وقتی خانه ای آتش می گیرد ، اهل خانه ، کوچک و بزرگ ، زن و مرد ، بر پا می خیزند و فریاد می زنند : آتش ...آتش و همه کاری می کنند برای خاموش کردن آتش . ما باید یاد بگیریم چگونه آتش را به کمک یکدیگر، همگی خاموش کنیم . مسجد امام حسین در شهر چابهار خانه ماست که آتش گرفته ، شهری بندری در کنار خلیج عمان در استان سیستان و بلوچستان است ، با پاکستان و افغانستان هم مرز است ، یکی از کم توسعه ترین و فقیرترین مناطق ایران است . گروه سنی مسلح جندالله آتش بیار معرکه است وظاهرا با نیروهای دولت ایران در جنگ است و به این بهانه خانه ما را آتش می زند و در آخرین اقدام ، مردم محروم این شهر را به خاک و خون کشیده است . اتش را چگونه خاموش می کنند ؟ دیری است شاهد شده ایم بر اینکه ریش سفیدهای بر نشسته بر مسند قدرت ، آتش را با آتش به صورت مقطعی و موقت خاموش می کنند و همه کسانی را که می توانند به کمک یکدیگر و به کمک ریش سفیدها آتش را خاموش کنند ، چنان از خود رانده اند که امیدی نیست به جلب همکاری آنها . همکاری موکول می شود به جلب اعتماد مردم ، همان که دیری است از کف رفته است . مردم در این منطقه امید خود را برای آنکه در پناه دولت متبوع به رفاه و امنیت برسند از دست داده اند ، به علاوه از آنسوی مرزها سر و کارشان با باندهای جهانی قاچاق مواد مخدر است که گاهی از ناچاری و فقر و بدبختی ، ریزه خوار آنها می شوند و امنیت انسانی شان که سزاوار آن بوده و هستند بیشتر به خطر می افتد . زشت ترین صحنه ای که پیاپی پس از آتش گرفتن خانه مان در رسانه ها می بینیم عکسهای جوانانی است که تازه پشت لب شان سبز شده و با غرور در برابر دوربین عکاسی در حالی که مواد منفجره را به سینه و دور کمر بسته اند ، نگاه می کنند . جندالله این عکس ها را پس از هر واقعه انتشار می دهد تا قدرت شیطانی خود را به رخ بکشد و بگوید می تواند برای جوانهای دوستدار ریگی و همکاران آنها کار آفرینی کند و شغل عملیات انتحاری را به آنها پیشکش کند . پس از هر واقعه تکه های بدن این جوانان با تکه های بدن قربانیان چندان در هم می آمیزد که مشکل بشود آنها را از هم جدا کرد . ادعا این است که با دولت ایران سر جنگ دارند و واقعیت این است که تروریسم را توجیه می کنند و با اصل حیات و حق حیات مردمی که در جنگ بزرگترها و ریش سفید های شیعه و سنی نقشی ندارند ، بازی می کنند و زندگی جوانان سنی و فقیر و بیکار را که جندالله آنها را به بازار کسب و کار خود فرا می خواند بر باد می دهند . بازاری که خون این جوانهای بیکار و جویای کار و گرسنه ، آن را تغذیه می کند لحظه به لحظه پر رونق می شود . جندالله در خلاء تا به این اندازه فربه و وقیح نشده . این سوی مرز دستهائی در کار بوده و هست تا مردم محروم و مرزنشین را که از هر سو خطر محاصره شان کرده است ، جان به سر کنند و چون نمی توانند و نمی خواهند از آن پول هنگفت نفت سهمی عادله به آنها اختصاص بدهند ، هر چند یک بار چوبه های دار بالا می برند و جوانانی را اعدام می کنند با این مژدگانی به ملت ایران که در کار برقراری امنیت ملی ، سخت کوش و بی وقفه عمل می کنند . آمار اعدام ها در این مناطق ایران جا نمی گذارد تا احساس کنیم دولت متبوع در بند امنیت ملی است . جائی که امنیت انسانی انکار می شود ، امنیت ملی مفهوم از دست می دهد و هرکس بتواند شکم خود یا فرزندش را سیر کند ، بی خیال امنیت ملی دست به هر کاری می زند . بنابراین جندالله یا گروههائی از نوع آن را نمی شود بدون ارزیابی نقش های منفی و ضد امنیت ملی که دولت ایران در مناطق فقیر و محروم ایران ایفا می کند ، باز شناخت . مگر می شود انسان در خانه خودش امنیت نداشته باشد ، خورد و خوراک نداشته باشد ، آب و مدرسه و شغل و امکانات درمانی کافی نداشته باشد ، زندگی خصوصی نداشته باشد ، آینده نداشته باشد و هنگام واقعه برای خاموش کردن آتشی که آن خانه را به نابودی می کشد با جان و دل به پا خیزد و آتش را خاموش کند . باید در مفاهیم کهن که درون ذهن هریک از ما رسوب کرده و غلبه بر آن آسان نیست ، تجدیدنظر کنیم . همان اندازه که تروریسم را محکوم می کنیم ، لازم است اثرات اعدام های سیاسی به بهانه امنیت ملی را بررسی کنیم . ادامه این وضعیت ، جندالله و نظائر آن را تقویت می کند و صرفنظر از تاکید برتعارض با مبانی حقوق بشری ، از باب امنیت ملی هم قابل انتقاد است . این اعدام ها به نفع دستجات و گروههائی که ایران را ناامن می خواهند مصادره می شود . دولت ایران نمی تواند نسبت به مرزنشین های محروم و سنی از هر نظر تعدی کند و نان و آب و کار و معتقدات دینی و مطالبات فرهنگی شان را پشت گوش بیندازد و از آنها همکاری برای خاموش کردن آتش بخواهد . آنها آتش را به کدام امید باید خاموش کنند . با کدام انگیزه ؟ خواسته دولت از شهروند در شرائطی که شهروند حتی سهم مناسبی متناسب با حق نان و آب از بودجه دولت ندارد ، البته به سنگ می خورد . این درجه از بی مسئولیتی در برابر مرز نشین های محروم ایرانی تازگی ندارد . در دوران شاه نیز که پول نفت چهره کشور را در جاهائی عوض می کرد ، اهالی سیستان و بلوچستان از آن بهره ای نمی بردند . فروش فرزندان دختر غم انگیزترین قصه آن روزگار بود . جمهوری اسلامی که بهبود وضعیت مستضعفین را در بوق و کرنا دمید ، همین که از نیروی اقلیت سنی و محروم مرزنشین استفاده کرد ، تغییر و بهبود در وضعیت رفاهی و فرهنگی آنها را در دستور کار قرار نداد و با افزایش اعدام های سیاسی که در سالهای اخیر زیر پوشش رویاروئی دولت ایران با گروه تروریستی جندالله ، پیاپی اجرا می شود ، احساسات مردم در این منطقه را چندان جریحه دار کرده که نمی توانند از ته دل بگویند ، کشتار دولتی خوب است و کشتار جندالله بد است .جنایت جنایت است . در آن منطقه که بخش مهم و حساسی از خانه ماست و به چشم می بینیم که آتش گرفته است ، کشتار بد است ، اعدام بد است ، تحقیر هموطنان سنی ما بد است ، گرسنگی مردم در شرائطی که ایران پول نفت را در جهان پخش و پلا می کند بد است ، ورود مداخله آمیز به مساجد اهل تسنن و تاخت و تاز بر آزادی های دینی و فرهنگی آنها بد است . تحقیر مولوی ها بد است و بیزاری می آورد .تروریسم در این محیط نشو و نما می کند . باقی می ماند تامین رفاه و رفع تبعیض و کار آفرینی و ایجاد مدرسه و دانشگاه و تاسیس کارخانه و تامین آب و تفویض مشاغل کلیدی به مردم محروم سیستان و بلوچستان که خوب است ، اما خوب ها بکلی فراموش شده است . این فراموش شده ها را البته تروریست های مدعی حمایت از اهل تسنن به کار می گیرند و با مغز شوئی جوانهای سنی و القای این دروغ به آنها که می خواهند انتقام ظلم شیعه به سنی را بگیرند ، قطار فشنگ و مواد منفجره به کمرشان می بندند . این تازه آغاز کار است و اگر دولت ایران به صورت ضربتی بودجه بزرگی را به تامین رفاه این مردم اختصاص ندهد ، صدها ریگی از چوبه دار پائین می آید . آیا جنگ با گرسنگی و محرومیت کم خرج تر است یا جنگ با انواع جندالله ؟ به نظر می رسد دولت ایران همین جنگ خانمان برانداز را که آتش به خانه مان زده دوست تر دارد تا جنگ با فقر و بیکاری و سرکوب و اعدام . از ثمرات شیرین رفع محرومیت و جذب قلوب اهل تسنن و ابراز احترام به مولوی ها غافل است و شاید اساسا ریش سفیدهای حکومتی در ایران هنوز درک نکرده اند که دست بالای دست بسیار است و نباید با آتش بازی کرد و نباید برای ظهور و رشد انواع جندالله زمینه سازی کرد . هنوز دیر نشده و از حکومتی که دیگر قانون اساسی ندارد ، ولی البته ریش سفید دارد استدعا می کنیم به اعدام سیاسی در این بخش حیاتی از خانه ما پایان بدهند . باورهای دینی این مردم را احترام بگذارند و ایران را به دست خود به دشمن نسپارند . بزرگترین دشمن فقر و بیکاری و تخقیر و توهین است که آتش را تیز می کند . این سرزمین صاحب دارد و ریش سفید ها دارند با آن کاری می کنند که در آینده ملت ایران از یک خدابیامرز زبانی هم محروم شان می کنند...
ضيا جان! من با چند هزار كيلومتر فاصله از و به اميد آزادي تو و همه زندانيان سياسي و عقيدتي ، به تو در سلول هاي سرد و نمور زندان كارون اهواز سلام ميگويم. سلام من بر تو و بر همه آزادي خواهان وحق طلبان در بند. اين پيام به بهانه سالروز تولد تو در شب يلداست ، يلداي امسال با ياد تو و به نام تو براي هميشه در تاريخ خواهد ماند. تولدت مبارك ضيا جان! بر تو و بر خانواده ات كه آزادمردي همچون تويي را پروش داده اند. ضيا عزيزم! تو در كنكور كارشناسي ارشد سال 87 ستاره دار شدي و علي رغم كسب رتبه تك رقمي ات ، به شيوه اي ناجوانمردانه و غيرقانوني از تحصيل در مقطع كارشناسي ارشد بازماندي و من نيز در سال 88 به جمع دانشجويان ستاره دار پيوستم. يادم مي آيد در روزهاي قبل از كنكور كارشناسي ارشد سال 88 ، تو كه با همراهي ديگر يارانت شوراي دفاع از حق تحصيل را تاسيس كرده بودي ، به من اميدواري ميدادي و ميگفتي : " علي ! خوب كنكور بده كه امسال ديگر ستاره دار نخواهيم داشت و همه با هم به دانشگاه ميرويم. " ميگفتي هر دولتي كه غير از اين دولت بيايد ، ديگر ستاره دار نخواهيم داشت. ولي نشد آنجه ما و ملت ميخواستيم و اين دروغگو هايي كه وجود من و تو را انكار ميكردند ،همچنان و براي چند روزي بيشتر در قدرت مانند. و من و تو ايمان داريم كه "ظلم" رفتني است و "حق" است ، كه ماندنيست. قرار گذاشته بوديم كه " همه با هم" در سال 88 به " دانشگاه " برويم ، ولي از " اوين" سر درآورديم و اوين شد دانشگاهمان. همان ها كه تو را ستاره دار و وجودت را تكذيب كردند ، تو را در اوين هم تحمل نكردند و به دورترين مكان ممكن در زندان كارون اهواز تبعيدت كردند. زنداني كه ديگر " دانشگاه اوين " نباشد و حتي از امكان ملاقات با پدر و مادرت هم محروم شوي. اما من يقين دارم كه تو " كارون" را هم "دانشگاه" خواهي كرد و رنج دوري از دوستان و خانواده ات را تحمل خواهي كرد. ضيا عزيزم! تو را از 4 سال پيش كه براي اولين بار در نشست هاي دفتر تحكيم وحدت ديدمت ، به خوبي ميشناسم. من هم مانند ديگر دوستانت به بيگناهي تو شهادت ميدهم. و شهادت ميدهم بر اينكه ايراد اتهام كذب و مضحك هواداري از باند تروريستي رجوي به تو ، تنها يك دستاويز است براي انتقام جويي از تو و فعاليت هاي مسالمت آميزت در دفاع از حق انساني و اوليه تحصيل و تلاشهاي شجاعانه ات در افشاي وقيح ترين دروغگويان تاريخ ايران زمين. همانطور كه خودت اين اتهام را يك ننگ دانستي و هرگز آن را قبول نكردي ، من نيز آن را نمايشنامه اي زشت از كينه جويي قلدرهاي زمان از تو ميدانم. در دادگاهي كه به دستور بازجويانت قرار باشد تو محكوم شوي ، همين انكار اتهام هم شده است مدرك عليه تو! گفته اند چون بعضي از بستگان تو مجاهد هستند ، تو نيز به اين گروه گرايش داري. چه ادعاي مضحكي! اگر گرايش هاي سياسي بستگان جرم محسوب شود ، پيش از تو بايد حسين شريعتمداري و همسرش به اين جرم محاكمه شوند كه بستگانشان از روساي اين گروه تروريست ضد ميهني هستند. و تو چه بي پروا اين سناريو را در نامه هايت به بيرون از زندان رسوا كردي و گفتي كه هيچ مدركي بر عليه تو در پرونده ات وجود ندارد و از اين گروه انزجار داري. ضيا جان! هيچ شب و روزي نيست كه به تو و ديگر ياران دربندمان فكر نكنم. به تو ، بهاره ، عبدالله ، مجيد دري ، مهديه ، مجيد توكلي ، عماد ، ميلاد ، حسن اسدي و ... عزيزم! تولدت مبارك . امسال كه نشد ، اما سال آينده با هم و دركنار پدر و مادرت تولدت را جشن ميگيريم.
در راستای اینکه مدتی هی روز فرشته نوشتیم و اینقدر حواس مان پرت شد که این منوچ کمار بیچاره را زدند از کابینه بیرون کردند و ما هم نتوانستیم برایش کاری بکنیم و هنوز سرمان را تکان نداده بودیم که طرح یارانه هدفمند زرتی اجرا شده و مثل هر طرحی که قرار است اجرا شود، اول هفت هشت نفر را دستگیر می کنند که مردم متوجه شوند که دولت دارد کار مهمی می کند. البته اصولا کسی برای گذاشتن و برداشتن در مورد احمدی نژاد کار خاصی نمی تواند بکند، و با توجه به برخی افشاگری های ویکی لیکسی مفرط که براساس آنها گفته شده است که ظاهرا همه دولتها سر همدیگر را کلاه می گذاشتند و همه دولتها هم ظاهرا از این موضوع خبر داشتند، و اصولا دیپلماسی یک چیزی توی همین مایه هاست، لذا لطف بفرمائید، بقول مهران مدیری جان من، جاااااااااااااااااااااااااان من، این سووالات را پاسخ بدهید و بدون کپی رایت قهوه را بدون شکر مصرف نکنید و اگر زنده ماندید پاسخ ها را به اولین کسی که با تلفن دستی شما تماس گرفت اس ام اس کنید. شماره اعداد را بفرستید کافی است. ضمنا هر کسی فردوسی پور را دید ماچش کند. من نمی دانم چرا از این آدم از قبل هم خوشم می آمد. سووال اول، با توجه به حضور وسیع نیروی انتظامی در خیابان از شب گذشته تا احتمالا چند شب آینده، علت حضور نیروی انتظامی در خیابان چیست و اصولا پلیس چه زمانی به چه دلیل در خیابان حاضر می شد؟ گزینه اول: یک سال قبل، پلیس به خیابان می رفت، چون مردم به خیابان رفته بودند. گزینه دوم: نه ماه قبل، پلیس به خیابان می رفت، چون خبردار می شد که مردم دارند به خیابان می روند. گزینه سوم: شش ماه قبل، پلیس به خیابان می رفت، چون پیش بینی می کرد که ممکن است مردم به خیابان بروند. گزینه چهارم: سه ماه قبل، پلیس به خیابان می رفت، چون سال قبلش مردم به خیابان رفته بودند. گزینه پنجم: در حال حاضر پلیس به خیابان می رود، چون خودش می داند که قرار است یک کاری بکند، که ممکن است مردم عصبانی بشوند و به خیابان بروند. سووال دوم، یارانه هدفمند چه فرقی با رایانه هدفمند دارد؟ گزینه اول: با رایانه هدفمند آدم بهتر فکر می کند، با یارانه هدفمند آدم فکر نمی کند. گزینه دوم: رایانه هدفمند توسط دولت کنترل می شود، با یارانه هدفمند کنترل از دست دولت در می رود. گزینه سوم: رایانه هدفمند واقعیت را همانطور که هست نشان می دهد، با یارانه هدفمند واقعیت را یک طوری نشان می دهند انگار هست. گزینه چهارم: هر سه جواب احتمال دارد که توسط کارکنان بانکها درست داده شود. سووال سوم: فرق یارانه هدفمند با بمب هوشمند چیست؟ گزینه اول: بمب هوشمند صاف می خورد به هدف و آن را سریعا نابود می کند، اما یارانه هدفمند صاف می خورد به هدف و بعد از دوسال دعا می کنید کاش بمب خورده بود. گزینه دوم: بمب هوشمند فقط همان جایی را که هدف قرار داده نابود می کند، اما یارانه هدفمند اول جایی را که هدف قرار داده نابود می کند، بعد جایی که از آنجا پرتاب شده نابود می کند، بعد همینطور نابود می کند تا تمام شود. گزینه سوم: بمب هوشمند وقتی اصابت می کند، آدم اول دردش می گیرد، بعد می میرد، یارانه هدفمند وقتی اصابت می کند، آدم اول خوشش می آید، بعد دردش می گیرد، بعد همه می افتند به جان هم. گزینه چهارم: بمب هوشمند دشمن را نابود می کند، یارانه هدفمند، کلا نابود می کند. سووال چهارم، دیروز ویکی لیکس فاش کرد که ایران ماهانه 25 میلیون دلار کمک مالی به حماس می کند، امروز انفجارهای پیاپی در مرز لبنان با اسرائیل رخ داد. چه شعاری مناسب است؟ گزینه اول: پول نفت مونه یکی دیگه در کن. گزینه دوم: توپ تانک انفجار، می شه یه میلیون دلار گزینه سوم: ثوره ثوره حتی النفط گزینه چهارم: دلار ما می جوشد، حماس می خروشد. سووال پنجم، دادستان تهران گفت " وضعیت نوری زاد خوب است." در این جمله " خوب است" یعنی چی؟ گزینه اول: زنده است. گزینه دوم: زندانی و زنده است. گزینه سوم: زندانی و زنده و گرسنه است. گزینه چهارم: در قوه قضائیه خوب یعنی کسی که هنوز کشته نشده است. سووال ششم، چرا متکی برکنار شد؟ گزینه اول: چون احمدی نژاد یاد گرفت که نامه هایش را ای میل کند. گزینه دوم: چون خیلی وقت بود برکنار نشده بود. گزینه سوم: چون سیاست خارجی کشور عوض نشده بود؟ گزینه چهارم: مگر برکناری بقیه وزرا دلیل داشت؟ سووال هفتم، رئیس قوه قضائیه گفت " سران فتنه را از اول مجرم می دانستم." اول یعنی چه زمانی؟ گزینه اول: همان موقعی که بخاطر انتخاب موسوی به او تبریک گفت. گزینه دوم: همان موقعی که داداشش هم بخاطر انتخاب موسوی به او تبریک گفت. گزینه سوم: اول داداشش تبریک گفت بعد خودش، بعد فهمید مجرم است. گزینه چهارم: از اولین روزی که به دنیا آمد. گزینه پنجم: ده دقیقه بعد از انفجار بیگ بنگ. سووال هشتم، احمدی مقدم گفت: " برای آلودگی هوای تهران تنها دعا کردن کافی نیست." دیگر چه کاری باید انجام شود؟ گزینه اول: نماز باران هم بخوانیم. گزینه دوم: نماز وحشت بخوانیم. گزینه سوم: بعد از دعا کردن همه با هم به اطراف فوت کنیم شاید هوا خوب شد. گزینه چهارم: همه مردم روزی 24 ساعت نماز بخوانند که هیچ کس به خیابان نرود و هم آلودگی و هم سایر مشکلات کشور حل شود. سووال نهم، رحیمی گفت: " اصلاح قیمت ها همین ماه آغاز می شود." وی برای اثبات حرفش چه قسمی خورد؟ گزینه اول: به همین هاله نور قسم گزینه دوم: به همین مدرک دکترام قسم. گزینه سوم: به روح مرحوم کردان قسم. گزینه چهارم: به جون باباهای رئیس جمهور قسم. سووال دهم، " یک جوان عرب که یک ساک پر از بمب و میخ داشت و به مشروبات الکلی اعتیاد شدیدی داشت و اعتقادات جدیدی پیدا کرده بود، بمبش کامل عمل نکرد و توسط پلیس سوئد دستگیر شد." برای چی بمبش عمل نکرد؟ گزینه اول: چون اعتقاداتش درست سیم کشی نشده بود. گزینه دوم: چون قاطی خورده بود و قاطی زده بود. گزینه سوم: چون درصد الکل اش بالاتر از میزان اعتقادش بود. گزینه چهارم: چون از ماست و خیار به عنوان چاشنی استفاده کرده بود.
به نام خدا جناب آقای جعفری دولت آبادی
دادستان محترم استان تهران با سلام، همانطور که احتمالا مستحضرید، پس از حدود ۱۱ ماه بازداشت موقت و پس از گذراندن هفت ماه از آخرین بازجویی، شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی، حکمی سنگین و بی سابقه را به اینجانب ابلاغ کرد که شمال ده سال حبس تعزیری و ده سال محرومیت از فعالیت در احزاب، رسانه ها و فضای مجازی پس از اتمام حبس می باشد. احتمالا هم می دانید این سنگین ترین حکم قضایی است که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ به یک فعال انتخاباتی و اصلاح طلب با اتهامات مشابه داده شده است. من در فرصت معین به این حکم ناعادلانه اعتراض قانونی خواهم کرد. اما در این نامه می خواهم اعتراض خود را نسبت به برخورد با فعالان سیاسی و تحت فشار قرار دادن آنها با صدور احکام قضایی در فضای سنگین به جنابعالی ابراز دارم. در طول مدت بازداشت، بازحویان بارها از من خواستند که دو مصاحبه تلویزیونی انجام دهم: یکی علیه مهندس موسوی و جنبش سبز و دیگری علیه نهضت آزادی ایران. شرط آزادی من دو مصاحبه بود که نپذیرفتم و ۱۱ ماه در بازداشت موقت ماندم و در نهایت به ده سال حبس محکوم شدم. همچنین ۵۷ روز را بدون ملاقات و تماس با خانواده در سلول انفرادی گذراندم و از دانشگاه نیز اخراج شدم. من بیش از ۲۵ جلسه بازجویی داشتم و در بازجویی ها به ندرت به موارد اتهامی پرداختند. اکثرا بازجویی ها تجسس درباره ی افراد نهضت آزادی ایران بود. همچنین بر من فشار بسیار آوردند تا اعتراف کنم در تظاهرات روز عاشورا حضور داشته ام. من البته به دلیل ملاحظات و سوابق بازداشت قبلی در آن تظاهرات حضور نداشته ام، لذا تسلیم فشارها نشده و اعترافات کذب نکردم. نتیجه آن شد که پس از صدور بازداشت موقت، مقالات و یادداشت های پنج سال گذشته ام را جمع آوری کرده و اتهام های جدیدی با عنوان تبلیغ علیه نظام مجدادا تفهیم نمودند. اینها تنها گوشه ای از حوادثی بود که بر من گذشت که ان شاء الله تمام موارد را در دفاعیه ای مبسوط به دادگاه تجدید نظر ارائه خواهم داد. جناب آقای دادستان! متاسفانه تفهیم انواع اتهامات بی اساس و پرونده سازی با استناد به سناریوها و فرضیه های موهوم و جعلی وسیله ای برای محدود ساختن فعالین سیاسی و حذف آنها از عرصه سیاسی شده است. من اکنون با محکومیت ده سال حبس، نماد و نماینده نسلی از فعالین جوان اصلاح طلب هستم که همیشه و همه جا بر عمل در چهارچوب قانون اساسی تاکید داشتیم. ما در تمام دوره های قبلی انتخابات شرکت کردیم و هیچگاه قهر با انتخابات و عدم حضور در عرصه رسمی سیاست نبودیم. ما تغییرات و اصلاحات سیاسی و دموکراتیم را در چهارچوب نظام می خواستیم؛ آیا می دانید چه بر سر ما آمد؟ بسیاری از ما با محکومیتها سنگین یا در زندان هستند یا با قرار وثایق هنگفت خانه نشین شده اند، بسیاری نیز وادار به مهاجرات به سایر کشورها گردیدند. اما اینکه ما امروز در زندان هستیم مشکل ماست یا مشکل نظام؟ حذف منتقدین اصلاح طلب مسئله نظام است یا اصلاح طلبان؟ اینکه ملتزمان به قانون اساسی و معتقدان به عمل در چارچوب نظام، همچون نیروهای تروریست و مبارزان مسلح محاکمه می شوند، مسئله و مشکل چه کسی است؟ جناب آقای دولت آبادی! اتهامات بنده سه مورد بود: در مورد اول کلیه فعالیتهای علنی و شفاف سیاسی من را که در قالب های معمول و عادی سیاسی و در ستادهای قانونی انتخابات بود، با عبارت عجیب و غیر حقوقی توطئه، نفوذ، انحراف و … و با عنوان اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور به من تفهیم نمودند. در هیچ کدام از موارد مصداق واقعی غیر قانونی بودن فعالیت مربوطه بیان نشده است. در واقع تنها بر اساس فرضیه های موهوم و غیر مستند، در این مورد به پنج سال حبس محکوم شده ام. در مورد دوم به دلیل عضویت در نهضت آزادی ایران به چهار سال حبس محکوم شده ام. نهضت آزادی حزبی آزادی خواه است که پنجاه سال در عرصه ی سیاسی کشور به صورت علنی فعالیت اصلاح طلبانه داشته است. اعضای این حزب علیه رژیم سابق مبارزه کردند، به زندان افتادند و هزینه های فراوانی را متحمل شدند. آنها در فرآیند شکل گیری انقلاب وبرنامه ریزی برای پیروزی انقلاب نقش کلیدی و اصلی داشتند. ایشان اولین دولت جمهوری اسلامی را با تایید و اعتماد قاطع رهبر انقلاب تشکیل دادند که متن حکم نخست وزیری مهندس بازرگان موید این امر است. همچنین در سخت ترین دوران نقش موثر در انتقال حکومت به نظام جدید ایفا نمودند. نهضت آزادی ایران از تمام سالهای پس از انقلاب، هرچند از منتقدین جدی مدیریت کشور بود، اما هموراه بر وفاداری به قانون اساسی و التزام برآن تاکید داشته است. در تمام این سالها هیچکس در تدین و اخلاق مداری آنان تردید نکرد. هنگام وفات رهبران نهضت (مرحومان مهندس بازرگان و دکتر سحابی) در سالهای ۷۳ و ۸۱، مقام رهبری در پیامهایی از سوابق آنها تجلیل نموند. کمیسیون ماده ده احزاب در اظهار نظر رسمی و صریح نهضت آزادی را غیر قانونی ندانست. وزیر اسبق اطلاعات نیز صراحتا اتهام براندازی را در ارتباط با نهضت آزادی رد کرد. حال سوال من از جنابعالی به عنوان مجری قانون و برپاکننده عدل این است: نهضت آزادی در چه تاریخی منحل شد؟ در کدام دادگاه؟ در کدام شعبه؟ با چه شماره حکمی؟ اتهامات حزب چه بود؟ در چه تاریخی آن اتهامات تفهیم شد؟ حکم دادگاه در چه تاریخی به مسئولین نهضت ابلاغ شد؟ دادگاههای بدوی و تحدید نظر در چه تاریخی تشکیل شدند؟ آیا متهمین فرصت دفاع در دادگاه داشتند؟ آیا امکان تجدید نظر هم وجود داشت؟ آیا وکلای نهضت آزادی فرصت ارائه لایجه دفاعیه در دادگاههای بدوی و تجدید نظر داشتند؟ آیا دادگاه علنی بود؟ آیا دادگاه با حضور هیئت منصفه برگزار شد؟ هیات منصفه چه کسانی بودند؟ چه کسانی اعضای هیئت منصفه را انتخاب کردند؟ جناب آقای دادستان! شما خوب می دانید که هیچ گاه دادگاهی برای محاکمه حزب نهضت آزادی ایران تشکیل نشده و هیچگاه نهضت آزادی منحل نشده و غیر قانونی نبوده است. آیا شما اساسنامه و مرام نهضت را خوانده اید؟ آیا واقعا مواد ۴۹۸ و ۴۹۹ قانون مجازات اسلامی در مورد نهضت آزادی و اعضای آن صدق میکند؟ و سئوال اخر: نهضت آزادی در داخل کشور چندصد عضو علنی و رسمی دارد که برای نیروهای امنیتی کاملا شناخته شده هستند؛ چرا پس از گذشت ۳۲ سال از انقلاب تنها بنده به اتهام عضویت در نهضت آزادی محکوم شده ام؟ آیا این نشان دهنده برخورد شخصی با اینجانب نمی باشد؟ در مورد اتهام سوم که تبلیغ علیه نظام است، در بین مقالات و یادداشتهای متعدد من که تماما جنبه تحلیلی و نقد کارشناسی داشته است، چند جمله را از میان متون بیرون کشیده و بدون در نظر گرفتن مقدمه و موخره آن در پرونده بزرگنمایی کرده اند. طبیعتا قضات فرصت خواندن کامل تمام مقالات را نداشته و تنها به مطالعه همان جملات بسنده کرده اند. من چندین مقاله در انتقاد از رادیکالیسم و ساختارشکنی داشته ام؛ همچنین چندین یادداشت در دفاع از مشی اصلاح طلبی و ضرورت عمل در چهارجوب قانون اساسی نوشته ام. چرا به هیچ کدام از این موارد در پرونده اشاره نشده است؟ چرا انتقاد از یک جناح تندرو را به تبلیغ علیه کلیت نظام تعمیم داده اند؟ چرا پس از گذشت صد روز بازداشت موقت، اتهام جدید تبلیغ علیه نظام به من تفهیم شد؟ چرا پس از گذشت چهار یا پنج سال از نوشتن مقالات، اکنون و پس از انتخابات ریاست جمهوری، محتوای آنها تبلیغ علیه نظام تشخیص داده شد؟ و چرا در طی بازجویی های متعدد هیچ سوالی در ارتباط با مقالات و صخت محتوای آنها مطرح نشد؟ جناب آقای جعفری دولت آبادی! شرح مختصری که در فوق آمد تنها شکواییه ای در مورد پرونده من نیست، بلکه داستان تکراری پرونده بسیاری از دوستان اصلاح طلب من است. من تقریبا ۳۰۰ جوان اصلاح را می شناختم که با انگیزه و نیروی امید و برای ساختن ایرانی آزاد در عرصه سیاست به صورت مسالمت آمیز و قانونی فعالیت می کردند و ناگهان پس از انتخابات به انحای مختلف به زندان افتادند، تهدید شدند و یا وادار به مهاجرت گردیدند. مطمئن هستم علی رغم فشارهای غیرقانونی و ظلم هایی که بر ایشان رفت، آنها در آینده از مهمترین و تاثیر گذارترین نیروهای فکری و سیاسی خواهند بود. نسلی که انتخابات ۸۸ را خلق کرد، سرنوشت آینده ایران را نیز رقم خواهد زد. آقای دادستان! من و بسیاری از دوستانم در زندان همچنان بر اجرای بی تنازل قانون اساسی تاکید داریم و اصلاحات سیاسی را تنها راه تداوم و تثبیت نظام می دانیم. اگرچه اصلاح طلبان اکنون در زندانند و خانواده هایشان در رنج و سختی، اما «حذف اصلاح طلبی» بیش از آنکه مسئله ایشان باشد، مسئله نظام خواهد بود. اکنون زمان تصمیم گیری است. امیدوارم جنابعالی و مسئولین دلسوز نظام با تصمیم گیری صحیح و به دور از تندروی هایی که خواست یک جناح سیاسی خاص است، با تاکید بر آزادی های مصرح در قانون اسیاسی، زمینه بازگشت آرامش به کشور و تحقق عدالت واقعی را فراهم نمایید. عماد بهاور
۱۲/۹/۸۹
زندان اوین-بند...
یک سال از درگذشت آیت الله حسینعلی منتظری می گذرد. او زندگی پر رنج و غمی را سپری کرد؛ چه در کسوت یک مبارز مخالف حکومت پهلوی که سالهای زیادی از عمر خود را در زندان و تبعید و شکنجه گذراند و چه در کسوت یک روحانی بلندپایه در نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی که همواره با موضوعات سخت متعددی مانند مرگ پسرش در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی یا ماجرای مهدی هاشمی مواجه بود و چه به عنوان قائم مقام عزل شده رهبر جمهوری اسلامی و سپس مرجع تقلید حصر شده ای که اجازه خروج از خانه خود را هم نداشت. رنج و درد منتظری حتی با درگذشت او هم پایان نیافت با این تفاوت که اکنون نوبت به روح او رسیده بود که باید خراش های روزگار را بر شیشه خود تحمل می کرد و دم نمی زد. او در روز مرگش هم در آرامش نبود و باز هم خانه و خانواده اش توسط اصحاب اربابان قدرت مورد تهاجم قرار گرفتند. به پیکر همسرش که بیش از 100 روز دوری او را تاب نیاورده بود اجازه تشییع ندادند، دفترش را بستند، شاگردان و نزدیکانش را به زندان انداختند و در نهایت حتی مجالی برای برگزاری مراسم سالگرد هم به فرزندانش ندادند.
منتظری عجیب بود و روحانی بودن این حیرت از او را بیشتر می کرد. برای مردمی که در 32 سال پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، همواره به روحانیون "آخوند" و "ملا" گفته است و آنها را اربابان سیری ناپذیر قدرت خطاب کرده، منتظری یکی از عجایب خلقت بود. روحانی ساده دلی که در روزگار خون و جنون و ترور، از اعضای سازمانی که فرزندش را تکه تکه کرده بودند دفاع می کرد و در این راه از بالاترین مقام در جمهوری اسلامی می گذشت و حتی حاضر نمی شد که به رسم مالوف فقهای شیعه برای چند ماه "تقیه" برگزیند و سکوت کند تا شاید نوبت به خودش برسد و اوضاع را به اصلاح ببرد. منتظری عجیب بود چون در دفاع از تک تک زندانیانی که مانند او نمی اندیشند اما می اندیشند، سخن گفت و نامه نوشت و تنها یک بار سکوت کرد و آن زمانی بود که نوه های خودش را به حبس برده بودند و پیرمرد ساکت ماند تا دیگرانی چشم ببندند و نگویند که منتظری تنها برای اقوام خودش به سخن می آید. او عجیب بود چون "ابتذال مرجعیت" را با تمام وجود خود حس کرد اما به رهبر جمهوری اسلامی هشدار داد که با جعل عنوان مرجعیت، مرجعیت را به ابتذال نکشاند. او عجیب بود چون به همین مراجع همواره ساکت نامه نوشت و به آنها یادآوری کرد که به خاطر سکوتشان، روسیاه خلق و خدا نشوند. منتظری بسیار عجیب بود چون هرگز خسته نشد. او گامی به عقب برنداشت و از مبارزه دست نکشید. یک عمر از آنها که دیگران برایشان حق حیات هم قائل نبودند دفاع کرد بدون اینکه به این بیندیشد که نخستین فقیه شیعه می شود که از انسان به ذات انسان بودنش دفاع می کند و حقوق انسانی و طبیعی او را در قید و بند امور ماورایی محبوس نمی سازد. پیرمرد عجیب بود زیرا در روزگار "محاسبه گری هزینه و فایده" که "ثروت" و "قدرت" کعبه آمال آدمیان بود و "دین" متاع این بازار، از پناه همان دین، به ارباب قدرت و ثروت انذار داد که "حقیقت" را نباید قربانی "مصلحت" کرد و مصلحت را ابزار "قساوت". منتظری عجیب بود چون در سالگرد درگذشتش، جز همان اربابان قدرت، از چپ های کمونیست گرفته تا مسلمانان دوآتشه، کسی نیست که به یاد خوبی ها و مهربانی هایش نباشد و یادی از بزرگی، روح پاک و در یک کلام عجیب بودن و استثنا بودنش نکند. یک سال از درگذشت پیرمرد عجیب می گذرد اما حرف و سخن درباره او بی پایان است. او امتحان دشوار زندگی به عنوان یک روحانی در جمهوری اسلامی را با بهترین نمره پشت سر گذاشت تا جای خالیش هم باعث تعجب و حیرت کسانی باشد که در نبودنش، بی پناهی را با تمام وجود حس می کنند. ویژه نامه "روز" به مناسبت نخستین سالگرد درگذشت آیت الله منتظری، تقدیمی است به روح این پیرمرد عجیب، خانواده مظلوم و زجرکشیده اش، شاگردان دربندش و تمام مردمی که جای او را خالی اما سبز می دانند. این ویژه نامه ادای دین کوچکی است به روحانی آزاده ای که تا روز آخر حیات خود همواره از رسانه های مستقل، روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و اجتماعی، دگراندیشان، روشنفکران، معلمان و در یک کلام تمام آنهایی که با کشیدن بار ظلم بر دوش خود، مظلوم واقع شده بودند، دفاع کرد و در این راه خستگی را خسته کرد.
مادر محمد نوری زاد، روزنامه نگار و مستندسازی که در زندان اوین دست به اعتصاب غذای خشک زده، درمصاحبه با "روز" خواستار آزادی فرزندش شد وخطاب به مسئولان جمهوری اسلامی گفت "دست مریزاد به شما که این چنین مزد این همه کار صادقانه برای نظام را به محمد نوری زاد و خانواده ما دادید". او همچنین خبر از تماس تلفنی روز گذشته آقای نوری زاد داد و گفت فرزندش نمیداند در کجا نگهداری می شود. همزمان آزاده فرقانی، همسر فریبرز رئیس دانا، اقتصاد دانی که روز گذشته بازداشت شدبه "روز" گفت: آقای رئیس دانا درباره هدفمند شدن رایانه ها تحلیل داشت و از زوایای مختلف این مساله را می توانست برای مردم روشن کند و این به مذاق عده ای از آقایان خوش نمی آید دست پیش گرفتند و او را بازداشت کردند تا کار خودشان را پیش ببرند و او نتواند حرفی بزند. مریم قدس، مادر فاطمه عرب سرخی هم گفت که بازداشت دخترش در راستای تحت فشار قرار دادن فیض الله عرب سرخی و به دلیل شکایت او و 6 تن دیگر از چهره های اصلاح طلب از سردار مشفق است. فاطمه عرب سرخی، روز گذشته به اتفاق، هادی حیدری، محمد شفیعی و علیرضا طاهری، 4 عضو شاخه جوانان جبهه مشارکت بازداشت شدند. هادی حیدری، کاریکاتوریست و مدیر هنری روزنامه اعتماد ملی است که پیش از این در آبان ماه سال گذشته، در جریان حمله ماموران امنیتی به مراسم برگزاری دعای کمیل برای آزادی زندانیان سیاسی بازداشت شده بود. این 4 نفر روز گذشته پس از احضار به دادسرای اوین، در حالی بازداشت شدند که از سه هفته پیش احضار شده بودند اما این احضار به صورت تلفنی مدام عقب می افتاد. به گفته خانواده های این اعضای جوان جبهه مشارکت، از سه هفته پیش احضاریه ای برای آنها فرستاده شده بود اما به صورت تلفنی و به دلایل مختلف از جمله عدم حضور قاضی پرونده و.... این احضارها لغو می شد. اما روز گذشته پس از احضار قطعی و حضور آنها در دادسرای اوین هر 4 نفر بازداشت شدند. ابوالفضل طبرزدی، برادر زاده حشمت الله طبرزدی دیگر فرد بازداشت شده در روز گذشته است. از محل نگهداری و علت بازداشت آقای طبرزدی خبری در دست نیست. تماس تلفنی محمد نوری زاد مادر محمد نوری زاد، در مصاحبه با "روز" از تماس تلفنی روز گذشته آقای نوری زاد خبر داد. خدیجه قوامی که به شدت نگران وضعیت فرزندش است می گوید: "دیروز محمد زنگ زد و تنها سلام کرد و دیگر هیچ نگفت از او پرسیدم شما کسالت داری؟ بیمارستان رفته ای؟ پاسخ داد که بله بیمارستان برده بودند و سرم زدند. حالا هم به زندان برگردانده اند. درباره اعتصاب غذا حرفی نزد و فقط گفت الان نمیدانم کجا هستم. مادر آقای نوری زاد می افزاید: فکر میکنم این تماس تلفنی هم نتیجه مصاحبه هایی بود که انجام داده ایم وفقط انگار به محمد گفته اند که به مادرت زنگ بزن و بگو سالم هستی. متاسفانه پای تلفن هیچ حرفی درباره وضعیت خودش نتوانست بزند و من به شدت نگران او هستم. از طرفی او و از طرف دیگر همسر محمد که در بخش سی سی یو بستری است و امروز قرار است از او "ام آر آی" بگیرند چون موقعی که برای گرفتن خبری از محمد جلو اوین رفته بودند و آن برخورد وحشیانه با آنها شد زمین خورده و سرش به شدت ضربه دیده بود. محمد نوری زاد که به سه سال و نیم حبس تعزیری و 50 ضربه شلاق محکوم شده، در اعتراض به فشارهای وارد شده در زندان و همچنین برگزاری یک "دادگاه چهار دقیقهای و صدور حکم بدون حضور وکیل"، از روز 20 آذر ماه دست به اعتصاب غذای خشک زده است. خانواده این روزنامه نگار که روز عاشورا برای گرفتن خبری از وضعیت او مقابل زندان اوین رفته بودند توسط نیروهای امنیتی بازداشت و پس از ساعاتی آزاد شدند. خدیجه قوامی، مادر آقای نوری زادبا ابراز تاسف از برخوردهای صورت گرفته با فرزندش و خانواده او می گوید: به قرآن خود من هم مانده ام اصلا فکرش را هم نمی کردیم که یک روزی با محمد نوری زاد چنین برخوردی بکنند. محمد پرچم دار این انقلاب بود او و پدر و برادرانش همیشه در جبهه بوده اند و برای این مملکت از جان خود مایه گذاشته اند و این برخوردها مزد او نبود. نباید با او چنین برخوردهایی میکردند. وی می افزاید: محمد یک نویسنده است جوان و نپخته هم نیست هر چه نوشته و هر کاری کرده آگاهانه و با اعتقاد بوده او 60 سال دارد و می فهمد چه می کند و چه می نویسد و سئوال من این است آیا پاسخ قلم این است؟ اگر حرفی داشتند می نشستند و با محمد حرف میزدند آیا این همه هزینه دادیم به اینجا برسیم که کسی را به خاطر نوشتن و به خاطر انتقاد ببرند زندان و به جایی برسانند که جانش را کف دستش بگیرد و اعتصاب غذای خشک بکند؟ به گفته خانم قوامی، آقای نوری زاد بیمار است: پسرم بیمار است حتی پزشکان اوین هم گفته اند که عفونت لثه و دندان هایش بالاست و باید خارج از زندان درمان شود و نمی توانند کاری برای او بکنند چرا او را نگه داشته اند میخواهند کور و فلجش کنند؟ می خواهند جنازه اش بیرون بیاید؟ چرا؟ مگر چکار کرده؟ جنایتکار است یا آدم کشته؟ مادر محمد نوری زاد می گوید که فرزندش حرف حق زده و تاوان همین را می پردازد: من هنوز واقعا شوکه هستم یک سال و نیم است محمد را اینقدر اذیت کردند و به او آسیب زدند چرا با او ننشستند دو کلمه حرف بزنند؟ روز عاشورا خانواده او رفتند جلوی اوین و زیارت عاشورا خواندند گفتند می رویم التماس میکنیم خبری از او به ما بدهند اما با آنها چه کردند؟ چرا یک نفر بیرون نیامد بپرسد دردتان چیست؟ در مقابل هفت هشت نفره ریختند ظهر عاشورا و با خشونت تمام آنها را بازداشت کردند چرا؟ مگر چه گفته بودند؟ مگر ما در این انقلاب کم مایه گذاشتیم؟ محمد نوری زاد کم مایه گذاشت؟ او از جانش مایه گذاشت برای این نظام و دست آقایات درد نکند و دست مریزاد که مزد این همه کار صادقانه محمد نوری زاد و خانواده ما را اینگونه می دهند. خانم قوامی سپس خطاب به مسئولان، خواستار آزادی فرزندش شده و می گوید: من فقط آزادی بچه ام را میخواهم باید آزادش کنند گناهی نکرده و ما سی و دو سال هزینه نداده ایم که نوشتن در این مملکت جرم شود انتقاد کردن جرم شود و تاوانش زندان و این برخوردهای وحشیانه باشد این چه نوع مسلمانی است؟ کجا با یک مسلمان چنین می کنند؟ بازداشت مودبانه در نیمه شب! فریبرز رئیس دانا، اقتصاد دان و پژوهشگر اقتصادی، نیمه شب شنبه در منزل شخصی اش در حالی بازداشت شده که ماموران هیچ گونه حکمی به او و خانواده اش نشان نداده اند. آزاده فرقانی، همسر آقای رئیس دانا درمصاحبه با "روز" ضمن اظهار بی خبری از محل نگهداری همسرش می گوید: نیمه شب آمدند نه دلیلی ذکر کردند و نه حکمی نشان دادند. فقط تاکید داشتند که من مصاحبه نکنم و گفتند اگر مصاحبه کردی بگو که ما خیلی مودب بودیم. وی می افزاید: حتی به ما نگفتند از کدام ارگان هستند و آقای رئیس دانا را کجا می برند. الان هم واقعا نمیدانیم در کجا زندانی است چون آقای زرافشان، وکیل ایشان برای پی گیری رفته و تنها نتیجه ای که پی گیری های ایشان داشته این بوده که فهمیدیم آقای رئیس دانا را هنوز به قوه قضائیه تحویل نداده اند و مشخص نیست دست چه ارگانی است و در کجا زندانی است. از خانم فرقانی می پرسم که برخورد مامورانی که به شما گفته اند از ادب آنها بگویید چگونه بوده؟ پاسخ میدهد: تا ادب را چه تعریف کنیم، در این سی ساله خیلی کلمات، معانی دیگری پیدا کرده اند. در اصل من احساس کردم که آدرس را اشتباه آمده اند 8 نفر وارد خانه شدند و چند نفر هم با سه ماشین پایین ایستاده بودند انگار که میخواهند یک چریک یا قاتل خطرناک یا خانه تیمی را بگیرند. خیلی هم عجله داشتند که هر چه سریع تر آقای رئیس دانا را ببرند. همسر فریبرز رئیس دانا می افزاید: نه ادب و نه قانون اجازه نمیدهد نصف شب وارد خانه کسی شوند مگر اینکه طرف قاتلی خطرناک بوده باشد یا احتمال فرار او داده شود. متاسفانه نصف شب آمدند و مدام هم تاکید میکردند که یادم باشد بگویم مودب بوده اند. به خانم فرقانی می گویم گفته می شود بازداشت همسر شما با مصاحبه اخیر ایشان با بی بی سی درباره هدفمند کردن رایانه ها مرتبط بوده است. می گوید: خیلی احتمال نمی دهم به دلیل آن مصاحبه باشد ولی احتمال میدهم که با بحث هدفمند سازی یارانه ها بی ارتباط نباشد. ایشان در این مدت نظریات مختلفی در این زمینه بیان میکرد و می توانست زوایای مختلف این مساله را بیشتر برای مردم روشن کند و احتمالا همین مساله به مذاق یک عده از آقایان خوش نمی آید و با بازداشت آقای رئیس دانا دست پیش گرفتند که کار خودشان را بکنند و او نتواند حرفی بزند. فریبرز رئیس دانا در مصاحبه ای با بی بی سی فارسی با انتقاد از اجرای طرح هدفمند سازی رایانه ها گفته بود: "دولت آقای احمدی نژاد از طریق شوک درمانی وارد نشده و از طریق توهم درمانی وارد شده است.به تدریج و قطعه قطعه یارانه ها را حذف کردند مقداری هم پول به حساب ها ریخته اند و از توهم پولی مردم محروم استفاده کردند." این اقتصاد دادن، سیاست اعمال شده توسط دولت محمود احمدی نژاد را "آرزوی قلبی" دولت های هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی عنوان کرده و گفته بود که "این دولت ها همه عاشق این کار بودند اما توان و نیروی نظامی را نداشتند." به گفته آقای رئیس دانا "این طرح پیامد مثبتی برای رفاه همگانی ندارد، مسئله هدفمند سازی نیست و تنها می خواهند یارانه را حذف کنند". همسر آقای رئیس دانا همچنین می گوید که پاسپورت این اقتصاد دادن اردیبهشت سال گذشته در بازگشت از کشور کانادا، توقیف شده بود اما پیش از این احضار نشده بود. به گفته خانم فرقانی از منزل آقای رئیس دانا، علاوه بر کامپیوتر و دفتر تلفن، شناسنامه و کارت ملی او را نیز برده اند. وی در پایان می گوید: امیدوارم کسانی که فکر میکنند با دربند کردن افرادی مثل رئیس دانا می توانند صدای آنها را خاموش کنند و به اهدافی که دارند برسند خیلی زود متوجه شوند که اشتباه میکنند. در همین زمینه وب سایت کلمه روز گذشته خبر داده است که پیام این بازداشت، تهدید همه کسانی است که به طرح هدفمند شدن یارانهها و شکل اجرای آن انتقاد دارند و دولت قصد دارد نوعی فضای خفقان را برای پیش بردن این طرح حاکم کند. براساس گزارش این وب سایت پیش از این هم رنانی از استادان دانشگاه فاش کرده بود که تحقیقات علمی و آکادمیک درباره هدفمندی نیز سانسور میشود و اجازه انتشار بدون محدودیت نتایج بررسیهای علمی درباره این طرح داده نمیشود. شکایت از مشفق همچنان هزینه دارد فاطمه عرب سرخی روز گذشته در حالی بازداشت شده است که از 9 آذر چندین بار احضار شده اما این احضارها به تعویق افتاده بود. مریم قدس، مادر خانم عرب سرخی در این زمینه توضیح میدهد: 9 آذر ماه منزل فاطمه را بازرسی کردند و تعدادی از وسایل فاطمه را بردند. همان روز احضاریه ای کتبی به فاطمه دادند که به دادسرای اوین مراجعه کند اما بعد تماس گرفتند و گفتند هفته دیگر بیا، باز هم تماس گرفته و عقب انداختند تا دیروز که دیگر گفتند بیا و تاکید هم کردند که فقط چند سوال داریم و قصد بازداشت نداریم اما فاطمه رفت و بازداشت شد. مادر فاطمه عرب سرخی درباره فعالیت های دخترش می گوید: فاطمه عضو ستاد مهندس موسوی بود اما بعد از تعطیلی ستاد هیچ نوع فعالیتی نداشت. بچه کوچکی داشت و به او می رسید و به دلیل بیماری اش هم مدام درگیر بیمارستان و دکتر و درمان بود. از طرفی در این مدت مدام از کار، بیکار می شد. او نقشه کش بود و در کار خودش مهارت داشت و هر جا می رفت همه از کا راو تعریف میکردند اما مدتی بعد می گفتند یا استعفا بده یا مجبور هستیم عذرت را بخواهیم و همین جور، کارش را از دست میداد و من همین مساله را نیز بی ارتباط با قضیه پدرش نمیدانم. وی با اشاره به احضار فیض الله عرب سرخی در هفته گذشته به زندان و بازداشت فاطمه در روز گذشته می گوید: این مساله کاملا به...
روز اول هدفمند سازی یارانه ها به گفته صدا وسیما وگزارش های مکررش در بخش های مختلف خبری با "استقبال گسترده" مردم رو به رو شد. این استقبال در حالی رقم خوردکه کنار پمپ بنزین های مهم، نیروهای گارد ویژه و لباس شخصی حضور داشتند. همچنین در کنار فروشگاههای شهروند ورفاه، نیروی انتظامی حضوری محسوس و ملموس داشت. این در حالی است که افزایش ناگهانی قیمت ها خارج از روند تعیین شده قانونی است و در مواردی نیز، چون بنزین، بالاتر از متوسط منطقه ای در خلیج فارس به مردم عرضه میشود. طبق اطلاعیه دوم ستادهدفمند سازی یارانه ها قیمت حاملهای انرژی از دیروز افزایش یافت. طبق این اطلاعیه قیمت بنزین سهمیه بندی 4برابر وقیمت بنزین آزاد تقریبا دوبرابرشد. گازوییل هم قیمت سهمیه بندی اش ده برابر شد. افزایش قیمت بنزین آزاد تاسقف 700 تومان در حالی است که قیمت بنزین در گرانترین بازار دنیا یعنی آمریکا دیروز هر گالن 4لیتری حدود 2. 5 تا 3 دلار بود يعني ليتري 600 تا 750 تومان. همچنین قیمت فوب خلیج فارس به طور متوسط لیتری 450 تا 600 تومان در ماههای گذشته در نوسان بود. از سوی دیگر براساس برنامه چهارم، دولت موظف است در پایان برنامه چهارم که سال 88 است بنزین را به قیمت فوب خلیج فارس به مردم بفروشد. در واقع بنزین تولید داخلی که هم اکنون به گفته مسئولین نفتی خودکفایی در تولید آن حاصل شده است به رقمی بالاتر از میانگین قیمتی که قانونا بایددراختیار مردم قرار میگرفت عرضه میشود. همچنین بر اساس گزارش مهر، پس از اعلام چگونگی تغییر قیمت بنزین و گازوییل، صبح دیروز سخنگوی کارگروه تحول اقتصادی دولت با اعلام متوسط افزایش قیمت برق، آب و گاز خانگی گفت که سیاستهای دولت مرتبط با قیمتهای جدید آب، برق و گاز در قالب جداولی تعیین شده است و به زودی به صورت رسمی اعلام خواهد شد.
محمدرضا فرزین اعلام کرد: "متوسط قیمت برق به ازای هر کیلووات ساعت 45 تومان، متوسط قیمت هر مترمکعب آب 250 تومان و متوسط نرخ گاز خانگی 70 تومان به ازای هر متر مکعب تعیین شد".
وی تصریح کرد که: "اقلام مذکور، متوسط قیمت است و هر پله مصرفی نرخهای متفاوت خواهد داشت، به نحوی که هرچه مصارف کمتر باشد، قیمت نیز کاهش می یابد."
به گزارش فارس در همین ارتباط معاون وزیر نفت نیز اعلام کردکه قیمت گاز مصرفی مشترکان خانگی - تجاری همزمان با اجرای قانون هدفمندی یارانهها به صورت منطقه ای - شهرستانی محاسبه میشود. این در حالی است که پیش از اجرای این قانون قیمت گاز مشترکان به صورت استانی محاسبه میشد اما در روش جدید این محاسبه به صورت شهرستانی انجام میشود.
وگزارش ایرنا که مدیرعامل شرکت ملی گاز ایران با بیان اینکه در حال حاضر از نظر آب و هوایی کشور به 5 منطقه تقسیم بندی شده است، تاکید کرد گازبهای مشترکان از نظر ایام سال در دو بخش هفت ماهه و پنج ماهه تقسیم و برای دامنه مصرف گاز 12 پله تعریف شده است.
این قیمت ها ورقم های اعلام شده باقیمت های جهانی فاصله چندانی ندارد. این در حالی است که دولت باید طی 5سال قیمت ها رابه این مرز میرساند. آینده نیوز در این مورد نوشت: "در حالی كه نمایندگان مجلس هشتم قرار دادن مدت زمان پنج سال برای هدفمندی یارانه ها را یكی از دستاوردهای تغییرات مجلس در لایحه دولت عنوان می كنند، عملكرد دولت نشان داده است این زمان تعیین شده قرار است به حدود شش ماه كاهش پیدا كند. نمایندگان مجلس هشتم با تغییر لایحه دولت برای هدفمند كردن یارانه ها و قید زمان 5 سال برای خذف كامل یارانه ها، معتقد بودند توانسته اند حذف یارانه های انرژی را تدریجی كنند. بر همین اساس، از مبلغ صدهزار میلیارد تومان كل یارانه انرژی كشور كه در حال حاضر مصرف می شود، نمایندگان مجلس تنها مجوز حذف 20 هزار میلیارد تومان را در سال اول داده بودند تا با افزایش تدریجی آن در هر سال، نهایتا كل صدهزار میلیارد تومان در پایان پنج سال حذف شده و هدفمند گردد". در واقع دولت از یك ابهام در متن قانون مصوب مجلس كه مبلغ 20هزار میلیارد تومان را برای كل سال 1389 درنظر گرفته و اشاره به زمان آغاز اجرای این طرح نكرده بود، بهره برده و 20 هزار میلیارد تومان را برای چهار ماه از سال در نظر گرفته است.
بنابراین، در حالی كه براساس مصوبه مجلس، از مبلغ 20 هزار میلیارد تومان در سال، نصف آن قابل پرداخت به مردم برای 12 ماه بود و با احتساب 61 میلیون متقاضی یارانه ای، مبلغ 13هزار و پانصدتومان به هر نفر در ماه می رسد، احمدی نژاد اعتبار یك ساله را برای تنها 4 ماه پایانی سال استفاده كرده و این مبلغ را به 40هزار و پانصد تومان افزایش داده است. او حتی درگفته های شنبه شب اش وعده دوبرابر شدن آن را نیز به مردم داد. دولت با این اقدام از یك سو وعده قبلی رییس قوه مجریه مبنی بر پرداخت 40 تا 70هزار توان درماه به هر نفر را عملی كرد و از سوی دیگر عملا مجلس را مجبور به تصویب اعتباری سه برابر امسال برای سال آینده كرده است.
درصورتی كه مجلس بودجه طرح هدفمندی یارانه ها را برای سال 1390، كمتر از 60 هزار میلیارد تومان تصویب كند، عملا مبلغ پرداختی فعلی ماهی 40 هزار تومان به هر نفر وجود نخواهد داشت و مسئولیت كاهش یارانه به گردن نمایندگان خواهد افتاد، امری كه بعید است مجلس ریسك آن را درسالی كه نمایندگان به دنبال گرفتن رای از مردم برای حضور درمجلس نهم هستند، بپذیرد. از سوی دیگر با این افزایش قیمت های ناگهانی ودور از انتظار این نگرانی به وجود آمده است که واحد های تولیدی نتوانند با این روند تازه خود را تطبیق دهند. بهمن اخوان، نماینده مردم تفرش در مجلس دراین مورد یادداشتی برای خبر آن لاین نوشته به این روایت: "سیاستهایی مانند طرح تحول، تورم بالایی دارند. تورم تمام استانداردها را به هم میریزد. پول، استاندارد استانداردهاست. همه را، هر چیز را با پول میسنجند. در این فضا جراحی اقتصاد بسیار حساس بوده و میبایست مرحله به مرحله و به دقت پیش رود."
و: "مشکلات مهمتری داریم که در آنها هم مانند مصرف انرژی اول هستیم. جا دارد اول آنها درمان شوند بعد به مسئله حساس مردم یعنی حذف یارانهها برسیم. در سرانه مصرف تریاک در جهان اول هستیم، در فرار مغزها در جهان اول هستیم، در فضای کسب و کار از آخر اول هستیم، در تعداد کشتهها در تصادفات رانندگی در جهان اول هستیم، در ریسک اقتصادی رتبه ۱۴۰ هستیم، سالانه ۲۵ میلیارد دلار هزینه خسارت کشتهشدگان رانندگی را میدهیم، سالانه نزدیک به ۱۵۰ هزار نفر از نخبگان کشور مهاجرت میکنند که به میزان ۵۰ میلیارد دلار تا زمان نخبه شدن برای کشور هزینه داشتهاند."
و در ادامه: "اگرچه ما در کشورمان مقام اول را در دنیا بعد از ونزوئلا در مصرف بنزین نیز داریم، بنابراین افزایش قیمت بنزین اتفاق خوبی است اما در صورتی که بهره بانکی را نیز همزمان با هدفمندکردن یارانهها مثل کشورهای اروپایی به ۳ درصد برسانیم و از سرمایههای پولی در جهت سرمایهگذاری در بخشهای کشاورزی و دامداری استفاده کنیم. یکی از چالش های اصلی اقتصاد ما در حال حاضر ایجاد اشتغال و در آمد و توسعه طر ح های تولیدی و صنعتی است. هدفمندکردن یارانهها اتفاق مثبتی است اما در صورتی که سطح درآمد مردم را بالا ببریم و از کاهش بهره بانکی در جهت تولید و اشتغالزایی رونق اقتصاد استفاده کنیم." اخوان در پایان نوشته اش میاورد که: "بنابراین اگر نتوانیم یک جراحی تمیز و رادیکال انجام دهیم، واکنشهای این موجود زنده به شکل تورم، موج ورشکستگی بنگاهها و اعتراضات احتمالی بروز میدهد و پس از آن مجبور به توقف طرح خواهیم شد که هزینه بسیار سنگینی...
جنجالهای ویکیلیکس، هنوز هم ادامه دارد. سایتی که اسناد محرمانه دیپلماتیک و نظامی را افشا میکند و چندی پیش شاهد بازداشت موسس خود، به دلیل آنچه که "آزار جنسی" نامیده شده است، بود. جولیان آسانژ مدیر ویکیلیکس، گرچه بعد از بازداشتی کوتاه مدت در انگلستان، با قید وثیقه از زندان آزاد شد، اما اسنادی که سایت وی منتشر کرده هنوز هم نقل بسیاری از محافل سیاسی است. در این میان، ایران نقشی بزرگ در افشاگریهای ویکیلیکس داشت: انتخابات ریاست جمهوری خرداد 88، بازداشت یک تبعه فرانسه در ایران، برنامه هستهای، نگرانی همسایههای ایران از رفتار جمهوریاسلامی و... تحلیلهای آماری سایتهای نزدیک به اصولگرایان نشان میدهد که کلمه ایران، بیش از دیگر کلمات، در اسناد منتشر شده توسط ویکیلیکس، تکرار شده است. اما ویکیلیکس تاکنون چه اسنادی درباره ایران منتشر کرده است؟ ویکیلیکس و جمهوریاسلامی اواسط فروردين ماه امسال بود که این سایت یک نوار ويدئويي را روي خروجي خود گذاشت كه نشان ميداد نظاميان آمريكا در سال 2007 در عراق افراد غيرنظامي و از جمله چند روزنامهنگار را هدف قرار داده و كشتهاند. در ماه جولای اين سايت نزديك به "77000" سند - اكثرا - محرمانه مربوط به درگيريهاي نيروهاي ايساف با مردم افغانستان را منتشر نمود و در ماه اکتبر "400000" سند محرمانه - اكثرا - مربوط به درگيريهاي آمريكا در عراق روي اين سايت قرار گرفت. اواخر ماه نوامبر بود که اعلام شد این سایت 251 هزار سند از مكاتبات ديپلماتيك 274 سفارتخانه و كنسولگري آمريكا با وزارت خارجه اين كشور در نقاط مختلف دنيا كه حداقل 15000 مورد آن داراي "طبقهبندي محرمانه" است را منتشر خواهد كرد که در دور نخست افشای اسناد تنها 700 سند منتشر گرديد. انتشار این اسناد، با تحسین بسیاری از مقامات و رسانههای جمهوریاسلامی مواجه شد و آنها انتشار چنین اسنادی را نشانه صدق گفتار خود درباره غرب و آمریکا پنداشتند. اما تنها چند روز بعد، با انتشار دور جدیدی از این مکاتبات، اوضاع عوض شد. یکی از اسنادی که بسیار مورد استقبال مخالفان قرار گرفت، اسناد مربوط به مکاتبات سفارتهای آمریکا در دوبی و عشقآباد درباره انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته بود. براساس آنچه که ویکیلیکس منتشر کرده بود، سفارت آمریکا در دوبی معتقد بود: "گرچه تعداد واقعی آرا را نمی دانیم و شاید هرگز هم ندانیم، اما روشن است که سطح مشارکت بیسابقه بوده و تقلبی سیستماتیک در شمارش آرا صورت گرفته (حتی معلوم نیست که آرا شمرده شده باشد) با این هدف که در همان مرحله اول «پیروزی بزرگی» برای احمدی نژاد ساخته شود." از سوی دیگر براساس آنچه که کنسولگری آمریکا در عشقآباد اعلام کرده است: "موسوي 26ميليون راي و كروبي 10تا 12ميليون راي را به دست آورده اند و احمدي نژاد هم 4 تا 5 ميليون راي بيشتر كسب نكرده اما آرا قرائت نشده اند." این مساله، توسط کنسولگری آمریکا در استانبول نیز مورد تایید قرار گرفته بود. یکی دیگر از اسناد جنجالی منتشرشده، اخبار مربوط به رفتار اکبر هاشمیرفسنجانی، رییس مجلس خبرگان و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، و عدم همراهی کامل وی با جنبش سبز است: "یک تاجر غیر ایرانی که رفت و آمد زیادی به تهران دارد می گوید که یکی از رابط هایش از هاشمی رفسنجانی شنیده است که رهبر ایران مبتلا به سرطان پیشرفته خون است و احتمال مرگ وی تا چند ماه آینده وجود دارد." تاریخ این سند مربوط به آگوست ۲۰۰۹ است و براساس آن – که توسط یک دیپلمات آمریکایی نوشته شده - اعلام شده است که هاشمی رفسنجانی خود را برای جانشینی رهبر جمهوری اسلامی آماده می کند. در یکی از آخرین اسناد منتشر شده نیز، اعلام شده احمدی نژاد از تیم ملی فوتبال برای افزایش محبوبیت خود بهره برداری می کرده است. در این خبر که به نقل از دیپلمات های آمریکایی در ابوظبی منتشر شده، آمده است که احمدی نژاد در امور تیم ملی مداخله می کند و حتی زمانی برخی از بازیکنان را نیز زیر نظر گرفته بوده است. بر اساس این اسناد مسوولان سازمان تربیت بدنی از بازیکنان فوتبال ایران خواسته بودند بدون توجه به علایق سیاسی خود برای تیم ملی بازی کنند. بر پایه این اسناد احمدی نژاد از برخورد شدید با علی کریمی بازیکن محبوب ایرانی به خاطر حاشیه هایی که در تیم استیل آذین گریبانگیر وی شده بود نیز جلوگیری کرده است. همچنین اعلام شده است که احمدی نژاد در اخراج علی دایی از تیم ملی به دلیل شکست در بازی مقابل عربستان، نقش مهمی را داشت. در یک سند دیگر نیز، با اشاره به بازداشت کلوتید ریس، دانشجوی فرانسوی ساکن ایران، در اعتراضات پس از انتخابات، به ملاقاتهای پنهانی میان مسوولان ایران و فرانسه اشاره شده که در نهایت منجر به مبادله این دانشجوی فرانسوی با مجید کاکاوند شده است. کاکاوند کسی است که آمریکا خواستار تحویل او به دلیل قاچاق غیرقانونی تجهیزات حساس الکترونیکی شده بود. سند دیگری به ملاقاتهای سفیر اتریش با مقامات ایرانی از جمله رفسنجانی، خاتمی، مشایی، مرضیه وحید دستگردی و دیده های او پس از انتخابات پرداخته است. سفیر اتریش در مورد ملاقاتی که با مرضیه وحید دستگردی وزیر بهداشت داشته است می گوید که او علاقمند بود تا اولین وزیر زن ایران را ببیند. سفیر اتریش مرضیه وحید دستگردی را یک جور عروسک خیمه شب بازی و بدون اعتماد به نفس تشریح می کند در حالی که دارای مدارک دانشگاهی خوبی برای پست وزارت است. او عضوی از خانواده لاریجانی است تا این خاندان علاوه بر پست هایی در مجلس و قوه قضائیه نماینده ای نیز در قوه مجریه داشته باشد. در این ملاقات از امکان همکاری بین بیمارستانهای اتریش، آموزش و روابط نفر به نفر در موضوعات پزشکی بحث شده است. در عین حال، یک گزارش دیگر فاش میکند که ژنرال پتریوس در دیدار با فواد سینیوره گفته است بحران ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری نشان داد شکاف قابل توجهی در سیستم ایران وجود دارد. نتیجه اعلام شده انتخابات و پس از آن تظاهرات نشان داد که "مردم شهر نشین" و "نسل جوان" حامی ولی فقیه -آیت الله خامنه ای- نیستند ایالات متحده ترجیح میدهد ایران با مشغول ماندن به برخوردهای پیش آمده برای چند وقت از جاه طلبی های دیگر، مانند دنبال کردن برنامه هسته ای خود چشم پوشی کند. با این حال، سینیوره درمورد هرگونه اقدام نظامی اسرائیل بر علیه ایران هشدار داد و گفت: "چنین عملی فقط وضعیت منطقه را بدتر می کند." ژنرال پترائوس در پاسخ اظهار کرد که ایالات متحده تمایلی به استفاده از نیروی خارجی بر علیه ایران ندارد. با این حال، او مشاهده کرده است که رهبران کشورهای حاشیه خلیج فارس نگران بودند که کسی به تسلیحات هسته ای ایران حمله کند و در عین حال نگران هم بودند که کسی به این تسلیحات حمله نکند همچنین در سندی دیگر، درباره علی اکبر صالحی، که به تازگی به سرپرستی وزارت امور خارجه گمارده شده، آمده است که دیپلمات های غربی در سال 2009 هنگام انتصاب صالحی به عنوان رئیس سازمان انرژی اتمی ایران معتقد بودند وی فردی معتدل است. دیپلمات های غربی صالحی را فردی زیرک و ماهر توصیف کردند که ترجیح می دهند به جای برخی از مقامات ایرانی با وی روبرو شوند. دیپلماتیک های آمریکایی در وین اعلام کردند: تجربه مذاکرات رآکتور تحقیقاتی تهران ما را مطمئن نساخت که صالحی قادر به همکاری در زمینه مسائل برجسته و مهم باشد. سیاست خارجی جمهوریاسلامی: دخالت! اما مسایل داخلی، تنها بخش کوچکی از اسناد منتشرشده درباره ایران بوده است و بسیاری از اسنادی که باعث جار و جنجال شده است، مربوط به دخالتهای ایران در امور داخلی همسایگان خود و همچنین نوع رابطه کشورهای عربی با جمهوری اسلامی است. در سندی که براساس گزارش سفارت امریکا در پاریس نقل شده، یک مقام فرانسوی و یکی از مشاوران نخست وزیر فرانسه پس از بازدید از ایران گفته اند که مشاور امور خارجه آیت الله خامنه ای سعی در بازکردن یک کانال جدید ارتباط با فرانسه داشته است. این حرکت ولایتی از دیدگاه نادرست وی در "حرکت سارکوزی به سمت فاصله گرفتن از امریکا" ناشی می شده است. حتی ولایتی معتقد بوده است که فرانسه در شورای امنیت از تحریم های ایران حمایت نخواهد کرد. در این ملاقات ریشیر مشاور نخست وزیر فرانسه بطور شفاف سخنرانی سارکوزی را در جمع سفرای فرانسه برای ولایتی بازگو می کند که "دنیا با یک انتخاب دشوار برای پذیرفتن ایران با بمب اتمی یا بمباران ایران روبروست." در همین حال مقام فرانسوی دیگر اعلام کرد که فرانسه شدیدا خواستار در جریان بودن از برنامه امریکا برای حمله به ایران است. فرانک گلتژلت مشاور امنیتی فرانسه در گزارش سفر خود به همراه فرانسوس ریشیر – مشاور نخست وزیر- به ایران اظهار داشت که این سفر به درخواست علی اکبر ولایتی مشاور امور خارجه خامنه ای صورت گرفته بوده است. گلت تایید کرد که ولایتی از طریق سفارت فرانسه در واشنگتن خواهان یک کانال جدید و مستقیم ارتباطی بوده است. گلت توضیح می دهد که افکار ولایتی در مقاله ای که او پس از انتخابات فرانسه منتشر شده بود نشان می دهد که او معتقد بود انتخاب سارکوزی فرصت خوبی برای فرانسه است که استقلال خود از امریکا به ویژه در مسائل خارجی را بدست بیاورد.گویا ولایتی معتقد بوده است که ژاک شیراک در سیاست خارجی پیرو تام و تمام امریکا بوده است. حماس:25 میلیون دلار کمک ماهانه دریکی از این اسناد به نقل از رییس سازمان امنیت مصر، ضمن اشاره به اینکه ایران ماهانه ۲۵ میلیون دلار به گروه حماس کمک میکند، اعلام شده جمهوری اسلامی تلاش کرده است از بیاباننشینهای شبهجزیره سینا برای قاچاق اسلحه به نوار غزه استفاده کند. بنا بر این سند، رئیس سازمان اطلاعات مصر به مقامات آمریکایی اطلاع داده است که حمایت مالی جمهوری اسلامی از گروه حماس "به ماهانه ۲۵ میلیون دلار میرسد، اما مصر موفق شده جلو ورود این کمکها از خاک خود به غزه را بگیرد". در این سند همچنین آمده که ایران برای شکستن حصر نوار غزه و رساندن سلاح به اعضای گروه حماس تلاش کرده است بیاباننشینهای مصری را به استخدام خود درآورد. واتیکان و ملوانهای انگلیسی ویكیلیكس همچنین با استناد به یك سند محرمانه دیپلماتیك آمریكا مدعی شد كه واتیكان در كمك به رهایی 15 پرسنل نیروی دریایی انگلیس كه در سال 2007 در آبهای ایران دستگیر شده بودند دخالت داشت. جولیتا نویس ـ معاون رییس هیات نمایندگی آمریكا در واتیكان ـ این اظهارات را در سندی مورخ 26 ژوئن سال 2009 كه هدف آن آماده كردن باراك اوباما ـ رییسجمهور آمریكا ـ پیش از سفرش به رم در ماه بعد بود، نوشت. براساس این سند واتیكان به تضمین رهایی ملوانان انگلیسی كه در ماه آوریل سال 2007 در آبهای ایران دستگیر شده بودند كمك كرد. در ادامه این سند آمده است: البته مشخص نیست كه واتیكان چقدر نفوذ روی ایران دارد. عراق: بمب، شبهنظامیان و اسلحه اسناد منتشر شده ویکی لیکس درباره دخالت جمهوری اسلامی در عراق نیز شامل گزارش های متعدد و موارد مشخصی است که سپاه پاسداران و به ویژه نیروی قدس متهم به آموزش شبه نظامیان شیعه عراقی، ارسال سلاح، راکت و بمب های دست ساز پیشرفته می شود. مطابق این مدارک نیروی قدس با حزب الله لبنان شبه نظامیان شیعه عراقی را در اردوگاهی در نزدیکی قم آموزش می دادند که برخی مقام های عراقی و همینطور سربازان آمریکایی را گروگان گرفته و یا به قتل برسانند. در برخی موارد گفته شده که منابعی که این اخبار را به ارتش آمریکا داده اند چندان موثق نیستند، اما در موارد متعدد دیگری تاکید شده که مدارک محکمی دال بر دخالت سپاه در این قتل ها، گروگانگیری ها و انفجارها در عراق وجود دارد. برخی تلگرافهای کوتاه نیز درباره دخالت در عراق وجود دارد. از جمله...
محسن کدیور آنگونه که خود می گوید در تشییع جنازه بسیاری از مراجع تقلید و روحانیون حاضر بوده الا تشییع جنازه مردی که استادش بود و اجازه اجتهادش را از او اخذ کرده بود. کدیور، منتظری را تجسم خوبی ها و زلالی آب می داند و معتقد است همین خلوص و پاکی هم هست که مانع فراموش شدن یاد و نام او از اذهان مردم ایران، به رغم تمام تلاش های حاکمان جمهوری اسلامی در این راه می شود. یک سال از درگذشت آیت الله حسینعلی منتظری می گذرد و محسن کدیور معتقد است که پدر در این یک سال دوباره متولد شده است. آقای کدیور؛ یک سال از درگذشت آیت الله منتظری می گذرد. در این مدت شاهد بودیم که فشارهای زیادی از ناحیه منصوبین حکومت به خانواده، بیت و آثار ایشان وارد شده است. اقداماتی مانند حمله به دفتر آیت الله منتظری و تعطیل کردن آن، ادامه انتشار اخبار و شایعات علیه ایشان، دستگیری شاگردان آیت الله منتظری و صدور احکام سنگین برای آنها و حتی ممانعت در برگزاری مراسم تشییع جنازه همسر این مرجع تقلید درگذشته و در آخرین نمونه ممانعت از برگزاری مراسم سالگرد. شاگردان و نزدیکان آیت الله منتظری، یکی از اهداف انجام این اقدامات را فاصله اندازی میان آیت الله منتظری و پیروان ایشان و افکار عمومی عنوان می کنند. در صورت صحت این فرضیه، تصور می کنید حکومت تا چه اندازه در پیشبرد این پروژه خود موفق بوده است؟ حکومت به هیچ وجه در پاک کردن نام و یاد آیت الله منتظری از اذهان مردم موفق نبوده است. ایشان از سال 1368 تا هم اکنون هدف بمباران سنگین تبلیغاتی منفی حکومت قرار داشته است. اهانت های فراوان به شخصیت و مقام علمی و سیاسی ایشان و تلاش برای تحریف تاریخ انقلاب با حذف شخصیت دوم انقلاب و جمهوری اسلامی در تمام این سالها جریان داشته است. این در حالی است که آیت الله منتظری پس از مرحوم آیت الله خمینی و در کنار مرحوم آیت الله طالقانی جزء شخصیت های اصلی انقلاب اسلامی بودند و مردم انقلاب را با نام این سه نفر می شناختند. ولی امروز بعد از سه دهه تمام تلاش خود را انجام می دهند که نام آیت الله منتظری را از تاریخ ایران معاصر حذف کنند. اما مراسم باشکوه تشییع جنازه ایشان و حضور انبوه و خودجوش مردم در آن، نشان داد که علیرغم تمام تلاش ها و تبلیغات حکومت، آیت الله منتظری از ذهن مردم دور نشده و هرچه بر میزان تبلیغات علیه ایشان افزوده شده، بر علاقه و شناخت مردم نسبت به ایشان افزوده شده و این روند صعودی اقبال در سال گذشته خود را کاملا به نمایش گذاشته است. به همین خاطر سالی که گذشت را می توان سال شکوفائی و تولد دوباره آیت الله منتظری دانست، میلاد پس از مرگ به ویژه برای جوانان و نوجوانان. چه ویژگی ها و مولفه هایی در آیت الله منتظری وجود داشته که باعث شد او در دو دهه گذشته تا این اندازه از طرف حکومت تحت فشار و محدودیت قرار بگیرد؟ آیت الله العظمی منتظری سه ویژگی بارز داشت که حاکمان فعلی جمهوری اسلامی از هر سه آنها بی بهره اند. این سه ویژگی عبارتند از دانش و علم فراوان، تقوا و پاکدامنی بی نظیر و در آخر سابقه مبارزاتی فوق العاده. منتظری در تمام علوم اسلامی از جمله فقه و اصول و فلسفه سرآمد زمان و اعلم فقهای حوزه علمیه قم بود. همچنین در تقوا و پاکی که وجودش را سراسر بزرگی و اخلاص کرده بود. سابقه مبارزاتی و انقلابی ایشان هم در میان تمام انقلابیون کم نظیر و درخشان است. مجموع این ویژگی ها در منتظری بود که باعث حسادت و خود کم بینی حکام کنونی جمهوری اسلامی به مقام و منزلت او شده بود. احساس حقارت در برابر عظمت و حسادتی که علیرغم درگذشت منتظری کماکان ادامه دارد. کارنامه شاگردان آیت الله منتظری و نیروهای سیاسی و اجتماعی که خود را دنباله روی منش و روش ایشان تعریف کرده بودند را در بسط و گسترش افکار و عقاید آیت الله منتظری در یک سال گذشته چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا فکر می کنید این اشخاص و گروه ها در انجام درست این مهم موفق بوده اند؟ آنچنان که مناسب شأن رفیع ایشان بوده متاسفانه باید گفت که موفق نبوده ایم. شاید بتوان علت اصلی این مسئله را در حوادث تلخ و تاسف باری دانست که در یک سال و نیم گذشته کشورمان را درگیر خود ساخته و باعث شده انسجام فکری شاگردان و پیروان آیت الله منتظری تا حدود زیادی کاهش پیدا کند. در این مدت فشار خردکننده ای از طرف حکومت بر تمام نیروهای منتقد و مخالف وضع موجود وارد شده، احزاب منتقد دولت سرکوب شده اند و رهبران و اعضایشان به زندان افتاده اند، NGO ها تعطیل شده اند، روزنامه ها و مطبوعات مستقل را توقیف کرده اند، روشنفکران، دانشجویان، معلمان، روزنامه نگاران، روحانیون، زنان و جوانان و دیگر اقشار موثر اجتماعی را به شدت سرکوب کرده اند. در این مدت با کمال تاسف شاهد احیای مجدد و سیستماتیک شکنجه در جمهوری اسلامی بودیم. کار فکری و تئوریک نیاز به فضای آرام و به دور از تنش دارد که متاسفانه در یک سال و نیم گذشته به هیچ عنوان این فضا فراهم نبوده است. پس به نظر شما تمام تقصیرها در این باره متوجه حکومت است که با سرکوب منتقدان و مخالفان و ایجاد محدودیت برای فعالیت های تئوریک و فکری، فضای لازم برای انجام این امور را سلب کرده است؟ نمی خواهم بگویم که در این وضعیت بی تقصیر هستیم. به هر حال علاقه مندان و پیروان آیت الله منتظری هم باید کوشش بیشتری انجام می دادند اما نباید فراموش کرد که فضای استبدادی و اختناق سال گذشته آنقدر سنگین بوده که اذهان را از مسائل درازمدت به امور جاری و کوتاه مدت و روزمره منحرف کرده است. در شرایطی که هر روز خبر تازه ای در باره دستگیری ها، توقیف ها، بگیر و ببندها و در مجموع سرکوب تمام مخالفان و منتقدان منتشر می شود، اذهان عمومی به صورت طبیعی به این اخبار واکنش نشان می دهد و کمتر به مسائل درازمدت توجه می کند. البته باید اشاره کرد که هنوز همه آثار آیت الله منتظری منتشر نشده است. این آثار بعد از انتشار احتیاج به تحلیل و بررسی دارند. آیت الله منتظری ذهن بسیار جوّالی داشتند. اینطور نیست که ایشان 50 سال قبل به نظریه ای معتقد بوده باشند اما مثلا 5 سال قبل باز به همان نظریه معتقد باشند. ایشان در فلسفه سیاسی خود حداقل سه مرحله را پشت سر گذاردند اما بسیاری به اشتباه منتظری مرحله دوم را به عنوان منتظری نهایی معرفی می کنند. این مراحل چه بودند؟ به طور کلی می توان گفت که آیت الله منتظری از یک فقیه سنتی شروع کردند و در پایان عمر خود به فقیهی سنتی دموکراتیک تبدیل شدند. استفاده از واژه فقیه سنتی دموکرات به این خاطر است که ایشان می کوشید در چارچوب همین فقه سنتی با استفاده از تمام ظرفیتهای مغفول آن به ضوابط دموکراتیک نزدیک شود. اگر بخواهید جزئیات این سیر تطور تاریخی را تشریح کنید، به چه مواردی اشاره می کنید؟ مرحوم آیت الله منتظری شاخص ترین شاگرد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، مرحوم آیت الله العظمی خمینی و نیز از شاگردان مرحوم علامه طباطبائی بود. ایشان در دوران طلبگی به "ولایت انتصابی عامه فقیهان" اعتقاد داشت، به این معنا که تعیین ولی فقیه را همچون اساتیدش به نصب الهی می دانست. این نظریه به اختصار در حاشیه ایشان تقریرات درس فقه آیت الله بروجردی با عنوان "البدر الزاهر فی صلوة المسافر" آمده است. مرحله دوم فلسفه سیاسی ایشان متعلق به دوران مدرسی و مرجعیت است، یعنی دوران طولانی مبارزه، زندان و تبعید قبل از انقلاب تا دوران ریاست بر مجلس خبرگان قانون اساسی و قائم مقام رهبری، و حداقل نزدیک ربع قرن. آیت الله منتظری در این مرحله به "ولایت انتخابی مقیده فقیه" باور داشت. یعنی اولا ولی فقیه باید توسط مردم انتخاب شود و منصوب خدا یا رسول یا ائمه نیست. ثانیا اختیاراتش نیز مقید به شرط ضمن عقدی بنام قانون اساسی است. او در این مرحله با مرحوم آیت الله خمینی در دو موضوع مطلقه بودن اختیارات و انتصابی بودن ولی فقیه اختلاف نظری دارد، چون آیت الله خمینی در آن هنگام معتقد به "ولایت مطلقه انتصابی فقیه" بود. کتاب چهار جلدی "دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة" که با عنوان مبانی فقهی حکومت اسلامی در هشت جلد به فارسی ترجمه شده است، مهمترین منبع این مرحله است. مرحله سوم اما مربوط به دو دهه آخر حیات ایشان است، زمانی که آیت الله منتظری تجربه عملی جمهوری اسلامی را لمس می کند و مهمترین منتقد جمهوری اسلامی محسوب می شود و بیش از پنج سال را در حبس خانگی می گذراند. در این مرحله همچنان بر انتخابی بودن حکومت و مقید بودن اختیارات بر قانون اساسی پا می فشارد، اما اولا از ولایت متمرکز و اجرائی فقیه بشدت فاصله می گیرد، و اختیارات فقیه اعلم یا شورای فقها (دربردارنده فقیه اعلم) به دو حوزه مشخص افتاء و نظارت بر مشروعیت قوانین کاهش می یابد. ثانیا ایشان در این مرحله نظریه تفکیک قوا را برجسته تر از مرحله قبل به رسمیت می شناسد، و انتخاب رئوس هر سه قوه در عرض یکدیگر توسط مردم و نه لزوما زیر نظر ولی فقیه را محتمل می یابد. ثالثا به نظر وی تعیین شکل حاکمیت دینی تابع شرائط اجتماعی و خواست مردمی است. نظارت تقنینی فقیه هم در صورتی است که مردم خواهان آن باشند. رابعا ولایت فقیه در این مرحله به "ولایت فقه و نظارت فقیه منتخب" تبدیل شده است. ولایت فقیه موضوعیت ندارد، یکی از طرق رسیدن به حاکمیت دین است، نه تنها طریق آن. خامسا استفاده از زور و فشار در اقامه دین مطلقا مردود است و رعایت انتخاب و اختیار مردم در کلیه مراتب الزامی است. نظریه این مرحله را می توان "نظارت فقیه یا فقهای منتخب بر تقنین" نام گذاشت. کتاب "حکومت دینی و حقوق انسان" و نیز مجلدات سه گانه کتاب "دیدگاهها" دستاورد این مرحله است. لازم به ذکر است که اولا آیت الله منتظری هرگز حکم حکومتی فراتر از قانون اساسی را برای ولی فقیه به رسمیت نشناخت و نپذیرفت که حفظ نظام اوجب واجبات است، ایشان بالاترین مصلحت نظام را رعایت قانون می دانست. ثانیا با استبداد در همه چهره هایش مخالف بود، برای کارشناسی علمی نهایت ارزش قائل بود. ثالثا تقلید از مجتهد را امری تعبدی نمی دانست، و حجیت فتوا را مشروط به اطمینان و وثوق شخصی مقلدان به صحت فتوا می دانست. از دیگر دستاوردهای مرحله سوم باور به "حقوق انسان از آن حیث که انسان است" می باشد. این آغاز باور به حقوق بشر در فقه شیعه است. "رساله حقوق انسان" اولین کوشش برای نگرش حق باور بجای نگاه تکلیف باور رایج است. هرچند که او فرصت تدوین و تبیین جزئیات این مسئله بسیار مهم را نیافت و پیش از پرداختن به لوازم و جزئیات این اصل مهم به دیار باقی شتافت. در سخنان خود اشاره کردید که آیت الله منتظری، یک فقیه سنتی بودند که به دموکراسی هم اعتقاد داشتند و در واقع به نوعی دموکراسی کنترل شده معتقد بودند. در صورتیکه در باور عمومی شاید عکس این مسئله پذیرفته شده باشد. شما این تفاوت را ناشی از چه می دانید؟ تعبیر مورد اشاره ناظر به مرحله دوم سیر تطور اندیشه ایشان است، فقیه سنتی نیمه دموکرات. چندین سال پیش در مقاله ای با عنوان "ولایت فقیه و دموکراسی" به تشریح این نکته و نیز تفاوت دیدگاه آیت الله منتظری و آیت الله خمینی درباره نظریه ولایت فقیه پرداختم. اما باور عمومی، سازگار با مرحله سوم و نهائی فکری ایشان است. در این مرحله می توان ایشان را "فقیه سنتی دموکرات" دانست، که در حوزه عمومی انتخاب مردم و رضایت عمومی را شرط مشروعیت سیاسی می داند. این یک دموکراسی حداقلی است که با موازین فقه سنتی نیز سازگار است. البته اگر نظارت را بسیار قوی و همه جانبه درنظر بگیریم، تفاوت چندانی بین مفهوم نظارت و ولایت در تفسیر ولایت فقیه وجود نخواهد داشت. اما خوشبختانه مرحوم استاد بتدریج دامنه نظارت را کاهش دادند تا در این اواخر به نظارت تقینی...
یک هفته پس از برکناری منوچهر متکی، وزیر امور خارجه، مهرداد بذرپاش، منتقد اسفندیار رحیم مشایی و رئیس سازمان ملی جوانان هم به عنوان دومین عضو دولت احمدی نژاد در آخرین جلسه هیات دولت از سوی وی برکنار شد؛ خبری که بلافاصله پس از انتشار، از خروجی یک خبرگزاری رسمی و یک سایت اصولگرا حذف و بعد از ساعاتی دوباره منتشر شد. بذرپاش قبل از انتشار خبر برکناری اش درحاشیه جلسه عصردیروز هیات دولت درباره خبر برخی منابع مبنی بر تغییر سازمان ملی جوانان گفته بود: "رفتنم از این سازمان محتمل است و تا پایان جلسه امروز هیأت دولت این موضوع قطعی میشود." بعد از این اظهارات بود که تابناک، سایت نزدیک به محسن رضائی، برکناری رئیس سازمان ملی جوانان را قطعی اعلام کرد. بذرپاش: چیزی به من ابلاغ نشده به گزارش تابناک، محمود احمدی نژاد در جلسه دیروز هیات دولت در پی انتقاد مهرداد بذرپاش از برخی دخالت های اسفندیار رحیم مشایی در امورات سازمان ملی جوانان، دستور به برکناری وی داده است. این سایت در ادامه به نقل از برخی منابع خبری افزوده فرحناز تركستانی، معاون دانشجویی و فرهنگی وزارت بهداشت را به عنوان یكی از گزینه های جایگزین بذرپاش معرفی کرده اند. وی خواهر زن حمید بقایی مسئول سازمان میراث فرهنگی و گردشگری است. هر چند حکم برکناری معاون احمدی نژاد تا این لحظه منتشر نشده است، اما خبر برکناری وی را بعد از تابناک خبرگزاری ایرنا و سایت رجانیوز تائید کردند؛ خبرهایی که ساعاتی بعد، از خروجی ایرنا حذف و چند ساعت بعد مجددا منتشر شد. سایت الف نیز که که همزمان با انتشار خبر به نقل از خبرگزاری دانشجو این خبر را تائید کرده بود، پس از حذف آن از دیگر خبرگزاری ها با انتشار عکسی از خبر منتشر شده توسط ایرنا، در خبری جداگانه با عنوان "خبرگزاری دولت/ بذرباش برکنار شد" اقدام به باز انتشار این خبر کرد. خبرگزاری ایرنا در خبری که دوباره آنرا منتشر کرد، به نقل از یک منبع آگاه نوشت مهرداد بذرپاش، رئیس سازمان ملی جوانان از سمت خود برکنار شد. منبع آگاه خبرگزاری جمهوری اسلامی گفته: "هنوز تصمیمی در مورد جانشین احتمالی وی گرفته نشده است." جالب اینکه در ادامه خبر خبرگزاری رسمی ایرنا آمده است: "به رغم انتشار خبر برکناری مهرداد بذرپاش از سمت خود، منابع رسمی تا کنون در این زمینه گزارشی را منتشر نکرده اند." فارس، خبرگزاری وابسته به نیروهای امنیتی نظامی اما ساعت پایانی شب گذشته با اضافه کردن اینکه "در جلسه هیات دولت پیشنهادی درباره سمت جدید به بذرپاش نشده است" خبر برکناری بذرپاش را تائید کرد. مهرداد بذرپاش در سال 84 به عنوان رئیس گروه مشاوران جوان ریاست جمهوری و در سال 86 نیز به عنوان مدیر عامل شرکت پارس خودرو و عضو هیات مدیره گروه خودرو سازی سایپا منصوب شد. او که متولد 1359خورشیدی است سابقه عضویت در بسیج دانشجویی دانشگاه شریف تهران و همچنین صاحب امتیازی روز نامه "وطن امروز" را در کارنامه خود دارد. بذرپاش در سومین دوره انتخابات شورای اسلامی شهر تهران ریاست ستاد ائتلاف "رایحه خوش خدمت" متشکل از حامیان احمدی نژاد را به عهده گرفت. او در این ائتلاف بعنوان نامزد ورود به شورای شهر حضور داشت که با شکست در انتخابات از ورود به شورای شهر تهران بازماند. به نوشته خبرآنلاین، برکناری "غیر مترقبه" این عضو دولت احمدی نژاد بعد از آن می آید که وی هفته گذشته نیز از سمت عضویت در هیات مدیره سایپا کنار گذاشته شد. با این حال بذرپاش روز یکشنبه درباره خبر برخی منابع مبنی بر تغییرات در سازمان ملی جوانان به واحد مرکزی خبر گفته است: "دیروز و امروز هنوز چیزی به اینجانب ابلاغ نشده است و من از ساعت 12 امروز تاکنون در شش جلسه هیأت دولت شرکت کردهام." رئیس سازمان ملی جوانان با یادآوری کردن اینکه "از چند وقت پیش به این جمعبندی رسیدهایم" گفت: "در پایان جلسه امروز هیأت دولت که ساعتی دیگر خواهد بود، ماندن یا رفتنم بهطور دقیق مشخص خواهد شد." جدیدترین قربانی آقای میم هنوز از علت اصلی برکناری بذرپاش خبری منتشر نشده، اما به نوشته برخی سایت های خبری احتمال می رود اختلافات معاون احمدی نژاد با اسفندیار رحیم مشایی، منجر به برکناری او شده باشد. در همین راستا سایت فردا نیوز نوشت: "بذرپاش در تابستان ۸۸ همزمان با انتصاب مشایی به معاون اولی، معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان ملی جوانان شد. با انتصاب وی، برخی منابع از «نارضایتی و حضور کمرنگ» وی در سازمان ملی جوانان گزارش کردند." این سایت اصولگرا پیشتر نیز از اختلافات بذرپاش و مشایی و احتمال برکناری "این یار مورد اعتماد احمدی نژاد" خبر داده بود. فردا نیوز در شهریور ماه نوشت: "اسفندیار رحیم مشایی رئیس دفتر رئیس جمهور که بذرپاش را چندان هماهنگ و همسو با جریان خود نیافته است، بهانههایی در خصوص دوران مدیریت او بر شرکت پارس خودرو و سایپا یافته تا از این طریق عذر خدمت او در حلقه یاران رئیسجمهور را بخواهد." پس از قوت گرفتن شایعه برکناری بذرپاش، سایت آفتاب به نقل ازسید امیرحسین مدنی، مدیر کل روابط عمومی سازمان ملی جوانان اعلام کرد: "مهرداد بذرپاش به عنوان معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان ملی جوانان با قوت به کار خود ادامه خواهد داد." اینک اما پس از قطعی شدن حذف بذرباش از کابینه احمدی نژاد، جهان نیوز، سایت نزدیک به اطلاعات سپاه در خبری با عنوان "جدیدترین قربانی آقای میم" این سئوال را پیش کشیده است: "سؤالات بسياري با اين عزل هاي ناگهاني در اذهان علاقه مندان به دولت ايجاد شده است كه ريشه برخي از اين جابجايي ها را به يك دليل مشترك پيوند مي زند." گزارش ها در مورد عزل رئیس سازمان ملی جوانان و ارتباط آن با اختلافات وی با اسفندیار رحیم مشایی در حالی منتشر می شود، که شش روز پیش منوچهر متکی، وزیر امور خارجه توسط محمود احمدی نژاد از سمت خود برکنار شد. شماری از تحلیگران و ناظران سیاسی اختلافات میان منوچهر متکی و برخی نزدیکان احمدی نژاد مانند اسفندیار رحیم مشایی و حمید بقایی در ماه های گذشته و همزمان با انتصاب "نمایندگان ویژه رئیس جمهور" در مناطق مختلف بین المللی، را بی ارتباط با برکناری وزیر امور خارجه ندانستند. در همین راستا روزنامه کیهان با انتشار مطلبی با عنوان "با کدام توجیه؟!" به قلم حسین شریعتمداری به صورت تلویحی، رئیس دفتر احمدی نژاد را به عنوان مقصر اصلی برکناری متکی معرفی کرد. مدیرمسئول کیهان در این خصوص با اشاره به مخالفت آیت الله خامنه ای با انتصاب نمایندگان ویژه احمدی نژاد در سیاست خارجی، نوشت: "پس از تأکید رهبرمعظم انقلاب بر اجتناب و پرهیز دولت از موازی کاری در سیاست خارجی، رئیس جمهور محترم احکام صادره را لغو و مسئولیت نمایندگان ویژه را به «مشاور» تغییر داد. ولی سه روز قبل، آقای اسفندیار رحیم مشایی حامل پیام رئیس جمهور به ملک عبدالله پادشاه اردن بود. این مأموریت آقای مشایی با جایگاه رسمی وی به عنوان رئیس دفتر رئیس جمهور همخوانی چندانی ندارد و به پست و جایگاه «مأمور ویژه» شبیه تر است شاید این مأموریت با اعتراض آقای متکی روبرو شده باشد!" پیش از این نیز برخی رسانه ها، اسفندیار رحیم مشایی، رئیس دفتر احمدی نژاد را عامل عزل دو عضو دیگر دولت احمدی نژاد یعنی محمد حسین صفارهرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد و محسنی اژه ای، وزیر سابق کشور در آخرین روزهای کابینه نهم معرفی کرده بودند. خبر آنلاین در گزارش دیروز خود در مورد برکناری بذرپاش، با یادآوری نمونه هایی که رئیس کنونی دفتر احمدی نژاد در حذف آنها از کابینه نقش داشته، نوشته است: "آخرین مورد به مردادماه سال گذشته بازمیگردد که محسنی اژهای، وزیر سابق کشور وصفارهرندی، وزیر فرهنگ سابق از دولت نهم و پس از آن لنکرانی وزیربهداشت و وزیر رفاه بدلیل مخالفت با مشایی از قطار دولت دهم پیاده شدند." این سایت می افزاید: "اگر علی ذبیحی، رئیس سابق سازمان تامین اجتماعی و منوچهر متکی، وزیر سابق امورخارجه را هم به این لیست اضافه کنیم، باید مهرداد بذرپاش را هفتمین نفری دانست که به دلیل اختلاف با مرد مورد اعتماد رئیسجمهور، از سمت خود برکنار میشود." و بالاخره اینکه سایت اصولگرای "شفاف" با انتشار خبر برکناری مهرداد بذرپاش رئیس سازمان ملی جوانان و ارتباط آن با اسفندیار رحیم مشایی نوشت: "برخی تحلیلگران سیاسی موج جدید تغییرات در دولت دهم را در جهت افزایش یکدستی دیدگاه های اعضای کابینه با اسفندیار رحیم مشایی یار محبوب رئیس جمهور ارزیابی می کنند که ممکن است با نگاهی به یکدست سازی دولت برای انتخابات آتی ریاست جمهوری...
پایان خمینی و انجام منتظری - که یکی بر بستر خون رفت و دیگری بر بالهای سبز- بردیدگاه هزار منظر"اسلام به روایت علمای شیعه" را به یک نتیجه می رساند. در آغاز که همین سه دهه پیش باشد، جامعه ایران در اکثریت خود آغوش آرزوی صدساله آزادی رابروی "انقلاب اسلامی" گشود. گویی همه داستان تلخ مشروطیت در راهزنی قلمی جلال ال احمد که بازگشت به روحانیت و شیخ فضل اله را راه نجات د رمتن عصر نو می دید، و سرقت انقلابی علی شریعتی که قرائت مائوئیستی مارکسیسم را در اوراق سرخ و انقلابی واژگان مذهبی می پیچید و اسلام بی روحانی را بهشت موعود می یافت، یکسره از یاد رفته بود. هنوز صبحی بر "انقلاب اسلامی" نرفته که از میراث آل احمد جز نامی نماند بر بزرگراهی و علی شریعتی تابلوئی شد بر خیابانی. آنچه باقی ماند، بیشمار کسانی در کسوت روحانی بودند که "اسلام" را نجات بخش جهان معرفی می کردند. شرق و غرب را به اشارتی به تاریخ می سپاردند. دیدگاه سوسیالستی اقتصاد را به خر حوالت می دادند تا "خلایق" به خنده در آیند. سرمایه داری را زاینده فقر وفساد و فحشاء تبلیغ می کردندو ناتوان در اداره امور جامعه. تاریخ گذشته ایران را یکسره "ستمشاهی" می خواندند. جهان مدرن را بی تردید نفی می کردند. تمامی کشورهای اسلامی را با همه تنوع یگانه می پنداشتند ودر سیاست و اقتصاد مهر باطل می زدند.
تمامی تاریخ خلاصه می شد ازظهور پیامبر اسلام تا عاشورای حسینی و آنهم در مسیری که "پنج تن آل عبا" رفتند ؛ و سپس در قیام 15 خرداد 1341 تا 22 بهمن 1357. قرار بود "اقتصاد اسلامی" همه مسایل اقتصادی امروز و فردای بشریت را پاسخ بگوید. فریاد می شد که "آزادی اسلامی" حرف آخر را خواهد زد. حتی بی وقفه برمنابر سخن از "انسان کامل" می رفت که پشت در بود گویا. برمتن این سخنان، مدعا ها وو عده ها انتظار می رفت "مکتب اسلام" بروایت روحانیت شیعه راه بگشاید. ا زانقلا ب های دیگر هم "مکاتب" گوناگون بر آمده بودند. انقلاب فرانسه از نخستین زادگاه های "سرمایه داری" بود. انقلاب روسیه "سوسیالیسم" را بر عرصه قدرت نشاند. هر دو انقلاب بر پشتوانه نظری روشنفکرانی استوار بودند که در مجموع تفسیر واحدی ا زجهان داشتند و بعد از همه پیچ و خم ها به "الگو" واحدی رسیدند و با تعاریفی مشخص در سیاست و اقتصاد. اکنون نوبت "انقلاب اسلامی" بود که "الگو"ی خود را مشخص کند، بر کرسی بنشاند و نیک و بد آن را د رمنظر جهانیان قرار بدهد. دیگر هنگام راه رفتن بر ابرها گذشته بود.بر زمین خشک واقعیت باید مسیر انقلاب مشخص می شد. ا زکدام راه باید رفت؟ نوبت اندیشه بودکه پاسخ دهد. و د رجواب این ضرورت تاریخی، آیت اله خمینی کلیات می گفت و کنار می نشست. مرتضی مطهری نظرگاهی داشت متفاوت با بهشتی. طالقانی سخن دیگر بر زبان می راند. بازرگان حرفش متفاوت بود. و چندان نپائید که بیشمار" واقعیت مطلق" سر بر آورد. "اسلام" به اجزای خود تقسیم شد. رسیدن به دیدگاه نظری واحد ممکن نبود. و هرگز ممکن نشد. روشنفکران از اندیشه فلسفی واحد متکی بر زندگی زمینی است که مکاتب سیاسی و اقتصادی را استخراج می کنند. انقلاب اسلامی برچنین بستری راه رفتن نداشت. و در ناتوانی ارائه "الگو" و در اجبار اداره جامعه ای سخت پیچیده که در قلب حوادث مهم جهانی هم قرار داشت ؛ "زور" جانشین نظریه پردازی وجامعه شناسی شد. آیت اله خمینی بعنوان نظریه پرداز ولی فقیه، عاجز از تببین نظری اندیشه های اقتصاد سیاسی و به ویژه اقتصادی، "خط امام" را با تفکیک "اسلام آمریکائی" از "اسلام انقلابی" عرضه کرد. پیشتر "آیت اله طالقانی" آن"مفسرکبیر" قرآن غمگنانه بر عصای نا امیدی تکیه زده و در صحن مجلس بر باد شدن "آرمان" راد یده بود. شاید درهمین اندوه جهان رانابهنگام ترک گفت. اینک نوبت نواندیشان دینی از تبار مهندس مهدی بازرگان بود که قربانی "خط امام" شوند. حوادث نشان داد که "خط امام" باز تعریف نظریه شیخ فضل اله نوری است؛ یعنی اولین و آخرین الگوئی که از متن فرهنگی روحانیت شیعه قابل استخراج است: بازگشت به صدر اسلام در شبه جزیره عربستان. د راین الگو سیاست معنای شمشیر دارد و اقتصاد جز تجارت نیست. "خط امام" در زمان هر دو ولی فقیه این الگوی بدوی راد نبال کرده و در مسیر خود همه کسانی را که بابر داشت ها ی دیگر از چپ و راست ومیانه قدمی به سوی جهان مدرن برداشته اند، بیرحمانه حذف کرده است و می کند. تعلق به "خط امام" پذیرش بی چون وچرای قوانین اعلام نشده آن است: دین و دنیا را باید به "ولی فقیه" سپرد. با پول نفت باید تجارت کرد و باشمشیر مردمان را به سکوت واداشت. در دوران اخیر حتی سکوت هم پذیرفته نیست. "بصیرت" یعنی اعلام حمایت از "خط امام" به قدم یازبان یا کلام. تنها یک "راه "می ماند: خطر. و حسینعلی منتظری آن "فقیه گرانقدر" که "حاصل عمر امام" بود، در خطیرترین ایام برسر این دو راهی قرار گرفت ود رموقعیتی که شاید در تاریخ یگانه باشد: در چند قدمی قدرت. برخی براین باورند که قتل عام زندانیان سیاسی د رتابستان 67 طرحی امنیتی – سیاسی چندمنظوره ای برای روشن کردن تکلیف جانشینی در زمان آیت اله خمینی بوده است تا معلوم شود که رهبر آینده با تائید و یاسکوت قتل عام زندانیان بیگناه بر تخت خونین ولایت جلوس خواهد کرد و یا با اعتراض راه حذف نهائی خویش را فراهم خواهد ساخت. دستگاه خوفناک امنتیی – نظامی که سالها جنگ روانی در مورد ساده لوحی آیت اله منتظری را پیش برده واو را هدف اصلی لطیفه ها ساخته بود، در هردو صورت برنده بود چه منتظری دستهای خونین قدرت را می فشرد و چه به آن پشت می کرد. حسینعلی منتظری با اتکاء به حسی اشراقی که از عمق باورهای دینی او می آمد، "راه" را برگزید و از قدرت حذف شد. و طرفه اینکه مضمون لطیفه ها در باره منتظری به القاب توهین آمیز در صفحات کیهان مبدل شد. "شیخ سفیه" جای "فقیه عالیقدر" را گرفت. واین تازه آغاز کار بود. سیدعلی خامنه ای که به جهان مدر ن به مراتب نزدیکتر از استادش حسینعلی منتظری بود، با ساز الفتی داشت و با شعر نردعشق می باخت، بعد از گزینش بعنوان رهبر نه تنها به تمامی تسلیم "خط" شد، بلکه به نماد تاریخی آن مبدل گردید. حسینعلی منتظری براه خود ادامه داد، تعرض و حبس خانگی و توهین را پذیرفت و در فصلی نو که جامعه سبز شده بود و ولی فقیه دو م فرمان کشتار می داد، به نماد مذهبی مقاومت مبدل شد."راه" او نه به گنبد و بارگاه طلائی "امام استبداد"، بلکه به گورسبزی در تاریخ، رسید. در تاریخ جمهوری اسلامی، حسینعلی منتظری دومین روحانی بلندپایه و انقلابی بود که با درک اشراقی خودتوانست از دام قدرت بگریزد، درحلقه اصحاب "خط امام" در نیابد و زندگی این شانس کمیاب را در اختیارش بگذارد که براستی رستگارش شود. نخست، ایت اله طالقانی بر این "راه" رفته بود. اگر تاریخ دیگر می شد و او د رمسند قدرت قرار می گرفت وبا تکیه آن سازمان مسلح برآمده از اندیشه دو گانه علی شریعتی؛ امروز تصویر دیگری از "پدر طالقانی" در برابر ما بود. حسینعلی منتظری، اما موقعیت خطیرتری داشت. او جانشین رهبر و در فاصله کوتاهی با کسب قدرت تمام بود. شاید، شاید همین درک موقعیت تاریخی پیوند نهان خود را با اشراق مذهبی او در اتخاذ تصمیم آشکار ساخت. شاید، شاید اوکه از بسیار نزدیک با ساز وکار قدرت آشنائی داشت و جهان برساخته شاگردانش را می دید، دریافته بود که برقراری الگوی موعود آرزوئی محال است. و تمامی این اندیشه های جان سوز یکی شد و حسینعلی منتظری را در "نه" تاریخی ا ش به قدرت رستگار کرد. و براستی، اگر حسینعلی منتظری سکوت می کرد تا به قدرت برسد و امور را چاره کند، قادر باین کار بود؟ با مافیاهای کوناگون ثروت و قدرت چه می کرد؟ بنیان ها و نهادهای متعدد پنهانی را به کجا می فرستاد؟ و تازه اگر بر همه اینها فائق می آمد و جان سالم بدر می برد، پاسخ جامعه امروزین را چه می داد؟ آیا قادر بود از متون و سنت هزار واندی ساله، پاسخ های عصر نو را استخراج کند؟ گمانم، سرنوشت "خط امام" که به خونین ترین استبداد تاریخ ایران انجامیده و "راه" منتظری که پاسخ دلیرانه "نه" به قدرت بود، از دو زاویه به یک نتیجه واحد می رسد که تمامی تاریخ را هم گواه خود را دارد: روحانیت بطور اعم و روحانیت شیعه بطور اخص قادر به تببین واداره زندگی این جهانی نیست. راه هیچ بهشت خیالی را با شمشیر نمی توان...
1- پر واضح است كه نوشتن درباره آیت الله منتظری این سمبل مقاومت، شجاعت، مظلومیت واخلاق مداری چندان كار آسانی نیست، چرا كه بیم آن می رود در ذکر ویژگیهای ممتاز این مرد بزرگ، حق مطلب ادا نشود. ولی ننوشتن و سخن نگفتن هم مسئولیت وجدانی دارد. وقتی میخواهی از اخلاق و شرافت او در عالم بدنام سیاست بنویسی، او که حقیقت را به قربانگاه مصلحت و قدرت نکشید و حیات و مماتش ظلم ستیز و آزادی بخش بود تازه میفهمی كه واژهها چهقدر بی مایه و تهیاند.
باور كنید از آیت الله نوشتن سخت است. اگر بنویسی با خود کلنجار می روی که هر آنچه گفته باید باشم گفته ام آیا؟ و اگر از او نگوئی و ننویسی هم، در محكمه وجدان خود محكوم میشوی و میمانی در برزخ بلاتكلیفی.
2- سال گذشته خبر دردناک درگذشت آیت الله منتظری را در شرایطی شنیدم که تازه چند روزی بود از زندان رها شده بودم و با جمعی از دوستانام در سازمان ادوار تحکیم وحدت تصمیم داشتیم علیرغم ممانعت و فشارهای نهادهای امنیتی برای جلوگیری از دیدارمان با مهدی کروبی به منزل ایشان برویم.
دیدارمان با مهدی کروبی تحت تاثیر خبر رحلت آیت الله منتظری بود و همگی در تدارک سفر به شهر قم برای شرکت در مراسم تشییع پیکر آیت الله بودیم.
در این میان نکته ای ذهن من را سخت مشغول کرده بود. اینکه با توجه به اختلافات گذشته و ماجرای نامه جنجالی که در سال 67 با امضای آقایان کروبی، روحانی و جمارانی خطاب به آیت الله منتظری منتشر شده بود واکنش شیخ به خبر درگذشت آیت الله چهگونه خواهد بود؟
کروبی پیامی به مناسبت رحلت آیت الله آماده کرده بود و پیش از انتشار در اختیار ما قرارداد تا هم مطالعه کرده و اگر نقطه نظری داریم ذکر نماییم و هم اینکه دوستان مسئول سایت ادوارنیوز آن را منتشر نمایند. در حین خواندن پیام شیخ ناخودآگاه به یاد روزهای پیش از انتخابات افتادم. به خاطر دارم علیرغم اصرار برخی از دوستان ما به مهدی کروبی برای دیدار با آیت الله منتظری ایشان این موضوع را به مصلحت ندانستند و از انجام آن امتناع کردند.
اکنون منتظری پس از تحمل سالها رنج و فشار حکومت بر خود و خانواده و پیروانش بی آنکه سر سوزنی از مواضع خود عقب نشیند از میان ما رفته بود و کروبی و همفکرانش در شرایطی شبیه به آنچه که سالها بر منتظری و طرفدارانش رفته بود قرار داشتند.
فردای آن روز در میان جمعیت خروشانی که برای بدرقه پیکر پاک منتظری مظلوم به قم آمده بودند با خود می اندیشیدم که گویی سرنوشت اینگونه رقم زده است که وقایع پس از انتخابات و آنچه که بر مهدی کروبی و اصلاح طلبان رفته بود فرصتی به وجود آورد تا به بیوفاییهایشان به منتظری و سکوت مصلحت آمیزشان در قبال هتاکی ها و آزار و اذیت ایشان توسط عملههای استبداد دینی و حمله های استثمار مذهبی بیاندیشند و درصدد جبران آن برآیند.
4- آری! مظلومیت و از خودگذشتگی مرحوم آیت الله منتظری، آن انسان وارسته، بود که با مقاومت و سازش ناپذیری و تحمل مصیبتهای زیادی بر خود و خانواده و هوادارانش در طی سالیان گذشته درس بزرگی را به همهگان آموخت. منتظری از حق تمامی مظلومین دفاع کرد در حالی که خود از همه مظلوم تر بود.
هر چند پس از رحلتاش دوست و دشمن او را ستایش کردند. از مادران داغدار
اعدام شدهگان دهه 60، اصلاح طلبان و اصولگرایان و نوادهگان آیت الله خمینی تا شخص رهبری با آن همه کینه، عداوت و ظلمی که خود و طرفدارانش چه پیش از درگذشت منتظری و چه پس از آن به وی روا داشتند.
زندگی افتخارآمیز آیت الله العظمی منتظری همواره در مسیر نصیحت قدرتمداران و زورگویان و هشدار و پرهیز آنها سپری گشت تا وجودش مأمنی باشد در برابر تهاجم ناقضان حقوق بشر و خاری در چشم مستبدان کوردل.
منتظری در مسیر دفاع از حقوق انسانها با هر گرایش، عقیده و مسلک و آیینی قدرت را وانهاد تا برخلاف مدعیان دروغین عدالت امیرالمومنین علی (ع) در عمل فریاد بزند که قدرت نزد مردان خدا تنها ابزاری برای احقاق حقوق مظلومان و جلوگیری از کجیهاست ورنه در پیشگاه آنان حکومت از عطسه بُز هم پستتر است.
بی شک منتظری برای نسل ما نماد اخلاق گرایی در سیاست است هم او که با دفاع جانانه اش از حق و عدالت و آزادی فاتح قلوب ملت ایران شد.
5- اکنون که این سطرها را می نگارم، در سالروز رحلت آزادترین مرد این حوالی و در میان غمی که بر دلم سنگینی می کند با خود می گویم که به راستی برای آیت الله منتظری با سالها تلاش و تحمل مرارت های بسیار در راه برپایی حکومتی عادل چه باقی ماند؛ شادی از اینکه تا پایان عمر در برابر ظلم حاکم جور خاموش نماند و یا افسوس از اینکه تا پایان عمر، یک حکومت آزاد و انسانی را در ایران ندید؛ اما می دانم که برای ما تنها افسوس باقی ماند؛ افسوس از دست دادن بزرگ مردی که قدرش را ندانستیم و ندانستند و افسوس که دیر شناختیمش.
تاریخِ آینده ما، بیتردید سخنان و درسهای آموزنده و انسانسازِ زیادی برای گفتن خواهد داشت. درسهایی که معلمی نستوه و مجاهدی خستگی ناپذیر چون منتظری به دوستان و دشمنان خود آموخت.
"مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِر وَ ما بَدَّلوُا تَبدِیلاً " از میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند و برخی از آنها در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عقیده خود ندادند. (احزاب 23)
در یک سالی که از درگذشت آیت الله منتظری سپری شد مطالب فراوانی در مورد شخصیت علمی، وارستگی اخلاقی و دیدگاه های سیاسی و حقوق بشری او در سایت ها و محافل مختلف مطرح شده است بهمین دلیل سعی خواهم کرد در این یاداشت کوتاه که به مناسبت یکمین گرامیداشت این انسان شایسته تکریم به رشته تحریر درآمده است از زاویه دیگری به این موضوع بپردازم تا به ملال تکرار، ذهن خوانندگان ارجمند را نیازرده باشم گرچه بازگویی و پند گرفتن از زندگانی بزرگ مردانی چون منتظری که به مدعیان آزادگی و قدرت گریزی درس ها آموخته اند نیاز همیشگی مملکت آسیب دیده از حاکمان شیفته قدرت ایران است و از گزند زمان و ابتذال تکرار به دور است. آقای خمینی درمورخ 6 فروردین 68 و در بحبوحه برکناری آقای منتظری از قائم مقامی رهبری در نامه ای خطاب به ایشان می نویسد که : "والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم." در نامه مورخ 8 فروردین 68 نیز همین مضمون تکرار می شود: "رهبری جمهوری اسلامی، کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیری است که تحملی بیش از طاقت شما می خواهد و به همین جهت، هم شما و هم من، از ابتدا، با انتخاب شما مخالف بودیم." سئوالی که می توان مطرح نمود این است که چرا بنیانگذار جمهوری اسلامی با انتصاب آقای منتظری از سوی مجلس خبرگان به قائم مقامی رهبر مخالف بوده است؟ و یا آقای خمینی بعنوان معمار نظام ولایت فقیه که طبیعتا بهتر از هرکس دیگری با ماهیت آن آشنایی داشته است چه مسیری را پیش روی آن تصور می کرده که برای رهبری آن تحملی بیش از طاقت آیت الله منتظری که سالهای سال را در زندان و تبعید و کوران سخت دوران مبارزه بر علیه رژیم پهلوی سپری کرده بود را طلب می نموده است؟
شاید 21 سال پیش و هنگام برکناری آقای منتظری در سایه فضای بسته و محدود رسانه ای آن زمان یافتن پاسخی برای این سئوالات بخصوص در افکار عمومی که از پشت پرده سیاست حکومت فقیهان بر ایران کمترین اطلاع را داشتند امر ساده ای نبوده باشد اما امروز که به سی و دومین سال استقرار نظام جمهوری اسلامی نزدیک می شویم نباید رمزگشایی از این سخنان چندان کار سخت و دشواری باشد. با توجه به نقش کلیدی رهبر در نظام جمهوری اسلامی می توان عملا شخص ولی فقیه را مسئول تمام امور و نابسامانی ها دانست بنابراین برشمردن تنها اندکی از مختصات حکومت موجود، وضعیت فعلی کشور و نحوه مدیریت آن راهنمای خوبی برای یافتن صفاتی است که فقدان آنها از زاویه دید و دردستگاه ارزشی آقای خمینی موجبات برکناری آقای منتظری از قائم مقامی رهبری را فراهم نمود. گرچه بنظر نگارنده، نداشتتن این خصوصیات نه تنها برای او عیب بحساب نمی آمد بلکه به همان دلیل بود که آیت الله منتظری در کنار صداقت و شجاعت بی نظیرش از محبوبیت روزافزون در جامعه ایران و نزد جریان های سیاسی مختلف و حتی غیردینی برخوردار شد. در حال حاضر مشروعیت نظام موجود در داخل و خارج به شدت کاهش یافته است؛ البته این قضیه تنها به فضاحتی که زیر نظر مستقیم شخص رهبر در انتخابات ریاست جمهوری اخیر پدید آمده است مربوط نمی شود بلکه به اقدامات تدریجی هواداران "حکومت اسلامی" و طرفداران "جمهور ناب" ارتباط پیدا می کند که در تمامی سالیان گذشته با زر و زور تزویر و حقه و شعبده و در این اواخر مهندسی آرا و تقلب رسوا با تهی کردن مفاهیم دمکراتیکی مانند انتخابات و پارلمان و نمایش مضحکی از شبه دمکراسی زمینه های تعطیلی "جمهوریت" نظام را فراهم نموده اند، برمی گردد. در اثبات این کاهش مشروعیت چه دلیلی بهتر از این که برای اقناع مردم معتزضی که در جریان وقایع پس از انتخابات پرسش ساده ای مانند رای من کجاست؟ را مطرح نمودند از سرکوب و کشتار و شکنجه و تجاوز استفاده شد. در عین حال ناکارآمدی حکومت مدعی اسلام بیداد می کند. برای درک این مقوله به دانش تخصصی و یا رجوع به آمارهای اساسی هم نیازی نیست، کافی است سری به خیابان های تهران و شهرهای بزرگ بزنید تا ببینید که چگونه موضوعی مانند ترافیک و یا آلودگی هوا چه بر سر روان و سلامت مردم آورده است. از دیگر سو بیکاری، تورم و فساد اداری ابعاد گسترده تری از عمق فاجعه ناکارآمدی را آشکار می سازند. رانت خواری و فساد اقتصادی دامن اکثر مسئولین رده بالای حکومتی را آلوده است. درغگویی و فریب افکار عمومی به رویه ثابت حاکمان تبدیل شده است. تسلط نظامیان بر همه ارکان حکومت، ایران را در آستانه میلیتاریسم قرار داده و فضای فوق امنیتی بی سابقه ای را پدیدآورده است. ترجیح منافع شخصی به منفعت اجتماعی که مردم عمدتا آن را از کارگزاران نظام اسلامی آموخته اند جامعه ای ساخته است که در آن "اعتماد" کالای نایاب شده است. نزول شدید سطح رفاه، کاهش قدرت خرید و فقدان تامین اجتماعی مناسب، امواج سهمگین و بنیان برافکنی از ناامنی شغلی، ناامیدی نسبت به آینده و عدم اطمینان از ثبات را همچون سمی مهلک در میان مردم سراسر ایران گسترانیده است.هزینه های کمر شکن درمان بیماری ها که برای تامین آن افراد طبقه متوسط به فقر شدید مبتلا می شوند و بی هدفی آموزش در سطوح مختلف که به سطحی نگری و کم سوادی جامعه منجر شده است، خود حکایت دیگری دارد. اقتصاد تک محصولی، در حل مشکلات جامعه درمانده شده است. برباد رفتن همه سرمایه های اجتماعی و بروزمعضلات اجتماعی و اخلاقی از پناه بردن جوانان به افیون و تضعیف بنیان خانواده تا تن فروشی و رواج خرافه را نیز می توان از پیامدهای ناکارآمدی همه جانبه نظام تحت رهبری شخص ولی فقیه دانست. همه اینها در حالی اتفاق می افتند که امروزه دیگر برتری حکومت ها با ملاک های کهنه ای مانند قدرت نظامی ، امنیت پلیسی و یا جنگ افزارهای اتمی سنجیده نمی شوند بلکه پارامترهایی نظیر میزان به رسمیت شناخته شدن حق اعتراض برای مردم، درجه آزادی بیان و امکان چرخش مسالمت آمیز قدرت و کارآمدی سیستم های مختلف، محک شده است. جهل مرکب حاکمان بی منطق و بی دانش ایران و نواختن سرنای اقتدار و توسعه یافتگی از سر بزرگش تا این لحظه جز فقر عمومی،عقب ماندگی علمی، انزوای کشور، تحریم و تنزل منزلت ایرانیان و از سوی دیگر ناامیدی و افسردگی مردم نتیجه ای در بر نداشته است و تاکید لجوجانه و غیرمنطبق با منطق حکومت داری رهبر و به تبع آن منصوبان مصلوب الاختیارش در دفاتر ریاست جمهوری،مجلس و قوه قضائیه در بی توجهی به درخواست ها ی بین المللی برای اعتماد سازی، دورنمای بسیار نگران کننده تری برای آینده کشور ایجاد کرده است. وضعیت ایران از نظر سازمان یابی اعتراضات ساده مردمی و تبدیل آنها به درخواست برای تغییر نظام بی سابقه است و ممکن است که هر لحظه کاسه صبر مردم در برابر آنچه که به نام خدا و نمایندگی امام زمان بر آنها می رود به سر آید. به یمن و میمنت تلاش های شبانه روزی اطرافیان رهبر، شعاع دایره ضد انقلاب به اندازه ای افزایش یافته است که بزودی ولی فقیه و تعداد معدودی از سینه چاکان او در مرکز این دایره هفتاد و پنج ملیونی همانند نقطه ناچیزی تنها خواهند ماند. سرکوب اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز مردم ( آنهم نه مثلا برای سرنگونی رژیم!) به حدی سبوعانه و غیر قابل تصور است که تا مدتها این شایعه بر سر زبانها بود که نیرو های ویژه سرکوب از براداران حزب الله لبنان و فلسطین و جنبش های آزادیبخش سایر کشورها تشکیل شده اند که گویا از بیم قطع کمک های سرشار مادی و معنوی! اینگونه قربتا الی الله به جان و مال و آزادی ایرانیان تعدی می نمایند. انتظار منطقی این بود که معضل تاریخی حزب گریزی و دشمنی حکومت با احزاب آزاد و مستقل بعد از انقلاب به پایان رسیده و شاهد پیدایش ، رشد و تقویت یک نظام حزبی دمکراتیک باشیم. در حالیکه درپایان سی و یکمین سال از حکومت روحانیان بر ایران و در سایه تضاد ماهیتی اصل قرون وسطایی ولایت مطلقه فقیه با شکل گیری و فعالیت احزاب آزاد و مستقل، ضریب نفوذ احزاب در جامعه ایران در پائین ترین حد ممکن برآورد می شود. نکته نگران کننده این موضوع آنجاست که بسیاری از صاحب نظران، فرايند دمکراتيزه شدن و افزايش مشارکت های مردمی در تصميم سازی های سياسی و اقتصادی بدون ساخت يابی حزبی و پیدایش سازمان های سياسی مستقل، پايدار و فراگير را امری محال می دانند. در بیان بی معنی شدن فعاليت حزبی در ساختار قدرتی که در دوران زعامت ولی فقیه شکل گرفته است و تصویر طنزآلود آن همین بس که اخیرا رئیس جمهور منصوب اعلام نمود که در کشور فقط یک حزب می تواند فعالیت داشته باشد که آنهم "حزب الله" است! همه شواهد و قراین نشان می دهند که مجموعه اقدامات صورت گرفته در دوران ولی فقیه اول و دوم شرایط سخت و دشواری را بر کشور تحمیل نموده و ایران را در آستانه یک فروپاشی کامل اخلاقی و اجتماعی قرار داده است. بگونه ای که باید اذعان نمود عملکرد مصیبت بار روحانیان در رهبری نظام سلطنتی فقیه و بسته شدن همه راههای اصلاح وضع موجود، در حال سوق دادن جامعه ایران به سمت یک انقلاب دیگر است زیرا آنچه که به نظام های سیاسی اجتماعی فرصت دوام و بقا می دهد میزان کارآمدی آنها در تامین رفاه و سعادت دنیوی شهروندان است اموری که که متاسفانه در دارالحکومه تحت نظررهبری به بهانه برساختن آخرتی موهوم و خاکستری به فراموشی سپرده شده است. وصف مختصر و شرح کوتاه آنچه که بر سر ایران و ایرانی در حکومت دینی گذشته است و نگاهی به سیره عملی آقای منتظری در دفاع از مظلومان (ولو زندانیان سیاسی که اوج آن را در اعتراض شجاعانه به اعدام های وحشتناک سال 67 دیدیم)، پویایی فقهی که در اواخر عمرشان رای بر شرک آلود بودن نظریه ولایت فقیه دادند، دیدگاه های دمکراتیک و حقوق بشری ایشان (مانند دفاع از حقوق سایر مذاهب و ادیان و اقوام ایرانی) و همچنین عدم برخورداری از روحیه مصلحت پرستی جای هیچ تردیدی را باقی نمی گذارد که تشخیص آقای خمینی برای برکناری او ازقائم مقامی رهبری کاملا درست بوده است زیرا اگر آیت الله منتظری که فاقد روحیات مورد نیاز یک دیکتاتور و عاری از تشخص لازم یک سلطان مستبد بود و در عین حال اعتقادی به قرائت فاشیستی از دین و حکومت نداشت، در راس امور نظامی که با دمکراسی و دنیای امروز بیگانه است، قرار می گرفت می توانست زمینه های برچیده شدن حاکمیت فقیهان بر ایران را تسهیل نماید. آری بدرستی حق با آقای خمینی بود رهبری در جمهوری اسلامی که امروز الگوی تمام عیار یک استبداد دینی و عامل پسرفت در ایران است نیازمند طاقتی بسیار فراتر از تحمل منتظری...
یکی از مواردی که می توان گفت همه گروههای اپوزیسیون حکومت سلطنتی ایران بر آن اتفاق نظر داشتند، مسئله حمایت و الگو گیری از تلاش و مبارزه فلسطینی ها در برابر اسرائیل بود. در این میان گروهای مبارز چپ گرای ایرانی با گروههای مبارز فلسطینی نه تنها همدلی می کردند که برای آموزش های چریکی در اردوگاههای فلسطینی نیز حضور پیدا می کردند. به گونه ای که در کارنامه کمتر گروه چپ گرای ایران است که نتوان ردی از ارتباط و حمایتشان از گروههای فلسطینی دید. اما این موضوع تنها منحصر به گروههای چپ نبود که لیبرال هایی چون دولت بازرگان، شهید چمران و.. نیز درهر فرصت به بزرگداشت آرمان فلسطینی ها اهتمام کردند، آنچنان که روزی را در تقویم رسمی جمهوری اسلامی به نام "روز قدس" پیشنهاد کردند و گنجاندند، گرچه در این رویداد بیشتر آیت الله خمینی دیده شد تا نقش لیبرال ها. در حمایت از فلسطینی ها اما بی شک روحانیون پیش تازتر بودند. یکی از این روحانیون آیت الله منتظری بود. فقیهی که امروزه از او به عنوان مردی یاد می شود که حرمت انسان را پاس می داشت و آزادگی اش منجر شد تا در دوراهی قدرت و منصبی در حد رهبری ایران و دفاع از حقوق انسانها و از دست دادن همه موقعیت ها، دومی را برگزیند. این روح آزادی خواهی اما تنها در محدوده مرزهای جغرافیایی ایران خلاصه نمی شد که این موضوع را می توان واکنش هایش نسبت به حوادث گوناگون خارجی نیز مشاهده کرد. چه در دوران مبارزه با حکومت سلطنتی و چه در دورانی که قائم مقام رهبری ایران بود و چه آنگاهی که آیت الله مورد غضب قدرت واقع شد و به حصر افتاد. از تلگراف حمایت آمیز او به انورسادات، افسر انقلابی مصر که در برابر ارتش اسرائیل می جنگید، تا موضع گیری در خصوص تخریب مسجد بابری در هند و جنگهای داخلی افغانستان و... همگی نشان از این حساسیت است. به مناسبت یکمین سالگرد درگذشت آیت الله منتظری و در روزهایی که بار دیگر خبرهای مربوط به مناقشه دیرپای خاورمیانه در صدر توجهات جهانی نشسته است نگاهی داریم به مسئله فلسطین به روایت کتاب خاطرات آیت الله فقید. بدیهی است آنچه که در کتاب خاطرات آیت الله منتظری منتشر شده است تنها بخش هایی از فعالیت های این چهره شاخص معاصر ایران در زمینه موضوع فلسطین است. نگاهی دقیق تر و فراتر از کتاب خاطرات آیت الله منتظری نشان از درک بالاتر و واقع بین تر وی نسبت به حاکمان جمهوری اسلامی در خصوص رویدادهای مرتبط با فلسطین دارد. واقع بینی که به عنوان مثال می توان در پیام تسلیت آیت الله برای درگذشت یاسرعرفات به وضوح مشاهده کرد. به رسمیت شنختن اسرائیل توسط حکومت پهلوی يكي از مسائلي كه در آن موقع اتفاق افتاد قضيه فلسطين بود، اسرائيلي ها در آنجا مسلمانان را شكست دادند و از كشورشان بيرون راندند. آن وقت صحبت شد كه ايران هم مي خواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد. در آن زمان مرحوم آيت الله حاج سيد محمدتقي خوانساري از كساني بود كه با آيت الله كاشاني عليه به رسميت شناختن اسرائيل همراه بود و آقاي حاج آقا رضا صدر هم در همين جهت فعاليت مي کرد. حاج آقا رضا صدر به آقاي سيد جواد حسني كه اهل نجف آباد بود و طلبه خوب و متديني هم بود (رحمه الله عليه) گفته بود كه بيايد عليه به رسميت شناختن اسرائيل صحبت كند. ایشان امده بود و در مدرسه فیضیه برای جمعیت زیادی از طلبه ها سخنرانی کرده بود که الان دارند مسلمان ها را می کشند و ما ساکت نشسته ایم. از فردا من برای رفتن به فلسطین حرکت میکنم و هر کس هم خواست می تواند اسم نویسی کند. در مدرسه فیضیه دفتر گذاشتندو طلبه ها یکی یکی برای حرکت به فلسطین نام نویسی می کردند. حالا با چه اسلحه ای! با چه امکاناتی! طلبه ای که 15 قران شهریه دارد! بالاخره جمعیتی را هم راه انداختند و رفتند جلوی خانه آقای بروجردی (آیت الله بروجردی) که مثلا ما می خواهیم برویم فلسطین، که آقای بروجردی هم فرموده بودند ان شا الله اقدام می کنیم و همین موضوع باعث شد دولت به دست و پا بیفتد و رئیس شهربانی کل کشور تیمسار ابولقاسن ایزدی (برادر آیت الله ایزدی) را فرستادند پیش آقای بروجردی، البته دروغ گفتند ولی در ذهن آقای بروجردی القا کرده بودند که ما به رسمیت نشناخته ایم. و آقای بروجردی متقاعد شده بود جلوی سر و صدای طلاب را بگیرند. آن روزها اگر کسی علیه اسرائیل سخنرانی می کرد می رفتند و می گفتند بله می خواهند حوزه را بهم بریزند! یا می گفتند آقا رضا صدر پسر آیت الله صدر به خاطر مخالفت با آیت الله بروجردی از آقای حسنی [سخنران مخالف اسرائیل] حمایت کرده. ج1- 146 تلگراف به انور سادات در زمانی كه من در طبس تبعيد بودم جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل (مهرماه 1353) شروع شد، چون زمزمه هاي صلح هم بود، من رفتم به تلگرافخانه طبس گفتم يك متن را مي خواهم به مصر تلگراف كنم، اين متن به زبان عربي بود، گفت اين متن بايد به خط لاتين باشد، من آن را به خط لاتين تبديل كردم. تلگراف خطاب به انور سادات بود و متن آن به اين صورت است: حضرت السيد الرئيس انور السادات، القاهره، مصر فلا تهنوا و تدعوا الي السلم، و انتم الاعلون والله معكم و لن يتركم اعمالكم - القرآن الكريم سوره محمد(ص)، والسلام علي الذين جاهدوا في سبيل الله و رحمه الله و بركاته طبس - ايران - حسينعلي منتظري پول آن [تلگراف] هم در آن زمان نسبتا زياد شد، البته آن وقت انور سادات جزو افسران انقلابي مصر محسوب مي شد و جانشين جمال عبدالناصر بود و به مواضع سازش با اسرائيل و ماجراي كمپ ديويد كشيده نشده بود. جلد 1 – صحفه 307 عرفات می گفت که فلسطین دیگر فتح شده در اوايل انقلاب افراد زيادي به ايران مي آمدند، اول كسي كه به ملاقات امام آمد آقاي ياسرعرفات بود كه به سرپرستي يك هيات فلسطيني به ايران آمد. من آن وقت تهران بودم، ياسرعرفات به بعضي از شهرهاي ايران از جمله خوزستان هم سفر كرد و استقبال عجيبي از او شده بود. گفته بود ديگر فلسطين فتح شد، خيلي خوشحال بود، در بيت امام با من ملاقات مفصلي داشت. در ضمن صحبتهايش مرتب مي گفت "ابو احمد، ابو احمد" بعد معلوم شد كه منظورش مرحوم محمد است. گفت ما در آنجا محمد را "ابو احمد" صدا مي كرديم. بعد سرگرد جلود نخست وزير ليبي از طرف قذافي آمد گويا مسئولين با او خوب برخورد نكرده بودند. در آن وقت يك حالت غروري براي بعضي از مسئولين پيش آمده بود، فكر مي كردند كه دنيا را گرفته اند. جلد 1 - 437 طرح راهپیمایی میلیونی برای آزادسازی قدس آیت الله منتظری همچنین طراح راهپیمایی میلیونی مسلمین به سوی فلسطین برای آزاد کردن این سرزمنیها بود که درباره هدف و میزان عملی بودن این طرح در خاطرات خود می نویسد:" اين يك طرح سمبليك بود. اين يك نقطه مشترك بود براي هماهنگي عملي مسلمانان در سراسر كشورهاي اسلامي، مگر اسرائيل چقدر جمعیت را می توانست بکشد؟ مگر الان مسلمانان را قتل عام نمي كند؟ اگر در يك روز معين دويست ميليون جمعيت از سراسر جهان راه مي افتادند و دولتها آنها را تدارك مي كردند اگر بيست هزار نفر آنها هم از بين مي رفت بقيه كار را به انجام مي رساندند، البته هر چيزي مقدمات و هماهنگي مي خواهد به نظر من در ارتباط با مساله قدس و هر مساله ديگر مربوط به جهان اسلام آنچه در درجه اول اهميت است وحدت و همدلي و اقدام عملي هماهنگ همه مسلمانان است. جلد 1 – 544 قضیه ربودن امام موسی صدر ؛ مخالف دشمن تراشی بودم ناپدید شدن امام موسی صدر زعیم شیعیان جنوب لبنان تنها چند ماه مانده به انقلاب ایران، پ یکی از مباحث اصلی حکومت تازه تاسیس ایران را شکل داد. در این میان برخی ها بر این باور بودند که در کشمکش ایران و لیبی بر سر این مسئله، آیت اله منتظری مخالف شماتت لیبی از سوی تهران است و به نوعی مخالف تلاش ها برای پیدا کردن ردی از اما موسی صدر است. آیت الله منتظری در کتاب خاطرات خود اما به این موضوع اینگونه پاسخ میدهد: من هنگامي كه در پاريس خدمت امام بودم پسر مرحوم آقاي حاج آقا موسي صدر كه نام ايشان " صدر الدين " است خدمت امام رسيدند و از ايشان استمداد مي كردند كه قضيه پدرشان پيگيري شود، امام هم از ايشان دلجويي كردند و به ايشان وعده دادند كه اين قضيه را ان شاء الله پيگيري مي كنند. بعد كه آمديم به ايران و انقلاب پيروز شد آقاي صادق طباطبايي (پسر مرحوم آيت الله آقاي سلطاني) خيلي عليه ليبي فعاليت ميكرد، مرحوم محمد ما هم با قذافي از زمان مبارزات در خارج كشور مربوط بود و او را يك فرد انقلابي و ضد آمريكا مي دانست و معتقد به گسترش ارتباط با ليبي بود. ما مي گفتيم حالا كه تازه انقلاب به پيروزي رسيده در سياست خارجي كمك مي خواهيم، دولت عربستان و سران بسياري از كشورها كه با ما مخالفند ولي قذافي از اينكه انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيده ابراز خوشحالي مي كند، عقيده من اين بود كه قضيه ناپديد شدن آقاي صدر را بايد اقدام كرد ولي بايد دوستانه از قذافي خواست و چگونگي ماجرا را جو يا شد نه اينكه در راديو و تلويزيون و سخنرانيها عليه قذافي سخنراني بكنيم، آقاي صادق طباطبايي كه از قوم و خويشهاي آقاي صدر بود در بيروت سخنراني و يا مصاحبه كرده بود و عليه قذافي حرفهايي زده بود كه ما با اين معنا مخالف بوديم و مي گفتيم نبايد مرتب عليه خود و انقلاب جوانمان دشمن تراشي بكنيم. البته من با آقاي حاج آقا موسي صدر سابقه آشنايي و رفاقت داشتم و ايشان مدتي هم پيش من درس خوانده است، در درس مطول و قوانين من شركت مي كرد، آدم فاضل و خوش فكر و با استعدادي بود، ايشان به همراه مرحوم آقاي بهشتي و آقاي حاج آقا موسي زنجاني از شاگردان خوب مرحوم آقاي داماد بودند و گو يا با هم مباحثه هم مي كردند. بعد از اين حادثه اي كه براي ايشان اتفاق افتاد يك بار حاج احمد آقا خميني آمد پيش من كه مادر آقا موسي ابراز بي تابي مي كند و شما يك نامه اي به قذافي بنويسيد كه اين قضيه را پيگيري كند، من يك نامه مفصلي به زبان عربي به قذافي نوشتم و شخصيت آقا موسي و ارزش او را براي جهان اسلام يادآور شدم و اينكه ايشان به ليبي آمده و در آنجا مفقود شده است مقتضي است كه شما به صورت جدي پيگيري كنيد و اين مشكل را حل كنيد، و نامه را به حاج احمد آقا دادم و نمي دانم ايشان آن را فرستادند يا نه، متاسفانه من از آن نامه كپي نگرفتم ولي شايد خود نامه در آرشيو حاج احمد آقا موجود باشد. مرحوم امام هم گويا اقدام كرده بودند ولي عاقبت قضيه مشخص نشد كه چگونه بوده است. خلاصه من با اقدام در اين زمينه مخالف نبودم ولي با دشمن تراشي در آن جو و شرايط كه انقلاب نوپاي ما دشمنان زيادي داشت مخالف بودم. من اين مطلب را در همان اوايل انقلاب كه امام در خانه آقاي حاج شيخ محمد يزدي در قم بودند در مورد ضرورت تحكيم روابط با كشورهاي اسلامي و بخصوص كشورهاي همسايه به ايشان هم گفتم. جلد 1 – 440 انتقاد از انگلیسی حرف زدن حسنین هیکل آقاي حسنين هيكل نويسنده و روزنامه نگار برجسته مصري آمد ملاقات امام و به انگليسي صحبت مي كرد، من به هيكل گفتم: "شما عرب هستي، آقاي خميني هم كه عربي مي فهمند، چه داعي داري كه اينجا با امام به انگليسي صحبت بكني ؟ اينجا مترجم عرب هم هستند، چرا ما بايد اين قدر غربزده باشيم!" گفتم: "زبان عربي زبان اسلام است، چرا زبان عربي را ترويج نمي كنيد؟ چرا در كشورهاي عربي تاريخ مسيحي رواج دارد و از تاريخ اسلامي كمتر استفاده مي شود؟" ايشان هم اين مطلب را تاييد مي کرد من گفتم: "چرا بعضي از كشورهاي اسلامي تعطيلي هايشان روزهاي يكشنبه است ؟ شما بايد تاريخ اسلام را زنده كنيد، روز جمعه را زنده كنيد، و اين ننگ است كه در مصر تاريخ مسيحي رواج داشته باشد." ![]()
یا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي ای نفس آرام و ای جان مطمئن در کمال رضایت به سوی خدای خودت بازگرد در زمره بندگان من درا و در بهشت من وارد شو سوره فجر آیات 27-30 نصیب او در دایره قسمت، خون دل بود و چون پیشوای پارسایان، علی علیه السلام عمری را در اندوه و ناکامی به سر برد و از طعن و تهمت و دشنام و ناجوانمردی دشمنان نصیبی وافر یافت. با این همه هیچ گاه چون عیسا مسیح به درگاه خدا ننالید که "چرا رهایم کرده ای"، بل چون سالار شهیدان حسین علیه السلام گفت: رضی برضاک، تسلیما لامرک (پیام دکتر عبدالکریم سروش به مناسبت درگذشت حضرت آیت الله العظمی حسینعلی منتظری) استاد بزرگواری تعریف می کرد که در آخرین دیدار با مرحوم منتظری، باز هم همان سوال قدیمی تکرار شد که حضرت آیت الله، چرا چند ماه دیگر صبر نکردید. شما که از وضع جسمانی مرحوم آیت الله خمینی باخبر بودید. چند ماه سکوت می کردید و بعد از رسیدن به مقام رهبری به جبران آنچه گذشته می پرداختید... پاسخ مرحوم منتظری برای بسیاری که با گفتمان درون دینی هم دل و همراه نیستند قابل فهم و درک نیست. ایشان در پاسخ به تمامی این پرسش های مهم می گفتند که شما از کجا می دانید که من این چند ماه زنده می ماندم؟! اگر همان فردای آن روز مرگم فرا می رسید چگونه باید در بارگاه عدل الهی جواب این اهمال را پس می دادم ؟! مرگ دست خداست... به تعبیری مقوله نظارت الهی، خوف انگیز است. ترس از خدایی که آدمی را به حال خود وا نگذاشته و در همه حال در زندگی آدمی جاری و ساری است. این نظارت همراه با خوف و حب الهی محصول تجربه ای دینی است. تجربه ای که آدمی را در درون و بیرون متوجه ناظری مهربان اما هراس انگیز می کند و او را باز می دارد از معاصی و منکراتی که باید از آن روی برگرداند و به سمت سویی هدایت می کند که باید به آن سمت گام بردارد. آیت الله العظمی منتظری (ره) نمونه ای از مردان خدایی بود که که یک زندگی اخلاقی- عرفانی عاشقانه را برگزید و مثال عینی ای شد برای تمام کسانی که خواهان چنین زیستی هستند و پناه مومنانی شد خارج از زمان و مکان خاص که نیاز به راهبر و رهنمایی داشتند.
هیچ چیز برای او به اندازه اخلاق، ارزشمند و گران مایه نبود. عمیقا به مفاهیم اخلاق درون دینی پایبند بود. مثال بالا مشتی نمونه خروارها ایمان ایشان به مفاهیم اخلاقی درون دینی بود. در تمام سال های زندان، مسئولیت و حصرو فشار، صبر می کرد. به خدا توکل می کرد. دعا می کرد. به جهاد نفس و امر به معروف و نهی از منکر اعتقاد داشت و در این جهت گام بر می داشت. عرفان مسلک بود. عرفان او عرفانی بود عاشقانه. نه از آنانی بود که می پنداشتند با زهد و ریاضت می توانند از پله های عرفان بالا روند. عرفان او عاشقانه بود.عرفانی که عشق رکن رکین آن است. عشقی که در طلب و ایثار معنا می دهد. دوست داشتن و دوست داشته شدن. فنا شدن و از تعلقات فارق شدن. سوختن و صابر بودن. راز محبوبت او در میان دین باور و دین ناباور، جوان و پیر، زن و مرد، مومن و ملحد و کافر، مسلم و غیر مسلم و تمام این تقسیم بندی ها همین است. او به صورت پیشینی به اخلاق- عرفانی عاشقانه خود باور داشت. انسان را به صرف انسان بودن کرامت می نهاد و معتقد به بزرگی وعزیزی او بود. هنوز نظر گرانقدر او درباره بهائیان در یادمان است. در حالی که به عنوان یک فقیه و مجتهد اعلم اصولی هیچ نزدیکی ای با این آیین احساس نمی کرد و حتی در زمانش در رد آن نیز می کوشید اما هیچکدام اینها باعث نمی شد که اخلاق و حب انسان ها را وا گذارد و در راه حقوق آنان نکوشد. این اخلاق مداری در تمام شئون زندگی او جاری بود. از بخشش قاتلان فرزند تا شنوندگی درد دل ها و رنج های مورد ستم قرار گرفتگان. آخرین نماز و نیایش ایشان در فیلمی یک دقیقه ای (منصوب به ایشان) به تصویر در آمده است. نیمه شبی است. نیمه شبی که صبح آن روز سبک بال می شود و رها و مرگی که در دستان خدا است فرا می رسد و به زبانی آمیخته به بغض با معبود خود سخن می گوید. بدون هیچ شکایتی. بدون هیچ گلایه ای. ملتمسانه و طلب کارانه طلب یار را می خواند و چون تمام این سال ها بار دیگر زمزمه می کند که إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ خدایا تو را می پرستم و بس یاری از تو می جویم و بس
این روحانی دو خصیصه بزرگ را در شخصیت اجتماعی خود ثبت کرده است، اول جسارت و بی باکی دوم گذشت از قدرت و منافع شخصی. با مراجعه به تاریخ در می یابیم هرکدام از این دو خصیصه به تنهایی باعث شهرت و ایجاد سمپاتی و هردو با هم بزرگی و محبوبیت به ارمغان می آورند. گذشته از این آقای منتظری در حوزه دانش خود تا اعلا ترقی کرده و به درجه اجتهاد و آیت اله عظمایی نیز دست یافته بود که این خود دلیل بر مسئولیت پذیری و تلاش خستگی ناپذیر یک انسان اجتماعی است. بسیاری زندگی سیاسی آقای منتظری را به سه دوره مختلف تقسیم می کنند، اول منتظری در مبارزه با رژیم شاهنشاهی دوم منتظری در زمان قدرت و زمام داری و سوم منتظری معزول و مقهور حاکمین و همراه با جامعه معترض. این تقسیم بندی و هر نوع دیگر از این دست برای پرداختن به جنبههایی از زندگی سیاسی این شخصیت سیاسی موثر است و همچنین بجاست که زوایای مختلف زندگی وی مورد بررسی قرار گیرد. من در این یاداشت بجای استفاده از این گونه دسته بندیها به دو نکته در زندگی آقای منتظری می پردازم، اول به نقطه اوج زندگی آقای منتظری در نزد وجدان عمومی، موضعگیری در مقابل اعدامهای سال ۶۷ و دوم مواضع منتظری به عنوان یک انسان اجتماعی نسبت به مسایل مناطق و مردمان غیر شیعی و غیر فارس زبان نقطهای در سال ۶۷ آقای منتظری با موضع گیری در قبال قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ که منجر به معزول و مقهور شدنش گردید نقطه عطف زندگی سیاسی خود را ایجاد کرد. در زمانی که آیتاله منتظری جانشین رهبر، حکم قدرت مطلقه حکومت در کفش بود آن طرفتر وجدان بیدار و آگاه از او واکنش می خواست. یک طرف زندگی در امنیت و بیمه همه بستگان و اطرافیان و طرف دیگر حصر خانگی و توهین و اعدام نزدیکان و بستگان. یک طرف خانوادههای زندانیانی که بی گناه به کام مرگ می رفتند و یک طرف تا ابد در زیر بار این جرم بزرگ علیه بشریت ماندن و دست در دست دوست و استادش آیت اله خمینی ماندن و بهره بردن مدام از نخبگان در درون نظام ولایت فقیه. منتظری در این نقطه حساس و حیاتی به وجدانهای بیدار پاسخ مثبت داد و دوستی با مظلومین و ستمکشیدهها را برای خود انتخاب کرد. کشتار ۶۷ با هر معیاری جنایت علیه بشریت محسوب شده و مسولیت و اتهام رهبران کلیدی جمهوری اسلامی در این فاجعه انسانی بسیار سنگین است. تاریخ این را ثابت خواهد کرد که منتظری با موضع خود، این بار اتهام سنگین را برای همیشه از دوش خود برداشت. منتظری نزد مردم غیر شیعه و غیر فارس زبان بخش کوچکی از زندگی آقای منتظری به عنوان انسانی اجتماعی که سیاست را پیشه خود ساخته در زادگاه من شهرستان سقز گذشته است. برای این مهم از تصویری مدد می گیرم که در وبسایت توقیف شده شارنیوز(سایت جوانان روزنامهنگار سقزی) سال گذشته به مناسبت فوت آقای منتظری منتشر شده بود.
آیت الله منتظری در سال ۱۳۵۴ مدتی را به سقز تبعید شده است. این سکونت اجباری در میان مردم شهر ما خاطراتی را بجا گذاشته که کمابیش گفته و نوشته شده است. یکی از اهالی این شهر که در این تصویر زیر روبروی آقای منتظری ایستاده، نقل کرد که منزل آقای منتظری در همسایگی ما بود، هر وقت وی از کوچه گذر می کرد با همه دست میداد و احوالپرسی میکرد، حتی گاهی به بازیهای فوتبال ما جوانها و کودکان محله سر می کشید. آقای منتظری را بسیاری در شهرستان سقز بعنوان انسانی اجتماعی و محشور با مردم بیاد می آورند. تصویر زیر یکی از این دیدارهاست که آقای منتظری را در میان جوانان سقز نشان میدهد. روحانیون شیعه را پیش از انقلاب به کردستان و یا مناطقی که سنی نشین بودند تبعید می کردند و روحانیون اهل سنت را به مناطق دور افتاده شیعه نشین. به دو دلیل این منطقه برای یک روحانی شیعه تبعیدگاه محسوب میشد؛ اول دور افتاده بود و محروم بودن منطقهای دوم سنی بودن مردم منطقه و استنباط عمومی این بود که مردم جذب فعالیت آنان نشده و گوش به تبلیغات آنها فرا نمی دهند. منتظری به عنوان یک عنصر اجتماعی جسور بر خلاف اسلاف خود به دوستی با مذاهب دیگر از جمله با اهل سنت پیش قدم بود. اعلام هفته اى به نام "هفته وحدت" در جمهورى اسلامى یکی از این گونه تلاش هاست که تاثیر آن بر افکار عمومی در مناطق اهل سنت بسیار بود. برای اولین بار یک مقام رده بالای روحانیت شیعه اعدام یک فعال سیاسی کرد را محکوم دانست. آقای منتظری گفت: "يكي از هموطنان كردمان آقاي احسان فتاحيان را دفعه اول به ۱۰ سال زندان محكوم كردند، پس از تحمل زندان ايشان را به اعدام محكوم كردند! در حالي كه دادگاه تجديدنظر حق ندارد مجازات را تشديد كند. چون ۱۰ سال زندان از حداقل مجازات كمتر نبوده است و اين حكم برخلاف قانون است". چنین برخوردی برای جوامع کرد و ترک و بلوچ و بهایی و یهودی و … که در طی سالهای حکومت جمهوری اسلامی در زیر شدیدترین فشارها و سرکوبها بودهاند، یک دفاع اساسی تلقی میشود. بی گناهانی که ۳۲ سال است در زاهدان و اهواز و شیراز و سنندج و تهران به پای چوبه دار فرستاده می شوند و کسی دلجوی خانوادهاشان نیست. در مورد حق تعلیم زبان مادری نیز که یکی از حقوق طبیعی و اجتماعی هر جامعهای است آقای منتظری طرفداران خود را در میان مردمان غیر فارس زبان بشدت افزایش داد. آیت الله منتظری بعنوان یک فقیه برجسته شیعه فتوایی را امضا کرده است که آموزش زبان مادری یک "حق شرعی" است. بطور طبیعی، نظری که آقای منتظری به عنوان یک فقیه برجسته طرح کرد خیلی موثر بوده و ابراز آن از سوی مرجعیت شیعه یک مساله تاریخی تلقی میشود، البته پیشتر آیتالله شریعتمداری در اوایل انقلاب دیدگاه مشابهی را مطرح کرده بود. البته ناگفته نماند که زبان مادری آیتاله شریعتمداری بر خلاف آیت الله منتظری زبان فارسی نیست. فتوای آقای منتظری نسبت به شهروند بودن بهائیان نیز بسیار متهورانه بود. متون اهل تشیع سرشار است از برخوردهای ضد حقوق بشری به بهائیان. درنزد همه رحانیون شیعه تابوی بهایی بسیار سنگین است و خط قرمزی جدی. این گونه مواضع و تفکر حتی به میان اقشار مختلف جامعه نیز رسوخ کرده است. در چنین فضائی فتوای ایشان بسیار تاریخی و موثر در فرایند تغییر در برخوردهای خشونت آمیز دینی ثبت خواهد شد. منتظری تغییر کرد و تحول سیاسی و اجتماعیش به بهبود فکری- دینی ایران کمک خواهد کرد. مردم غیر شیعی و غیر فارس به دیده احترام به این تحولات می نگرند.
واکنش منوچ متکی به ادعای محمد رضا رحیمی مبنی بر در جریان بودن وی از ماجرای برکناری اش قبل از سفر به سنگال، داستان برکناری او را وارد فاز تازهای کرد؛ وزیر خارجه معزول سخنان رحیمی در جلسه تودیع و معارفه را "کذب" و نحوه برکناری خود را "مضحک" دانست. منوچهر متکی که از زمان برکنار شدن تا کنون تنها یکبار و آنهم در مراسم عزاداری بیت آیت الله خامنه ای در انظار عمومی ظاهر شده، روز گذشته در گفت و گویی تلفنی با خبرگزاری مهر، ادعاهای محمد رضا رحیمی درباره اطلاع از برکناری اش قبل از سفر به سنگال را کذب دانست و اظهارکرد: "صحبت های آقای رحیمی کذب محض است و باید در اینجا بر ضرورت رعایت صداقت در گفتار به ویژه از سوی مسئولین تاکید کنم". بنا به نوشته مهر، متکی افزوده است: "هرگز در جریان تعیین فردی به فاصله 24 ساعت بعد از عزیمت به ماموریت و مضحک تر از آن تعیین روز تودیع و معارفه قرار نگرفته ام". بنا به نوشته این خبرگزاری، منوچهر متکی این نحوه برکناری یک وزیر در حین انجام ماموریت را غیر اسلامی، خارج از عرف سیاسی و دیپلماتیک و توهین آمیز خوانده است. علاوه بر این، علی لاریجانی رئیس مجلس اسلامی و همچنین 15 تن از نمایندگان مجلس نیز روز گذشته به نحوه برکناری وزیر امور خارجه، آنهم در آستانه اجلاس استانبول اعتراض کردند؛ اعتراضاتی که با بی اعتنایی احمدی نژاد مواجه شده است. آنطور که خبرگزاری فارس گزارش داده، علی لاریجانی روز گذشته در صحن علنی مجلس، برکناری متکی را "غیر دیپلماتیک" دانسته و گفته است: "لازم ميدانم از زحمات و خدمات جناب آقاي متكي وزير خارجه تشكر كنم؛ البته حق اين بود چنانچه قصد بر جابهجايي وزير خارجه است، با تدبير و حفظ حرمت وزير تغيير انجام ميگرفت نه در حين سفر جابهجايي صورت گيرد كه به تفسيرهاي نامناسب نسبت به شرايط كشور دامن بزند". بنا به گفته یک خبرنگار پارلمانی، در زمان اعتراض لاریجانی به نحوه برکناری متکی برخی از نمایندگان مجلس به نشانه تایید سخنان وی "صلوات" فرستاده اند. در این میان، سایت آفتاب نیز روز گذشته از ثبت 15 مورد تذکر نمایندگان مجلس برای ارائه توضیح درباره برکناری منوچهر متکی خبر داد. به نوشته این سایت، این نمایندگان از احمدی نژاد خواستنه اند در خصوص آنچه كه آن را "عزل عجولانه و نامناسب وزير امور خارجه حين ماموريت خارج از كشور و عدم رعايت حرمت مسئولان نظام و فرهنگ متانت ملت فرهيخته ايران" ناميدهاند، توضيح دهد. اعتراض ها به نحوه برکناری متکی درحالی همچنان ادامه دارد که پیش از این روزنامه کیهان هم در سرمقاله خود با اشاره به عزل ناگهانی متکی از وزارت خارجه و آنهم در حین انجام ماموریت اعتراض کرده بود. کیهان علت برکناری متکی را بی ارتباط با اختلافات وی با احمدی نژاد بر سر موازی کاری اسفندیار رحیم مشایی در سیاست خارجی ندانسته بود. کیهان در سرمقاله ای به قلم حسین شریعتمداری آورده بود: "چند ماه قبل، وقتی آقای رئیس جمهور، چند تن از نزدیکان خود از جمله آقای اسفندیار رحیم مشایی را به عنوان نماینده ویژه خود در امور خاورمیانه، آفریقا، آسیا و... منصوب کرد، این اقدام ایشان با اعتراض آقای متکی روبرو شد که معتقد بود انتصاب نماینده ویژه، حرکتی موازی در سیاست خارجی و آسیب رسان است و اما، پس از تأکید رهبرمعظم انقلاب بر اجتناب و پرهیز دولت از موازی کاری در سیاست خارجی، رئیس جمهور محترم احکام صادره را لغو و مسئولیت نمایندگان ویژه را به «مشاور» تغییر داد. ولی سه روز قبل، آقای اسفندیار رحیم مشایی حامل پیام رئیس جمهور به ملک عبدالله پادشاه اردن بود. این مأموریت آقای مشایی با جایگاه رسمی وی به عنوان رئیس دفتر رئیس جمهور همخوانی چندانی ندارد و به پست و جایگاه «مأمور ویژه» شبیه تر است شاید این مأموریت با اعتراض آقای متکی روبرو شده باشد! و... شاید هم علت دیگری در میان باشد... و در هر دو حالت، شایسته تر آن بود که ریاست محترم جمهوری لااقل تا بازگشت آقای متکی از مأموریت خارج کشور، صدور حکم عزل ایشان را به تأخیر می انداختند، تا خدای نخواسته تصور نشود رئیس جمهور محترم تاب کمترین انتقاد به رئیس دفتر خویش را ندارند". همزمان حضور منوچهر متکی در مراسم عزاداری بیت آیت الله خامنه ای، آنهم پس از انتشار خبر برکناری اش، از نگاه برخی کارشناسان به نشانه اختلاف نظرهایی در سطوح بالای قدرت جمهوری اسلامی درباره رفتار صورت گرفته با وی دارد. در اینباره یک خبرنگار پارلمانی به روز می گوید:" امروز در مجلس سخنانی درباره نارضایتی آیت الله خامنه ای از نحوه برکناری متکی بیان شد و چهره هایی چون نادران، توکلی و مطهری نحوه برکناری متکی را به نوعی ابراز قدرت مشایی و سلطه وی بر رفتار احمدی نژاد تعبیر کردند". وی افزود: "برخی از نمایندگان معتقدند که علت برکناری متکی در حین انجام ماموریت نیز با هدف نشان دادن قدرت انجام شده و مخاطب اصلی پیام آن نه متکی که آیت الله خامنه ای و دایره اصولگرایان منتقد دولت و مخالفان مشایی بوده است." گفتنی است ماه گذشته و پس از انتصاب اسفندیار رحیم مشایی به سمت "نماینده عالی رئیس جمهور در آسیا" و نیز انتصاب "حمید بقایی" به سمت "نماینده عالی رئیس جمهور در امور خاورمیانه"، منوچهر متکی به طور علنی نسبت به "موازی کاری در سیاست خارجی" اعتراض کرده بود. متکی در آن مقطع و پس از اظهارات حمید بقایی که گفته بود "ترکیه دست به نسل کشی از ارامنه این کشور زده است"، مجبور به سفر اضطراری به این کشور و ارائه توضیح به احمد داوود اغلو، همتای ترک خود شد. او در بازگشت به ایران در اظهار نظری کوتاه سخنان حمید بقایی، رئیس سازمان گردشگری و یکی از نزدیکان به اسفندیار مشایی را "دخالت در سیاست خارجی" و "نسنجیده" دانسته بود. بلافاصله پس از این رویداد، آیت الله خامنه ای نیز در دیدار با اعضای هیات دولت خواستار جلوگیری از "موازی کاری در سیاست خارجی" شد ولی محمود احمدی نژاد در پاسخ تنها احکام صادره برای نمایندگان ویژه خود را با به "مشاور عالی" تغییر داد. در راستای همین اختلاف نظر، رجانیوز، سایت نزدیک به احمدی نژاد، دیروز ضمن تاکید بر باخبر بودن متکی ازبرکناری خود، این موضوع را ناشی از عدم هماهنگی وی با سیاست های دولت معرفی کرد و از جمله نوشت: "در دیداری که متکی چندروز قبل ازبرکناری بادکتر احمدی نژادداشت، رئیس جمهور از اینکه سیاست های دولت در دستگاه دیپلماسی کشوراعمال نمی شودوعلیرغم تذکرها و پیگیری های متعدد این رویه ادامه دارد، ازوی خواسته بودکه برای حفظ شانش استعفا دهد...متکی با این درخواست موافقت نکرده و از رئیس جمهور خواسته بودکه در صورت اصرار بر این نظرراسا اورا برکنار کند." منبع آگاه این سایت همچنین خبرداده که احمدی نژاددر جریان سفر متکی به سنگال نبوده؛ نکته ای که رحیمی ظاهرا درباره آن هم دروغ گفته...
More Recent Articles
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر