترل شده به آن باور دارند. یعنی این‏طور نیست که جامعه‏ی مدنی با هر ضلعی از اضلاعی که دارد می‏تواند همه‏ی منویات یا گرایش‏های خود را از هر جنسی که هست، به منصه‏ ظهور برساند یا در جامعه تعین داشته باشد. ولی بالنسبه برای برخی از گرایش‏هایی که لزوماً حاکمیتی و دولتی نیستند، جایی قائل است و موجه می‏داند که جامعه آن را به ظهور برساند.

بنابراین واقعیت این است که ما راست افراطی و راست میانه داریم. البته در بین هرکدام از اینها می‏شود شقوق مختلفی را قائل بود.



تیم رئیس‏جمهور، آیا به روشنی در یکی از این طیف‏های اصول‌گرا جای می‏گیرد یا بین این دو طیف رفت‏وآمد می‏کند؟

چون‏که الان دستگاه اجرایی را در اختیار دارد، چندان هم تیم منسجمی نیست. همین‏که ما شاهد کنار گذاشتن‏ها هستیم- همین مورد به‏خصوص بارز آخر که آقای منوچهر متکی بود، هم‏چنین کنار گذاشتن‏های آقای رامین و آقای بذرپاش- حاکی از نوعی عدم انسجام است.

ولی به‏هرحال در این مجموعه‏ی نه‏چندان منسجم، به‏نظرم همه‏ی این گرایش‏ها دیده می‏شود. حتی شاید بتوانیم بگوییم که در بین خود اجزای دستگاه اجرایی کشور هم نوعی رقابت بین این گرایش‏ها به‏چشم می‏‌خورد.



نقدهایی که از درون اصول‌گرایان متوجه این تیم یا گروه است، از کدام وجه است؟ از جانب جریانی است که به عنوان راست میانه معرفی شده‏اند یا جریان راست افراطی؟

جناحی از راست یا حداقل بخش‏هایی از آنها که منتقد دستگاه اجرایی و احمدی‏نژاد هستند، متعلق به راست میانه‏تر هستند، ولی همه‏ی آنها لزوماً راست میانه نیستند.

برخی نقدها صرفاً از موضع ایدئولوژیک هستند. یعنی برخی گرایش‏هایی که از احمدی‏نژاد در انتخابات سال گذشته حمایت کردند، اگر نقدی دارند، یک نقد ایدئولوژیک به مواضعی است که مشایی دارد و علی‏رغم این مواضع، هم‏چنان از نزدیکان احمدی‏نژاد است. بنابراین هر نقدی به آقای احمدی‏نژاد، لزوماً از موضع راست میانه نیست.



آن‏چه به رحیم مشایی برمی‏گردد، آیا بیان‌گر یک جریان سیاسی مشخص است که می‏تواند در یکی از دستگاه‏های جبهه‏ی اصولگرایی قد علم کند یا به نوعی در آینده‏ی سیاسی ایران مطرح باشد؟ آن‌هم با توجه به مسائلی که در زمینه‏ی ملیت، قومیت و فرهنگ ایرانی طرح کرده‏اند و به‏هرحال بحث‏انگیز هم شد.

در مورد آقای مشایی، تصور من این است که ما هیچ تشخصی از ایشان که بتوانیم تحت عنوان یک هویت سیاسی از آن اسم ببریم، سراغ نداریم. شاخص‏هایی که شما به آن اشاره کردید و در جامعه هم یکی، دوماه پیش مطرح شد و در بین خود جناح راست، به‏خصوص گرایش‏های ایدئولوژیک آن، خیلی هم سروصدا کرد، شاخص‏های سیاسی روشنی نیستند. یعنی ما نمی‏توانیم با یکی دو تا عبارت از قبیل ایران‏گرایی و ... برای یک جریان، هویت سیاسی قائل شویم.

آن‏چه از شواهد برمی‏آید و ما هم به‏طور دقیق نمی‏توانیم در مورد آن اظهار نظر کنیم- چون اطلاعات‏مان دقیق نیست- تا جایی که به بحث آقای مشایی برگردد، بیشتر یک فرد بانفوذ و مطرح است که به‏نظر می‏آید، می‏تواند افرادی را که متمایل به گرایش او هستند، در نقاط و مصادر به نسبت حساس دولتی و حاکمیتی بنشاند و بیش از این نیست.



و این نفوذ فقط روی رئیس‌جمهور است؟

همین‏طور به‏نظر می‏آید. چون همان‏طور که گفتم، آقای مشایی واجد یک هویت سیاسی خیلی واضحی نیست که ما بتوانیم تحت یک عنوان یا جریان از او اسم ببریم.



در حد ایجاد یک موج اجتماعی- سیاسی، آیا شعارهایی که رحیم مشایی از آن استفاده می‏کند، نمی‏تواند موفق باشد؟

با توجه به تجربه‌های سختی که جامعه‏ی ایران طی این سال‏ها داشته و چه بسا در سال‏های پیش رو هم‏چنان خواهد داشت، تصورم این نیست که چنین گرایش‏هایی بتواند یک موج دقیق سیاسی و معنادار ایجاد کند.

مگر این‏که در یک حصر و محدودیت حضور جریان‏های سیاسی، برخی از شدت استیصال بخواهند به این شعارها دلخوش کنند و امیدوار باشند که بلکه چیزی از آن دربیاید.



این را چگونه می‏شود تفسیر کرد که با اوج گرفتن انتقادات، حتی از جانب اصولگرایان نسبت به آقای رئیس‌جمهور، ما می‏بینیم که او پرقدرت‏تر از گذشته برخورد می‏کند. چه در عزل و نصب‏ها و چه در مجموعه‏ی موضع‏گیری‏هایی که می‌کند؟

از کسی که رئیس‌جمهور است، اتفاقاً این انتظار می‌رود که از موضع قدرت برخورد کند. به‏نظرم، اگر صرف برخورد از موضع قدرت بود، اگر انتقادی هم بود، انتقاد نابه‌جایی بود.



بر اساس تفسیر شما، آیا می‏شود این‌طور نتیجه گرفت که حداقل تا پایان دوره‏ی ریاست جمهوری محمود احمدی‏نژاد این مجموعه یکدیگر را تحمل خواهند کرد؟

به‏طور ناگزیر بله. یعنی مجبورند همدیگر را تحمل کنند. چون با هر میزان اختلافی که دارند، به‏هرحال همه در یک قایق نشسته‏اند و نمی‏توانند ‏آن‏قدر به این قایق تلاطم بدهند که همه به طور مشترک وارد آب شوند. در مجموع با هر اختلافی که دارند، نقطه‏ای وجود دارد که آن‏هم نقطه‏ی بقا است که آنها را به توافق‏های نسبی یا انعطاف یا چیزهایی از این قبیل می‏‌رساند.



منبع: رادیو زمانه











ابراز نگرانی کنفدراسیون عمومی کار ایتالیا از وضعیت اعضا کانون مدافعان حقوق بشر در ایران
December-24-10 1:56 PM









جرس: در پی فشارهای پی‌درپی به اعضا کانون مدافعان حقوق بشر و بازداشت‌های طولانی مدت شماری از اعضا کانون، "چی‌‌جی‌‌ال"، کنفدراسیون عمومی‌ کار در ایتالیا، همبستگی و حمایت خود را با کانون مدافعان حقوق بشر ایران اعلام کرده و از شرایط آنان که به علت فعالیت حقوق بشری خود تحت تعقیب و یا بازداشت قرار گرفته‌اند، ابراز نگرانی کرده است.



به گزارش جرس، "چی‌‌جی‌‌ال" نگرانی شدید خود را درباره شرایط جسمی نسرین ستوده وکیل زندانی در ایران که مدتی دست به اعتصاب غذا زد اعلام کرده است.



"چی‌‌جی‌‌ال" همچنین خواستار آزادی وکیل حقوق بشر محمد اولیایی فر شد که با وجود بیماری همچنان در زندان به سر می‌برد و امکان استفاده از مرخصی را ندارد.



این کنفدراسیون "اذیت و آزار سیستماتیک" بنیانگذاران و اعضا کانون مدافعان حقوق بشر را، از جمله صدور احکام حبس برای محمد سیف زاده، محمد دادخواه و عبدالفتاح سلطانی که از بنیان‌گذاران و موسسان کانون مدافعان حقوق بشر هستند را محکوم می‌کند.



"چی‌‌جی‌‌ال" طی بیانیه‌ای اعلام کرده است: ما از جمهوری اسلامی می‌خواهیم که پایبند استاندارد‌های تعریف شده توسط اصول اساسی‌ سازمان ملل در مورد نقش وکلا باشد، که در آن قید شده که به وکلا باید اجازه کار "بدون ارعاب، مانع، آزار و دخالت نادرست" داده شود. همچنین حق وکلا در آزادی بیان، از جمله "حق بحث‌های عمومی‌ در مورد مسائل قانونی، اجرا عدالت و ارتقا و حمایت از حقوق بشر" را به رسمیت بشناسد.



در این بیانیه همچنین آمده است: به عنوان حامیان مدافعان حقوق بشر ایران که در زندان هستند، چی‌ جی‌ ال از جمهوری اسلامی ایران می‌خواهد که نسرین ستوده و تمام مدافعان حقوق بشر زندانی و زندانیان عقیدتی‌ را آزاد کند و بداند که جهان، جمهوری اسلامی ایران را در قبال سلامت نسرین ستوده و همه زندانیان عقیدتی‌، مسئول می‌داند.



همچنین درپی تحصن اعتراضی روزهای گذشته مجموعه‌ای فعالان جنبش زنان در حمایت از نسرین ستوده در مقابل دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر درژنو، نهادهای حقوق بشری ایتالیایی حمایت خود را از این اعتراض مدنی اعلام کردند.



سناتور پیترو مارچنارو به عنوان رئیس کمیسیون حقوق بشر ایتالیا در این رابطه گفت: کمیسیون دفاع از حقوق بشر مجلس سنا ایتالیا به حمایت از این اقدام از هر کس که می‌تواند، از تمامی‌ سازمان‌ها و مقامات دولتی، از مطبوعات، انجمن‌ها و شهروندان می‌خواهد که در مورد این اقدام اطلاع رسانی کرده و از آن حمایت کنند.



از سویی دیگر زنان سیاهپوش ایتالیایی نیز در حمایت از نسرین ستوده و تحصن کنندگان در مقابل سازمان ملل در پیامی اعلام کردند: ما "زنان سیاهپوش ایتالیا" به بیانیه شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل می‌پیوندیم و از دولت ایران می‌خواهیم که نسرین ستوده وکیل و فعال حقوق بشر را که از بیش از سه ماه در زندان به سر میبرد و برای سومین بار دست به اعتصاب غذا زده آزاد کند.













جنبش سبز و تئوری انتخاب عقلانی
December-24-10 2:43 PM






رضا شوقی






جامعه شناسی سیاسی در همراهی با جنبش های اجتماعی معاصر مدل های گوناگونی برای تفسیر انقلاب های آرام و عاری از خشونت ارائه کرده است. عده ای از نظریه پردازان کوشیده اند در این راستا از تئوری انتخاب عقلانی یا Rational Choiceاستفاده کنند. تئوری انتخاب عقلانی از دو دیدگاه به انقلاب های آرام نگاه می کند.



مدل بهره برداری رایگان



دیدگاه اول که "بهره برداری رایگان" نام دارد و در دامن مکتب اقتصادیِ تئوری انتخاب عقلانی متولد شده و سپس به حوزه امور اجتماعی راه یافته است این فرض را مسلم می گیرد که کنش گران اجتماعی در هر گونه عمل جمعی پیش از هر چیز مصالح فردی خود را بر سایر امور مقدم می دارند. این دیدگاه که همچنان نگاهی به نظریه های اقتصادی دارد معتقد است "حسابگری" از جمله اولین و قوی ترین انگیزه هایی است که کنش گران اجتماعی آگاهانه یا نااگاهانه طبق آن عمل می کنند. بر اساس این دیدگاه حرکت های جمعی از جمله اعتراضات عمومی، جنبش های اجتماعی و انقلاب های آرام نیز دارای وجه حسابگرانه فردی بوده و برای گسترش بخشیدن به آنها لازم است به انگیزه های فرد محور و احیانا خودخواهانه افراد توجه شود. بر اساس این منطق آنچه کنش گران اجتماعی را وادار به برپایی اعتراضات گسترده می کند محاسبه هزینه های پرداختی و فایده های شخصی است که احتمالا در این روند به دست می آید.



از آنجا که هزینه مشارکت در اعتراضات خیابانی برای افراد زیاد بوده و از سوی دیگر بر حسب منطق ریاضی ظاهرا احتمال اثر بخشی حضور یک فرد در تجمعی به عنوان مثال یک میلیونی چندان زیاد نمی باشد:



(1÷1000000× 100=0,0001%)



بنابراین طبیعی است که با گذشت مدت کوتاهی از شروع اعتراضات خیابانی تعداد زیادی از افراد جامعه با انجام چنین محاسبه ای از مشارکت در اعتراضات خودداری کرده و موج ابتدایی جنبش فروکش کند. به عبارت دیگر ممکن است افراد زیادی ترجیح دهند که شخصا هیچ اقدامی نکرده بلکه با هزینه دیگران، در صورت به ثمر نشستن انقلاب، از منافع آن بهرمند شوند. این همان مشکلی است که در اقتصاد از آن به عنوان مسئله بهره برداری رایگان یا به عبارتی موج سواری یاد می شود. برای حل این مشکل و تشویق همگان به مشارکت در اعتراضات عمومی روش هایی پیشنهاد شده است که از آنجمله می توان بکار گیری سیستم پاداش و جزا در گروه های کوچک که اعضای آن با یکدیگر در ارتباط مستقیم بوده و می توانند بر کار یکدیگر نظارت داشته باشند را نام برد. شکل توسعه یافته این روش که از جانب نظریه پردازان این مکتب برای بکار گیری در سطوح کلان تر ارائه شده اعطای مشوق از سوی - به تعبیر اقتصادی- سرمایه گذاران سیاسی به معترضین است.



موثر بودن این گونه مشوق ها مشروط به وجود پیش شرط هایی است:



1. باید کسانی اعم از افراد، گروه ها، احزاب و حلقه های اپوزیسیون به عنوان سرمایه گذار سیاسی وجود داشته و معتقد باشند که سرمایه گذاری مادی در امور سیاسی در آینده به حرفه آنان بدل خواهد شد و از آن طریق مزایایی کسب خواهند نمود.

2. سرمایه گذار سیاسی باید قادر به پرداخت مشوق و نیز اعمال تنبیه باشد.

3. باید به صورتی امکان نظارت بر مشارکت افراد دراعتراضات وجود داشته باشد.

4. مشارکت در تجمعات سیاسی باید به عنوان پرداخت هزینه فهمیده و در نظر گرفته شود و نه به عنوان نوعی مزیت (مثلا اوقاتی برای بودن با دوستان و غیره)



شرط ضروری کارآمدی این نظریه درشهرهای بزرگ (که در واقع راهی برای تحقق بخشیدن به پیش شرط سوم است) تقسیم شبه تشکیلاتی افراد جامعه به مجموعه ها و زیرمجموعه های کوچک صنفی، دینی، نژادی و ... جهت ایجاد شبکه و برقراری نظام ارتباطی مورد نظر است. طبیعی است معترضین در شهر های کوچک و کم جمعیت و نیز نهادهایی مانند دانشگاهها و ادارات از امکان ارتباط متقابل و نظارت بیشتر بر یکدیگر جهت استفاده از این سیستم برخوردارند.



مسئله بسیار مهم در اینجا برقراری ارتباط با دیگران و پیام رسانی به آنان است. علاوه بر استفاده از وسایل ارتباط جمعی تا حدی که در دسترس می باشد، راههای غیر رسمی تر و نیز ابداعی باید در این زمینه مورد استفاده قرار بگیرند. دانشجویان چکسلواکی سابق در زمان انقلاب سال 1989 به منظور ارتباط برقرار کردن با کارگران و انتقال پیام اعتراض خود بازدیدهای دستجمعی از کارخانجات را برنامه ریزی کرده و جهت جلب توجه هر چه بیشتر کارگران، بعضی از هنر پیشه های معروف سیمنا را نیز با خود همراه می کردند. به این طریق باز کردن باب گفتگو با کارگران برای آنها آسان تر می شد. استفاده از روش های ارتباطی چهره به چهره و مستقیم با حاشیه نشینان در شهرهای بزرگ و کسانی که دسترسی کمتری به رسانه های جدید دارند راه خوبی برای گسترش حوزه اعتراضات و همراه کردن سایر اقشار اجتماع است.



مدل آستانه ها



مدل دوم که نظریه پردازان تئوری انتخاب عقلانی در تشریح اعتراضات آرام مردمی از آن استفاده می کنند مدل "آستانه ها" نام دارد. دراین مدل حسابگری جای خود را به نوعی عقلانیت ابزاری می دهد. در این دیدگاه محرک کنش گران اجتماعی در تجمعات اعتراضی علیه دولتها نه حسابگری های شخصی بلکه ترجیحات بشردوستانه و انسان خواهانه است. حوزه این ترجیحات می تواند بسیار گسترده باشد و از تلاش برای دستیابی به آزادی برای یک گروه کوچک دگراندیش یا دگر باش، احقاق حقوق یک صنف گارگری، رفع ظلم وستم و ایجاد رفاه عمومی و یا ایجاد دموکراسی در یک کشور را در برگیرد.



گرچه جان الستر* می گوید هم انتخاب اهداف مطلوب یک جنبش و هم انتخاب روش های دستیابی به آن اهداف باید در یک پروسه عقلانی صورت گرفته باشد، اما گروه دیگری از نظریه پردازان این مکتب معتقدند این خود اهداف نیستند که باید عاقلانه باشند بلکه تنها روشهای دستیابی به آنها است که باید با پیروی از منطق عقلانی تنظیم شده باشند. الستر در بررسی انگیزه های مشارکت کنندگان در جنبش های اجتماعی شهروندان را به دو گروه کانتی و فایده گرا تقسیم می کند. کانتی ها تا زمانی که اهداف یک جنبش را صحیح و ارزشمند - بعبارت دیگر عاقلانه - قلمداد کنند خود را متعهد می دانند که به آن کمک کنند و به مسئله چند و چون حصول نتیجه به عنوان امری دارای اولویت توجه چندانی ندارند. به عبارت دیگر برای کانتی ها اصل عاقلانه بودن جنبش مهم تر از میزان نتایج حاصل از آن است. اما فایده گرایان تصمیم خود جهت همراهی با یک جنبش را بر مبنای برآوردشان از میزان اثر گذاری مثبت جنبش بر جامعه مبتنی می کنند. این گروه اگر احساس کنند که جنبش نتایج مفیدی برای جامعه در بر دارد و این گونه برآورد کنند که اکنون فرصت مناسبی برای دستیابی به اهداف مورد نظر می باشد در آن شرکت می کنند اما اگر ارزیابی آنان این باشد که جنبش شکست خواهد خورد و به سرکوبی بیشتری از جانب حکومت منجر می شود - بعبارت دیگر آن را غیرعاقلانه ارزیابی کنند- از مشارکت در آن امتناع میکنند.



گرانووتر** نیز به گونه دیگری و بر حسب ارزشهای متفاوت کسانی که در اعتراض های سیاسی علیه حکومت ها شرکت می کنند دست به تقسیم بندی دیگری در این زمینه زده است. او فعالان سیاسی را در طیفی از آستانه های انتظارات گوناگون دسته بندی می کند. در یک سوی این طیف گروهی قرار دارند که سطح انتظاراتشان بسیار پایین است و به عنوان مثال بدون اعتنا به اینکه ممکن است با چه مقدار با فشار از جانب حکومت مواجه شوند و بدون توجه به اینکه شانس موفقیت چقدر است در هر صورت خواهان بر پایی اجتماعات اعتراضی اند. این گروه با کانتی ها در تقیسم بندی الستر دارای وجوه اشتراک می باشند.



در سر دیگر این طیف کسانی با پایبندی به آستانه های انتظارات معین و مشروط قرار دارند. این گروه تنها زمانی تصمیم می گیرند در اعتراضات خیابانی شرکت کنند که مثلا به لحاظ کمیت از حضور حد معینی از مردم اطمینان نسبی کسب کرده باشند و یا از شواهد این گونه حدس بزنند که تظاهرات کنندگان با فشار و ابراز خشونت جدی از سوی حکومت مواجه نمی شوند. این گروه را از بعضی جهات می توان به فایده گرایان در تقسیم بندی الستر نزدیک دانست. آستانه انتظارات مشارکت کنندگان در اعتراضات خیابانی درافراد مختلف و هم چنین در جوامع گوناگون متفاوت است. ایجاد اندکی تغییر در این آستانه ها، مثلا تسامح کمی در ترجیحات افراد در مورد اهداف اعتراضات و یا اندکی ریسک پذیری بیشر در مورد هزینه های احتمالی می تواند میزان تعداد معترضان را به حد چشمگیری بالا ببرد. تفاوت فاحش آستانه انتظارات در میان افراد و گروهها لطمه بزرگی به یکپارچگی جنبش های اجتماعی وارد می کند.



هرمنسون*** معتقد است این دقیقا همان چیزی است که در چکسلواکی سابق رخ داد. قبل از همگانی شدن موج مخالفتها با دولت، سازمانهای مدافع حقوق مدنی اصرار داشتند که علی رغم سرکوب شدید دولت باید به تظاهرات پرداخت. اما تنها زمانی انقلاب آرام به پیروزی رسید که آستانه انتظارات هسته مرکزی این نهادها و مردم به یکدیگر نزدیک گردید.



اکنون اگر بخواهیم جنبش سبز ایران را از دریچه تئوری انتخاب عقلانی(Rational Choice) نگاه کنیم با توجه به آنچه در طول جنبش سبز در ایران رخ داده است و با توجه به عملکرد رهبران جنبش و نیز احزاب اصلاح طلب مبنی بر پرهیز از خشونت و عدم تحریک جوانان به اقدامات خشونت آمیز، اصرار بر مسالمت آمیز بودن ماهیت جنبش سبز و نیز عدم دعوت مردم به حضور در خیابانها در مقاطعی که احتمال سرکوبی خشن زیاد بوده است می توان این گونه ارزیابی کرد که هسته رهبری این جنبش در گرایشی فایده گرایانه و با تاکید بر اتخاذ روشهای از دید خود عقلانی، حصول نتیجه مطلوب، هر چند طی روندی طولانی را بر گرایشی کانتی و تاکیدات تحریک کننده و افراطی بر اهداف جنبش ترجیح داده و با اتخاذ آستانه انتظارات بالا و تعیین شروطی خاص به ویژه در سطح روش ها پیروزی جنبش را تا حصول شرائط مقتضی از دید خود به تاخیر انداخته است.



سوالی که در این جا بی پاسخ می ماند این است: بدنه اصلی جنبش سبز اعم از دانشجویان، کارمندان، کارگران، جوانان و تمام اقشاری که در این جنبش حضور دارند تا چه حد با این روش موافقند و آنرا عاقلانه ارزیابی کرده و در صورت اختلاف نظر با رهبران جنبش بر سر عاقلانه بودن اهداف و روش ها، چه راهی برای از بین بردن و یا کم کردن فاصله آستانه انتظارات آنان، به گونه ای که به اصل جنبش صدمه وارد نشود، وجود دارد؟



مآخذ:

*Elster, Jon 1989. The Cement of Society. A Study of Social Order. Cambridge, New York and

Melbourne: Cambridge University Press ; and:

Elster, Jon 1989. Nuts and Bolts. Cambridge, New York and Melbourne: Cambridge University Press.

** Granovetter, Mark 1978. “Threshold Models of Collective Behavior.” American Journal of Sociology 6: 1420-1443.

*** Hermansson, Jörgen 1992. “Democratization of Eastern Europe: A Game Theoretic Perspective.”

Scandinavian Political Studies 3: 217-233.



*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.











تاثیرات حذف یارانه های سوختی؛ اقتصاد ایران در آستانه سقوط آزاد
December-24-10 2:30 PM








نیلوفر زارع



جرس: نگرانی از پیامدهای حذف یارانه ها این روزها به موضوع اصلی گفتگوهای شهروندان در حوزه عمومی تبدیل شده است. طی حدود یک هفته ای که از اجرای این طرح می گذرد تب تورم در ایران بالا رفته و مواجهه روزمره افراد با قیمت های به سرعت در حال رشد،بستری برای تشدید نگرانی آنان فراهم کرده است. رشد تورم به عنوان پیامد گریز ناپذیر حذف یارانه ها شناخته می شود و افکار عمومی نیز پیشاپیش از وقوع آن اطمینان داشتند اما شوک افزایش قیمت در برخی از کالاها به ویژه حامل های سوخت به میزانی بوده که نگرانی های عمومی را چند برابر کرده است. "جرس" با هدف بررسی پیامدهای حذف یارانه ها بر معیشت شهروندان طی چند گزارش به بررسی ابعاد مختلف آن خواهد پرداخت. در این گزارش تاثیرات حذف یارانه حامل های سوخت مورد بررسی قرار گرفته است.






بازی با روان شهروندان



کمتر کسی در ایران هست که از میزان افزایش قیمت فرآورده های نفتی در جریان اجرای طرح حذف یارانه ها شوکه نشده باشد. این افزایش قیمت که مسوولان اجرای طرح آن را به صورت غیرمترقبه اعلام کردند شوک روانی قدرتمندی را به وجود آورده است. باور عمومی بر این است که افزایش شدید قیمت مواد سوختی تورم را به شکلی لجام گسیخته افزایش خواهد داد. بر اساس اعلام دولت، قیمت بنزین با رشدی هفت برابری از رقم یکصد تومان در هر لیتر به رقم ۷۰۰ تومان در هر لیتر رسیده و قیمت هر مترمکعب گاز خودرو (سی ان جی) نیز با هفت و نیم برابر افزایش از ۴۰ تومان در هر مترمکعب به ۳۰۰ تومان رسیده است. قیمت گازوییل که سوخت عمده کارخانه ها و وسایل حمل و نقل جاده ای را تشکیل می دهد هم رشدی بیشتر از ۲۱ برابر داشته و از ۱۶.۵ تومان به ۳۵۰ تومان در هر لیتر افزایش پیدا کرده است. افزایش شدید قیمت این فراورده ها نشان می دهد که دولت علی رغم تصریح قانون مبنی بر این که حذف یارانه ها باید در طول 5 سال انجام شود در همان روز اول اجرای طرح بخش عمده ای از یارانه مواد سوختی را حذف کرده است.



افزایش قیمت در غیاب نظارت



حذف یارانه فرآورده های سوختی از نخستین روز اجرای طرح،تاثیرات خود را نمایان کرد. صبح روز یکشنبه بیست و هشتم آذر ماه شهروندان در پایتخت و سایر شهرهای ایران در حالی عازم محل کار خود شدند که نرخ کرایه تاکسی و مسافرکش های شخصی افزایش قابل توجهی را نشان می داد. در برخی مسیرهای مرکزی تهران افزایش کرایه ها تا مرز 50 درصد هم گزارش شده و علی رغم هشدارهای سازمان تاکسیرانی مبنی بر عدم تغییر قیمت ها تا اطلاع ثانوی، رانندگان از مسافران خود تقاضای کرایه بیشتری دارند. این در حالی است که اظهارات متناقض متولیان حمل و نقل عمومی اسباب سردرگمی بیشتر شهروندان اعم از مسافرکش ها و مشتریان شده است. برای مثال با وجودی که سردار "محمد رویانیان" رییس ستاد حمل سوخت حدود دو ماه پیش گفته بود کرایه تاکسی ها پس از اجرای طرح حذف یارانه ها نباید بیشتر از 10 درصد افزایش یابد،رییس شورای شهر به تازگی خبر از توافق با دولت برای افزایش کرایه در حد 15 درصد داده است. این افزایش کرایه صرفا سازمان تاکسیرانی را شامل می شود و مسافرکش های شخصی که نظارتی بر آنها وجود ندارد از این قاعده مستثنی هستند. گرچه آمار دقیقی از تعداد مسافر کش های شخصی در تهران وجود ندارد اما به نظر می رسد که دستکم بین سه تا چهار میلیون جابجایی روزانه در تهران توسط مسافر کش ها انجام شود که این رقم حدود 25 درصد مجموع مسافرت های درون شهری پایتخت است. بنابراین به نظر می آید که افزایش قیمت توسط این گروه از رانندگان، سیاست های دولت برای کنترل قیمت وسایل حمل و نقل عمومی را بی اثر خواهد کرد. این در حالی است که وضعیت برای دارندگان خودروهای شخصی نیز نامناسب و حتی تا حدی ناامید کننده توصیف شده است. بنا به اعلام دولت، برای خودروهای شخصی ماهانه 50 لیتر بنزین سهمیه بندی با قیمت 400 تومان تعیین شده اما این میزان بنزین برای کسانی که قصد استفاده روزمره از اتومبیل خود را داشته باشند بسیار ناچیز است و دارندگان خودروهای شخصی ناگزیر به تامین بنزین خود با قیمت آزاد هستند. خرید بنزین با قیمت 700 تومان ممکن است بخش قابل توجهی از شهروندان را در استفاده از خودروهایشان مردد کند و آنها را به سمت استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی سوق دهد ولی مسلما این مساله با نارضایتی شدید آنان همراه خواهد بود. دارندگان خودرو از خود می پرسند چرا باید سرمایه شان را در گوشه پارکینگ ها نگاه دارند و به دلیل تورم لجام گسیخته امکان بهره مندی از آن را نداشته باشند. این سوالی است که مقام های دولتی جوابی برایش ندارند.



سرگیجه در شهر



افزایش کرایه تاکسی ها و مسافربرهای شخصی تنها پیامد حذف یارانه بنزین نبوده است. از روز نخست اجرای این طرح، تعداد مسافر کش ها به شکل قابل ملاحظه ای کاهش پیدا کرده و بسیاری از آژانس های مسافربری هم از دادن خدمات به شهروندان امتناع می کنند. مشاهدات خبرنگار "جرس" در تهران همچنین حکایت از رو آوردن بخشی از شهروندان به مترو و اتوبوس های درون شهری دارد که این مساله نیز پیامدهای خاص خود را داشته است. ازدحام جمعیت در ایستگاه های اتوبوس و مترو و سرویس دهی نامناسب این مجموعه ها به شهروندان باعث تشدید نارضایتی آنان شده است. یکی از مسافران مترو که به گفته خودش حدود سی دقیقه برای سوار شدن به قطار معطل مانده به جرس می گوید:" ده دقیقه کنار خیابان برای پیدا کردن تاکسی وقت تلف کردم و بعد تصمیم گرفتم با مترو بروم. حالا هم اینجا سی دقیقه معطل شدم و هنوز خبری از قطار نیست. به گفته این شهروند تهرانی " برداشتن یارانه بنزین باعث شده که مسافر کش های شخصی دست از کار بکشند و مردم هم ترجیح می دهند برای صرفه جویی در هزینه هایشان از مترو و اتوبوس استفاده کنند. اما این وضعی است که می بینید. ایستگاه از شدت جمعیت در حال انفجار است و وقتی قطار می رسد به همین اندازه مسافر داخل واگن ها هست."



تولید در خواب زمستانی



در میان فراورده های نفتی که قیمت شان پس از حذف یارانه ها بالا رفته افزایش قیمت گازوییل از همه شوک آور تر بوده است. گازوییل که در چرخه تولیدات صنعتی ، حمل و نقل ریلی و مبادلات بین جاده ای ماده ای تعیین کننده است با رشدی 21 برابری و افزایش از رقم 16 تومان به 350 تومان در هر لیتر تمام کارخانه های صنعتی، شاغلان بخش کشاورزی و شرکت های حمل و نقل را دچار بحران تصمیم گیری کرده و آینده آنان را با تهدید واقعی روبرو ساخته است. گرچه دولت برای تامین بخشی از نیازها اعلام کرده که روزانه 39 میلیون لیتر با قیمت 150 تومان یارانه ای در کشور توزیع می کند اما نگرانی های عمده ای درباره نحوه توزیع گازوییل یارانه ای وجود دارد. برای مثال طبق اعلام دولت قرار است روزانه حدود 10 میلیون لیتر از گازوییل یارانه ای به کشاورزان اختصاص یابد که این رقم به عقیده ناظران حتی نیمی از نیازهای بخش کشاورزی به گازوییل را نیز پوشش نمی دهد. در همین حال بنابر گزارش های رسمی در روز اول اجرای طرح حذف یارانه ها مصرف گازوییل در کشور کاهش پنجاه درصدی را نشان می دهد و از حدود 67 میلیون لیتر (27 آذر ماه) به 36 میلیون لیتر (28 آذر ماه) کاهش یافته است. این در حالی است که میزان مصرف گازوییل در زمان مشابه سال قبل 112 میلیون لیتر بوده است. یک کارشناس اقتصادی در تحلیل این کاهش مصرف به "جرس" می گوید:" طبیعی است که هیچ کس نمی تواند افزایش بیست و یک برابری قیمت گازوییل را هضم کند. حتی دولت هم در اعلام رقم 350 تومان برای هر لیتر گازوییل دست به عصا عمل کرده و گفته که برای ده روز گازوئیل سهمیه ای نیز در اختیار خودروهای گازوئیل سوز می گذارد که نرخ آن هر لیتر ۱۵۰ تومان خواهد بود اما حتی این قیمت نیز نه برابر قیمت قبلی گازوییل است و بنابراین کنار آمدن با آن آسان نیست." به گفته این تحلیل گر اقتصادی " هیچ بعید نیست که دولت مدتی بعد وضعیت را در باره قیمت گازوییل تعدیل کند و بخشی از یارانه آن را برگرداند چرا که ادامه این روند مطمئنا تولید را کاملا فلج می کند و افزایش هزینه های حمل و نقل جاده ای هم به تورم شدید در قیمت تمام شده محصولات بخش های مختلف می انجامد."



پیش بینی عمق یافتن رکود به ویژه در بخش صنعت در شرایطی است که از هم اکنون برخی گزارشها حکایت از تعلیق برخی پروژه های صنعتی دارد. به گفته یکی از مهندسان ناظر در پروژه ساخت یک پل روگذر در شهر کرج عملیات ساخت و ساز بلافاصله پس از حذف یارانه های سوخت متوقف شده است. این مهندس ناظر به "جرس" می گوید: " علت تعلیق پروژه دست کشیدن صاحبان تریلرهای حمل مصالح از کار است و صاحبان ماشین های صنعتی هم که برای ساخت پل طرف قرارداد بوده اند خواهان تجدید نظر در آن و بالابردن رقم قرارداد هستند. به گفته وی" تعلیق عملیات در شرایطی است که هر روز خوابیدن پروژه حدود 100 میلیون برای شرکت مجری ضرر به دنبال دارد." در همین حال گزارشهای متعدد دیگر از توقف بارگیری تریلرها در بنادر جنوب کشور حکایت دارد. برخی ناظران می گویند که توقف بارگیری در چنین شرایطی کاملا طبیعی است چرا که صاحبان شرکت های حمل و نقل باید به ارزیابی مشخصی از شرایط بازار دست پیدا کنند و پیش از رسیدن به این ارزیابی نمی توانند سرمایه خود را در معرض ریسک قرار دهند.



شیب غیرقانونی قیمت



التهاب های جاری در حوزه حمل و نقل، تولیدات صنعتی و بخش کشاورزی در حالی قابل مشاهده است که ناظران همچنان انتظار شوک های به مراتب بزرگ تری را دارند. به باور تحلیل گران حذف یارانه فراورده های سوختی هنوز اثرات خود را به طور کامل آشکار نکرده و در هفته های آینده خبرهای بحرانی تری از وضعیت این حوزه ها به گوش خواهد رسید. نگرانی از پیامدهای اجرای این طرح به حدی است که حتی برخی نمایندگان محافظه کار مجلس هم نسبت به آن واکنش های شدید نشان داده اند.برای نمونه "جواد جهانگیرزاده" عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس با اشاره به جلسه اخیر مجلس با وزیر امور اقتصاد و دارایی گفته که "نمایندگان در این جلسه نگرانی های خود را از آزادسازی یارانه حامل های انرژی و افزایش قیمت این حامل ها اعلام کردند و معتقد بودند که در برخی موارد شیب تند این افزایش قیمت موجب افزایش هزینه های کشاورزی می شود." در این حال "غلامرضا مصباحی مقدم" رئیس کمیسیون ویژه مجلس نیز در مصاحبه ای با بیان این که مجلس شیب اجرای هدفمندی یارانه ها را غیر قانونی می داند اظهار داشته که "قرار بود که هدفمندی یارانه ها در 5 مرحله انجام شود حال آنکه دولت می خواهد در دو مرحله این کار را انجام دهد." اظهار نظرهایی از این دست در شرایطی انجام می شود که مجریان طرح حذف یارانه ها در دولت از تصمیم خود برای حذف یکباره یارانه در حوزه حامل های سوخت دفاع می کنند و معتقدند که این اقدام هیچ پیامد زیانباری به همراه نداشته است. این ادعایی است که شهروندان در گفتگوهای عمومی به سخره می گیرند و نشانه ای از ناآگاهی دولتمردان نسبت به وضع جامعه تلقی می کنند.



ادامه دارد











آقای دادستان! واکنش شما به مویه کودکانی که مادر و پدر خود را طلب می کنند چیست؟
December-24-10 2:29 PM






عریضه چهل و چهارم فخری محتشمی




جرس: فخری محتشمی در چهل و چهارمین نامه خود به دادستان تهران آورده است: شما تا به حال دلتان ریش شده آقای دادستان؟ شما تا کنون در مواجهه با مویه کودکی که ملتمسانه مادر یا پدر را تمنا می کند، قرار گرفته اید؟ چه حسی به شما دست داده؟ و چه واکنشی بروز داده اید؟ نکند شما هم مانند آن کیهان نویس مرید طالبانیسم این ها را فرزندان فتنه گرانی می دانید که مستوجب عذاب زمینی کودتاگران هستند؟ نکند شما هم خدای ناکرده معتقد به سوزاندن پدر و پدرجدّ هر منتقد و معترضی هستید چه رسد به فرزندان که حیّ و حاضرند؟؟؟




متن کامل این نامه که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفت بشرح زیر است:





به: دادستان تهران

از: ستم دیده عصر عاشورای 89 و همسر سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی و زندانی ممنوع الملاقات در قرنطینه اوین

بسم الله الرحمن الرحیم

این مبید العتاة والمردة این مستأصل اهل العناد والتضلیل والالحاد این معزّالاولیاء و مذلّ الاعداء

سلام آقای دادستان!

آدینه خوش. ایام به کام. اولین جمعه زمستان در جمع خانواده عزیزتان خرم باشید انشاء الله. فکر نمی کنم از احوالات خانواده های زندانیان سیاسی خواسته باشید که توضیحی بدهم اما لزوما شرح و بسط احوال ما نباید پاسخ به پرسشگری باشد. در خانه های زندانیان سیاسی این جمعه، دل هایی ابری بود. دل هایی که بارها در مراجعه به دادستانی و دادگاه و زندان شکسته بود و تنها با ذکر خدا و اتکال به او ترمیم شده بود. دل های مادرانی که ماه هاست از فرزندانشان بی خبرند و پدرانی که برای نشکستن در برابر جمع به قبور عزیزانشان پناه می برند و از مردگان وساطت برای روایی حاجت می طلبند. دل های همسرانی که آشیانه مهرشان را ویران کرده اند و چراغ خانه شان را به سرقت برده اند. دل های فرزندانی که روز و شب را بدون حضور مادر یا پدر سپری می کنند و دل های کودکان خردسالی که به بهانه و بی بهانه بغضشان می ترکد و دل همه اعضای خانواده را با هرشیونی ریش می کنند. شما تا به حال دلتان ریش شده آقای دادستان؟ شما تا کنون در مواجهه با مویه کودکی که ملتمسانه مادر یا پدر را تمنا می کند، قرار گرفته اید؟ چه حسی به شما دست داده؟ و چه واکنشی بروز داده اید؟ نکند شما هم مانند آن کیهان نویس مرید طالبانیسم این ها را فرزندان فتنه گرانی می دانید که مستوجب عذاب زمینی کودتاگران هستند؟ نکند شما هم خدای ناکرده معتقد به سوزاندن پدر و پدرجدّ هر منتقد و معترضی هستید چه رسد به فرزندان که حیّ و حاضرند؟؟؟




آقای دادستان!

به نظر شما پدر دو طفل خردسال در جواب پرسش مستمر کودکانش که مادر را می خواهند چه باید بگوید؟ و پدر یک دخترک دو ساله که شب ها کابوس می بیند و با فریاد بیدار می شود و مادر یک باران که دائما هوای دلش بارانی است؟ به نظر شما یک زن هرچقدر هم که مقاوم باشد و زینبی باشد چگونه باید این جمعه دلگیر بر مزار مادر، چهلمین روز درگذشت او را به سوگ بنشیند در حالی که شویش را به گناه ناکرده به بند کشیده اند و دخترک بیمارش را به گناه ناکرده همسایه محبوس پدر کرده اند و نوه کوچولویش را به هجرانی تلخ محکوم کرده اند و دامادش را به فراق یار مبتلا کرده اند. چه حکایت ها خواهند نوشت آیندگان از امروز ما که به تلخی زهر است و چه قصه ها خواهند گفت شهرزادهای دیار من در فردای سبز پیش رو برای جوانه های سبز سرزمین مادری!





آقای دادستان!

به راستی شما و همکاران امنیتی و قضائیتان در کجای زندگی این جوانان سربه راه و سلامت بمب های دست ساز یافته اید و خمپاره های آتش زا؟ در کدامین پستوی ذهنشان توطئه را کشف کرده اید و کدام اقدام علیه امنیت ملی را از دست های پاک و قدم های خیرشان یافته اید. به کجا می رود دستگاه قضای ما آقای دکتر! و این امنیتی ها و اطلاعاتی ها به کجا می کشانند شما را؟ این برادرها در خانه های شهروندان بی آزاری که سرشان به زندگیشان است و دغدغه اصلی شان عاقبت به خیری فرزندانشان چه چیز را کاوش می کنند با حکم شما؟ چه می خواهند از این مادرها و پدرها و این بچه ها که عادت کرده اند از حکومت چیزی نخواهند و یادشان برود که حکومت اسلامی در برابر شهروندان وظیفه و تکلیف مضاعف دارد. این بچه ها دارند عادت می کنند که هیچ نخواهند ولی هیچ نگفتن را نیاموخته اند. پرسشگری لازمه وجودی این نسل است و نقد منصفانه و اعتراض به ظلمی که می بینند و شاهد هستند. انتظار عبثی است انتظار سکوت تأیید آمیز از نسلی که ما خود مربیان و آموزگارانشان بوده ایم برای مقابله با ظلم و زیاده خواهی.



آقای دادستان!

این فرزندان سبز ما دارند تاوان چه چیزی را می دهند؟ تاوان اختلافات درونی دولت کودتا را؟ ندانم کاری های دستگاه قضا و یا اختلاف بین نیروهای یک سر و چند سر و خودسر را ؟؟؟ ادامه بگیر و ببندها نشانه چیست؟ مردمی بودن دولت هدفمند ساز؟ اقتدار قوه مستقل قضائیه؟ یا سردرگمی و در بن بست ماندن عوامل کودتا و دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی؟ ما بچه های انقلاب داریم تاوان چه را می پردازیم؟نیک می دانم : تاوان پای بندی به ارزش های والایی که همه عمر و جوانی و سرمایه های معنویمان را هزینه اش کردیم و از این بابت خرسند و سرافرازیم. ما تاوان پای بندی به اعتقاداتمان را داده و می دهیم و از خدای خود می خواهیم که به قداست این روز که روز اوست و به ارجمندی جمعه که عید است و می توان آرزو داشت در یکی از این جمعه ها، عیدی ارزشمندی گرفت. و ما منتظر می مانیم که عمری است این انتظار شیرین استوارمان نگاه داشته است.



اللهم عجل لولیک الفرج

فخرالسادات محتشمی پور

هجدهم محرم الحرام 1432 برابر با سوم دیماه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر