۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

جنبش راه سبز - همه گزارش‌ها

جنبش راه سبز - همه گزارش‌ها


جنبش راه سبز - جرس






فرق تو با شمر چیست؟
December-22-10 3:21 PM






صادق م




سالیانی است چند، در روزعاشورا وعاظ و مداحان، حسین (ع) را چنان می كشند كه داد و فغان مستمعین مخلص، گوش آسمان را پر می كند زنهار كه امروز، حسین علیه السلام بیش از هر زمان دیگری نیازمند زنده شدن است.



دریاست مجلس او دریاب وقت و در یاب هان ای زیان رسیده وقت تجارت آمد



روایت اول: زنده است حسین (ع)



به سبب توفیق، توانستم امسال در مراسم دهه اول محرم حضرت استاد امجد كه خدا حفظشان كند، شركت كنم. فی الواقع مراسم بی پیرایه و مخلصانه ای بود نه از بلندگوهای آنچنانی خبری بود و نه از مداحان فارغ التحصیل از مدرسه ذبح. برنامه با سخنرانی های كوتاه ، موجز آغاز می شد و با سینه زنی و دعای استاد خاتمه می یافت. سخنرانان كه غالبا روحانیونی سید بودند نه از خواب و رویاهای آنچنانی ذكری ونه از تكنیك های امروزین اشك درآوردن استفاده می كردند. شیخنا امجد و دیگر سخنرانان، مفاهیمی بسیط و عمیق را با بیانی به غایت ساده بازگو می نمودند، نه ذكری از كیفیت قتلگاه كردند نه بر احساست سوار شدند. اما همین گفتار ساده استاد كه آراسته به زیورهای كلامی امروزین نبود، چنان غوغا و هنگامه ای برپا می كرد دیدنی.



در تمامی سخنرانی های دهه اول محرم، استاد امجد همواره تاكید داشتند: ما هیچگاه در گریه برای حسین (ع) متوقف نمی شویم. این بزرگترین ظلم به امام حسین است. چطور می شود برای حضرت سیدالشهداء گریه كنیم و چنین و چنان، بعد در خانه ترش رو باشیم و بر اهل خانه خشونت روا داریم. پس فرق چنین گریه كنی با خولی چیست وقتی سیلی به صورت همسر و دختر خود می زند. چگونه است كه برای مصیبت حسین گریبان چاك می كنیم و در مقابل ظلم و حق سكوت روا می داریم؟ این گریه برای كدامین حسین است؟ حسینی كه ما می شناسیم برای مقابله با ظلم هر چه داشت تقدیم كرد. حسینی كه ما می شناسیم كشته نشد كه ما فقط برایش گریه كنیم. استاد می فرمود: شمـــر لعنت الله علیه بسیار نماز خوان بود و پیشانی اش پینه داشت، چه شد؟ چه كرد؟ اگر قرار است بروی زیارت كربلا و بیایی دروغ بگویی، تهمت بزنی، اهانت كنی و در حق مردم ظلم كنی و خشونت روا داری، فرقت با شمر چیست؟ تفاوت ات با خولی چیست؟ اگر قرار است با گریه برای حسین پیراهن خیس كنی و بعد در مقابل حق سكوت كنی تفاوت با یزید چیست؟



آقای امجد كه دردمند از وضع موجود اخلاق و دیانت در جامعه است، گفت: ما نمی دانیم به كدام قرآن عمل می شود؟ هرچی می گردیم این روال جاری در قرآن نهی شده است. حتما در جلد دوم قرآن دروغ، تهمت، ریا و حیله گری آزاد است. حتماً در جلد دوم قرآن حرمت آبروی مومن، ناچیز شمرده شده است، چرا كه در قرآن كریم و روایت؛ آبروی مومن جایگاهی رفیع دارد.



روایت دوم: كشته شد حسین (ع)



بعد از صبحانه كه در جوار استاد امجد و حواریونش بودم، صلات ظهر به مسجد حضرت ابولفضل (شهرك غرب) رفتم یكی از وعاظ معروف و مشهور تهران را دعوت كرده بودند تا بعد از نماز سخنرانی كند. شیخ به غایت زیبا و فصیح سخن می گفت و اشك از مردم می گرفت و نقل خواب و كرامت می كرد و در بزرگداشت حضرتش سخن را بدانجا رساند كه: تخصص حضرت قمر بنی هاشم (ع) در نیزه بود. حتی گفته شد وقتی نیزه ایشان به دشمن اصابت می كرد باز به دست ایشان باز می گشته است! در تمام سخنرانی ۴۵ دقیقه حضرت واعظ، كلمه ای از ظلم و حق گویی و این كه چرا باید حركت ظلم ستیز حسین (ع) را زنده‌داشت نبود، كلامی از اینكه ظلم چیست بر زبان جاری نشد، سخنی در فلسفه قیام حسین گفته نشد. در عوض سخن ها راند از گریه كردن و كیفیت قتل‌گاه و … بعد از سخنان شیخ، مداح جوان و خوش صدایی، مداحی خود را آغاز كرد و برای اشك گرفتن از مردم چه ها كه نگفت و چه داستان هایی كه نبافت. حاصل این سخنان چیست؟ چه بینشی بر مومنین اضافه می شود با شنیدن مداوم كیفیت فجایع عاشورا؟ نیاز جنبش حسینی در تمام اعصار، چرایی حركت امام است یا كیفیت فجایع ظلمه در ۱۰ محرم سال ۶۱ هجری؟ آیا نیاز جنبش حسینی، شناخت حق و ظلم نیست؟ حالم دگرگون شد؛ چه تفاوت شگرفی است! می توان خوب سخن نگفت ولی سخن خوب گفت و می توان خوب سخن گفت ولی سخن خوب نگفت.



روایت سوم: كل یوم عاشورا



شب تاسوعا، یكی از دوستان عزیز خبری تلخی داد، خواهر مومن اش كه برگزیده كنكور كارشناسی ارشد است و با گزینش از حضور در دانشگاه محروم شده را برده بودند برای معرفی به زندان برای گذاران دوران محبس، پس تقاضا داشتند كه بعد از ایام عاشورا به زندان بیاید. یاد دعاهای حضرت استاد امجد در پایان برنامه هایش به خیر، می فرمود ما دعایی بهتر از درخواست هایی كه امام زمان مطرح كرده اند، نداریم: و تفضل علی علمائنا بالزهد و النصیحه… وعلى الأمراء بالعدل والشفقة وعلى الرعیة بالإنصاف وحسن



*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.











محمدرضا رحیمی: تا احمدی‌نژاد هست معاون اول هستم
December-22-10 2:00 PM
















جرس:در پی انتشار اخباری مبنی بر احتمال برکناریِ محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدی نژاد و سخنگوی دولت، و بررسی اتهامات وارده به وی (پیرامون فساد مالی و مدرک جعلی) در دادگاه، وی شامگاه چهارشنبه اول دی ماه اعلام کرد "تا احمدی‌نژاد هست معاون اول هستم."





همزمان رئیس دفتر محمود احمدی نژاد، ضمن تاکید مجدد بر آگاهی متکی از برکناری خود، خاطرنشان کرد "تغییر دیگری در دولت مطرح نیست."



به گزارش ایسنا، محمدرضا رحیمی در حاشیه مراسم بدرقه رییس دولت به استانبول، در واكنش به بحث جابه جایی خود ابتدا مدعی شد "تا احمدی‌نژاد هست معاون اول هستم" و در پاسخ به این‌كه چرا نشست مطبوعاتی صبح امروز خود را لغو كرد، گفت: حتما در مورد مسائل مطرح شده نشست برگزار می‌كنم و حرف‌هایم را می‌زنم و در حال حاضر برگزاری این نشست را به وقت دیگری موكول كرده‌ام.







سخنگوی دولت نیز در پاسخ به سوالی مبنی بر این‌كه گفته می‌شود، موج جدیدی از تغییرات قرار است در دولت صورت بگیرد، گفت: نه، هیچ تغییری قرار نیست صورت بگیرد.





به گزارش ایسنا اسفندیار رحیم مشایی نیز در حاشیه این مراسم درباره علت تغییر رییس سازمان ملی جوانان و وزیر امور خارجه نیز گفت: امروز احمدی نژاد در جلسه‌ دولت فرآیند تغییر متكی و بذرپاش را توضیح داد. بذرپاش خودشان علاقمند نبودند كه به فعالیت ادامه دهند.





وی افزود: آقای بذرپاش از اول هم با اصرار ما و آقای احمدی‌نژاد این مسوولیت را پذیرفتند و من خودم هم خیلی به ایشان اصرار كردم كه این مسوولیت را بپذیرند.



وی در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر این‌كه گفته شده بذرپاش به حالت قهر از دولت رفته‌ و با شما اختلاف داشته‌، گفت: نه، اصلا ما اختلافی نداشتیم.







خودش اصرار داشت برود



رییس دفتر رییس دولت ادامه داد: ایشان شاید بیش از ده بار از من خواست كه راجع به تغییر مسئولیت ایشان از سازمان با احمدی‌نژاد صحبت كنم. خود رییس‌جمهور هم توضیح داد كه وی نیز بارها در این زمینه مراجعه كرده و علاقمند به ادامه نبود.



وی ادامه داد: من گفتم دو سال از همان اول دولت، بذرپاش از همان هفته بعد از انتصاب اظهار كردند كه علاقه‌ای به این مسوولیت ندارند. به هر حال خیلی اصرار ‌شد، ولی احمدی‌نژاد موافق نبود كه بذرپاش از این مسوولیت برود؛ چراكه مسوولیت، مسوولیت مهمی است و جای كار زیادی دارد، ولی خوب به هر حال ایشان، احمدی‌نژاد را قانع كردند كه از این مسوولیت برود.







اینها حساب‌شان خوب است، ولی ادبیاتشان خراب است



وی گفت: من گفتم دو سال است كه این موضوع هست، ولی برخی سایت‌ها مثل این‌كه حساب‌شان خیلی خوب است، گفتند دو سال نیست كه دولت تشكیل شده، دولت دهم 18 ماه تشكیل شده است، ما هم یك چیزهایی از حساب یاد گرفتیم. اینها حساب‌شان خوب است، ولی ادبیاتشان خراب است و نمی‌دانند این دو سال یعنی مبالغه.







دروغ‌ ساختن خیلی آسان شده است



مشایی در پاسخ به سوال دیگری در مورد متكی با بیان این‌كه قبلا در این مورد توضیح دادم، گفت: دروغ‌ ساختن خیلی آسان شده است. یك وقتی آدم دروغی را نقل می‌كند، یك وقتی دروغ را می‌سازد. متاسفانه یك نشریه‌ای كه اسمش اقیانوس است، اما اندازه یك استكان ظرفیت ندارد، كارش دروغ‌سازی است. می‌گویند من رفته‌ام اردن، ایشان (متكی) به خاطر این سفر به من اعتراض كردند و من به خاطر این اعتراض برشان داشته‌ام. چه كسی كی چنین اعتراضی كرده است؟ من گفته‌ام ؟ آقای متكی گفت؟ آقای احمدی‌نژاد گفت؟ دروغ همین‌طور می‌سازند، با این دروغ‌ها خوش هستند، خوش باشند، عیبی ندارد،‌ نوش جان‌شان.

وی ادامه داد: در مورد تغییر متكی امروز احمدی‌نژاد در دولت برای اعضا توضیح دادند و این موضوع را تشریح كرد.







مدتی بود که می خواست یك تغییری در مدیریت وزارت خارجه انجام دهد



مشایی ادامه داد: مدتی بود كه آقای احمدی‌نژاد می‌خواستند یك تغییری در مدیریت وزارت خارجه انجام دهند كه این هم به معنای بركناری و عزل نیست. خود تغییر، یك حركت مثبت است و همیشه در تغییر مصالحی در نظر است، دستیابی به یك شرایط بهتر مدنظر است و به معنای این نیست كه فردی بد عمل كرده یا سوء مدیریت داشته است. آقای متكی از دوستان خوب ماست و برای ایشان احترام قائل بوده و هستیم و روابط بسیار صمیمانه و دوستانه بوده است.



مشایی همچنین بدون اشاره به اظهارات متکی در تکذیب ادعای مقامات ارشد دولت (پیرامون اطلاع و موافقت خود با برکناری) گفت: همان طور كه احمدی‌نژاد در جلسه دولت توضیح دادند، شنبه هفته گذشته احمدی‌نژاد با متكی این موضوع را مطرح می‌كنند كه قصد تغییر دارند و متكی هم خیلی خوب پذیرفتند و خیلی عادی گفتند، مشكلی ندارند، منتهی برای این‌كه گفته‌اند سفر به سنگال دارند و از قبل نیز قول این سفر را داده بودند و می‌خواستند بروند سنگال، این تغییر از نظر اجرایی و عملی مقداری عقب افتاد. روز یكشنبه من از آقای احمدی‌نژاد پرسیدم، چكار كنیم، آقای احمدی‌نژاد گفتند روز دوشنبه آقای متكی برمی‌گردند، بنابراین حكم را در روز دوشنبه اعلام كنید، دفتر هم این حكم را عصر دوشنبه اعلام كرد، ولی بعد گفتند و اعلام كردند كه متكی در سنگال بوده و ایشان را عزل كردند، در حالی كه این خلاف واقع است و اصلا معنا هم نداشت. آقای رییس‌جمهور شنبه با ایشان صحبت كردند و اگر بنا بر عزل بود، اصلا صحبت لازم نبود و بعد هم یكشنبه یا صبح دوشنبه هم می‌شد ،این كار را انجام داد.



وی گفت: عصر دوشنبه به خاطر این‌كه همه فكر می‌كردند آقای متكی دوشنبه برمی‌گردد، این خبر اعلام شد كه شب در تلویزیون اعلام شد و فردا صبح نیز در روزنامه‌ها خبرش منتشر شد.







تغییر دیگری در دولت مطرح نیست







مشایی همچنین گفت: اما تغییر دیگری در دولت مطرح نیست و در پاسخ به این سوال كه گفته می‌شود، فرحناز تركستانی كه به جای بذرپاش از سوی رییس‌جمهور جهت ریاست سازمان ملی جوانان انتصاب شده، این حكم را نپذیرفته و قرار است، آقای بهداد جایگزین تركستانی شود، گفت: نه، چنین چیزی نیست. چه كسی گفته خانم تركستانی قبول نكرده است؟ ایشان این موضوع را پذیرفته‌اند البته ایشان یك مشكلی داشتند و در این مدت اخیر بیمار بودند و به خاطر این بیماری مقداری تردید كرده بودند كه بتوانند این كار را انجام دهند؛ اما خوشبختانه حالشان خوب شده است و ما فكر می‌كنیم ان‌شاءالله روز یكشنبه مراسم تودیع و معارفه خواهیم داشت.














بازداشت نادر عسکری فعال پیشین دانشجویی دانشگاه تهران
December-22-10 1:39 PM









جرس: نادر عسکری فعال پیشین دانشجویی دانشگاه تهران بازداشت شد.



به گزارش منابع خبری جرس، عسکری فعال پیشین دانشجویی دانشگاه تهران و کارشناس ارشد تاریخ ایران پس از اسلام، روز گذشته پس از احضار به اداره اطلاعات یاسوج بازداشت شد و تاکنون باز نگشته است.



احضار این فعال پیشین دانشجویی در حالی صورت می گیرد که وی طی یکسال گذشته و پس از محرومیت از تدریس در دانشگاه ازاد اسلامی واحد گچساران، هیچ گونه فعالیت سیاسی خاصی نداشته است.



وی پیش تر از این، بدلیل فعالیتهای صنفی برای دفاع از معلمین در گچساران از تدریس در مدارس نیز محروم شده بود.





هنوز از علت بازداشت این فعال سابقِ دانشجویی، خبری منتشر نشده است.











دادستان تهران: اجازه دهید حقوق‌‌دانان در مورد مقالات و نوشته‌های اینجانب و جنابعالی قضاوت کنند
December-22-10 1:29 PM








پاسخ به غلامحسین الهام


جرس: در پی درج دومین نوشته غلامحسین الهام وزیر پیشین دادگستری در روزنامه ایران تحت عنوان "اَیْنَ عمار"، عباس جعفری دولت آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران،‌ پاسخی را در این زمینه با عنوان "اَیْنَ الحق" منتشر کرد.




گفتنی است روز سه شنبه در پاسخ به نامه دادستان تهران به مقاله هفته گذشته الهام (مشاور حقوقی رئیس دولت و وزیر دادگستری دولت نهم) در خصوص "ماجرای مهدی هاشمی و روزنامه ایران"، الهام با انتشار نامه ای خطاب به دادستان تهران، ضمن حمله و اتهام زنی به جنبش آزادیخواهی مردم ایران، در خصوص موضع دستگاه قضایی گفت "آیا قانون رویکردی مبنی بر تقویت فتنه دارد؟"



مقاله وی حمله ای بود به جوابیۀ هفتۀ گذشته دادستان تهران که در پاسخ به مقالۀ کمی پیش ترِ الهام، که تحت عنوان "حرمت اصحاب فتنه"، حملات تندی را متوجه مهدی هاشمی و همزمان جنبش سبز ساخته بود، جوابیه ای با عنوان "لزوم احترام به حقوق و حیثیت افراد" منتشر کرد و وی را از اتهام زنی های غیر حقوق و غیرکارشناسی حذر داشت.



الهام طی آن مقاله (حرمت اصحاب فتنه)، از اینکه دستگاه قضایی به شکایت مهدی هاشمی از تهمت زنی های روزنامه ایران (ارگان دولت) رسیدگی کرده برآشفته و ضمن هتاکی به رهبران جنبش سبز، ادعا کرده بود "در عاشورای سال گذشته باطن فتنه هویدا شد و مطالبه اساسی آنان آشکار گردید . پرده نفاق دریده شد و موضع حقیقی این جریان در برابر اسلام و نماد روشن آن سیدالشهدا تجلی کرد. رئوس فتنه هرگز آن را محکوم نکردند، بلکه لقب مردان خداجو!! نیز از سوی برخی به آنان اعطا شد! ...آیا کسانی که آشکارا امروز در دل دشمنان ملت پناه گرفته‌اند و روزهایی در کف خیابان‌ها، اسلام، نظام اسلامی، حقوق ملت و امنیت عمومی مردم را هتک کرده‌اند و به همین اتهامات از سوی خود مدعی‌العموم تحت تعقیبند، حرمت شرعی دارند؟!"



اما غائله به اینجا ختم نشد و وزیر دادگستری دولت نهم، روز سه شنبه ٣۰ آذر، طی مقاله ای تحت عنوان "اَینَ عمّار" ، که بعنوان سرمقاله روزنامۀ رسمی دولت منتشر شد، در مقام پاسخگویی به دادستان تهران برآمد و ضمن بیان اینکه "عدم پاسخگویی من ممکن بود اقناع و تسلیم و نتیجتاً قبول آثار آن تلقی شود"، به وی حمله کرده بود.



اما روز چهارشنبه اول دی ماه، دادستان تهران نیز سکوت اختیار نکرده و پاسخ "اَین عمّار" وی را در مقاله "اَیْنَ الحق" پاسخ داد.



به گزارش تابناک، متن کامل پاسخ دادستان تهران به الهام، که در روزنامه ایران منتشر شده، به شرح ذیل است:



بسمه تعالی

مدیر مسؤول محترم روزنامه‌ ایران



اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى (سوره‌ی مائده، آیه 8)



با سلام



با توجه به درج مطلبی به قلم آقای الهام، وزیر محترم پیشین دادگستری در روزنامه‌ی مورخ 29/9/1389 تحت عنوان «اَیْنَ عمار»، جوابیه‌ای با عنوان "اَیْنَ الحق" به شرح زیر ارسال می‌شود. دستور فرمایید طبق ماده‌ی 23 قانون مطبوعات، نسبت به درج آن در همان صفحه اقدام گردد:



جناب آقای الهام در سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ایران مطالبی ذکر نموده که صرف‌نظر از نسبت‌های ناروا که از ایشان انتظار نمی‌رفت، عملکرد قوه قضاییه و دادستانی تهران را زیر سوال برده‌اند و با توجه به این‌که در مطالبی که آقای الهام در مقام دفاع از مقاله‌ی اول نوشته‌اند، مطلب تازه و بدیعی ملاحظه نشد و مباحث مطروحه، تکرار حرف‌های گذشته‌ی ایشان است که بند به بند آن پاسخ داده شد، خوانندگان محترم را به پاسخ مذکور ارجاع می‌دهم. اما از باب روشنگری به ذکر چند نکته بسنده می‌شود:



1-دادستانی از انتشار و توزیع بخشی از روزنامه‌ی ایران جلوگیری کرده، اگر چه در تبصره‌ی ماده‌ی 31 قانون مطبوعات از کلمه‌ی «توقیف» استفاده شده است.



2-در مورد تعقیب جرم افترا بدون شکایت شاکی خصوصی، مجدداً تأکید می‌شود در مواردی که این جرم نسبت به مسؤولانی که از ارکان نظام محسوب می‌شوند، صورت گیرد، رویه‌ی دادستانی تهران از بدو خدمت اینجانب تاکنون، مبتنی بر اعلام جرم در مقام مدعی‌‌العموم بوده و بسیاری از این ادعاها نیز در محاکم کیفری استان و با حضور هیأت منصفه مورد رسیدگی قرار گرفته است. با تاکید بر این نکته که اعلام جرم به عهده‌ی دادستان و تشخیص صحت آن با محکمه‌ی کیفری است. از این رو ابراز نارضایتی و گلایه آقای الهام از اعلام جرم دادستان در مورد افراد یا مسؤولین، وجاهت قانونی ندارد. طرح این سؤال که، "مهدی هاشمی از مسؤولین کشور است؟" نیز محل تأمل است و معلوم نیست جناب آقای الهام چگونه از پاسخ اینجانب به کشف این مطلب نائل آمده‌اند. لذا بار دیگر ایشان را به مطالعه‌ی دقیق‌تر پاسخ قبلی توصیه می‌کنم.



3-در بند دو مرقوم نموده‌اند: "آمره بودن قاعده (قواعد آیین دادرسی کیفری) منافات با ضرورت شکایت ذی‌نفع ندارد."



اینجانب در جوابیه، بین آمره بودن آیین دادرسی کیفری با ضرورت شکایت ذی‌نفع، ارتباطی برقرار ننمودم، بلکه با جملات: "مهم‌ترین ویژگی قواعد آیین دادرسی، آمره بودن آن است که اولین معنای مستفاد از آن، عدم امکان تراضی طرفین خلاف مقررات آیین دادرسی به ویژه آیین دادرسی کیفری است"، از "عدم امکان تراضی طرفین برخلاف آن" به عنوان مهم‌ترین اثر آمره بودن قانون یاد کرده‌ام.



4- در بند چهارم، آقای الهام با این عبارات: "قانون تنها در ماده‌ی 514 قانون مجازات اسلامی، اهانت به امام (ره) و رهبری (مدظله) را جرم عمومی و آن را در حکم جرایم علیه امنیت دانسته است و در مورد سایر مسؤولان در ماده‌ی 609 همان قانون تصریح می‌کند... " در پاسخ، صرف‌نظر از خلط عنوان جرم عمومی و جرم علیه امنیت در عبارات نویسنده‌ی محترم، باید گفت جرم موضوع ماده‌ی 609 نیز از جرایم واجد جنبه‌ی عمومی است که در شمار جرایم قابل گذشت مندرج در ماده‌ی 727 قانون مجازات اسلامی احصاء نگردیده است. بنابراین دادستان می‌تواند رأساً و بدون شکایت شاکی خصوصی، مرتکب را تعقیب کند.



ایشان سپس به جنبه‌ی خصوصی توهین به رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام اشاره کرده که دادستان را ممنوع از ورود به این جرم بدون شکایت شاکی خصوصی می‌نماید و مرقوم داشته‌اند: "آیا دادستان همین وظیفه را نسبت به سایرین (به استثنای رؤسای دو قوه) در امر تعقیب می‌پذیرد؟"



در پاسخ با اشاره به پرونده‌های متعددی (حداقل سی وشش پرونده‌ی در حال اجرا و در شرف اجرا) که در جریان اغتشاشات پس از انتخابات دوره‌ی دهم ریاست جمهوری بدون شکایت رییس محترم قوه‌ی مجریه تشکیل گردیده و منتهی به محکومیت متهمان شده است، چنین محکومیت‌هایی مؤید اعتقاد قوه‌ی قضاییه و دادستانی تهران به ضرورت حفظ مصلحت نظام، نظم و آرامش عمومی، حمایت از مسؤولان عالی‌رتبه‌ی نظام و برابری افراد در برابر قانون است.



5- آقای الهام در بند پنجم، سؤال نموده‌اند که «آیا دفاع متهم در دادگاه، از تحقیقات مراجع قضایی محسوب می‌شود؟»



در پاسخ باید گفت کلیه تحقیقات و دفاعیاتی که در دادسرا و دادگاه صورت می‌پذیردٰ مشمول بند «ک» از ماده‌ی 3 قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب مصوب 1381 است که مقرر داشته است: "پس از آن‌که تحقیقات پایان یافت، بازپرس آخرین دفاع متهم را استماع نموده با اعلام ختم تحقیقات و اظهار عقیده‌ی خود، پرونده را نزد دادستان می‌فرستد." بنابراین کلیه‌ی اظهارات طرفین پرونده، شهود و مطلعین و حاصل تحقیقات محلی و غیر آن، مندرج در قانون آیین دادرسی کیفری، جزء تحقیقات مراجع قضایی محسوب می‌شود.



6- ایشان در بند ششم به جایگزینی «دادستان» به جای «رییس دادگاه» در تبصره‌ی ماده‌ی 31 قانون مطبوعات اعتراض کرده‌ و نوشته است: "اختیارات دادگاه را به دادستان – با تفسیر خود- محول فرموده‌اند. اولاً ماده‌ی 31 ناظر به زمان تحقیق و رسیدگی است و نه محاکمه در دادگاه علنی."



در این بند صرفاً یک موضوع با عنوان اولاً آمده است و گویا ذکر بخش ثانی توسط نویسنده‌ی محترم فراموش شده است، معهذا در پاسخ به ایراد اول ایشان باید به زمان تصویب تبصره‌ی اصلاحی ماده‌ی 31 (30/1/1379) اشاره کرد که با حاکمیت دادگاه‌های عام و حذف دادسراها، امر تحقیق و رسیدگی در اختیار دادگاه‌های عمومی بوده است، اما با احیای دادسراها طبق قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب در سال 1381، مرحله‌ی تحقیق به عهده‌ی دادسرا واگذار شد که در رأس آن دادستان قرار گرفته است.



7- در بند هفتم، نویسنده‌ی محترم، استناد به بند 5 اصل 156 قانون اساسی را بدون نیاز به قانون عادی، موجب اختیارات موسع برای دادستان دانسته و به آن ایراد وارد کرده‌اند.



لازم به ذکر است اجرای اصول قانون اساسی به عنوان زیربنای قوانین عادی، لزوماً نیازمند تصویب قانون عادی نیست. استناد دادگاه‌ها به اصل 37 قانون اساسی در امر تبرئه‌ی متهم از اتهامات انتسابی که به کرات در آراء دادگاه‌ها دیده شده است، مؤید این معناست.



8- آقای الهام در بند هشتم مقاله‌ی خود با نفی ارتباط بین "حرمت شرعی" افراد و اصطلاح فقهی "مهدورالدم" متعاقباً نوشته‌اند "البته اصل بر وجود حرمت شرعی است. نسبت فتنه‌گرانی که آشکارا علیه اسلام و نظام اسلامی که امام رحمت الله علیه حفظ آن را اوجب واجبات دانسته‌اند با این واژه‌ی حرمت شرعی چیست..."



اگرچه سؤال‌هایی که نویسنده‌ی محترم پس از بیان این عبارات در خصوص حرمت شرعی فتنه‌گران و ... آورده‌اند، تأیید همان است که بیان شد، معهذا از نظر قانون و طبق اصل 22 قانون اساسی "حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است، مگر در مواردی که قانون تجویز کرده است." بنابراین اشخاص مورد سؤال نویسنده‌ی محترم، از جمله کسانی که "هر روز حریم ارزش‌های متعالی را می‌شکنند و بر همه‌ی مقدسات تاخت می‌آورند..." مشمول استثناء مندرج در اصل 22 قانون اساسی خواهند بود، به شرط آن‌که اقدامات مجرمانه‌ی آن‌ها ثابت باشد.



9- وظیفه‌ دادستان عمل به قانون است. اگر جنابعالی به لحاظ نگرش سیاسی از اقدامات قانونی دادستان گلایه‌مند هستید و در مقام وکیل تمام عیار یک نشریه ظاهر شده‌اید که به مصداق "حب الشی یعمی و یصم"، طبیعی است که مدام بر سندان متهم کردن قوه‌ی قضاییه و دادستانی با عنوان "دماندن در کوره‌ی فتنه" بکوبید.



جنابعالی در مقام دکترای حقوق باید بدانید در موضوعات حقوقی، مجادلات علمی همواره جریان دارد. پس اجازه دهید مجامع حقوقی و حقوق‌‌دانان در مورد دو مقاله‌ی جنابعالی و نوشته‌های اینجانب قضاوت کنند. توأم کردن و پیوند زدن پاسخ حقوقی با ایراد اتهام، شیوه‌ی نامناسب و غیرمنطقی است.



در پایان؛ جناب آقای الهام، اگر از قوانین جمهوری اسلامی ایران تمکین نمی‌کنید، به بیانات رهبری عنایت داشته باشید که در خطبه‌های نماز جمعه‌ی روز سی‌ام خردادماه 1388 فرمودند: "بنده در نماز جمعه هیچ وقت رسمم نبوده است از افراد اسم بیاورم، اما اینجا چون اسم آورده شده است، مجبورم اسم بیاورم. به طور خاص از آقای هاشمی رفسنجانی... لازم است اسم بیاورم و باید بگویم. البته این آقایان را کسی متهم به فساد نکرده، حالا در مورد بستگان و کسان، هر کس هر ادعایی دارد، بایستی در مجاری قانونی خودش اثبات بشود و قبل از اثبات نمی‌شود این‌ها را رسانه‌ای کرد... وقتی این جور حرف‌ها مطرح می‌شود تلقی‌های نادرست در جامعه به وجود می‌آید."












کنشهای دانشجوئی در جنبش سبز
December-22-10 2:21 PM






بهروز-محمدی






فعاليت دانشجويي-بخش نخست :



اين مطلب فعلا" در دو بخش تهيه شده و به استحضار مي رسد. بخش نخست كنش هاي دانشجويي است كه به تقسيم بندي اين كنش ها به : الف- كنش هاي كوچك و در عين حال موثر و فضا شكن ب- كنش هاي در سطح متوسط و آگاه كننده ج- كنش هاي گسترده و در سطح بالا و انرژي زياد، به اثرات هركدام از كنش ها و ايراداتشان و دست آخر جمعبندي چه بايد كرد؟پرداخته شده است و بخش دوم با تقسيم بندي دانشجويان از لحاظ سبك فعاليت به 1-فعالين مدني 2-فعالين صنفي 3-فعالين سياسي مرتبط با احزاب 4- حزب پادگاني بسيج 5-دانشجويان آگاه و معترض 6-دانشجويان بي تفاوت غير فعال، اقشار مختلف دانشجو را بررسي مي كند.



بخش نخست - كنش هاي دانشجويي :



الف - كنش هاي كوچك و در عين حال موثر و فضا شكن



اصولا فضاي دانشگاه ها پس از سركوب ممتد به خاطر محروم شدن از نيروهاي فعال و باتجربه و دورافتادن نيروهاي ديگر از يكديگر دچار ركودي غيرعادي مي شود. در اين حالت دانشجويان سياسي كه سواي از فعالان سياسي طبقه بندي مي شوند، آرام آرام به سمت بي تفاوتي كشيده مي شوند و اين بي تفاوتي در نهايت مي تواند به سرخوردگي و نااميدي منجر شود. حال براي جلوگيري از اين آسيب چه مي توان كرد؟



دانشجوي سياسي برخلاف فعال سياسي براي اميدوار شدن بيش از آنكه به تحولات بزرگ بينديشد، پس از هر كنش كوچك اما عيني بلافاصله براي يك بازه ي زماني كوتاه فعال مي شود و دوباره آرام مي گيرد. اما همين فعال شدن كوتاه سبب اميدواري و جسارت براي ادامه راه و انجام كارهاي بزرگتر مي شود. مثال :



1-شعارنويسي در سطح دانشگاه بهترين روش براي شكستن فضا و اميد دادن به دانشجويان است. در اين حالت دانشجوي سياسي احساس مي كند هنوز فعالان جسوري در دانشگاه حضور دارند. بنابراين او تحريك به استقامت و كنش مي شود.



2-دانشجوي سياسي پيش از اخبار سطح كشور، هميشه اخبار دانشگاه خودش را دنبال مي كند. اگر مدتي خبري از درون دانشگاه نباشد، مأيوس خواهد شد. اما اگر اخبار كنش هاي هرچند كوچكي را در سطح دانشگاه، در سطح اينترنت و يا مكالمات فردي و جمعي بشوند، گويي نيرويي مثبت به او تزريق شده و توان جديدي مي گيرد. مثال بيانيه ي فعالين دانشگاه، نامه به مسئولين دانشگاه يا كشور، انتشار خبر نصب پوستر در فلان جاي دانشگاه، در اينترنت و رسانه ها. خاصيتي كه اين اخبار دارند اين است كه به يكباره بحث هاي مجامع دانشجويي را به سمتي خاص هدايت مي كند و منجر به جان گرفتن گسترده ي جنبش در سطح و عمق دانشگاه مي شود.



3-كنش هاي كوچك در رابطه با اساتيدي كه در دولت مشغولند. افكار عمومي كل كشور و سطح دانشگاه اخبار مربوط به اين اشخاص را پيگيري مي كنند، بنابراين اگر يك جمله اعتراضي با ماژيك روي در اتاق فلان وزير يا فلان وكيل الدوله نوشته شود يا يك پوستر روي در يا روي تابلو اعلانات نصب شود، بازخورد خيلي گسترده اي خواهد داشت و اثر روحي خيلي خوبي در سطح فعالين و دانشجوها خواهد داشت.



خلاصه امر – همين كنش هاي كوچك مثل يك بازي كامپيوتري است كه بازيكن از جاهايي خون كافي يا جان براي يك مقداري تهيه مي كند و پس از چند حركت به مقداري خون آماده مي شود تا بازيكن بتواند دست به حركات بزرگ و همراه با ريسك بالا بزند بدون اينكه از بين برود. حتي اگر در دانشگاهي همه ي فعاليت ها خاموش شده باشد و دانشجويان بي تفاوت شده باشند، دانشجويان آگاه و توانا خواهد توانست طي چند حركت تاكتيكي به يكباره جمع كثيري از دانشجويان را وارد عرصه ي كنشگري كند.



ب - كنش هاي در سطح متوسط و آگاه كننده



كنش ها و فعاليت هاي ناگهاني و خبرساز كوچك اثر آگاه سازي ندارد،‌ اما پتانسيل آگاهي را بالا مي برد و دانشجويان آگاه را به فعاليت تحريك مي كند. اما كنش هاي متوسط كارهايي در يك سطح بالاتر هستند كه مي تواند با عمق گسترده ي بيشتري همان اهداف را به دست آورد.



1-ارتباط با اساتيد : برقراري ارتباط گسترده هم با اساتيد حامي جنبش سبز و هم اساتيد ديگر نقش بسيار مهمي در آگاه سازي دانشجويان و ايجاد تحول در فضاي دانشگاه دارد. علاوه بر اينكه اين اساتيد به انحاي گوناگون ميتوانند در كميته ي انظباطي و مديريت دانشگاه با فشار به رياست در حمايت از دانشجويان به دانشجويان كمك فرارواني كنند نقش آگاه كننده ي اساتيد را هيچگاه نبايد از نظر دور داشت.



2- شب نامه : شب نامه نه به صورت توهين به يك گروه هاي دانشجويي رقيب و افشاگري يا موضع گيري هاي عجيب و غريب سياسي راديكال، بلكه شب نامه هايي كه به دانشگاه ربطي ندارند و به تحليلي فضاي سياسي در حمايت از حركت سراسري مردم كشور مي پردازند. اين كار تفاوت مهمي با روزنامه دارد و اين است كه چون عملي جسورانه است دانشجو به خواندنش تمايل بيشتر مي يابد و به خاطر همين پيش زمينه ي ذهني به شدت از آن تأثير مي پذيرد. پخش گسترده ي يك شب نامه اگر به صورت حرفه اي و بدون شناسايي شدن صورت بگيرد، به تنهايي خواهد توانست به يكباره فضاي سنگين سركوب را بشكند. اين شب نامه ها بايد خالي از هر جناح بندي درون دانشگاهي و بدون خودزني باشد،‌والا اثر معكوس خواهد داشت.



3- نشريات (پخش نشرياتي مثل كلمه و قلم) : اين كار علي رغم اينكه ظاهرا ريسك بالايي دارد، اما اثر خوبي خواهد گذاشت. بهترين گزينه گذاشتن نشريه روي صندلي هاي كلاس پيش از شروع كلاس، ‌انداختن از زير در اتاق اساتيد و يا الصاق با سيريش در سطح دانشگاه است (سيريش در اين امر نقشي اساسي دارد).همينجا سيريش را به خاطر بسپاريد، ‌چراكه از زمان هاي قديم تاكنون ،مهمترين سلاح هاي عملياتي جنبش دانشجويي سيريش مي باشد.



4- پخش نشريات كلمه و قلم با عنواني ديگر : در صورتي كه با پخش و نصب اين نشريات، بسيج و حراست اقدام به دزديدن و يا كندن آنها مي كند،‌مي توان ركب زد. يعني لوگوي نشريه را عوض كرد و با يك نام ديگر و يك شناسنامه ي ناشناس چاپ و پخش كرد.



5- نشريات دانشجويي : با توجه به فضاي خفقان و سانسور اصولا تمايل دانشجو به اين نشريات كمتر شده است. چراكه مخاطب به جاي خواندن مطالب سانسور شده و خودسانسوري شده اين نشريات به سايت ها مراجعه مي كند، اما اگر كسي بتواند براي نشريه ي خودش مخاطب دائم بالاي 50 نفر پيدا كند، امكان يك كنش قدرتمند را خواهد داشت. بنابراين بايد چند كار را حتما انجام داد : الف) در وهله ي اول براي جذب مخاطب بايد محور نشريه اخبار خود دانشگاه باشد كه دانشجو امكان يافتن آن را در سايت ها ندارد. ب) طنز و يا تحليل تأليفي در نشريه وجود داشته باشد تا مورد اعتماد و توجه قرار گيرد. ج) به صورت حرفه اي اخباري جهتدار و اثرگذار از فضاي داخلي و خارجي داخل نشريه بياورد.



نكته ي مهم - با توجه به فضاي سركوب فعلي تا زماني كه فضا تغيير مثبتي پيدا كند، مي بايست همه ي فعاليت هاي سياسي ابتدا زيرزميني شده و سپس تا حد توان تشكيلاتي و سيستماتيك شود. بهمين خاطر است كه ايجاد كارگروه هاي آشكار مطالعاتي و ارتباط گيري با مديريت بعنوان مخالف و كارهايي كه قابل شناسايي است در بحث ما توصيه نشده - به چند دليل :



1-مهمترين دليل كاهش هزينه است و اصولا اگر فعاليتي هزينه بردار نباشد، زيرزميني كردن آن نه تنها اثر مثبتي ندارد،‌ بلكه به اضمحلال گروه خواهد انجاميد. اما در شرايطي كه هزينه بالا رفته و هريك نفر فعال دانشجويي گوهري گرانبها به شمار مي رود. فعاليت ها بايد مخفيانه و دور از چشم حراست و بسيج صورت گيرد. حتي حوزه ي دوستان درجه2 هم نبايد از كنش هاي خطرناك شما مطلع شوند.



2- فريب دستگاه هاي امنيتي و حراست :‌ مهمترين فريبي كه حراست و اطلاعات بايد بخورد اين است كه تصور كند بحران پايان يافته در حالي كه از لحاظ تئوريك حكومت اكنون در يك بن بست سياسي گرفتار شده و ترديدي نبايد داشت وضعيت فعلي دوام چنداني نخواهد يافت و دير يا زود سيستم ابتدا فلج شده و سپس دچار فروپاشي مي شود. اما در آن طرف بازي نه تنها اين موضوع درك نشده است،‌ بلكه با مشاهده ي سكوت و آرامش در سطح دانشگاه تصور مي كند همه چيز پايان يافته است و اين اتفاقا بهترين كمك را به ما مي كند تا در زمان مقتضي ناگهان سيستم را شوكه كنيم. سيستم به علت ارزيابي غلط از نيروي ما امكان برنامه ريزي درست را ندارد و علاوه بر اينكه از ناكارآمدي جوهري و ناكارآمدي عملي رنج مي برد،‌ دچار توهم و تحليل اشتباه هم مي باشد. بنابراين در آينده ي نزديك كه بازهم شاهد بحراني شدن فضا خواهيم بود (البته بحران را پيش بيني مي كنند، اما در ارزيابي نيروي خودشان و توان رقيب در اشتباه به سر مي برند)،‌با حضور يكباره و پيش بيني نشده ي ما، ابتدا سيستم شوكه مي شود و اگر تا آن زمان توانسته باشيم پتانسيل بزرگي را فراهم كنيم، ‌اين شوك ادامه مي يابد تا به فلج شدن سيستم بينجامد و اگر هدايت تشكيلاتي پشت سر نيروي معترض باشد در صورت فلج شدن سيستم، نيروي مخالف خواهد توانست با يك مشت دستگاه شكننده را از هم بپاشاند، براي شكستن شيشه ي ماشين ابتدا ته شمع را با يك ضربه ي ساده چكش به شيشه مي كوبند و پس از آن ميبينيم با يك مشت ضعيف شيشه به هزاران تكه خرد مي شود.



3-همان طور كه گفته شد ايجاد تشكيلات زيرزميني دانشجويي، جداي از مخفي ماندن فعاليت ها و تامين امنيت براي فعالين مزيت ديگري هم دارد. يعني مخفي بودن از طرفي منجر به ارزيابي غلط سيستم از نيروي شما مي شود و بدنبال آن كار تشكيلاتي اين امكان را به شما مي دهد كه در زمان هاي بحراني كه سيستم كنترل اوضاع را از دست مي دهد و شوكه و درمانده مي شود شما با كنترل و اداره ي جهتدار بحران، سيستم را فلج كنيد بدون اينكه دستگاه بفهمد از كجا خورده است. اين موضوع هم در اشل بزرگ و هم در اشل كوچك يعني دانشگاه قابل تعميم است. يعني در دانشگاه هم همين اوضاع حاكم است. البته در دانشگاه ما بدنبال فروپاشي نيستيم و نفعي هم براي ما ندارد اما مي توان با فلجسازي سيستم و پيگيري آن امكان سركوب در آن لحظه ي خاص و پس از آن را از حراست و پياده نظام بسيجيشان گرفت و همچنين توان شناسايي نيروها را ازيشان سلب كرد.



ج - كنش هاي گسترده و در سطح بالا و انرژي زياد



در اين رده از تقسيم بندي فعاليت هايي چون تظاهرات،‌ راهپيمايي در سطح دانشگاه، تريبون هاي آزاد و جلسات مناظره، تحصن، اعتصاب و به تعطيلي كشاندن كلاس ها، اعتصاب و شركت نكردن در امتحانات مي گنجند. در شرايط كنوني به علت گره خوردن وضعيت دانشگاه با مبارزات سياسي جنبش سبز و حل شدن جنبش دانشجويي در جنبش آزاديخواهي ملت ايران،‌ دانشگاه از بيرون و خواسته هاي مردم تأثير جدي مي پذيرد. بنابراين اتفاقاتي كه مي تواند منجر به كنش هاي گسترده در دانشگاه بشود حوزه ي وسيعي را در بر مي گيرد :



1 - روزهاي خاص سراسري : مهمترين اين روزها براي دانشجويان 16 آذر است، در رده هاي بعدي روزهايي چون 25 خرداد و 32 خرداد و 13 آبان و 22 بهمن و غيره هستند كه به جز 16 آذر، ديگر روزها بستگي به فضاي سراسري و سياسي كشور دارد و نه فضاي خود دانشگاه.



2 - اگر دانشگاه طي مبارزات سال گذشته شهيد داده است، روز تولد و روز شهادت آن شهيد مي تواند حتي مهمتر از 16 آذر تلقي شود و محوري باشد براي ايجاد يك كنش گسترده. البته حركاتي در سطح سوم پيشنهاد نمي شود، اما مي توان با كنش هاي كوچك و متوسط اما كار گسترده، حركت مناسبي انجام داد.



3 - مناظره ها و سخنراني هاي سياسيون : اين مسئله مي تواند به عنوان يك فرصت مناسب براي فعالين دانشجويي تلقي شود، اما پيش از آن بايد جوانب امر را به خوبي سنجيد تا تنها منجر به تخليه ي احساسات دانشجويان نشود و نتيجه ي ملموس و عيني در هماهنگي با ديگر محورهاي حركتي جنبش سبز به دست آيد. در فضاي مجازي مي بايست هماهنگي مناسبي براي چگونگي كنش ها و احتمالا شعارها و يا حركات ابداعي صورت بگيرد و پس از ايجاد هماهنگي بر سر چگونگي كنش مذكور از طرق مختلف خصوصا رودرو و تلفني دانشجويان را به حضور در مراسم دعوت كرد. به طور مثال مراسمي كه اخيرا با حضور دكتر شكوري راد و آقاي انصاري و ديگران به دعوت انجمن صورت گرفت، كاري بي نقص بود كه بايد در دانشگاه تهران و چه ديگر دانشگاه ها به طرق گوناگون ادامه يابد (بدون ايجاد تقابل و هزينه دادن و اعمال راديكال).



4 - دانشگاه هايي كه هم اكنون در اوين شعبه دارند،‌ يكي از بهترين محورهاي اتحادشان شخص يا اشخاص دانشجوي زنداني و شعار و در خواست آزادي ايشان مي باشد. باز هم روز تولد يا دستگيري هركدام يا بي خبري از آنها يا هر موضوع ديگري مي تواند دليل مناسبي براي برگزاري موفق يك تجمع در سطح كوچك و متوسط باشد كه البته كافي است در صورت عدم امكان برگزاري تجمع، موضوع را مي توان از سويي در فضاي مجازي پيگيري كرد و با نامه دادن به مرجع داخلي و خارجي و امثالهم كنش خوبي را صورت داد و از سوي ديگر با نصب عكس دانشجويان در سطح دانشگاه يا پخش مطالبي در حمايت از ايشان، كنش مشهود و مناسبي را انجام داد.



اثرات ناشي از كنش به نفع زندانيان يا به ياد شهدا بيشتر از مناظرات و غيره است،‌ با اينكه در ظاهر كوچكتر به نظر مي رسد.



نكته مهم و جمعبندي : نبايد فريب نوستالژي جمعيت را خورد و همواره به دنبال تظاهرات و اعتصاب بود. اين نكته را مد نظر داشته باشيد در كل كنش هاي گسترده انرژي بسياري را از فعالين مي گيرد. بنابراين در شرايطي كه نياز به صف شكني و شكستن فضاي اختناق ملموس نباشد، نيازي به كنش هايي در اين سطح نيست. در شرايط كنوني مهمترين كار،‌ آگاهي رساني با هدف پتانسيل سازي و جذب نيرو و آموزش دانشجويان فعال و جبران نيروي از دست رفته است. جنبش سبز سال گذشته از مرحله اعتراضات بزرگ عبور كرده است. به اين معني كه نبايد تصور كرد اگر تظاهرات گسترده اي در سطح دانشگاه سازماندهي و برگزار كنيم، اتفاق بزرگي رخ داده. چراكه سال گذشته تعداد زيادي از اين كنش ها صورت گرفت و تكرار مكررات بيهوده است و نتيجه اي جز الف)تخليه ي رواني دانشجويان- ب)شناسايي فعالين توسط حراست- ج)سرخوردگي پس از گذشت مدتي از كنش سطح بالا به بار نخواهد آورد.



بهترين كار ادامه ي همان كنش هاي كوچك و متوسط است تا علاوه بر زنده شدن اميد دانشجويان، ‌سطح آگاهي بالا برود و مگر در موارد ضروري، بايد از كنش هاي گسترده پرهيز شود تا پتانسيل به دست آمده سروقت و در هماهنگي كامل با كل جنبش سبز و به صورت سراسري خارج شود تا نتيجه ي به دست آمده از آن مثبت باشد.



*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.











جدول قیمت انواع نان در ٣۱ استان کشور
December-22-10 12:30 PM











جرس: پس از آنکه ستاد موسوم به "هدفمند سازی یارانه ها"، روز سه شنبه ٣٠ آذرماه در پنجمین اطلاعیه خود، از اصلاح قیمت های گندم، آرد و نان خبر داد و اعلام کرد که از روز چهارشنبه (۱/۱٠/۱٣٨٩) این تغییر قیمت ها اِعمال خواهد شد، جدول قیمت جدید انواع نان ( سنگک، بربری، تافتون و لواش) در ٣۱ استان کشور تدوین و منتشر گردید.



به گزارش مهر، قیمت جدید انواع نان شامل سنگک، بربری، تافتون و لواش به شرح جدول ذیل است:






گفتنی است مهدی غضنفری وزیر بازرگانی از نهایی شدن نرخ نان به صورت استانی در سراسر کشور خبر داده و گفته است: از روز چهارشنبه یکم دی‌ماه نان براساس قیمت‌های جدید عرضه می‌شود. همچنین قیمت‌های جدید در نانوایی‌های سراسر کشور نصب شده و در معرض دید مشتری قرار خواهد گرفت.












برای شصت‌وپنج‌ سالگی دکتر سروش
December-22-10 1:25 PM








علی پایا






دوست، معلم، و همکار گرامی نگارنده آقای دکتر عبدالکریم سروش شصت و پنجمین بهار زندگی را آغاز کرده است. این یادداشت کوتاه و شتابزده، که بخش اعظم آن وامدار نکاتی است که آقای حسین پایا، برادر به سن جوانتر اما به اندیشه و معرفت پربارتر نگارنده، با وی در میان گذارده، به نیت قدردانی از خدمات دکتر سروش به ایران و اسلام تحریر شده است. تاکید بر این نکته ضروری است که درخواست مربوط به فراهم آوردن متنی در بزرگداشت دکتر سروش بسیار دیرهنگام با صاحب این قلم در میان گذارده شد و ازینرو فرصت چندانی برای بسط و تفصیل و ادای حق مطلب وجود نداشت.



دکتر سروش، که اختری قدر اول در کهکشان متفکرانی است که از آنان با عنوان روشنفکران دینی یاد می شود و در مجمع الکواکبشان ستاره های درخشانی همچون سید جمال اسد آبادی، محمد حسین نائینی، اقبال لاهوری، مهدی بازرگان، مرتضی مطهری، و علی شریعتی پرتو افشانی می کنند، شصت و پنج ساله شد. همراه با شادباش و تهنیت تولد این متفکر، افسوس مندانه باید بدین نکته نیز اشارت کرد که محققی که دیدگاه ها و نظریه هایش زمینه ساز تکاپو هایی جدی در حوزه و دانشگاه شده است و آرائش در میان شمار زیادی از خوانندگان در اقصی نقاط جهان تاثیر گذارده و در محافل علمی و آکادمیک بین المللی مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است، از سر ابتلائات روزگار و تباهی مزاج سیاست، به ناگزیر ایام را در تبعیدی ناخواسته به سر می برد. چنین می نماید که فقر ظرفیت های نقادانه در قلمرو نظر و عدم بلوغ در حوزه سیاسی در ایران زمین، که مهد فلسفه ورزی در جهان اسلام به شمار می آید، تبعید و مهاجرت و جریده روی ناخواسته را به سرنوشت محتوم شمار کثیری از متفکران این مرز و بوم بدل ساخته است. دربدری های ابن سینا وانزوای در غربت ملاصدرا و جلای وطن سروش روایت های دردناکی از قصه پر غصه ناعقلانیت در سیاست و تدبیر مدن در فضای اندیشه ورزی در این مُلک است. بسیاری از شواهد حکایت از آن دارند که زیست بوم معرفتی و زیست جهان سیاسی-اجتماعی در کشور ما چندان اندیشه های نامتعارف، تازه و آشنایی زدا را برنمی تابد و هضم نمی کند. این پدیدار، در جهان جدید که یکی از برجسته ترین وجوه آن "معرفتْ بنیادی" است، می باید برای جامعه مدنی ایران (در گسترده ترین معنای این اصطلاح که در برگیرنده همه جریان ها و نهاد هایی است که به آموزه های عقل نقاد التزام دارند) هشدار دهنده باشد. ایران اسلامی که با سابقه تمدنی و فرهنگی بسیار کهن، با برخورداری از میراثی غنی محصول برهم افزایی دستاورد های نظری و عملی اقوام و ادیان گوناگون طی چند هزاره، در تاسیس بنای تمدن جدید سهمی درخور ایفا کرده است، با این خطر جدی روبروست که در زمانه ای که خِردِ نقاد چراغ روشن دانش را فراراه ملت ها قرار داده است، به جهت تُنُک مایگی و ضعف زیست بوم عقلانیت، در عرصه رقابت میان ملل نه تنها از پیشرفت، آنگونه که در خور است، باز بماند که بقا و استمرارش دستخوش عدم تعیّن شود.



دکتر سروش در متن انقلابی با روح و آرایه های دینی شکوفا شد و در یک سیر تطوری و البته تکاملی از مدافعی پر شور به اندیشوری اندیشناک از آینده حمهوری اسلامی، تغییر وضعیت داد. او با فراست ضعف و خلل پروژه عقلانیت و بنیه نحیف آن را که به تعبیر دکتر شایگان در بزنگاه های تاریخی به تعطیلات رفته بود، دریافته و وجدان کرده بود. اما برخلاف کثیری دیگر از روشنفکران وطنی که ضعف عقلانیت را به حوالت تاریخی و به سنتی تقلیل می دادند (و می دهند) که ناگزیر، با تصلب یافتن، سیر انحطاط و نیهیلیسم را می پیماید؛ روشنفکرانی که با الگو برداری از آموزه های هگلی و هایدگری از سرنوشتی محتوم و گریزناپذیر سخن می راندند (و می رانند)؛ و با تکرار ترجیع بندِ "پایان دور این یا آن پدیدار"، از امتناع تفکر و پایان دوران اندیشه ورزی در ایران سخن می گفتند (و می گویند)، تلاش کرده است با صورت بندی تحلیلی از موقعیت دین، که به نظر او مهم ترین رکن فرهنگی ایرانیان به حساب می آید، راه نقد و گفت و گوی عینی را نبندد و به این نکته توجه دهد که رویکرد های حتمیت گرایانه یا سنت زده و یا رمانتیستی، خود نشانه ضعف بنیه عقلانیت نقاد و غفلت از این واقعیت است که در درون پروژه پالایش عقلانی دین امکانات فراخی موجود است که می تواند و باید مورد بهره برداری بهینه قرار گیرد.



پروژه عقلانیت دکتر سروش با رویکردی مساله محور به نیت یافتن راه حل برای مشکله های کهن و نوظهور در نظام سیاسی ایران دنبال شد. این گام مبتکرانه مورد استقبال شماری دیگر از روشنفکرانی قرار گرفت که در زمره نسل جوانتر روشنفکران دینی به شمار می آیند. اینان هر یک به سهم خود از سویی با نقد هایی که به پروژه دکتر سروش وارد آورده اند و از سوی دیگر با عرضه دیدگاه های خاص خویش، ظرفیت ها و جنبه های تازه ای را در مسیر پرسشگری های نخستین دکتر سروش آشکار ساخته اند و افق های تازه ای گشوده اند و پروژه توانمند سازی زیست بوم عقلانیت و بهره گیری بهینه از ظرفیت های دین را، تا جایی که نهاد های دانشگاهی و روشنفکری و عرصه سیاست اجازه می دهد، در مسیر های مختلفی به پیش رانده اند.



هرچند دستاورد های این جمع طی چند دهه گذشته در خور توجه و قابل ملاحظه بوده است اما هیچ یک فضل تقدم و تقدم فضل دکتر سروش را انکار نمی کنند. از نظر روشنفکران دینی معاصر ایران دکتر سروش به عنوان آغاز گر نخستین تلاش های عقل گرایی نقاد در ایران پس از انقلاب محسوب می شود و بسیاری از کسانی که در عرصه روشنفکری و عقلانیت در ایران فعالییت دارند و اکثر کسانی که بدون یاس و ملال روزگار از روشنگری و پروژه عقلانیت در طرح مسائل و جست و جوی راه حل ها دفاع به عمل می آورند، ازدکتر سروش به عنوان یکی از ارکان برجسته پروژه خود به نیکی یاد می کنند و در تبار شناسی روشنفکری خویش جایگاه ویژه ای را برای وی در نظر می گیرند. این البته در دیاری که دچار کم خونی عقلانی شده است افتخار کمی نیست.



یادکرد دکتر سروش یادکرد وضعیت بحرانی عقلانیت و مظلومیتی است که روشنگری و روشنفکری در ایران بدان دچار شده است. در این مختصر کوشش شده است آن گونه که مرسوم عقل گرایان نقاد است، به شیوه ای نقادانه به یکی از ابعاد مهم پروژه دکتر سروش نظر شود و جهات قوت و ضعف آن، در حدی که در حوصله این نوشتار کوتاه می گنجد، مورد بررسی قرار گیرد.



پیشتر اشاره شد که دکتر سروش در مقام یک نظرورز برای حل مشکلات فرهنگی و سیاسی در ایران چاره را در تفسیری عقلانی از دین جست و جو کرد. شاید بتوان لُب لُباب پروژه او را اینگونه بیان کرد که چنانچه دین به نحو عقلانی درک و فهم شود، دیگرِ منابع و ظرفیت های فرهنگی نیز (آنهم در جامعه ای که گرایش دینی در آن قدرتمد است) متاثر از آن پویشی روشنگرانه و عقلانی خواهند یافت. بر اين اساس او كوشيد با جدا سازی دین از فهم دین و تجربه دینی، راهی برای نقد های عقلانی در دین و بسط پروژه عقلانیت میان باورمندان و مومنان جست و جو کند. این رویکرد که قرائت تازه ای از یک کوشش دراز آهنگ در راستای درک عقلانی دین و برجسته ساختن جایگاه عقل در نظام معرفت دینی بود که به همت نسل های پیشین روشنفکران دینی در اشکال گوناگون دنبال شده بود، در نزد دکتر سروش، و به اعتبار آشنایی جدی او با منابع فرهنگی اسلامی و نیز سنت های معرفتی غربی، بخصوص سنت تحلیلی، از بن مایه ای غنی تر برخوردار شد.



پروژه دکتر سروش اما، با همه بداعت رویکرد و غنای محتوا، واجد یک سویه روشن و یک سویه احیانا تاریک است. سویه روشن آن در توجه جدی تر به بحث های عقلانی مانند تکثر فهم ها و قرائت ها، اهمیت تجربه ورزی، نگاه نقادانه به جایگاه ایدئولوژی، نقش اخلاق، کارکرد دموکراسی، اَشکال و انواع سکولاریسم، موقعیت محوری نقادی، و... تجلی یافته است. به همت دکتر سروش این مسائل در فضای روشنفکری بعد از انقلاب از حاشیه به متن آمدند و به موضوعات مهمی در دانشگاه و حوزه تبدیل شدند. تکاپوی جمعی برای درک و هضم اینگونه مسائل و پیوندشان با مسائل ایران، نوعی جامعه علمی متشکل از محققان و روشنفکران بوجود آورد و تعاملات فرهنگی-معرفتی را در حیطه عمومی در ایران نشاط بخشید و موجب تنوع اجتماعی و ارائه خط مشی های پژوهشی بدیع در عرصه فرهنگ و سیاست شد. محصولِ بخش مهمی از تلاش های فکری دکتر سروش در رویداد های سیاسی و فرهنگی پس از دوم خرداد بخوبی آشکار گردید.



اما سویه تاریک پروژه دکتر سروش ناشی از تنشی در درون ساختار نظری پروژه است که شماری از اصحاب نظر بدان توجه کرده اند. برای فهم بهتر این جنبه تاریک، مقایسه اجمالی آن با پروژه مشابهی که سه قرن پیشتر به وسیله ایمانوئل کانت ارائه شد احیانا می تواند کمک کار واقع شود.



کانت که با بصیرت و ژرف اندیشی یی شگفت انگیز ویژگی های جهان جدید را مورد توجه قرار داده بود و در خصوص ظرفیت های فراخ آن تامل جدی کرده بود، همچنان که خود تاکید داشته است بر آن بود که در عصر عروج خرد، "برای ایمان جا[یی] باز کند". اما نه ایمانی یکسره متکی به جهش های غیر عقلانی، که "تنها در حدود عقل" و متکی به نوعی بینش اخلاقی عقلانی (و بنابراین عام و فراگیر) که در همان حال که در بیان دینی جان می گیرد و قوت و تاثیر پیدا می کند، اعتبار منطقی خود را نه از صورتِ ظاهرِ عبارات مندرج در کتب مقدس، که از تفسیر هایی عقلانی-اخلاقی کسب می کند. نقد های سه گانه کانت که جنبه دینی و قدسی آن در آخرین نقد او، نقد عقل زیباشناسانه، به اوج خود رسید، همگی اجزای مختلف پروژه ای واحد بودند. پروژه ای که یکی از مهمترین اجزاء آن عبارت بود از تفسیر و بسط معنایی و ژرف سازی مفهومی آنچه که در ادبیات دینیِ سنتی "ملکوت خدا" نام داشت در قالب آنچه که کانت "ملکوت غایات" می نامید. کانت با درک رابطه عمیق میان هدفداری و زیبایی به منزله مهمترین جلوه های عقلانیت و احساس، در نقد های سه گانه خویش










بازداشت فرزند آیت‌الله کفعمی به همراه خانواده
December-22-10 12:21 PM










جرس:گروهی از مأموران امنیتی با مراجعه به منزل محمدعلی کفعمی، فرزند مرحوم آیت‌الله شیخ محمود کفعمی از روحانیان اصفهان، او را به همراه همسر و دو فرزندش بازداشت کرده اند. گفته می‌شود داماد این خانواده نیز بازداشت شده است.

به گزارش سایت خبری میزان ، اداره اطلاعات اصفهان از مهر ماه گذشته و پس از یورش به نماز گروهی از اعضا و علاقه مندان نهضت آزادی در این شهر و بازداشت برخی از افراد حاضر، دیگر حاضران را نیز به تناوب احضار کرده و مورد بازجویی قرار دادند و بازداشت خانواده کفعمی نیز در همین راستا صورت پذیرفته است.












و تو در نماز عشق چه خواندی...
December-22-10 1:16 PM








محمد موحدی ساوجی






هرچند چندی است عواملی موجب گشته روزه سکوت اختیار کنم، اما گاه بروز حوادثی هر انسان با وجدان را به سخن وا می دارد و سکوت را گناهی نابخشودنی می نگرد. در روز یکشنبه ششم محرم بعد از اذان ظهر، به قصد انجام فریضه ظهر و عصر و زیارت حضرت معصومه (علیهاالسلام) و آیت الله العظمی منتظری (قدس سره) به حرم مطهر رفتم. ابتدا فاتحه ای خوانده، سپس برای نماز و زیارت در قسمتی از مسجد شهید مطهری جای گرفتم. افراد زیادی از قشرهای مختلف و بیشتر از میان توده های مردمی بر مزار آیت الله منتظری توقف کرده، فاتحه می خواندند؛ برخی قبر را می بوسیدند یا براساس اعتقاد خود، بر آن دست کشیده تبرک می جستند. با این که مزار پدر مهربان ملت از سایر قبور مراجع ساده تر و فاقد حتی سنگ قبری است، اما گویا دلهای فراوانی را به سوی خود کشانده است و حقیقت و معنویت اوست که بر قلبها حکومت می کند نه عکس یا سنگ مزار او.



بعد از خواندن نماز و زیارت، دیگر حرم خلوت شده بود؛ آهسته بر مزار مراد و آموزگار خود نشستم و مشغول خواندن قرآن و فاتحه شدم. کم و بیش باز هم افرادی می آمدند، فاتحه ای می خواندند و می رفتند. برخی دیگر هم که محتاط تر نشان می دادند و کمی دورتر ایستاده بودند، با دیدن یک روحانی که بر این مرقد توقف کرده جرأت به خرج داده نزدیک می شدند!! مدتی گذشت. هربار که بر این مزار توقف می کردم حضور افرادی با رفتاری غیر عادی توجه مرا جلب می کرد. این بار نیز مستثنی نبود! ناگهان فردی که ظاهر او به برادران لباس شخصی شباهت داشت از کنار مزار گذشت و با لحنی که گویا با عالم غیب ارتباط دارد و البته بی ادبانه، گفت: " بر سر این قبر فاتحه نخوانید؛ فایده ای ندارد!" من با تندی به او پاسخ دادم: "به تو هیچ ارتباطی ندارد!" او که کمی جا خورده بود گفت: " من نهی از منکر می کنم!" گفتم: "این عمل تو مصداق منکر است" و ادامه دادم: "بصیرت داشته باش!" بیچاره مانده بود چه بگوید. گفت: "برای کسی که انتخابات را تحریم می کند نباید فاتحه خواند!!" دیدم این بنده خدا خیلی از مرحله پرت است. نه تنها منکر و معروف را نمی تواند از هم تشخیص دهد، آنقدر از مسائل روز بی اطلاع است که نمی داند آیت الله منتظری نه تنها انتخابات را تحریم نکرده بلکه در اکثر آنها شرکت هم داشته است. با بی محلی به او پشت کرده، به فاتحه و قرآن ادامه دادم. چند نفر را مشاهده کردم که از گوشه و کنار این صحنه را زیر نظر گرفته بودند! یکی دو نفرشان از دقایقی قبل ظاهراً قرآنی به دست گرفته و بر سر مزار مرحوم آیت الله بهجت نشسته بودند. حمل به صحت این است که واقعاً از روی علاقه به آن مرحوم آنجا بودند اما (شاید از روی کنجکاوی) مرا هم زیر نظر داشتند. شاید بدبینی برخی از دوستان به این قبیل افراد از آن رو باشد که معمولاً آنان که به مزار یا زائران آیت الله منتظری بی احترامی می کنند در لوای مزار آیت الله بهجت سنگر گرفته خود را فاتحه خوان او جلوه می دهند. کم نیستند دوستانی که مشاهده کرده اند این عده به بهانه فاتحه خوانی برای آن مرحوم، بر مرقد آیت الله منتظری پا گذاشته، رد شده یا بی احترامی کرده اند. البته این افراد غالباً تکراری و یک شکلند و گویا این رفتار را برای خود وظیفه ای روزانه (یا به قول آن بنده جاهل خدا، نهی از منکر) به شمار می آورند! من خود چندی قبل شاهد بودم که فردی که بسیار به فرد امروز شباهت داشت، جعبه سیاه پوش مزار فقیه عالیقدر را جابجا کرده، به سرعت بر قبر آیت الله بهجت نشسته وانمود کرد که فاتحه می خواند؛ و هنگامی که با اعتراض من روبرو گردید، مدعی شد که قبر آیت الله منتظری همان جایی است که او جعبه را گذاشته!



دقایق کوتاهی سپری شد. فرد متهتک ظاهراً صحنه را ترک گفته بود. مشغول خواندن سوره یاسین بودم که فردی ملبس به لباس روحانیت مرا صدا کرد و گفت سوالی دارد! از جا برخاستم و آماده شنیدن شدم. با لحنی کاملاً مودبانه گفت: "حاج آقا! شما که به عنوان یک روحانی بر سر قبر آقای منتظری فاتحه می خوانید به نوعی ایشان را تأیید کرده اید؛ در حالی که در ذهن من نسبت به ایشان سوالات و شبهاتی مطرح است و دوست دارم اگر مزاحم نیستم شبهات مرا برطرف نمایید." برای لحظاتی احساس کردم راست می گوید و به راستی جویای حقیقت است؛ و به این احتمال که این حوادث با یکدیگر مرتبط باشد، وقعی ننهادم. به گوشه ای رفته، نشستیم. او خود را شاغل در بخش حکمت دانشگاه شهید بهشتی معرفی کرد. (نمی دانم چنین بخشی در این دانشگاه وجود دارد یا خیر؟) به او گفتم برای رسیدن به حقیقت کافی است به محکماتی که از آموزه های دینی به ما رسیده است اکتفا کنیم. گفت حرف متینی است و از شما استفاده می کنم. گفتم: "آموزه های قرآنی و سیره و سخن پیامبر و اهل بیت به ما فرمان می دهد که در برابر گمان سوئی که به انسان دیگر پیدا می کنیم یا اتهامی که درباره او می شنویم، سخن و دفاع او را هم جویا شویم. آیا شما این دستور دینی را درباره آیت الله منتظری به کار بسته اید؟" او بدون توجه به این سوال، پاسخ برخی از شبهاتش را از من جویا شد، و با یک رتبه عقب نشینی گفت: "اصلا من فرض می گیرم حق کاملاً با آیت الله منتظری بوده است. اشکال من به ایشان این است که چرا ایشان بدون توجه به ضرورت اتحاد میان مسلمانان، به مخالفت با حاکمان وقت پرداخت و صفوف جامعه اسلامی را به انشقاق کشانید. در حالی که در وقتی در امت موسی (علیه السلام) گوساله پرستی رواج یافت، هارون برای حفظ وحدت نه تنها مخالفتی نکرد بلکه موید هم شد. یا در زمان حکومت خلفا، امیرالمومنین(علیه السلام) با آنان مخالفتی نکرد و موید آنان نیز بود."



گفتم: " اولاً این روایت شما از داستان حضرت هارون برخلاف چیزی است که در قرآن بیان شده است. براساس تصریح قرآن کریم، هارون (علیه السلام) در برابر این گمراهی مردم، نهی منکر کرد ولی زمانی که گوش شنوایی نیافت و اکثریت مردم بر گوساله پرستی تا بازگشت موسی (علیه السلام) از کوه طور اصرار ورزیدند، به نهی از منکر زبانی اکتفا کرد و برای وحدت و عدم تفرقه به اقدام عملی دست نزد: «وَ لَقَدْ قَالَ لهمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَاقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَانُ فَاتَّبِعُونىِ وَ أَطِيعُواْ أَمْرِى‏» سوره طه/آیه 90: «و در حقيقت، هارون قبلا به آنان گفته بود: "اى قوم من، شما به وسيله اين [گوساله‏] مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد، و پروردگار شما [خداى‏] رحمان است، پس مرا پيروى كنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد."»



ثانیاً: قیاس شما که این زمان را به زمان حضرت امیر (علیه السلام) مقایسه می کنید، قبول ندارم و قیاس صحیحی نمی دانم. و اساساً این قبیل شبیه سازی ها را خطرناک می دانم." او که گمان می کرد من در این مقایسه کم آورده ام، با اصرار و تأکید گفت: "نه! اتفاقاً قیاس کاملاً صحیحی است! مگر نه این است که رفتار مولا باید سرلوحه کار ما باشد؟" گفتم: "بدون این که خدای ناکرده بخواهم شخصیتهای این زمان را با شخصیتهای آن زمان مقایسه کنم و فقط برای این که اجمالاً غلط بودن مقایسه شما را گوشزد کرده باشم، می گویم: حضرت امیر (علیه السلام) در زمان خلفای اول و دوم محل مشورت آنان بود و بسیاری از خطاهای آنان را علناً تذکر می داد و از این بابت هیچ تعرضی به او نمی شد؛ این در حالی است که در زمان ما در برابر انتقاد آیت الله منتظری به استقراض خارجی که گذشت زمان هم حقانیت گفته او را ثابت کرد، همه دیدیم چه بر سر او آوردند و ..."



گفت: " زمان عثمان را چه می گویی؟ حضرت در برابر عثمان با آن همه تخلفات او سکوت کردند بلکه حامی او بودند!" گفتم: "از شما متعجبم. حضرت در موارد متعدد مخالفت خود را با سیاستهای او علنی کردند که یکی از آنها ماجرای تبعید ابوذر به ربذه است."



دیگر احساس کردم عصبانی شده است و دیگر آن لحن دوستانه در ابتدا را ندارد. به او گفتم: " سوال اصلی مرا پاسخ ندادید. شما در برابر شبهات و اتهاماتی که به ایشان وارد می کنید آیا دفاعیات و پاسخهای ایشان را هم خوانده اید؟"



با عصبانیت گفت: "نیازی ندارد بخوانم. منتظری به خون شهدا خیانت کرده ..." و چند جمله اهانت آمیز دیگر بر زبان جاری ساخت! فهمیدم گمان من درباره این بنده خدا نیز خطا بوده و تعصبات نمی گذارد که منطقی سخن بگوید. بلافاصله در حالی که از جایم بر می خاستم، گفتم: "پس خداحافظ شما!"



در راه منزل خیلی متأثر بودم. از یک سو به حال این جماعت تأسف می خوردم که وقتی روحانی و باسوادشان این فرد است تکلیف عوام و بی سوادشان معلوم است. و از سوی دیگر در اندیشه مظلومیت آیت الله العظمی منتظری بودم که چگونه این جاهلان با مرقد او نیز دشمنی می کنند. آنقدر سطح فکرشان پایین است که گمان می کنند فاتحه خوانی ما تنها او را فایده می رساند، یا اهانت به مرقد او بر آستان کبریایی او گزندی می رساند. سروده ای را که استاد شفیعی کدکنی در وصف منصور حلاج خوانده است، به یاد می آورم؛ هرچند امیدوارم که دعای خیر آن پدر مهربان – که همواره مخالفان و دشمنانش را نیز شامل می گشت- عاملی برای هدایت آنان گردد:



در آینه دوباره نمایان شد

با ابر گیسوانش در باد

باز آن سرود سرخ اناالحق

ورد زبان اوست



تو در نماز عشق چه خواندی؟

که سالهاست

بالای دار رفتی و این شحنه های پیر

از مرده ات هنوز



پرهیز می کنند

نام تو را به رمز

رندان سینه‌چاک نشابور

در لحظه های مستی

مستی و راستی

آهسته زیر لب

تکرار می کنند



وقتی تو

روی چوبه ی دارت

خموش و مات

بودی

ما

انبوه کرکسان تماشا

با شحنه‌های مامور

مامورهای معذور

همسان و همسکوت ماندیم

خاکستر تو را

باد سحرگهان

هر جا که برد



مردی ز خاک رویید

در کوچه باغ های نشابور

مستان نیم شب به ترنم

آوازهای سرخ تو را باز

ترجیع وار زمزمه کردند

نامت هنوز ورد زبان هاست



منبع: فیس بوک نویسنده



*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.











مرا چه انگاشته ای؟
December-22-10 1:06 PM






مهرداد نصرتی






پیامد آخرین گفت و گوی تلویزیونی احمدی نژاد



پیدایش نمی کنم. آرزو می کنم که ایکاش زندگی هم موتور جستجویی داشت تا در اینچنین مواقعی به سراغش بروم، بخشی از آنچه را می خواهم بیاد بیاورم و اکنون در ذهنم هست را در آن تایپ کنم و با یک کلیک تمام آنچه به پاسخ سئوال من نزدیک است در اختیارم باشد.



مانده ام ..... مانده ام آخر کی ؟ کجا ؟ چگونه ؟ چرا ؟.......



چرا تو فکر می کنی من به تو گفته ام که اجازه داری با من اینگونه رفتار کنی؟ من کی به تو گفته ام که می توانی اینقدر نادانم فرض کنی؟ چه شد که خیال کردی اگر رو در روی من بایستی و دروغ های واضح، دروغهای ساده لوحانه ای از این دست را به جای حقیقت تحویلم دهی من باور خواهم کرد؟! اصلا تو چرا به من اینگونه می نگری؟!..... چگونه ؟!.... مثل کسی که الساعه از کره ای دیگر آمده است و امثال تو را نمی شناسد.چگونه !؟ مثل کسی که به دیگری چنان ایمانی دارد که اگر مدعی شود شب است او باور می کند ولو آنکه خورشید نگاه رو به آسمانش را بسوزاند.چگونه!؟



اینگونه که تو به من نگاه می کنی، نمی توانم بگویم مثل یک روستایی ، چون روستائیان را می بینم که به تو ، که در چشم آنها زل زده ای و دروغ های عجیب الخلقه می بافی مثل یک بیمار روانی نگاه می کنند. نمیتوانم بگویم مثل یک بیسواد ، چون بیسوادها را می بینم که ادعای سواد تو را به ریشخند گرفته اند و از اینکه تو خودت را یک نخبه و یک نابغه می نامی ریسه می روند. نمی توانم بگویم ..... هیچ کس را نمی توانم پیدا کنم که تو مرا مثل او فرض می کنی چرا که هر کسی را که نام ببرم به او توهین شده است. تنها و تنها می توانم بگویم تو مرا مثل خودت فرض می کنی .بلی .فقط مثل خودت و این تنها مثالی است که می شود زد.



اما نمی دانم در این میانه من چه کردم که به تو این اجازه را دادم که مرا مثل خودت فرض کنی.واقعا نمی دانم .و پاسخ همین سئوال است که از بس بدنبالش گشتم سر درد گرفتم.



گمانم در این حال و وضعی که من دارم تنها یک راه مانده است.بله .باید برای چند دقیقه هم که شده نامه اعمالم را از فرشتگان بارگاه الهی قرض بگیرم و استثنائا این یکبار پیش از قیامت به آن نگاهی بیاندازم ... شاید پاسخم را.....شاید در آن نوشته باشد:



آن روز که از عمل به وعده ها توبه می کردند و من های های گریه می کردم و دل می سوزاندم که چرا باعث شده ایم تا توبه کننده از انجام وعده ها گریه کند؟!آخر آن روز یادم رفته بود که عمل به وعده ها شرط تسخیر صندلی ها بود و اینکه چرا من باید به حال کسی دل بسوزانم که از انجام شرطها توبه میکند؟



یا آن روز که بی خیال برج هایی که هر روز بیشتر از روز قبل قلب آسمانها را می خراشیدند ، با گلوله کلاشینکف به نبرد با زره پوش ها رفته بودم .آن روز که روی سیم های خاردار می خوابیدم تا برادرم از روی من رد شود و برایم مهم نبود که هزار کیلومتر آن سو تر چه مبالغی در چه حسابهایی می خوابند و از چه حسابهایی رد می شوند؟ یادم رفته بود که ببینم چه کسانی دارند قبول می شوند و چه کسانی دارند رد می شوند؟!



یا شاید آن روز که در بیابانهای فکه سرگردان بودم و از راهنمای کاروان سراغ محل خاکستر شدن شهید نعیمی را می گرفتم و راهنما با حوصله می گفت :درست اینجا بود که گلوله سیمینوف از سینه آن شهید عبور کرده و خرج های آرپی جی هفت را در کوله بارش منفجر کرد آنگاه از او تنها یک پلاک سوخته باقی ماند .... و چشمهای مرا اشک حسرت بخاطر جا ماندن از آن قافله تار کرده بود و نمی دیدم راهنما چرا سالی یکبار فکه می رود و سالی چهار بارمکه؟



شاید هم آن روز که تو برای گروهکی منحط درخواست مجوز فعالیت رسمی می دادی تا رسما اعلام کنی تنها راه رسیدن به زمان ظهور شیوع دروغهای توست و من فقط خندیدم به این همه جهالت و تو فهمیدی که فقط خنده خواهد بود و از توی دهانی خبری نیست؟!



آن روز که نمودارها نشان از فریب قریب الوقوعی می داد و من به امید کس دیگری نشستم تا حق مرا پس بگیرد ؟!



شاید آن روز که از بالای مسجد برادرم را هدف گرفتی و تو دیدی و فهمیدی که من اسلحه ای ندارم تا تو را هدف بگیرم ؟



شاید هم همین امروز ..... نه واقعیت آن است که اکنون تاریک تر از آن است که این ساعت را روز بنامم.....امشب .....امشب که تو آنقدر جری شده ای که می گویی معجزه خواهی کرد و عصای فریب هایت اژدهایی خواهد شد که غول فقر و فحشا را خواهد خورد . می گویی کاری می کنی که تا یکسال دیگر بچه بلوچستان کفش داشته باشد و پیرمرد کرد، زنبیلی پر برای خجالت نکشیدن از زن و فرزند... و زنان شالی چکمه و .... و من بجای آنکه تو را از درون این جعبه جادو بیرون بکشم و در میدان حر به مجسمه ببندم یا در چهار راه انقلاب به محاکمه بکشم ..... و به جای این همه کار که می توان کرد فقط نشسته ام و به تو می خندم و می خندم و می خندم..........



اما تو راست می گویی! آری تو راست می گویی !



مرا هر چیز که دلت می خواهد خطاب کن! هرگونه که می خواهی در باره من فکر کن و هر جور و با هر لفظ رکیک که می خواهی با من صحبت کن چرا که من به تو اجازه دادم با من اینگونه رفتار کنی....آری من با سکوتم به تو اجازه داده ام که با من اینگونه باشی.



*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر