۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

آیا بار دیگر شاهد مرگ جوانی بی گناه خواهیم بود .



ظاهرا قرار نیست مردم ایران روزی را بدون شنیدن ناقوس مرگ سپری کنند. اینبار نوبت جوان دیگری است به نام حسین خضری که ۸ ماه در سلول انفرادی زیر شدیدترین فشارها و شکنجه ها بوده و طی دادگاهی ۱۰ دقیقه ای به اعدام محکوم شده است. این در حالیست که پدرش پس از شنیدن خبر انتقال فرزندش از زندان به اداره اطلاعات، به زعم اینکه این انتقال برای اعدام بوده سکته مغزی کرده و جان میدهد. خضری در اثر فشار های روحی فراوان دو بار در زندان دست به خود کشی میزند تا از دست شکنجه های وحشتناک خلاصی یابد. او در نامه ای ضمن شرح این فشارها با بیان اینکه تنها گناه او فعالیت مدنی و سیاسی بصورت مسا لمت آمیز بوده از تمامی افرادی که در مورد حقوق زندانیان سیاسی و همچنین در زمینه حقوق بشر فعالیت میکنند می خواهد تا صدای سرکوب شده او باشند. خبر ها حاکی از نزدیک بودن زمان اجرای حکم حسین خضری است و هم اینک او را از زندان به جایی نا معلوم منتقل کرده اند که بیم اجرای حکم آن می رود. چه باید کرد؟ خود حسین میخواهد که صدای او به گوش بشریت باشیم، امیدوارم دیر نشده باشد.

http://www.gopetition.com/petition/39780.html

هرانا؛ انتقال حسین خضری به مکان نامعلوم/ احتمال اجرای حکم اعدام حسین خضری

هرانا؛ حسین خضری: مصداق محاربه بر من صادق نیست

هرانا؛ قریب الوقوع بودن اجرای حکم اعدام حسین خضری

پیام زندانی سیاسی سعید ماسوری به‌مناسبت شهادت مجاهد قهرمان علی صارمی

جنبش سبز و انتخابات نهم مجلس

مادران عزادار با اسلحه متوقف نمی شوند

اعدام نشد، اعدام شدند

بازهم تمجید از رهبر؟

حکم اعدام سه زندانی سیاسی نقض شد

بوی رهبری

نفس جانبازان شیمیایی به شماره افتاده

حفظ حرمت آزادی و نه تسلیم به زندان

کف خواست ها در روند مردم سالاری

چرايي حكم ارتداد

تهران شهر بي‌كوچه باغ

اتهام فساد در رده های بالای حکومت ایران

هنرمندی آزادی خود را به دست آورد

رکابزن اتریشی در تبریز

احمدی نژاد: صلح با آمریکا؟

ممیزی فیلم های پناهی در ایران

صعود قیمت سکه طلا تا مرز ۴٠٠ هزار تومان در بازار داخلی

ویکی لیکس از تماس‌های شورای بازرگانی ایران و ترکیه با کنسولگری آمریکا در استانبول خبر داد

پنج روند مهم اقتصادایران در سال ٢٠١٠

سخنگوی شورای نگهبان: سوابق و اقدامات افراد در بررسی‌ صلاحیت‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد

رییس صدا و سیما: بسیجیان مجبور شدند چوب و باتوم دست بگیرند

اشکوری: بلوغ دروغ

هرانا؛ انتقال حسین خضری به مکان نامعلوم/ احتمال اجرای حکم اعدام حسین خضری

خبرگزاری هرانا – ساعاتی پیش ماموران اداره اطلاعات ارومیه با مراجعه به زندان مرکزی ارومیه حسین خضری را به مکان نامعلومی منتقل کردند.

بنا به گزارش خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران"هرانا" حسین خضری زندانی سیاسی محکوم به اعدام ساعاتی پیش همراه با ماموران اداره اطلاعات به مکان نامعلومی منتقل شد.

اواخر آبان ماه خبرگزاری هرانا در گزارشی اعلام کرد: شعبه 9 اجرای احکام دادگاه ارومیه جهت اجرای حکم این زندانی، پرونده وی را به دادستان استان ارسال کرده است که در صورت موافقت دادستانی اجرای حکم اعدام حسین خضری قریب الوقوع خواهد بود.

حسین خضری زندانی محکوم به اعدام پیشتر در نامه ای به افکار عمومی و سازمان ها و نهاد های حقوق بشری که از سوی این خبرگزاری منتشر شد، خواهان پیگیری طرح شکایت خود از دستگاه اطلاعاتی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دستگاه قضایی شده بود.

وی در بخشی از نامه خود می گوید به مدت 49 روز در سلول های انفرادی سپاه و در بازداشتگاهی مخفی که زیر نظر سازمان زندان های نیست به شدت شکنجه و وادار به اعتراف غیر واقعی شده است.

گزارش های مرتبط

هرانا؛ حسین خضری: مصداق محاربه بر من صادق نیست

نامه زندانی سیاسی به کلیه افکار عمومی جهان
http://www.hra-news.net/images/stories/H/hossein-khezri.jpgخبرگزاری هرانا – حسین خضری زندانی محکوم به اعدام در نامه ای به افکار عمومی و سازمان های و نهاد های حقوق بشری خواهان پیگیری طرح شکایت خود از دستگاه اطلاعاتی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دستگاه قضایی شده است.

وی در بخشی از نامه خود می گوید به مدت 49 روز در سلول های انفرادی سپاه و در بازداشتگاهی مخفی که زیر نظر سازمان زندان های نیست به شدت شکنجه و وادار به اعتراف شده است.


متن این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:
اینجانب زندانی سیاسی حسین خضری که به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی ارومیه و همچنین تایید شعبه 10 دادگاه تجدید نظر اذرباییجان غربی و همچنین تایید حکم صادره از سوی شعبه 31 دیوان عالی کشور به اعدام محکوم شده ام.
برای پرده برداشتن از نحوه بازجویی، بازپرسی و دادگاهی که شدیدا از انعکاس و نحوه چگونگی مراحل ذکر شده به افکار عمومی و بیدار جامعه مدنی داخل و خارج جلوگیری به عمل آمده و می آیدو حتی از نامه سرگشاده ای که به عنوان اعتراض قانونی به مراحل پرونده سازی به ریاست قوه قضاییه کشور نوشته بودم مسئولین زندان از تایید آن امتناع می کنند.
با وجود تمامی این مشکلات بنده شرح مختصری از وضعیتی که به بنده وارد شده و به نوعی تا به حال ادامه دارد میدهم باشد که گوشی شنوا شنیده و زبانی حق گو شروع به بازگو و ارسال مطالب زیر نماید.
اینجانب در تاریخ 10/5/87 در شهرستان کرمانشاه توسط نیروهای سپاه نبی اکرم آن شهرستان دستگیرشدم و مدت 49 روز که در اختیار نیروهای سپاه نبی اکرم کرمانشاه بودم ومتحمل شکنجه های فیزیکی و روحی در زمان بازجویی بودم که شکنجه ها از نظر فیزیکی شامل :
1- کتک زدن به مدت چندین ساعت در هر روز
2- ایجاد فشار روحی و روانی در حین بازجویی
3- تهدید بازجویی هایم مبنی بر آنکه اگر آن مواردی که ما میگوییم قبول نکنی به برادر و داماد خانواده شما میتوانیم برچسب فعالیت های غیرقانونی علیه نظام بزنیم
4- ضربه زدن با لگد به اندام های تناسلی من و خونریزی و تورم آن نواحی از بدنم به مدت چهارده روز
5- پارگی پای راستم تقریبا به اندازه 8 سانتیمتر به علت ضربه محکم پای بازجو که هنوز قابل مشاهده است
6- وارد کردن ضربات متعدد به تمامی بدنم با باتوم
این موارد در مدت 49 روز بازداشت بنده در بازداشتگاه سپاه پاسداران کرمانشاه بود
حال سوالی که مطرح میگردد این است که مگر در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل 38 آن صراحتا بیان نشده است هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع‌ممنوع است‌، اجبار شخص به شهادت‌، اقرار یا سوگند مجاز نیست‌و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است‌ و متخلفین از این اصل مجازات میشوند.
در حالی که به ان صورتی که ذکر کردم بنده در مدت 49 روز بازداشت در سپاه نبی اکرم کرمانشاه هم متحمل شکنجه فیزیکی شده ام هم شکنجه روحی و روانیپس چطور اقرارهای بنده که به زور شکنجه از من گرفته اند دلیل و مدرک معتبری برای دادگاه شده و بنده را به چنین حکم سنگینی یعنی اعدام محکوم کرده اند.
بعد از آن در مورخ 28/6/87 بنده را از سپاه نبی اکرم کرمانشاه به سپاه المهدی ارومیه منتقل کردند و در آنجا نیز تحت انواع شدیدترین شکنجه های فیزیکی و روحی قرار گرفتم .
دوباره مورخ 16/10/87 از بازداشتگاه سپاه المهدی شهرستان ارومیه به اداره کل اطلاعات اذرباییجان غربی منتقل شدم و تا تاریخ 26/11/87 تحت اختیار اداره اطلاعات ارومیه بودم و تمامی موارد شکنجه در طی بازداشتم در اداره اطلاعات ارومیه اجراو اعمال شد.
بعد از انکه در مورخه 26/11/87 بنده را به زندان ارومیه منتقل کردند در تاریخ 21/2/88 برای اولین بار و آخرین بار بنده را در شعبه یک دادگاه انقلاب اسلامی ارومیه دادگاهی نمودند که در جلسه دادگاه نماینده اداره اطلاعات ارومیه و دادستان حضور داشتند و قبل از آن هم اینجانب را ماموران اداره اطلاعات ارومیه تهدید کردند که نه از شکنجه باید حرفی بزنی و نه در مورد بازجویی های که از تو گرفته ایم البته به زور شکنجه! بالاخره با این جو سازی در دادگاه بدوی و همچنین با عدم اعطای زمان کافی برای بنده برای دفاع از خودم و جمع جور کردن محاکمه بنده در حدود 10 دقیقه و اتمام آن کاملا جای سوال برای بنده شد که آیا در عرض 10 دقیقه و با آن اتمسفر حاکم بر فضای دادگاه چطوری من و وکیلم میتوانستیم از اتهامات وارده دفاع نماییم و چگونه از این اتهام سنگین براعت کنیم.
سوال دیگری که برای من متصور میشود این است که آیا حضور من در جلسه ای دادگاه به منزله اجرای اجباری نمایشی درام و کمدی نبود که فقط آقایان گفته باشند که متهم در دادگاه حضور بهم رسانده و با توجه به طی مراحل دادگاهی محکوم شد .
سوال بعدی هم آن که در دادگاه به قاضی پرونده ام آقای درویشی، رییس شعبه یک بیان کردم که بسیاری از بازجویی های خود را قبول ندارم زیرا به زور شکنجه های فیزیکی و روانی مجبور به قبول آن مطالب گشته ام در حقیقت آنها را به من دیکته کرده و قبولانده اند، ولی با این همه قاضی پرونده هیچ اعتنایی به مطالبم ننمود توضیح آن که اعمال شکنجه از سوی بازجویی هایم با توجه آنکه ایشان یعنی بازجویان مرا تهدید کرده بودند به قاضی گفتم ولی افسوس از گوش شنوا، متاسفانه قاضی بدون هیچگونه تحقیق و تفحصی در مورد ادعای شکنجه بنده مبادرت به صدور رای اعدام نمود و رای همان دادگاه بدوی توسط شعبه 10 تجدید نظر استان آذرباییجان غربی در مورخ 17/5/88 تایید شده و در تاریخ 11/5/88 حکم قطعی صادر شده و در زندان مرکزی ارومیه به من ابلاغ گردید.
درضمن من تا قبل از قطعی شدن حکم دادگاه دست از تلاش بر نداشتم و در تاریخ 5/5/88 از نوع رفتار غیرانسانی و غیرقانونی بازجو هایم به دادسرای نظامی شهرستان ارومیه شکایت کردم که مورخ 10/11/88 ابلاغ گردیده است.
شکایتم از دادسرای نظامی به دادسرای عمومی رسید و همان موقع به برادرم در مورخ 27/11/88 ابلاغ شده است به محض شکایت بنده از نحوه بازجویی و برخورد ماموران سپاه المهدی و اداره اطلاعات ارومیه در تاریخ 16/9/88 به بازپرسی شعبه هشتم احضار و وضعیت شکنجه و نحوه برخورد بازجویان را اعلام و همچنین مدارک پزشکی که دال بر شکنجه شدن اینجانب مینمود تقدیم کردم و در ضمن درخواست معرفی به پزشکی قانونی را نمودم و تعجب آور انکه بازپرس شعبه 8 در برابر اظهارت بنده حتی نخواست برای اثبات راست یا دروغ بودن موارد ذکر شده، بنده را به پزشکی قانونی اعزام نماید.
در تاریخ 13/11/88 یعنی درست بعد از آنکه بنده طرح شکایت نموده و در بازپرسی شعبه 8 اظهارت خود را نوشته و مدارک پزشکی را تقدیم بازپرس نمودم و پرونده در دادسرای نظامی عدم صلاحیت خورده و به دادسرای عمومی رفته به عبارتی 3 روز بعد از نامه نگاری اداره سازمان قضایی نیروهای مسلح استان اذرباییجان غربی با دادسرای عمومی در خصوص عدم صلاحیت رسیدگی دادسرای نظامی ارومیه و ارجاع پرونده به دادسرای عمومی مرا به اداره اطلاعات ارومیه برده و در مدت 3 روزی که در بازداشتگاه مرکزی اداره اطلاعات ارومیه بودم انواع و اقسام تهدید ها مبنی بر آنکه اولا چرا بر علیه ما در دادگاه طرح شکایت کردی ثانیا در برابر دوربین فیلم برداری حاضر به اعتراف نوشته های که ما به شما میدهیم باشید و متذکر گردید که هیچ نوع بد رفتاری و شکنجه نشده ما نیز در عوض نسبت در رای که برات صادر شده تخفیفاتی را به وجود می آوریم.
در حقیقت آشکارا تهدید بنده و ایجاد فضای سوداگری و عامه گری انگار سرنوشت انسانها نیز مانند کالا قابل داد و ستد است در حالی که انتقال من از زندان ارومیه به اداره اطلاعات باعث ایجاد استرس و دلهوره شدید در بین اعضای خانواده ام شده و با توجه به انکه پدرم برای کسب اطلاع از وضع بنده به اداره اطلاعات ارومیه مراجعه و متاسفانه با شنیدن جواب های گنگ و مبهم تصور میکنند که شاید مرا اعدام کرده اند و ایشان همانجا جلوی درب اداره اطلاعات ارومیه دچار سکته مغزی شده و بعد از اعزام به بیمارستان دار فانی را وداع میگویند این نیز برگ دیگری از جنایات دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی ایران که با ایجاد نگرانی برای خانواده ضربه مهلک هم به من هم به خانواده ام وارد کردند که از صدها اعدام کردن برایم بدتر بود حال چه کسی جوابگویی این مسائل است خدا میداند.
جالب آنکه 20 روز بعد از فوت پدرم نگذشته بود که آقایان عوض عرض تسلیت به بنده مرا بدون هیچگونه دلیلی و بدون هیچ اطلاعی به زندان قزوین تبعید کردند حال تصور کنید که من در چه حالت روحی قرار گرفته بودم و مهم تر از همه آنکه بعد از چند ساعت که به طور چشم بسته و پا بسته و دست بسته به من گفتن که چیز خاصی نیست و تو را به زندان دیگری انتقال میدهیم .
در مورخ 30/1/89 قرار منع تعقیب در شعبه 104 جزایی ارومیه صادر گردید حال آنکه شعبه 104 جزایی نه بازجویی های بنده و نه حتی نماینده ای از سپاه پاسداران و یا اداره اطلاعات را برای توضیح مسائل نه به بازپرسی نه به شعبه ای فرا خواند و نه با معاینه ای بنده توسط پزشک قانونی موافقت نمود حال بر چه مبنایی قرار منع تعقیب صادر کرد نمی دانم.
در کیفر خواست صادره از سوی اداره اطلاعات و هم حکم دادگاه اینجانب حسین خضری به عنوان محارب شناخته شده ام در صورتی که مصادیق محاربه نه بر بنده صادق است نه محرز اولا بنده هنگام دستگیری مسلح نبودم چون بنده فعالیت سیاسی به طور مدنی میکردم ثانیا هیچ اقدام مسلحانه ای علیه جمهوری اسلامی ایران نکرده ام همچنین بنده حدود 8 ماه در سلول های انفرادی سپاه نبی اکرم کرمانشاه و سپاه المهدی ارومیه و اداره اطلاعات ارومیه تحت بدترین شکنجه های فیزیکی و روانی و انواع تهدید ها و تحقیرها بوده ام .
به طوری که بازداشت طولانی مدت بنده به مدت 8 ماه در آن سلول های انفرادی چنان بر سیستم عصبی و حالات روحی و روانی ام تاثیر سو گذاشته بود که اقدام به خودکشی کردم آن هم 2 بار! چون واقعا شکنجه ها و نوع رفتار غیر انسانی بازجویان به حدی بود که مرگ را بهتر از آن طور زندگی و زنده ماندن میدانستم و جایی بسی سوال است که در کجایی دنیا فردی را 8 ماه در سلول انفرادی مورد آزار و اذیت جسمی و روحی قرار داده اند و هیچگونه ملاقات را با وکیل یا خانواده و یا حتی تماس تلفنی با ایشان داشته باشد.
در پایان بنده زندانی سیاسی حسین خضری با توجه با آنکه تحت شدیدترین مراقبتهای امنیتی زندان قرار دارم و به طوری که حق نامه ای سر گشاده که به بالاتربن مرجع قضایی کشور نوشته ام بدون هیچگونه دلیل قانونی و خاصی از تایید اثر انگشت نامه بنده خودداری و اصل نامه نوشته شده را حفاظت زندان از بنده گرفته و باز پس نمی دهد.
حال با توجه به آشکار نبودن زمان اجرای حکم اعدام بنده که آیا فرداست یا پس فرداست از انتشار کوچکترن خبر حتی خبر سلامتی خویش به صورت راحت و آزادانه محروم میباشم لذا تحت چنین شرایط فوق سنگین امنیتی از تمامی مجامع بین المللی و سازمانهای کانون مدافع حقوق بشر و حتی افرادی که در مورد حقوق زندانیان سیاسی و همچنین در زمینه حقوق بشر فعالیت میکنند تقاضا دارم که صدای سرکوب شده مرا به گوش انواع بشریت رسانده و از هم اکنون تمامی آن مراجع و آن افراد را به عنوان وکیل رسمی خود میشناسم که هر سوالی را به نام بنده در جهت
برگزاری یک دادگاه صالح و بی طرف
بازبینی دوباره پرونده به طور واضح و آشکار بدون مخفی کاری، پیگیری و موضوع شکنجه وارده بر بنده را اقدام و اعمال نماید
در پایان از شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد؛ عفو بین الملل و تمامی مجامع حقوق بشر در خواست مینمایم با انتشار نامه اینجانب و پیگیری مسائل مطرح در آن اقدام نماید
حسین خضری
زندانی سیاسی محکوم به اعدام زندان مرکزی ارومیه بنده 12

هرانا؛ قریب الوقوع بودن اجرای حکم اعدام حسین خضری

چهارشنبه 26 آبان 1389 ساعت 16:41 |

http://www.hra-news.net/images/stories/H/hossein-khezri.jpg

خبرگزاری هرانا - دیوان عالی کشور در نامه ای به شعبه 9 اجرای احکام دادگاه انقلاب ارومیه خواهان اجرای حکم اعدام حسین خضری شده است.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، این نامه ارسالی که به روئیت وکیل حسین خضری نیز در آمده است آخرین راه های قانونی برای لغو حکم اعدام وی بوده است، از سوی دیگر وکیل نامبرده پس روئیت نامه به طرز مشکوکی از برعهده گرفتن وکالت این زندانی انصراف داده است.

گفتنی است، شعبه 9 اجرای احکام دادگاه ارومیه جهت اجرای حکم، پرونده این زندانی را به دادستان استان ارسال کرده است که در صورت موافقت دادستانی اجرای حکم اعدام حسین خضری قریب الوقوع خواهد بود.

حسین خضری زندانی محکوم به اعدام پیشتر در نامه ای به افکار عمومی و سازمان ها و نهاد های حقوق بشری که از سوی این خبرگزاری منتشر شد، خواهان پیگیری طرح شکایت خود از دستگاه اطلاعاتی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دستگاه قضایی شده بود.

وی در بخشی از نامه خود می گوید به مدت 49 روز در سلول های انفرادی سپاه و در بازداشتگاهی مخفی که زیر نظر سازمان زندان های نیست به شدت شکنجه و وادار به اعتراف غیر واقعی شده است.

با توجه به تهیه پیش نویس قطعنامه سازمان ملل در خصوص نقض حقوق بشر در ایران و بنابر سنت همیشگی جمهوری اسلامی، اجرای حکم اعدام برخی از زندانیان سیاسی و یا زندانیان عادی که در افکار عمومی ایران و جهان شناخته شده هستند همواره در دستور کار مقامات برای کم اهمیت جلوه دادن این قطعنامه ها قرار می گیرد.

پیام زندانی سیاسی سعید ماسوری به‌مناسبت شهادت مجاهد قهرمان علی صارمی
وداع با علی آقا صارمی»

http://i.imgur.com/CLQkv.jpg

از وجود تو گرما می‌گرفتم و از نگاه تو تسلی می‌یافتم و از صدای تو ایمن می‌شدم از لحظه‌ایی که بلندگوی زندان نام تو را نعره زد تا هنگامی که فریاد یا حسینت در لحظه اعدام در فضا و در تاریخ طنین افکند و به گوش همه کسانی که در پشت دیوارهای اوین قلبشان با تو می‌تپید رسید هزار بار حلق‌آویز شدم و برخاستم و آن‌گاه که واپسین لرزشهای بدنت بر چوبهٔ دار از لرزش و حرکت باز ایستاد، تازه آغاز حرکت… که نه… خود حرکت شدی!

چندان که جسد بی‌جانت بسا بیشتر از زنده بودنت این خداوندان خوف انگیز و ظلمت دوست را به هراس می‌افکند، چرا که تو در اوج شکوه ناک فروتنیت قهرمانی را هم به سخره گرفتی تا از این پس قهرمانی از نام تو معنا پذیرد، مگر قهرمانی جز ایستادن در مجری آتشفشانهاست… ؟ و مگر جز ایستادن در برابر تندرهاست… ؟ تا راه را برای نجات دیگران ایمن کند ولو به قیمت جان؟ ؟ ؟ و تو جز این نکردی و از شیر آهن کوه مردی چون تو عاشق جز این نشاید. واپسین کلام تو خلاصه زندگیت بود کلمه‌ای که مرادف آزادگی بود.
از ساعت یک‌ونیم بعدازظهر که رفتی تا ساعت دو و نیم که از برگشتنت نگران شدم تا ساعت چهار که قلبم ناخودآگاه به تپش افتاد تا همین الآن لحظه‌ای از تو جدا نشدم و با خود می‌گفتم بالاخره مجبورشان کردی که اعدامت کنند همان‌طور که همیشه خودت می‌گفتی: ”که تنها با قلم و سخنم مجبورشان می‌کنم که اعدامم کنند و چهره واقعی خود را نشان دهند“.

آری حتّی افترا نامه کیهان هم نتوانسته بود حتّی یک جرم که مستحق یک ماه زندان باشی هم برایت بتراشد و در عدم تحمل سخن حقت مجبور به اعدامت شدند و به خدای کعبه که رستگار شدی… و بعد از تو دیگر هیچ زندانی با هر حکمی از اعدام شدن ایمن نیست چیزی که همیشه خودت می‌گفتی

الآن در همان سلولی هستم که با هم بودیم و‌ ای کاش که یک بار دیگر ولو دقیقه‌ای می‌توانستیم با هم صحبت کنیم و برایم تعریف کنی که چگونه آخوندی را که لحظهٔ‌ اعدام برای طلب آمرزشت آورده بودند تحقیر کردی و چگونه جلاد مأمور اعدام را به تمسخر گرفتی ولی در اعماق قلبت بخشیدی بی‌هیچ کینه‌ایکه قلب تو به جز عشق از هر چیز دیگری تهی بود… !

علی آقا… می‌دانم که در کنارم هستی و می‌شنوی من هم به تو قول می‌دهم که وادارشان کنم که اعدامم کنند تا وظیفه‌ام را نسبت به مردم، میهنم و اعتقاداتم به‌سر انجام رسانیده باشم و جهانیان را بر ستمی که بر مردم ما و ما می‌رود آگاه کرده باشم.

درود بر تو‌ ای مرد بزرگ درود بر تو‌ای بزرگ مرد تاریخ معاصر و ننگ بر کسانی که تو را کشتند (لاریجانی، صلواتی، … ) و یا بر کشتن تو سکوت می‌کنند.
از مومنان گروهی بر عهد خود وفا کردند و گروه دیگر منتظر و در نوبتند بدون این‌که چیزی از اعتقادشان تغییرکند. (سوره احزاب آیه
۱۷)

سعید ماسوری

دیماه
۱۳۸۹ (زندان گوهردشت)

جنبش سبز و انتخابات نهم مجلس

December-29-10 6:44 PM

سید محمد خاتمی، گویا پیمان بسته است که تا آخر عمر، دوپهلو سخن بگوید و هر بار سخنان خود را در پوششی هزارلایه قرار دهد و به مخاطبان عرضه کند. خون به دل کردن حامیان و عصبانی‌تر کردن مخالفان، از روش‌هایی است که تنها خاتمی قادر است هم‌زمان آن را انجام دهد و هرگز هم درسی از آن نگیرد.

خاتمی در آخرین سخنان خود، اعلام کرده است: "اگر خروجي انتخابات اين باشد كه مردم احساس كنند كه اولا كانديداهايشان در انتخابات حضور دارند و ثانيا آراي اعلام شده همان آراي داده شده است و مقدمات انتخابات مانع حضورشان نشده، بر سلامت آن اطمينان خواهند يافت و همگی با اشتیاق در انتخابات شرکت می کنند. كف و خواست اصلاح طلبان را در گذشته و امروز چنین است:

1- آزادی زندانيان و ایجاد فضای آزاد برای همه احزاب و گروهها و رفع محدودیت های نا به جا،

2- پای بندی همگان بخصوص مسئولان به قانون اساسي و اجرای همه جانبه و کامل آن بخصوص اهتمام به روح قانون اساسی؛

3- فراهم آوردن سازوكاري براي برگزاري انتخابات سالم و آزاد."

گرچه باید از خاتمی تشکر کرد که باب بحث درباره انتخابات مجلس نهم را از هم‌اکنون باز کرده تا نخبگان جنبش سبز درگیر آن شوند و در این باره به بحث و بررسی بپردازند، اما نکاتی چند در سخنان خاتمی مغفول مانده است.

1- آقای خاتمی معتقدند که این خواسته‌ها در "گذشته" نیز، "کف خواسته‌های اصلاح‌طلبان" برای حضور در انتخابات بوده است. در این‌جا چند سوال مطرح می‌شود:

الف- آن‌گونه که نگارنده در خاطر دارد آقای خاتمی در انتخابات مجلس هفتم، ریاست‌جمهوری نهم و مجلس هشتم شرکت کرده است. انتخابات مجلس هفتم، همان انتخاباتی است که حدود 80 نماینده مجلس و بیش از 2هزار نفر از کاندیداها در آن ردصلاحیت شدند. کاندیداهایی که وابستگی آن‌ها به جبهه اصلاح‌طلبانی بود که هنوز در حاکمیت پست و مقامی نداشتند و نه نیروهای منتقد وضع موجود. آقای خاتمی پس از تشر رهبر جمهوری اسلامی و تهدید سپاه پاسداران، در این انتخابات شرکت و دیگران را نیز تشویق به حضور کردند. آیا به نظر آقای خاتمی، انتخابات مجلس هفتم از نمونه‌های انتخابات آزاد بوده است؟

انتخابات ریاست‌جمهوری نهم، در زمان حضور آقای خاتمی در وزارت کشور به انجام رسید. پس از برگزاری دور اول این انتخابات، تقریبا تمامی کاندیداها – مصطفی معین، مهدی کروبی، اکبر هاشمی رفسنجانی – معتقد بودند که جریانی سازماندهی شده در این انتخابات وجود داشته است. آیا این انتخابات به ن

ظر آقای خاتمی، از مصادیق انتخابات سالم بوده است؟

انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی، پس از ردصلاحیت گسترده کاندیداهای ردیف اول و دوم – و در مواردی سوم - اصلاح‌طلبان انجام شد. بنا به گفته ایشان، اصلاح‌طلبان تنها در 134 کرسی امکان رقابت داشتند. پس از برگزاری انتخابات نیز اکثریت قریب به اتفاق کاندیداها، نسبت به سلامت انتخابات تشکیک کردند. این اعتراضات، حتی توسط محمد خوش‌چهره، حامی محمود احمدی نژاد در انتخابات نهم و نماینده مجلس هفتم نیز ابراز شد. آیا به نظر آقای خاتمی، انتخابات مجلس هشتم از نمونه‌های انتخابات سالم و آزاد بوده است؟

دقت کنید که نگارنده، سقف انتخابات آزاد را نه حضور همه چهره‌ها و سلایق، بلکه تنها حضور نیروهای اصلاح‌طلب – هم‌چون اعضای حزب مشارت و سازمان مجاهدین انقلاب – فرض گرفته است.

نتیجه آن است که گرچه آقای خاتمی همواره پیش از انتخابات چنین بحث‌هایی را مطرح کرده، اما همواره در هنگام عمل، خود را ملتزم به سخنان خود نمی‌داند.

ب- فرض می‌گیریم – فرض محال، محال نیست - که حاکمیت حاضر شد شرایط را به زمان انتخابات مجلس هشتم در اسفند 86 برگرداند. یعنی تمامی زندانیان عضو احزاب اصلاح‌طلب آزاد شوند. (روزنامه‌نگاران، فعالان دانشجویی و اعضای احزابی چون ادوار متاسفانه هم‌چنان در زندان هستند!) از آن‌جایی که یک بار این مساله تجربه شده است، آقای خاتمی در چنین انتخاباتی شرکت خواهند کرد. سئوال این است: اعضای فعلی اصلاح‌طلبان مجلس، چه کرده‌اند که شایستگی دارند دوباره آن‌ها یا افرادی مشابه را به مجلس بفرستیم؟ آیا غیر از این است که اگر تشتت آرای اینان نبود، صادق محصولی با رای اعضای فراکسیون اقلیت، به عنوان وزیرکشور انتخاب نمی‌شد؟ آیا غیر از این است که آن‌ها از هر فرصتی برای حمله به موسوی و کروبی استفاده می‌کنند؟ آیا آقای خاتمی در خاطر دارند که این افراد ذیل شعار "یاران خاتمی" به مجلس راه یافتند؟

پ- فرض می‌گیریم که همه شرایط مورد نظرآقای خاتمی محقق و انتخابات مجلس نهم برگزار شد. با توجه به آنچه که درانتخابات ریاست جمهوری در سال 88 رخ داده است، چه تضمینی وجود دارد که از آرای مردم محافظت شود؟ آیا آقای خاتمی، به تیمی که در حال حاضر در وزارت کشور و شورای نگهبان مستقر هستند، اعتماد کافی دارند که شمارش آرای مردم را به دست آن‌ها بسپارند؟

ت- چه اتفاقی رخ داده و چه تحولاتی در سطوح بالاتر قدرت رخ داده است که آقای خاتمی از هم اکنون بحث شرکت در انتخابات را با پیش شرط هایی مطرح می کنند؟ آیا جنبش سبز اخیرا حضور و بروز گسترده خیابانی داشته که منجر به عقب نشینی حاکمان شده است؟ آیا در عرصه بین المللی تحول خاصی رخ داده که شرایط را به نحوی تغییر داده که حاکمان خواستار حضور اصلاح‌طلبان در عرصه انتخابات شده و اکنون آقای خاتمی از موضع قدرت شروطی برای آن‌ها تعیین می‌کند؟

2- سخنان آقای خاتمی، تنها در یک وجه آن، قابل تامل است. انتخابات مجلس نهم در پیش است و جنبش سبز نمی‌تواند از این مساله، به راحتی عبورکند. تجربه نشان داده است که تحریم انتخابات از سوی اپوزیسیون در سی سال گذشته، عملا به نتیجه خاصی نرسیده است. حتی در انتخابات مجلس هفتم که با تحریم احزابی چون مشارکت و سازمان مجاهدین همراه شد، 49 درصدمردم در انتخابات شرکت کردند.

از سوی دیگر حضور در چنین انتخاباتی، بدون پیش شرط و یا با شرایط مشابه انتخابات قبلی، عملا غیرممکن است. هر گروه اصلاح طلبی که بخواهد در این انتخابات شرکت کند، باید نخست به مردم پاسخ دهد که چه موضعی در مقابل اتفاقات رخ داده پس از انتخابات و سرکوب و کشتار مردم دارد. یعنی در واقع، گروه‌های اصلاح طلب، در مقابل یک دوراهی قرار دارند که هر دوی آن‌ها، به بن بست می رسد.

به نظر می رسد جنبش سبز باید به دنبال آن باشد که از فرصت انتخابات مجلس نهم، به گونه ای به نفع خود بهره‌برداری کند. اینکه برای استفاده از فرصت انتخابات، بادی چه راهکاری اندیشیده شود، تنها در صورتی مفید است که همه اقشار جنبش سبز، وارد بحثی همگانی در این زمینه شوند. بحثی که نتیجه آن ازدل خرد جمعی و نه از سخنان پدرخوانده‌ها حاصل شود.

مادران عزادار با اسلحه متوقف نمی شوند

December-29-10 6:42 PM

با گذشت یک سال و نیم از اعلام موجودیت گروه مادران عزادار که اکنون به مادران پارک لاله تغییر نام داده، فشارها بر این گروه شدت گرفته است.طی هفته گذشته چند تن از اعضا و حامیان مادران عزادار به دفتر پی گیری وزارت اطلاعات احضار و هرچند اکرم زینالی و ژاله مهدوی، اعضای گروه مادران عزادار و مادران سعید زینالی و حسام ترمسی با قرار وثیقه آزاد شده اند، اما اکنون ندا مستقیمی و حکیمه شکری، دو حامی این گروه همچنان در بازداشت به سر می برند.

اما گروه مادران عزادار که به شیوه ای مسالمت آمیز فعالیت میکند، چه خطری برای حکومت دارد؟ چرا برخی از مادران بازداشت شده برای مصاحبه تلویزیونی تحت فشار قرار گرفته اند؟ در همین زمینه با خدیجه مقدم، عضو کمیته مادران صلح و از اعضای فعال مادران عزادار مصاحبه کرده ایم.

مادران عزادار در وب سایت رسمی خود اعلام کرده اند که: "مادران پارك لاله، مادران جانباختگان سي و يك سال گذشته هستند كه هرگز از خون فرزندانشان نخواهند گذشت و خواهان محاكمه آمران و عاملان اعدام هاي فردي و دسته جمعي، كشتارهاي قومي و ديني، زندان، شكنجه، تجاوز، ترور، شبيخون به منازل، به خاك و خون كشيدن خوابگاه ها و... از دهه شصت تا كنون هستند".

این مادران براساس اعلام رسمی شان "خواهان آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستند و اعدام را يك قتل سازمان يافته مي دانند و مخالف هرگونه قتلي با هر شكل و هر نامي از جمله سنگسار و قصاص مي باشند و خواهان لغو قانون مجازات اعدام هستند".

مصاحبه "روز" با خدیجه مقدم را در ذیل بخوانید:

خانم مقدم گروه مادران عزادار چگونه تشکیل شد؛ آن هم در بحبوحه اعتراضات مردمی به انتخابات مخدوش 22 خرداد که هر روز شاهد کشتار و بازداشت های گسترده بودیم.

وقتی ما در خیابان ها شاهد کشتن بچه ها بودیم و از طرفی عده زیادی را دستگیر کردند، تعدادی از مادران گفتند باید کاری بکنیم؛ تا اینکه فیلم جان باختن ندا را دیدیم و همه واقعا منقلب شدیم، انگار این اتفاق برای بچه خود ما افتاده بود. از طرفی خبرهایی از شکنجه ها می رسید که به شدت همه ما را نگران کرده بود و در فکر این بودیم که باید کاری بکنیم. نشستیم و صحبت کردیم و گفتیم باید حرکتی مادرانه انجام دهیم؛ حرکتی که اصلا سیاسی نباشد چون هیچ کدام از ما آدم های سیاسی نبودیم.

در اصل جان باختن ندا جرقه این حرکت شده درست می گویم؟ هسته اولیه چگونه شکل گرفت؟

فیلم ندا واقعا همه را منقلب کرد. همان زمان دو نفر از مادرانی که بچه هایشان در زندان بودند آمدند و ما کار را با گروهی اندک شروع کردیم. زمانی که تصویر ندا دنیا را تکان داده بود گفتیم جایی جمع شویم و به یاد ندا بخواهیم که به خشونت ها پایان داده شود و بچه ها را آزاد کنند. فراخوان دادیم برای پارک لاله، نزدیک جایی که ندا کشته شده بود و دقیقا در ساعتی که ندا جان باخت جمع شدیم.

ابتدا خواست شما آزادی بازداشت شدگان و توقف خشونت بود؟ یعنی با این دو خواسته فراخوان دادید؟

آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و بچه هایی که همان روزها بازداشت شده بودندو محاکمه عاملان و آمران کشتارها، خواسته های ما بودند. ما همه در خیابان ها شاهد بودیم که خشونت از طرف مردم نیست؛ از طرف گروههای پلیس و بسیج و لباس شخصی ها بود و بچه ها برای دفاع از خودشان به حرکت هایی دست می زدند. در تمام مدتی که همه در راهپیمایی بودند و می خواستند رایشان را پس بگیرند ما می رفتیم که حایل باشیم بین مردم و نیروهای نظامی. می رفتیم و صحبت میکردیم و می گفتیم که این بچه ها، بچه های شما هستند نزنید، شلیک نکنید. دائما در خیابان ها با نیروهای نظامی در حال صحبت بودیم حتی با لباس شخصی ها هم حرف میزدیم. یادم است به یکی از ماموران نیروی انتظامی که سن بالایی داشت گفتم ببین برادر، دختر و پسرت هم در این جمع هستند چطور دلت می آید بزنی؟ گفت من نمی زنم و... در اصل میخواهم بگویم تشکیل گروه مادران عزادار در ادامه همین تلاش ما برای جلوگیری از خشونت بود؛ خواسته ما در ابتدا آزادی بچه ها و محاکمه آمران و عاملان بود و معتقد بودیم که عاملان براساس دستوری که داده شده اقدام می کنند و تنها محاکمه آنها کمکی نمیکند و باید آمران محاکمه شوند. خود من در همین اعتراضات و درگیری ها، پلیسی را دیدم که داشت گریه می کرد و واقعا اشک می ریخت.

و همان هفته اول که فراخوان داده بودید تعدادی از مادران بازداشت شدند و برخورد با مادران در اصل از همان هفته اول شروع شد؛ درست است؟

بله هفته اول 20 نفر از مادران را گرفتند. همان هفته اول استقبال بسیار زیادی شده بود و با وجود اینکه مادران را بازداشت کردند اما سایر مادران در گوشه و کنار پارک می گفتند باید حرکت را ادامه دهیم. حرکتی که بنیانگذار خاصی نداشت و مادران آمدند پارک و با همفکری همدیگر، کارها را سامان دادند و کارها همین طور ادامه یافت. هفته های دیگر هم با همه فشارها و تهدیدها، مادران می آمدند، دور آب نما راه می رفتند، روی نیمکت ها می نشستند و همین طور تعداد مادران اضافه می شد.

خانم مقدم براساس اعلام خود مادران عزادار، مادران جانباختگان سي و يك سال گذشته هستند یعنی مادران جان باختگان دهه شصت، به نوعی از خاوران و سر قبرهای فرزندانشان به پارک لاله آمدند و در کنار مادران جان باختگان سال گذشته قرار گرفتند. این شاید از بزرگترین دستاوردهای مادران عزادار باشد چگونه این مساله اتفاق افتاد؟ با توجه به اینکه هنوز سخن گفتن از فاجعه دهه شصت در ایران نوعی تابو است و نوعی سکوت در این زمینه در کشور حاکم بود؟

در مورد جانباختگان دهه شصت، سکوت از طرف خانواده ها نبوده. مادران خاوران همیشه در سالگرد فاجعه ملی کشتار دسته جمعی 67 به خاوران می رفتند و مورد تهدید قرار می گرفتند زیر فشار زیادی بودند اما مراسم برگزار می کردند. من واقعا شاهدم در چه شرایطی مراسم ها را برگزار میکردند. در اصل میخواهم بگویم مادران عزادار پیش قراولان این حرکت نیستند. مادران خاوران در ابتدا بودند منتهی در محدوده خاوران بوده حرکت آنها و زنده نگهداشتن نام و یاد بچه هایشان... اما این گونه دادخواهی عمومی بعد از انتخابات سال گذشته و در جریان کشتار بچه ها در خیابان ها و بازداشت های گسترده شکل گرفت. رسانه ها اما باید بگویند که چرا از دهه 60 نمی نویسند. جنبش سبز به حرکت خود ادامه میدهد و خیلی از کسانی که خودشان در حکومت بودند مثل آقای موسوی، درباره دهه ۶۰ صحبت میکنند و این نتیجه تلاش های مادران بوده. این مادران در نشست های مختلف این مساله را باز کردند و در نشست هایی که با شخصیت های جنبش سبز داشتند این پرسش را مطرح می کردند و مدام می پرسیدند که دهه 60 چی؟ ما مادران جانباختگان دهه شصت هم هستیم. در اصل میخواهم بگویم در میان مردم و مادران، فاجعه دهه 60 زنده بود اما فضایی نبود که مطرح شود. مثلا مادر سعید زینالی، 12 سال بود پی گیر سرنوشت و وضعیت بچه اش بود اما فضایی نبود حرفی بزند. مادران این فضا را به وجود آوردند. به مرور تعدادی از مادرانی که 31 سال است بچه هایشان کشته شده اند، خودشان می آمدند و می گفتند ما تا حالا ساکت بودیم بچه های ما را کشتند و کسی حرفی نزد اما دیگر نمی خواهیم سکوت کنیم و نمی گذاریم سال ۶۷ دیگری شکل بگیرد. حتی خیلی از مادرانی که در گذشته اند یا مسن تر شده اند و نمی توانند بیایند، خانواده هایشان می آمدند. من یادم هست مادری آمده بود؛ با چادر بود و کیفش را باز کرد و عکس 5 بچه اش را نشان داد که جان باخته بودند. برای ما و هیچ یک از مادران اصلا مهم نبود که بچه هایی که جان باخته اند وابسته به چه گروهی بودند. مادران خود می شنیدند و می آمدند. این مادر هم برای دادخواهی آمده بود و می گفت من از خون بچه هایم گذشته ام اما آمده ام بگویم دیگر بس است دیگر نکشید و... مادران هم به دیدن مادران جانباختگان دهه شصت می رفتند و حتی به دیدن مادرانی که بچه هایشان را در زمان شاه از دست داده بودند می رفتند و همین طور مادرانی که سال گذشته بچه هایشان را از دست داده اند. هر هفته هم مادران می آمدند و خیلی از مادرانی که در حوادث اخیر بچه هایشان را از دست داده بودند می آمدند. مادرانی که بچه هایشان زندان بودند یا قبلا کشته شده بودند. کم کم به بیش از 300 نفر رسیدیم که مادران در پارک شمع روشن می کردند و در دستشان می گرفتند. فعالان حقوق بشر، فعالان حقوق زنان و فعالان حقوق بشر هم می آمدند. حرکت هم اینقدر مرتب و منظم بود که پلیس هم همکاری میکرد مثلا قرار بود از ساعت 6 تا 7 باشیم، نزدیک ساعت 7 پلیس می آمد می گفت نزدیک 7 است، بروید. مادران هم همکاری میکردند. حرکت مسالمت آمیز و قشنگی بود.

و بعدها لغو حکم اعدام به عنوان خواسته دیگر مادران اعلام شد. مادرانی که در 31 سال گذشته بچه هایشان کشته شدند چگونه به اینجا رسیدند و چطور این خواسته هم به خواسته های اصلی شان اضافه شد؟

بعد از اعدام ارش رحمانی پور و محمد علی زمانی بود که مادران اعلام کردند حکم کیفری اعدام باید لغو شود و قوانین به روز نیست و باید تغییر کند. در اصل مادران دستاوردهای بسیار زیادی داشتند؛مهم ترین دستاورد همین بود که اشاره کردید. من خودم شاهد بودم در دیدارهایی که مادران عزادار با خانواده ها داشتند مادری بود که می گفت تا قاتل بچه ام تکه تکه نشود آرام نمی شود. مادران با او حرف زدند و گفتند که باید یک جایی جلو این خشونت گرفته شود و این کلمات خشونت آمیز و مرگ و قصاص را بر زبان نیاوریم. بعد از صحبت هایی که می شد این مادر و سایر مادران هم قبول میکردند و می رسیدند به نکته ای که می گفتند بچه ما که دیگر بر نمیگردد، کشته شده و اگر بگوییم قصاص نمی خواهیم در جامعه تاثیر میگذارد و باید به سمتی برویم که این خشونت متوقف شود و برای بچه های دیگر پیش نیاید.

بازداشت مادران و تحت فشار قرار گرفتن شان برای مصاحبه های تلویزیونی هم به مرور شدت گرفت. خانم مقدم حکومت از چه چیزی می ترسد که با مادران چنین برخوردهایی میکند؟

چون از آگاهی می ترسند. از آگاه شدن مردم و همبستگی و متحد شدن مردم می ترسند و الا مادران هیچ خطری برای حکومت ندارند. نه برانداز هستند نه کار سیاسی می کنند و نه خواسته سیاسی دارند و نه حتی تفکری سیاسی دارند. فقط میخواهند از حق بچه هایشان دفاع کنند و این همه خشونت از بین برود و این به هیچ عنوان به ضرر حکومت نیست. مادران نمی توانند با مادرانی که بچه هایشان زندان بودند یا کشته می شدند ابراز همدردی نکنند؛ به دیدن خانواده هایشان می روند و این به مذاق آقایان خوش نمی آید و شروع کردند به تهدید و فشار بر مادران. خود مرا که به دفتر پی گیری اطلاعات احضار کردند تمام بحث شان سر مادران عزادار بود و می خواستند که ما جلو این حرکت را بگیریم. گفتم وقتی جلو این حرکت گرفته می شود که به داد مادران برسید و بچه هایشان را آزاد کنید و آمران و عاملان را محاکمه کنید. گفتند مگر بچه تو کشته شده به تو چه ربطی دارد؟ پاسخ دادم که چه فرقی میکند اگر زاویه شلیک کمی تغییر میکرد به بچه من میخورد. همه اینها بچه های ما هستند و... فشارها شدیدتر شد و چندین نوبت در پارک لاله دستگیری داشتیم. حمله کردند و یکبار 30 نفر و یکبار هم 19 نفر را بازداشت کردند و بعد با کفالت و وثیقه آزاد شدند؛ برخی دادگاههایشان شروع شده و برخی همچنان در انتظار هستند. متاسفانه گویا همدردی با مادران عزادار جرم است چون به دلیل همدردی مادران باید زندان بروند. شاهد هستیم که اتهامات واهی ارتباط با سازمان های تروریستی به مادران می زنند در حالیکه مسالمت آمیز ترین حرکت، حرکت مادران بوده و حتی پارک را برای جمع شدن انتخاب کردند که جلوی عبور و مرور مردم گرفته نشود و باعث ترافیک نشوند. مادران بارها گفته اند ما هم سبزیمو هم سرخیم هم بنفش؛ ما رنگین کمان ایم. ما رنگ بچه هایمان هستیم. بچه های ما ریشه دارند و فقط بچه هایی که سال گذشته جان باختند سبز نیستند بلکه همه بچه های ما سبز هستند.اگر در همه جای دنیا، جاهایی است که مردم می روند و...

اعدام نشد، اعدام شدند

December-29-10 6:07 PM

زمستان است. هوای تهران به مرز "هشدار" رسیده. هوای سنندج ابریست. حبیب الله لطیفی خبر ندارد قرار است تا سه روز دیگر اعدام شود. همه خبر دارند. همه، یعنی دنیا. در کمتر از چند ساعت موج عظیمی به راه می افتد. نگرانی مشترک است. درخواست یکیست: حبیب را اعدام نکنید! مادر این دانشجوی زندانی هنوز خبر ندارد.

آنسوتر اما کسی خبر ندارد دو زندانی دیگر قرار است به زودی اعدام شوند. در اوین. کسی نمی داند علی صارمی و علی اکبر سیادت نفسشان به شماره افتاده. جنگل های گلستان هم نفسشان به شماره افتاده.

رسانه های دولتی از صدور دو حکم دیگر خبر می دهند. حکم اعدام در ملاعام. برای زانیار و لقمان مرادی. آنها به رجایی شهر منتقل می شوند. همه جا حرف از اعدام است. اعتراض ها شدت گرفته.

بهاره هدایت و مهدیه گلرو دست از اعتصاب می کشند. همسر هدی صابر می گوید: "دادستان به نامه های من برای مرخصی همسرم جواب نمی دهد."

۴۸ ساعت زمان مانده. مرگ در کمین است. صداها، فریاد شده اند. آیت الله بیات زنجانی فتوا صادر می کند: "حتی اعراب جاهلی هم در ماه حرام، قتل و جنگ را تعطیل می کردند". نهادهای بین المللی یکصدا می گویند: حبیب الله لطیفی باید زنده بماند. صدها فعال سیاسی و مدنی کمپین سراسری نجات حبیب الله لطیفی را به راه انداخته اند. لحظات را ثبت می کنند. آنها برای اعدام نشدن تلاش می کنند. جمهوری اسلامی برای اعدام کردن.

شماری از شاگردان آیت الله دستغیب به زندان و تبعید محکوم می شوند. داماد کوچک عماد الدین باقی بازداشت می شود. از دختر عماد باقی خبری نیست. از فریبرز رییس دانا هم خبری نیست. نازنین خسروانی ممنوع الملاقات است. کسی از وضعیت بهاره هدایت و مهدیه گلرو بعد از خاتمه اعتصاب خبر ندارد. فاطمه عرب سرخی به زندان سپاه منتقل می شود.

حمایت از جعفر پناهی و محمد رسول اف که به زندان و فیلم نساختن محکوم شده اند، بی وقفه ادامه دارد. مجمع فیلمسازان سینمای ایران در بیانیه ای می نویسد که این حکم "موجی از بهت و حیرت" را بوجود آورده است. محسن مخملباف هم گفت: "نمی شود حکم داد شاعر شعر نسازد." رفیع پیتز، سینماگر ایرانی نیز از سینماگران جهان خواست در یک اعتصاب نمادین از جعفر پناهی حمایت کنند.

فریادها علیه اعدام، به اوج رسیده. ایرانیان و مخالفان اعدام در کشورهای اروپایی دست به تحصن و اعتراض زده اند. در سنندج، خانواده حبیب الله لطیفی و صدها تن از فعالان مدنی در مقابل زندان سنندج تجمع کرده اند و لحظه به لحظه خبررسانی می کنند. شمارش معکوس شروع شده. هزاران تن به جنبش درآمده اند. وکلا آخرین تلاشهایشان را کرده اند. نفس ها در سینه ها حبس شده. چشم های مخالفان اعدام در سرتاسر دنیا به زندان سنندج دوخته شده.

آنطرف تر، عده ای از نگرانی بیرون می آیند. احمد غلامی، هادی حیدری، محمد شفیعی، علیرضا طاهری، احمد غلامی و علی خدابخش با وثیقه از زندان آزاد می شوند.

آنها آزاد می شوند و آیت الله وحید خراسانی علیه شرایط زندانیان سیاسی موضع گیری می کند: "اقرار و اعتراف كسی كه در زندان است، اعتبار ندارد و اگر قاضی صرفا به استناد آن قضاوت كند و حكمی دهد، آن قاضی از اهلیت و صلاحیت قضاوت ساقط می‌شود. همچنین اگر شخصی تهدید شود، اقرار او اثر ندارد."

در جهنم آزادی بیان و در زندان روزنامه نگاران جهان، وزیر اطلاعات با افتخار، خبری را اعلام می کند: "در کمتر از ۴۸ ساعت رمز ایمیل ها شکسته شد!"

بامداد فرا رسیده. خانواده حبیب لطیفی خواستار ملاقات با فرزندشان هستند. رییس زندان می گوید: "حبیب اعدام نمی شود." چند ساعت بعد، حبیب با خانواده اش ملاقات می کند. لحظات به اعدام منتهی نشد. تلاش ها نتیجه داد. حبیب زنده ماند. اما زنده ماندن او هزینه داشت: خانواده اش بازداشت شدند. شماری از فعالان مدنی دستگیر شدند.

او زنده ماند اما علی صارمی و علی اکبر سیادت در بامداد سه شنبه اعدام شدند. خانواده هایشان بازداشت شدند و اجسادشان ممنوع الدفن.

آسمان سنندج هنوز ابریست. خطر کاملا رفع نشده. آلودگی تهران به مرز خطرناکی رسیده. جنگل های گلستان هنوز می سوزند. مادر حبیب الله لطیفی هنوز از چیزی خبر ندارد.

بازهم تمجید از رهبر؟

December-29-10 6:04 PM

اعضای هیات رئیسه مجلس خبرگان رهبری که در سه اجلاس گذشته این نهاد، در بیانیه های پایانی خود به تمجید و تعریف از آیت الله خامنه ای به عنوان کسی که "لباس رهبری امت بر قامتش زیبنده است" پرداخته بودند، روز گذشته بار دیگر گرد هم آمدند تا زمان دقیق برگزاری دوره بعد اجلاس رسمی خبرگان رهبری را اعلام کنند.

بعد ازظهر روز گذشته اعضای هیات رییسه مجلس خبرگان رهبری شامل سیدمحمود هاشمی شاهرودی، محمد یزدی، صادق آملی لاریجانی و ابراهیم رییسی در دفتر رییس مجلس خبرگان رهبری، علی اکبرهاشمی رفسنجانی گرد هم آمدند و مقرر کردند دوره نهم اجلاس رسمی مجلس خبرگان رهبری در 24 و 25 اسفندماه سال جاری برگزار شود.

بنا برگزارش خبرگزاری ها در این جلسه همچنین مقرر شد پیش از برگزاری دوره بعدی اجلاس رسمی خبرگان رهبری، جلسه مشترکی بین هیات رییسه، 5 نفر از منتخبین خبرگان و روسای کمیسیون های اجلاس خبرگان رهبری در دی ماه (ماه جاری) برگزار شود.

دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری و هیچ کدام از اعضای حاضر در جلسه روز گذشته، درباره چرایی برگزاری جلسه مشترک(دی ماه) پیش از برگزاری اجلاس رسمی آینده و اینکه قرار است در این جلسه درباره چه موضوعاتی تصمیم گیری کنند، اظهار نظری نکرده اند.

وظایف خبرگان رهبری

بنا بر اصل 107 قانون اساسی جمهوری اسلامی، پس از آیت‏الله‏ خمینی که "از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شدند" تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است: "خبرگان رهبری درباره همه فقهای واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم بررسی و مشورت می‌کنند هر گاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب می‌کنند و در غیر این صورت یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می‌نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسوولیت‏های ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است."

همچنین بنا بر اصل اصل 111 قانون اساسی "هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی ناتوان شود یا فاقد یكی از شرایط مذكور در اصول پنجم و یكصد و نهم ( شرایط رهبری) گردد یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است، از مقام خود بركنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذكور در اصل یكصد و هشتم می باشد"

قانونگذاران در همین اصل قانون اساسی عزل رهبری را نیز پیش بینی و تاکید کرده اند: "در صورت فوت یا كناره گیری یا عزل رهبر، خبرگان موظفند در اسرع وقت نسبت به تعیین و معرفی رهبر جدید اقدام نمایند."

براساس اصل 109 قانون اساسی رهبری باید دارای این شرایط باشد: "1- صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه، 2- عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام، 3- بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری" و براساس همین اصل قانون اساسی "در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قوی‏تر باشد مقدم است."

سه دوره تعریف و تمجید

پیش از این در سه دوره گذشته اجلاس خبرگان رهبری؛ ششم، هفتم و هشتمین دوره، درحالی که پس از برگزاری دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و رویدادهای پس از آن انتقادهای فراوانی نسبت به رهبری آیت الله خامنه ای از سوی مراجع تقلید، احزاب و چند عضو مجلس مجلس خبرگان مطرح می شد، اعضای مجلس خبرگان رهبری در بیانیه های پایانی اجلاس خود تنها به تمجید از وی پرداختند.

در مهرماه سال 1388 درحالی که اعتراضات مردمی به نتیجه اعلام شده از سوی شورای نگهبان در انتخابات ریاست جمهوری ادامه داشت و نیروهای نظامی و امنیتی به سرکوب و کشتار مردم در خیابان ها مشغول بودند، اعضای مجلس خبرگان رهبری در بیانیه پایانی ششمین دوره ضمن اعلام اینکه " آيت‌الله خامنه‌اي را تنها گزينه‌اي مي‌دانيم كه لباس رهبري امت بر قامتش زيبنده است" در یکی از بندهای این بیانیه به محمود احمدی نژاد بابت پیروزی در انتخابات تبریک گفتند.

اعضای خبرگان رهبری همچنین در این بیانیه به تمجید از آیت الله خامنه ای پرداخته و نوشتند: "تدابير حكيمانه مقام معظم رهبري در خاموش كردن آتش فتنه و حوادث پس از انتخابات دهم رياست جمهوري و مقاومت معظم‌له در برابر تشكيك بي‌اساس نسبت به صحت و سلامت انتخابات، ستودني است و دليلي قاطع بر هوشمندي و تدبير ايشان مي‌باشد."

از جمله اتفاقات مهم این اجلاس انتقادهای آیت الله علی محمد دستغیب نماینده مردم شیراز در خبرگان از نحوه رهبری آیت الله خامنه ای بود. همچنین هاشمی رفسنجانی ریاست مجلس خبرگان هنگام قرائت بیانیه پایانی از صحن مجلس خبرگان خارج شد.

در اسفندماه 1388 و پس از برگزاری هفتمین اجلاس رسمی مجلس خبرگان نیز اعضای این مجلس در بیانیه پایانی خود "ضمن تقدیر از مدیریت مقام معظم رهبری در حوادث اخیر بر ضرورت حفظ وحدت حول محور رهبری تاکید کردند."

نمایندگان مجلس خبرگان همچنین در بخشی از بیانیه پایانی این دوره به تقدیر از سرکوب اعتراضات مردمی توسط نهادهای نظامی و امنیتی پرداختند و نوشتند: "از مسئولان و نیروهای جان‌فشانی امنیتی و انتظامی كه برای حفظ و برقراری امنیت بخصوص در جریان فتنه‌های اخیر، تلاش زاید‌الوصفی داشته قدردانی نموده، مزید توفیقاتشان را از درگاه ایزد منان خواستاریم و از همه آنان انتظار داریم با برخورد قاطعانه با هر نوع حركت مشكوك و بحران‌آفرین و رعایت اصول رافت و محبت اسلامی و جذب حداكثری و دفع حداقلی، اجازه خدشه‌دار شدن امنیت مردم را به هیچ‌كس ندهند."

در شهریوره ماه 1389 هشتمین اجلاس رسمی خبرگان رهبری البته با انتقادات هاشمی رفسنجانی از شرایط موجود در کشور آغاز شد. از جمله رییس مجلس خبرگان در اظهارات خود در افتتاحیه این دوره از اجلاس خبرگان گفت: "هركس بايد در جاي خود مسووليتش را اجرا كند و قانون محور فعاليت‌هاي هركس باشد؛ چرا كه تخلف از قانون يعني استبداد، ديكتاتوري و خودسري."

در این دوره از اجلاس خبرگان رهبری، منتقد رهبری در خبرگان یعنی آیت الله علی محمد دستغیب در این دوره از اجلاس حاضر نشد و در نهایت اعضای این مجلس در بیانیه پایانی خود بار دیگر به تعریف و تمجید از رهبر حکومت مستقر پرداختند و اعلام کردند: "خبرگان ملت مثل هميشه بيعت خود را با ولي امر مسلمين تجديد كرده و اعلام مي‌نمايد ولايت فقيه ستون فقرات نظام اسلامي بوده و مقام معظم رهبري حضرت آيت‌الله العظمي خامنه‌اي "مدظله العالي " با مديريت و تدبير شايسته خويش بعد از ارتحال امام راحل عظيم الشان نشان دادند كه تنها شخصيتي هستند كه لباس رهبري امت بر قامت ايشان زيبنده است."

انتقادها از رهبری

خبر برگزاری جلسه مشترک بین اعضا و هیات رییسه مجلس خبرگان پیش از برگزاری دوره بعدی اجلاس خبرگان رهبری در شرایط است که پیش از این، در آستانه و همچنین پس از برگزاری هرکدام از دوره های مجلس خبرگان، حملات بیشتری نسبت به علی اکبرهاشمی رفسنجانی، آیت الله علی محمد دستغیب و منتقدان رهبری از سوی اعضای این مجلس، چهره های تندرو و رسانه های وابسته به جناح حاکم صورت گرفته است.

با این حال اما انتقادها هم چنان به قوت خود باقی است. در همین باره دوشنبه هفته جاری آیت الله دستغیب بار دیگر انتقادات گذشته خود را مطرح کرد و گفت: "تمامی فریاد ما این است که بیایید به قانون اساسی که مردم به آن رأی داده‌اند، عمل کنید و خواهید دید که چقدر مردم خوشحال می‌شوند و چقدر جمهوری اسلامی مقتدر می‌شود و چقدر قدرت شیعه در جهان ظاهر می‌شود."

این مرجع تقلید و عضو مجلس خبرگان با بیان اینکه "چه در مجلس خبرگان و چه در جاهای دیگر بارها گفته و می‌گویم که هیچ یک از مراجع وضع موجود را تأیید و امضا نمی‌کنند زیرا خلاف قرآن و سنّت و قانون اساسی است" همچنین تاکید کرد: "گفته می‌شود «جمهوری اسلامی». «جمهوری» یعنی اینکه اکثریت قریب به اتفاق مردم آن را قبول داشته باشند. آیا تمامی مردم این وضع را قبول دارند؟ «اسلامی» هم یعنی احکام اسلام باشد که الان جاری نیست."

این اظهارات آیت الله دستغیب در حالی است که وی پیش از این نیز در آستانه برگزاری دوره پیشین اجلاس خبرگان رهبری انتقاداتی را مطرح کرده و خطاب به اعضای مجلس خبرگان رهبری نوشته بود: "بیش از یک سال از واقعه‌ی ۲۲ خرداد ۸۸ می‌گذرد و همچنان عدّه‌ی زیادی از مردم به دنبال مطالباتشان می‌باشند. آیا ما خبرگان رهبری به وظیفه‌ی دینی، شرعی و عرفی خود که همان اجرای دقیق قانون اساسی، یعنی حرکت سه قوّه و تذکّر به خلاف قانون است عمل کرده‌ایم؟"

این مرجع تقلید در نامه خود پرسیده بود: "آیا بعد از یک سال توانسته‌ایم در نظام یک آرامش نسبی خالی از رعب و وحشت ایجاد کنیم؟ اگر باز هم می‌گوییم در جامعه مشکلی نیست، پس چرا دائم به صورت لفظی دم از وحدت می‌زنیم؟ اگر هست، چرا مردم در یک استراحت واقعی نیستند؟ چرا وحدت به همراه رعب و وحشت از ناحیه‌ی عدّه‌ای باشد و عدّه‌ی کمی در آرامش به خیال خود باشند و هر چه بر زبانشان می‌آید، می‌گویند و هیچ به فکر عواقب الفاظ خود نیستند؟"

آیت الله دستغیب البته در ششمین دوره اجلاس خبرگان (تنها دوره پس از انتخابات سال گذشته که وی در آن حاضر بود) نیز طی نطقی انتقادات صریح اش را متوجه سایر اعضای این مجلس و نحوه رهبری آیت الله خامنه ای کرده بود.

آیت الله دستغیب در نطق سال گذشته خود در مجلس خبرگان با انتقاد از حوادث روی داده دردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و پس از آن، خطاب به اعضای مجلس خبرگان گفته بود: "آيا آنچه گذشت شرعى بود؟ مطابق قانون اساسى و آنچه از آن منشعب می شود بود؟ پس چرا شما خبرگان ساكت بوديد، آيا غم خوردن و نشستن كافى است."

البته در کنار انتقادات آیت الله دستغیب از اعضای مجلس خبرگان، مهدی کروبی از رهبران جنبش سبز نیز چندی پیش در نامه ای به هاشمی رفسنجانی رییس مجلس خبرگان رهبری انتقاداتی را نسبت به عملکرد این نهاد وارد کرد. نامه ای که بصورت سرگشاده نیز منتشر شد اما از سوی رییس مجلس خبرگان رهبری و اعضای این مجلس بی پاسخ ماند.

همچنین حزب مشارکت ایران اسلامی نیز پیش تر در نامه ای به رییس مجلس خبرگان خواسته بود تا با تشکیل کمیته ای حقیقت یاب به تخلفات صورت گرفته از سوی نهادهای زیر مجموعه رهبری نظام رسیدگی کند.

این حزب خواستار آن شده بود تا این کمیته حقیقت یاب، به موضوعاتی چون "انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری"، "حوادث پس از انتخابات"، "ناکارآمدی در اداره کشور"، "تحریم اقتصادی و تهدید نظامی"، "استقلال قوه قضائیه"، "برخورد با نهادهای مدنی"، "برخورد با دانشگاه ها" و "حاکمیت نظامیان و نیروهای امنیتی"، رسیدگی کند....

December-29-10 5:14 PM

حکم اعدام سه زندانی سیاسی نقض شد

December-29-10 5:11 PM

بعد از گذشت چند روز از بازداشت گسترده فعالان مدنی و سیاسی شهر سنندج، منابع خبری از بازداشت دو فعال دیگر و انتقال بقیه بازداشت شدگان به قرنطینه زندان مرکزی این شهر و تبدیل قرار آنها خبر دادند.

تشدید فشار بر فعالان سنندجی در شرایطی صورت می گیرد که هنوز از سرنوشت تعدادی از اعضای خانواده حبیب الله لطیفی که طی روزهای گذشته بازداشت شده بودند اطلاعی در دست نیست. در همین حال خانواده یک زندانی محکوم به اعدام کرد در مصاحبه با روز از نقض حکم وی و هم پرونده اش خبر می دهند.

نقض حکم اعدام

دستگاه قضایی جمهوری اسلامی حکم اعدام سه زندانی سیاسی کرد را نقض و جهت اعاده دادرسی به شعبه یک دادسرای ارومیه ارجاع داد.

بنا بر گزارش ها حکم سه زندانی سیاسی به نامهای ایرج محمدی، احمد پولاد خانی و محمد امین آگوشی در پی نقض از سوی دستگاه قضایی به شعبه یک دادسرای ارومیه ارجاع شده است؛این سه تن به اعدام محکوم شده اند.

سلیمان آگوشی، برادر محمد امین آگوشی با تائید این خبر به روز می گوید: "خانواده نامه نقض حکم اعدام و موافقت با اعاده دادرسی را دریافت کرده است. بر این اساس پرونده برادرم جهت اعاده دادرسی به شعبه یک دادسرای ارومیه ارسال شده و قرار است پیگیری های قضایی در رابطه با سرنوشت نهایی پرونده وی ادامه یابد."

آقای آگوشی دیروز با برادرش ملاقات کرده و او را در جریان نقض حکم قرار داده است. به گفته وی محمد امین آگوشی از شرایط روحی و جسمی مناسبی برخوردار بوده و از موافقت با اعاده دادرسی ابراز خوشحالی کرده است.

ایرج محمدی، اهل میاندوآب هم که هم اکنون در زندان ارومیه به سر می برد به همراه محمد امین آگوشی، اهل پیرانشهر و احمد پولادخانی، اهل پیرانشهر، پیشتر از سوی یک دادگاه نظامی به اعدام از طریق تیرباران محکوم شده بودند.

برخی منابع دیگر اتهامات این نفر را "جاسوسی" و "ارتباط با احزاب کرد" عنوان کرده اند.

سلیمان آگوشی نقض حکم هم پرونده ای های برادرش را هم تائید می کند: "برادرم به همراه ایرج محمدی و احمد پولاد خانی یک پرونده مشترک دارند و پرونده آنها نیز نقض و جهت اعاده دادرسی و صدور حکم جدید به شعبه اول دادسرای ارومیه ارسال شده است."

تائید نقض حکم اعدام این سه نفر در حالیست که دیروز روزنامه دولتی ایران اعلام کرد قاضی ابوالقاسم صلواتی، رییس شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران، دو شهروند کرد به نام‌های زانیا مرادی و لقمان مرادی را به اتهام "محاربه" و "مفسد فی‌الارض" به اعدام در ملا عام محکوم کرده است.

برخی گزارش ها دیروز از انتقال این دو نفر به بند 2 زندان رجایی شهر کرج حمایت داشت.

ادامه بازداشتها؛ انتقال به قرنطینه

انتشار اخبار مربوط به احکام اعدام فعالان کرد بعد از توقف اجرای حکم حبیب الله لطیفی، دانشجوی محکوم به اعدام کرد در روز یکشنبه 5 دیماه صورت می گیرد.

حبیب الله لطیفی دانشجوی کرد که از اول آبان سال ۸۶ در زندان سنندج به سر می‌برد، از سوی دادگاه به دخالت در چند بمبگذاری در کردستان و در نتیجه "محاربه" متهم و به اعدام محکوم شده است. قرار بود حکم وی بامداد روز یکشنبه 5 دیماه اجرا شود، اما آنطور که وکلای وی گفته اند این حکم به دنبال درخواست عفو خانواده به صورت موقت متوقف شده است.

به دنبال توقف این حکم تمامی اعضای خانواده لطیفی و دست کم 12 فعال سیاسی و مدنی در شهر سنندج دستگیر شدند.

در ادامه این بازداشت ها روز گذشته برخی از منابع خبری از بازداشت دو فعال فرهنگی و سیاسی اهل سقز در شهر سنندج خبر دادند.

پایگاه اطلاع رسانی سقز اعلام کرد رحیم لقمانی، شاعر و ناصح نقشبندی فعال سیاسی از سوی نیروهای امنیتی در سنندج بازداشت شدند. این منبع اشاره ای به علل بازداشت این دو فعال فرهنگی و سیاسی نکرده است.

کمپین سراسری نجات حبیب الله لطیفی که از آزادی تعدادی از اعضای خانواده لطیفی خبر داده بود، در تازه ترین اطلاعیه خود، انتقال فعالان بازداشت شده سنندج به قرنطینه زندان عمومی این شهر راتایید کرده است.

در اطلاعیه خبری شماره هشت این کمپین که اولین ساعات بامداد روز گذشته منتشر شد، آمده است: "اکثر فعالان مدنی که طی روزهای گذشته بازداشت شده‌اند پرونده‌ی آن‌ها تبدیل قرار یافته است و این عده به قرنطینه‌ی زندان عمومی سنندج منتقل شده‌اند. هنوز از قرار تعیین شده برای این افراد و سرنوشت بقیه، اطلاع درستی در دسترس نیست."

بنابر پی‌گیری‌های این کمپین، بیشتر اعضای خانواده‌ی آقای لطیفی آزاد شده‌اند، اما هم‌چنان امکان برقراری تماس با آن‌ها وجود ندارد و این عدم امکان تماس باعث تداوم بی‌خبری از آن‌ها شده ست.

بوی رهبری

December-29-10 5:07 PM

از نخستین روز دومین هفته دی ماه 1389 "بوی رهبری" از قوه مستقل قضائیه برمی خیزد، فضای ایران را "معطر" می سازد و آن رادرجهان می پراکند.

عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران که دارد چندماهه راه طولانی اسداله لاجوردی و سعید مرتضوی را می رود، روز یکشنبه ضمن تهدید "رهبران فتنه" به دستگیری، "حزب الهی ها" را مژده می دهد: "دستگاه قضایی بوی رهبری را می‌دهد."

مصباح یزدی در آستانه هشتادسالگی بر "ضرورت اطاعت از ولايت فقيه به عنوان نائب امام زمان(عج) " پای می فشارد و خصوصیات و کرامات "صاحب بو" رابر می شمارد: "بنده برای هر مسئله‌ای سوگند نمی‌خورم، ولی با اين حال؛ به خدا قسم، من نعمتی به عظمت نعمت وجودی مقام معظم رهبری در ميان خود نديده‌ام... تقوا، روشن‌بينی، بزرگواری، دورانديشی، حکمت و...، از جمله صفاتی است که خداوند همه را يکجا در وجود مقام معظم رهبری قرار داده است."

دکتر علی اکبر ولایتی که از قدیم الایام روزها هم حوزه ای انجمن حجتیه و شب ها شریک بساط سیدعلی خامنه ای بوده و می توان "بوشناس" را هم به انواع و اقسام تخصص هایش اضافه کرد؛ دلیل محکمی برای اثبات سخنان بالا ارائه می دهد که یک سایت فارسی زبان دراین تیتر خلاصه اش می کند: "فرماندهی کودتای 22 خرداددراختیار خامنه ای بوده و هست!" این اطلاع هم بیشتر بر رابطه خامنه ای- احمدی نژاد روشنی می افکند: "دولت آقای دکتر احمدی‌نژاد در میان دولت‌هایی که در زمان رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حضور داشتند، بیش از بقیه از نظرات ایشان تبعیت می‌کند."

و بو است که از رهبری صادر می شود و از جمله توسط دکتر احمدی نژاد موردبیشترین "تبعیت" قرارمی گیرد. حبیب اله لطیفی که گناه اصلی اش کرد بودن است وبقیه اتهاماتش ساختگی، درآخرین لحظات و بطورموقت از چوبه دار می می رهد. تازه گمان به اتمام "بوی نفرت انگیز" مرگ می رود که دو جوان دیگر که در پشت درهای بسته، به اتهام" مجاهد" بودن و "جاسوسی” برا ی اسرائیل به مرگ محکوم شده اند، از عشق رهبری به بوی مرگ خبر تازه می شنوند وبر دار می شوند. تمامی تلاش نظریه پردازان "طالبان شیعه" این است که نبردسترگ آزادی استبداد رابه مبارزه یک گروه سیاسی با نظام بکاهند و رنگ اسرائیلی بزنند.

خبر دستگیری خانواده "لطیفی" هنوز داغ است که اعلام می شود اعدام ها ی دیگری در کردستان درراه است. انگار قرار است "دادگاه بلخ" جا ی خودرا درتاریخ به "دادگاه انقلاب" بدهد: "می خواهند پسر را به جای پدر بکشند." از دو جوان در آستانه مرگ باعنوان اعضای حزب "کومله" نام برده شده است. برپا کنندگان دار می خواهند آتش سیستان را به خرمن آماده اشتعال کردستان هم بیاندازند و آنهم درست در روزهائی که جندالله از تصمیم به "اعدام" گروگان خود به تلافی اعدامهای اخیر زاهدان خبر داده است.

بوی ستم قومی چنان در کشور گسترده است که قهرمان دیگری از آذربایجان، دیار مردان تاریخی ایران وا می گذ ارد وبه اردوی همسایه می رود تا برایش مدال طلای جهانی بگیرد. پیشتر سامان طهماسبی، دارنده دو مدال برنز کشتی فرنگی جهان رفته بود و حالا نوبت محمدرضا آذرشکیب دارنده دو مدال نقره جوانان جهان است.

در دیگر نقاط ایران بگیر و ببند به اوج خودرسیده است. "بوی رهبری" درهای زندان ها را بروی بهترین فرزندان ایران می گشاید و درهمان حال "شماری از اعضای بلندپایه طالبان از زندان آزاد" می شوند.

جمهوری اسلامی که مدعی است بر همه سازمان های جاسوسی جهان اشراف دارد وپشه در آسمان منطقه بی اطلاع او نمی تواند پریدن، مجبورمی شود بلافاصله خبر جعلی دستگيری عبدالرئوف ريگی در پاکستان را تکذیب کند.

خبر دستگيری يک عضو ارشد سپاه پاسداران ( لشکر قدس ) توسط "نيروهای بين المللی پشتيبان امنيت" ( ايساف) در ايالت قندهار هم پس گرفته می شود. رضا تقی زاده که مسائل منطقه را از نزدیک دنبال می کند، همه این رویدادها را در متن واحدی می بیند: "شکل گرفتن تحولی تازه در جنگ افغانستان، به نتيجه نرسيدن پاره ای از بده بستان های سياسی –امنيتی، و در نتيجه، افزايش احتمال تشديد تنش مابين جمهوری اسلامی و نيروهای ناتو در منطقه."

شاید مواضع روسیه و هند را هم بشود دراین تحلیل جا داد. دميترى مدودف با انتقاد از سياست هسته‌اى ايران، "سرسختى غيرمنطقى" تهران در مواضع خود را ريشه اصلى مشكلات جامعه جهانى با اين كشور و تحريم‌هاى بين‌المللى عليه آن می داند. "رئيس جمهورى روسيه دوست و متحد طبیعی" جمهوری اسلامی که بعداز پر کردن جیبش کنار کشید، می گوید: "‌‌سياست هسته‌اى ايران بى‌جهت و به صورتى غيرمنطقى سرسختانه است." روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال هم گزارش می دهد که بانک مرکزی هند در روز دوشنبه، ۶ دی‌ماه شرکت‌های این کشور را از انجام معاملات تجاری و مالی به واسطه اتحادیه پایاپای آسیایی، که به عنوان واسطه معاملاتی عمل می‌کند، منع کرده است. هند هفته گذشته هم بدون اشاره مستقیم به جمهوری اسلامی، اعلام کرده بود که واردات نفت و گاز به هند نمی‌تواند از طریق این اتحادیه صورت بگیرد. کیست نداند که ایران تنها صادر کننده بزرگ نفت خام به هند از طریق اتحادیه پایاپای آسیایی است.

کار در داخل کشور از"بو" می گذرد و به آلودگی می رسد.یک نماینده مجلس می گوید: "گزارش وزارت بهداشت درباره آلودگی هوا وحشتناک بود. هوا در برخی نقاط تهران از مرز «اضطرار» گذشت؛ 4 هزار نفر در اثر آلودگی هوا جان باخته‌اند."

وقتی گوش شنوائی نیست و سر تا پای "نظام" مشغول بوکردن هستند، چه اهمیت دارد که این آلودگی، مکمل بمبهای شیمیائی صدام حسین باشد. انگار نه انگار رییس مرکز مصدومان شیمیایی بنیاد شهید و امور ایثارگران گفته است: "جانبازان شیمیایی بسته به شدت عارضه و میزان کمبود اکسیژن با تنگی نفس رو به رو هستند و آلودگی و خشکی هوا شدت آن را افزایش می دهد."

کسانی که برای دفاع از میهن رفتند برتخت های گور مانند بیمارستا ن های مجروحان جنگی جان می دهند و خوشه چینان جنگ، سرگرم غارت رقم ناچیز 6 میلیارد و 250 میلیون تومانی هستند که در یک سال گذشته از ذخایر ارزی کشور بر داشته اند.

آخرین خبرها حاکی است: "ذخایر ارزی ایران که سال گذشته 81 میلیارد و 59 میلیون دلار بود، تا امسال 6 میلیارد و 250 میلیون دلار کاهش کاهش یافته و به 74 میلیارد و 809 میلیون دلار می رسد. این رقم در سال 1390 به 72 میلیارد و ۸۰۹ میلیون دلار کاهش خواهد یافت."

شاید هشتاد میلیارد تومان کمک بلا عوض دولت برای تعویق اعتصاب کامیونداران ازهمین محل پرداخت شده باشد.یا سرنخ۱۸۰ میلیون تومانی که اولین قسط ۴۰۰ میلیون تومان تخصیص یافته برای برای ساماندهی مد و لباس است به همین جا برسد. در خبرها هست که در دو ماه گذشته د رآمد ترکیه از محل صادرات بنزين هواپيما به ايران بيش از نیم میلیون دلار رسیده است. بقیه پول چه شده است؟

"بوی رهبری" در این مناطق به مشام نمی رسد. مسائل بزرگتری هست که باید حل و فصل شود. در سیاست داخلی مواد مخدر صنعتی ( شیشه و روانگردان ها) مشکل ساز شده اند؛ و از آنجا که مشکل مواد مخدر با اعدام هائی که از سی سال پیش شروع شد و هنوز ادامه دارد حل شده و رقم معتادان به زیر صفر رسید است، سردار اسماعيل احمدی‌مقدم تنها راه جمهوری اسلامی برای همه مسائل را به روسای پليس مبارزه با مواد مخدر اعلام می کند: اعدام. این بار قرار است حاملان بيش از ۳۰ گرم مواد مخدر صنعتی به جوخه های مرگ سپرده شوند.

ظاهرا بوی خون از عطر افیون سرمست کننده تر است و علاوه برامورداخلی در سیاست خارجی هم کار ساز است: "سردار پاسداردرویش شریفی عامل ایرانی ترور حریری در لامرد فارس کشته" می شود. به همین سادگی. بیهوده نبود که هفته پیش "بوی رهبری" تا دادگاه بین المللی "رفیق حریری" هم رسیده و احکام آن راپیشاپیش وتو کرده بود.

هفته دوم دیماه بر"بوی رهبری" داردبه آخر می رسد که یک آخوند "قاط" می زند و در نواری که بساط طرب را در رسانه های مجازی پهن می کند، تعریف از رهبر جمهوری اسلامی را به این نتیجه می رساند: "خامنه ای هفت خط است و حریف همه فن". یک سایت فارس زبان هم تحلیلی بدست می دهد، تحت عنوان: "ارثیه خامنه ای برای ولیعهدش اقتصاد لیبرالی- سرکوب سیاسی."

و خود صاحب بو هم به گیلان می رود و طبق معمول سنواتی مورداستقبال خودجوش میلیونی قرار می گیرد. از فرمایشات ایشان یک باردیگرمعلوم می شود "فتنه" سال گذشته در نهم دی ماه بامشت محکم مردم به سرای باقی روانه شده است. وهدف "فتنه" گمراه كردن مردم با طرح شعارهاي حق ولي با محتواي باطل بوده است. از توضیحات استاد بزرگ موتلفه حبیب اله عسگر اولادی می توان فهمید: "جنبش سبز از دختران خوش‌اندام برای تبليغات استفاده کرده" است. دکترعلی اکبر ولایتی تاکید دارد: "این فتنه بعد از یک سال هنوز تمام نشده است. همچنان هم در داخل و هم در خارج هستند. اینها امیدوارند در مراحل بعدی کاری را انجام دهند. همان‌طور که در سال 78 نتوانستند و در سال 88 مجهزتر به میدان آمدند، اگر بتوانند در نوبت بعدی با تجربه 78 و 88 به میدان می‏آیند."

تکلیف بخش خارجی "فتنه" را هم وزیر دولت کودتا مشخص می کند: "همه ۴ ميليون ايرانی مقيم خارج، اپوزيسيون نيستند.اپوزيسيون خارج از کشور جمع محدودی است که صدای بسيار گسترده‌ای دارد.يکی از مسئولين در سخنرانی خود از روی غفلت اعلام کرد ما به ايمیل‌ها دسترسی داريم که ظرف ۲۴ ساعت آمريکايی‌‌ها ايمیل‌ها را کد و رمز کردند. البته دانشمندان ما در وزارت اطلاعات ظرف ۴۸ ساعت آن کد و رمزها را باز کردند."

صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه هم از قافله عقب نمی ماند و بمناسبت تولد عیسی مسیح می گوید: "حضرت عیسی هم یک پا سرباز امام زمان بود."

شاید گزارش اسفندیار مشایی و حمید بقایی، فرستادگان ویژه احمدی نژاد به اردن و یمن را شنیده است که تازه از سفر برای تحقیق در باره ظهور به این دو کشور بازگشته اند.

خانم ها، آقایان تعجب نکنید. اهالی " نظام" چنان از بوی مربوطه گیج شده اند که حرفهای متناقض و خنده داری می زنند.

هفته دوم د یماه 1389 بسر می رسد. آيت‌الله دستغيب که تعدادی از شاگردانش دیروز به زندان، ممنوعیت فعالیت فرهنگی و تبعید محکوم شده اند، آینه ای برابر جهوری اسلامی می گذارد: "هيچ‌يک از مراجع وضع فعلی را تاييد نمی‌کنند، چون نه جمهوری است و نه اسلامی."

راست می گوید مهر انگیز کارکه "خانه ما ن آتش گرفته".

بهیه نخجوانی، نویسنده ایرانی تبار متولد گامبیا از دور میهنش را چنین می بینید: "ایران آینه ای است که هزار تکه شده است."

و بر این آینه هزار تکه، دراین خانه درحال سوختن، آتش از زیرخاکستر زبانه می زند. محمد خاتمی شرایط جنبش برای شرکت در انتخابات را اعلام می کند: "آزادی زندانیان سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد و اجرای قانون اساسی."

خشم روزنامه ضدملی کیهان بی دلیل نیست. حسین شریعتمداری بازجوئی که نماينده رهبر جمهوری اسلامی در کيهان است باید محمد خاتمی را "منحرف و خائن" بخواند.

این بار نخست درجمهوری اسلامی است که جنبش بر نظام پیشدستی می کند و خواست خود را به اتکای اپوزیسیون واقعا موجود درداخل کشور می طلبد.

این شمیم بهاراست که بر همه بوهای نامطبوع غلبه خواهد کرد و به ایران عطر...

نفس جانبازان شیمیایی به شماره افتاده

December-29-10 5:05 PM

آلودگی هوای تهران دیگر بحرانی نیست که "هروقت حوصله داشتیم "به آن میرسیم.با یک بارندگی، هوا کمی صاف میشود اما باز غبار سربی مانند هاله تهران را در آغوش می گیرد؛ و این روزها دوباره مانند بیست روز پیش، مرز هشدار واضطرار را رد کرده است.دیروز برای اولین بار عنوان شد که جانبازان شیمیایی از بحران آلودگی تهران بسیار آسیب می بینند.یک نماینده مجلس هم از جلسه ای خبرداد که در آن مسئولان وزارت بهداشت از آمارهای وحشتناکی سخن گفته اند.البته جزییات این آمارهای وحشتناک رو نشده است.

بنا به نوشته ايلنا تنها 8 روز(دیروز) از زمستان امسال مي‌گذرد اما نه تنها از شدت آﻻينده‌ها در هواي تهران كاسته نشده است، بلكه هواي پايتخت به براي نخستين باردرزمستان امسال به مرز هشدار رسيده؛در برخي نقاط هم از مرز هشدارعبور كرده و به اضطرار رسيده است. بنا براین گزارش وبر اساس اعلام مركز هماهنگي و اطلاع‌رساني آلودگي هوا، اطلاعات رسيده از ايستگاه‌هاي سنجش آلودگي هواي تهران حکایت از آن دارد که بر ميزان غلظت‌ آلاينده‌هاي ذرات معلق كمتر از 10 ميكرون افزوده و از ميزان غلظت آلاينده ذرات معلق كمتر از 2/5 ميكرون نسبت به روز گذشته در همين ساعت كاسته شده است.

این در حالی است که رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی فاش کرد در اثر آلودگی هواحداقل ۴ هزار نفر جان خود را از دست داده‌اند.

حسینعلی شهریاری افزود: "طرح دورکاری که اخیرا دولت به اجرا درآورده در کاهش آلودگی هوای تهران نقش موثری خواهد داشت. همچنین طرح انتقال از تهران هم می‌تواند به‌طور قابل توجهی در کاهش آلودگی هوا نقش داشته باشد."

به گزارش اکونیوز، وی افزود: "منشا آلودگی هوا به‌خاطر وسایل نقلیه است و همچنین ۲۲ درصد آلودگی به خاطر کارخانه‌ها است و همچنین پالایشگاه نفت تهران نیز ۶ درصد و آلودگی هوای تهران دخیل هستند."

نماینده زاهدان تصریح کرد: "در اثر آلودگی هوایی که در کشور به‌وجود آمده است و حداقل ۴ هزار نفر در اثر این آلودگی جان خود را از دست داده‌اند. با بررسی‌هایی که به‌وجود آمده است بنزین که در پالایشگاه‌ها تولید می‌شود می‌تواند در آلودگی هوا نقش داشته باشد. در اثر آلودگی هوا بیماری‌هایی همچون کند‌ذهنی، سردرد، زودعصبانی شدن، کاهش توان افراد و بیماری‌های سرطانی افراد جامعه را تهدید می‌کند."

شهریاری در مورد راه‌کارهای پیشنهادی برای کاهش آلودگی هوا نیز گفت: "دولت باید حمل و نقل عمومی را توسعه دهد بطوری که ۲ میلیارد دلار برای توسعه مترو در نظر گرفته شده بود ولی دولت نسبت به آن بی‌توجه بود و همچنین اجرای طرح دورکاری و انتقال از پایتخت و جمع‌آوری خودروهای فرسوده می‌تواند در کاهش آلودگی هوای تهران موثر باشد".

همزمان ایرنا هم از ابعاد دیگری از فاجعه آلودگی تهران وکشور پرده برداشت.بر اساس این گزارش رییس مرکز مصدومان شیمیایی بنیاد شهید و امور ایثارگران، گفته است: "استنشاق و تماس با گازهای شیمیایی عوارض تخریبی ماندگاری بر روی پوست، چشم، ریه و سایر اعضای داخلی بدن جانبازان شیمایی دارد. میکروبی شدن هوا موجب تنگی نفس جانبازان شیمیایی شده و تبادل اکسیژن در ریه آنان را کاهش می‌دهد. بافت ریه این جانبازان خراب و سخت است و با کوچک‌ترین آلودگی میکروبی دچار عفونت می‌شود."

در دور قبلی اوج گرفتن آلودگی هوا در تهران، براساس گزارش هایی که منتشر شد عامل تشدید کننده آلودگی هوا، بنزین خوکفایی است که از درجه آرام سوزی پایینتری برخوردار است؛ درضمن وجود ماده ای به نام MTBEدر بنزین ها ی تولیدی، هم موجب آلودگی شهر می شوند وهم اینکه سرطان زا هستند. استفاده از این ماده در بنزین های تولیدی وپالایشگاه های غربی ممنوع است. نبود تکنولوژی‌های به روز برای تولید بنزین با کیفیت در پالایشگاه‌های ایرانی دلیل اصلی استفاده از MTBE در سوخت خودروها است. این ماده به صورت بخار و گاز در هوا معلق می‌شود و دارای قدرت جذب خیلی سریع است، به گونه‌ای که بسیاری از سفره‌های زیر زمینی به دلیل نشت همین ماده در آنها بلا استفاده شده‌اند. این ماده می‌تواند بیماری‌های پوستی شدیدی ایجاد کند؛ کارشناسان معتقدند یکی از اصلی‌ترین علل افزایش بیماری‌های پوستی در کشور طی سال‌های گذشته هم استفاده از این ماده در سوخت کشور است.

واین وقتی است که براساس پیگیری‌های صورت گرفته در خصوص نحوه تولید بنزین در مجتمع‌های پتروشیمی، این بنزین دارای آروماتیک بالایی است. به گفته کارشناسان اگر آروماتیک موجود در بنزین نهایتاً 6 درصد باشد مشکلی ایجاد نخواهد کرد اما بیش ازاین رقم می‌تواند ناراحتی‌های سطحی چون سردرد، سرگیجه، حالت تهوع و خستگی مستمر در پی داشته باشد و در نهایت استنشاق مستمر آن می‌تواند به سرطان خون منجرشود.

این در حالی است که به گزارش روزنامه جهان اقتصاد، معصومه ابتکار عضو شورای شهر در جلسه این شورا اعلام كرده كه طبق اطلاع وي ايستگاه‌هاي سنجش آلودگي هواي سازمان حفاظت محيط زيست در سطح شهر 10 روز است كه غير فعال است و آماري نداشته است. وي يادآور شده: در حالي كه دستگاه‌هاي شركت كنترل كيفيت هواي تهران شهرداري تهران شرايط هشدار را در روزهاي گذشته نشان داده، اين دستگاه‌ها غير فعال بوده است و اين وضعيت در شرايط فعلي آلودگي هواي تهران قابل قبول نيست. ابتكار خاطرنشان كرد: شرايط آلودگي هواي تهران بهتر نشده و اگر قرار باشد ما هم اينجا باشيم و حرف نزنيم و حتي يادآوري هم نداشته باشيم شرايط بدتر خواهد شد. ودر تحولی دیگر به گزارش سایت خانه ملت، سخنگوی کمیسیون کشاورزی مجلس، از آماری "وحشتناک" بدون ذکر جزییات خبر داد.عیسی جعفری دراین خصوص گفت: "در جلسه با حضور مسئولان ذی‌ربط مشخص شد عامل اصلی آلودگی هوای کلانشهرها عدم کمک به توسعه مترو است. وی همچنین بیان داشت: "نتایج اعلام شده در این گزارش بسیار وحشتناک بود چرا که پس از تصویب تشکیل شورای عالی محیط زیست هیچ جلسه ای در این زمینه برگزار نشده است."

وی تصریح کرد: با حضور مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست، سازمان جنگل‌ها و مراتع و آبخیزداری، سازمان هواشناسی، استانداران و شهرداران کلان‌شهرها و نمایندگان وزارتخانه‌های بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، امور خارجه، نفت و صنایع، راهکارهای مقابله با چالش‌های زیست‌محیطی و پدیده گرد و غبار و تأثیر آن بر آلودگی هوا بررسی شد.

نماینده کبودرآهنگ و بهار در مجلس با اشاره به گزارش های ارائه شده از سازمان های مختلف، گفت: در نهایت مشخص شد یکی از عوامل اصلی ایجاد آلودگی در کلان شهرها عدم توسعه مترو و استاندارد نبودن خوردوهای تولیدی کشور است.

عضو هیات رییسه کمیسیون کشاورزی با تاکید بر اینکه مسئولان از عدم اجرای دقیق و درست قوانین از جمله در زمینه توسعه مترو گله‌مند بودند، افزود: "در این نشست مطرح شد دستگاه های نظارتی از جمله سازمان محیط زیست توجه کافی بر روی افزایش آلاینده ها نداشته و استاندارد دقیقی برای این موضوع تعریف نکرده...

حفظ حرمت آزادی و نه تسلیم به زندان

December-29-10 5:04 PM

درست در یک روز، یک روز قبل از اعدام علی صارمی و علی اکبر سیادت، همانطور که پای اینترنت نشسته ام، دو پیام کاملا متفاوت از ایران دریافت می کنم:

اولی، یکی از دوستان روزنامه نگارم است که در ماههای اخیر هی احضارش کرده اند به دادستانی انقلاب و دفترپیگیری وزارت اطلاعات و سین جیم و تهدید که دفعه دیگر می گیریمت و 6 سال زندان روی شاخته و… و این دوست، برایم نوشت: "از خدا می خواهم بگیرنم ببرنم زندان، تکلیفم یکسره شود. و بعد نوشت: خسته ام، خیلی خسته ام…." و من یادم آمد آخرین گفت و گویم را با دوست دیگرم که الان نزدیک دو ماه است در حبس است و معلوم نیست چند وقت دیگر آن تو خواهد ماند، وقتی که می دانست می آیند و می برندش و در مقابل سئوال من که چرا همینطور نشسته ای که بیایند و ببرند، گفت: "خسته ام، بریده ام دیگر! چکار می کنند مگر!؟ فوقش می برندم زندان چند ماه نگه می دارند و بعدش ول می کنند. بهتر از این وضعیت است که!" و هیچ فایده ای نداشت گفتن اینکه زندان جای مناسبی برای خستگی در کردن نیست و اینکه رفتنت شاید با خودت باشد اما بازگشتنت با کرام الکاتبین است و گفتن اینکه معلوم است که بالاخره برمی گردی اما چطور برگشتن هم مهم است؛ ممکن است بریده و تواب و مجبور به اعتراف دروغین شده برگردی یا با هزار جور آسیب روحی و روانی؛ و هر چند هنوز نمی شد به او گفت: "راستی علی صارمی می دانست که دیگر بازگشتی در کار نخواهد بود!؟" اما این دوست من، مثل بسیاری که الان پشت میله ها هستند، فکر می کرد که هیچوقت به آن شدت و حدت با او برخورد نمی کنند که مثلا با شیرین علم هولی کردند، فکر می کرد که فوقش چند هفته ای نگه می دارند و بعد ول می کنند، و فکر می کرد آسان است. اما بدتر از همه اینها، به نظرم، تعریفش از معنای مقاومت اشتباه و بر مبنای توهم بود؛ دوباره به این موضوع برخواهم گشت.

دومی، خبری است که به سرعت منتشر می شود: حکم قطعی شش ماه حبس دو فعال زنان شهر قم، مریم بیدگلی و فاطمه مسجدی، را به اجرای احکام فرستاده اند و عنقریب است که اجرایش کنند. در این هجم سنگین احکام چند ساله و چندین ساله، شاید این خبر گم می شد اگر این دو تن و دوستان و یارانشان، در مقابل بی عدالتی که آنها را تنها به خاطر جمع کردن امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز، آن هم امضاهایی که قرار بوده به مجلس فرستاده شود، در اردیبهشت ماه 88 بازداشت و در آذر ماه 89، محکوم کرد، مقاومت نمی کردند. اما این دو نفر، ساک هایشان را نبستند و مسواک هایشان را دستشان نگرفتند و به در خانه خیره نشدند که بیایند و ببرندشان. بلکه از طریق وکلای خود و همه راههای قانونی تلاش کردند که به زندان نروند؛ آن هم در فضایی که به نظر می رسد به زندان رفتن اگر نه فضیلت که تکلیف، و اگرنه تکلیف، که راه حل نهایی محسوب می شود. اما برای من، آنچه پرونده مریم بیدگلی و فاطمه مسجدی را از باقی اخبار و پرونده های مشابه ماههای اخیر متمایز می کند، نه فقط موارد خلاف قانون متعددی است که شاید برخی از آنها در نوع خود بی نظیر باشند، بلکه شیوه ای است که این دو نفر در برخورد با حکم ناعادلانه و غیرقانونی خود اتخاذ کرده اند که متفاوت با شیوه معمول و رایح "تسلیم" و ساک بستن برای زندان رفتن است که متاسفانه میان فعالان مدنی باب شده است. مریم بیدگلی و فاطمه مسجدی اما شیوه ای متفاوت برگزیده اند و آن، تلاش برای "آزادی" و به زندان نرفتن است و نه تسلیم زندان شدن؛ شیوه ای که معنای تازه ای از مقاومت را یاد همه ما می دهد.

تا پیش از این، هرگاه با دوستی درباره مقاومت در مقابل احکام حبس یا احضارهای غیرقانونی و بازداشتهای ناعادلانه حرف می زدم، گفت و گویمان بسیار سریع و با جملاتی شبیه این قطع می شد: خب می گی چکار کنم؟ با سه تا بچه/ با این وثیقه سنگین/ با وجود دلبستگی به خانواده/ از ایران بزنم بیرون؟ یا جملاتی شبیه این: من از ایران بیام بیرون می میرم، عرصه اصلی کار اینجاست!

هرچند هر یک از این گزاره ها یا گزاره های سئوالی شبیه اینها که در خود، حاوی جواب است، قابل نقض با مثالها و پاسخهای فراوان است، اما مقصد این نوشته چیز دیگری است و آن نشان دادن این است که میان دو قطبی "تسلیم زندان شدن"* و از ایران بیرون آمدن، مسیرهای تازه ای درحال شکل گیری است؛ راههای بدیعی که مبتنی بر درکی عمیق از مقاومت و اعتراضی خودانگیخته به بی عدالتی حکم حبس است و تن ندادن به آن. که آنچه فعال مدنی را از یک فرد عادی متمایز می کند، تن ندادنش به بی عدالتی است و بدیهی است تنها آنکه در مورد خود به بی عدالتی تن نمی دهد می تواند مدعی اعتراض به بی عدالتی در مورد دیگران نیز بشود و آن که برای خود حقی قائل نیست، آن که در برابر زندان، تسلیم است و به بی عدالتی تن می دهد، چگونه می تواند حق دیگران را بستاند؟!

جمهوری اسلامی تجربه سی ساله دارد، نه تنها در استفاده از زندان به عنوان ابزار اصلی سرکوب بلکه در بازی با زندان، به عنوان ابزار اصلی شکستن مقاومت و خلط مقاومت با تسلیم. بزرگترین عامل بقای این نظام سرکوب، به زعم من، غیرقابل محاسبه بودن و غیرقابل پیش بینی بودن آن است؛ بازیهای بدیع با زندان: امروز، پنج نفر را می گیرد و به سه روز نکشیده، چهارتایشان را آزاد می کند، اما یکی را نگه می دارد و سر آخر 11 سال حبس به او می دهد. آنها که در بیرون از زندان ایستاده اند و می خواهند هزینه فعالیت سیاسی و مدنی خود را ارزیابی کنند، گیج می شوند: سه روز بازداشت موقت یا 11 سال حبس؟ کدامیک سهم آنها خواهد بود؛ هیچگاه نخواهند دانست. وقتی پای احضارشان به میان می آید هم گیج می شوند زیرا نمی دانند از دسته کوتاه مدتها هستند یا بلند مدتها. دیده اند پرونده های کاملا مشابه را با سرنوشتهای کاملا متفاوت. امروز سه تا می گیرد، فردا دو تا آزاد می کند، پس فردا یکی دیگر را می گیرد و همینطور آدمها می روند زندان و می آیند بیرون؛ انگار که زندان جایی است شبیه کوچه برلن! اینطوری است که می تواند علی صارمی را آنقدر نگه دارد تا در مناسب ترین و بی هزینه ترین موقعیت ممکن اعدامش کند. اما بدتر از آن، اینطوری است که می تواند آدمها را احضار کند به زندان، سه روز وقت بدهد، آدمها سه روز وقت داشته باشند که تصمیم بگیرند چه کنند، و سر آخر، سرشان را پایین بیندازند و با ساک و مسواک در دست، آرام و سر به راه بروند زندان؛ به امید اینکه فوقش یکی دو ماه است و اقلا خلاص می شویم، یا اینکه: اگر نرویم چه کنیم؟ و به میمنت سیاست موش و گربه بازی با زندان جمهوری اسلامی، دیگر از خود نمی پرسند: اگر یکی دو ماه نبود و چندین سال شد چه؟ اگر تاب نیاوردیم و اعتراف تلویزیونی کردیم یا دوستانمان را فروختیم چه؟ اگر آمدیم بیرون و نتوانستیم افسردگی و آسیبهای روانی ناشی از تجربه انفرادی و شکنجه را برای همه عمر پشت سر بگذاریم چه؟ اگر له و لورده مان در زندان یا بیرون زندان شبحی شد برای ترساندن بقیه همقطارانمان چه؟ اگر آمدیم بیرون و برای همه عمرمان، منفعل و منزوی باقی ماندیم چه؟

و اینطوری است که با همین غیرقابل پیش بینی بودن، با همین گرفتن و ول کردنهاست که زندان، اصلی ترین ابزار سرکوب، سالهاست قربانیان مطیع می گیرد و سالهاست، ما با توهم "چند ماه زندان رفتن که چیزی نیست"، با توهم "فقط کردا و مجاهدا رو اعدام می کنند، با ما کاری ندارند"، با توهم "از ما نمی تونند اعتراف بگیرند"، با توهم "سرشونو تو بازجویی ها شیره می مالم و می آم بیرون کار خودمو می کنمگ، با توهم "من که کار غیر قانونی نکردم!" (انگار که بقیه که گرفتار شده اند کار غیر قانونی کرده اند یا این نظام قضایی و اطلاعاتی براساس قانون عمل می کند)، با توهم "هر چی هم فشار بیارند باز هم من راهی برای فعالیت پیدا خواهم کرد" و سایر توهماتی از این دست، به بی عدالتی تن می دهیم در حالی که توهم داریم که این خودش، مبارزه ای است با بی عدالتی! تسلیم می شویم در حالی که توهم داریم این منتهای مقاومت است.

گذشته اگر چراغ راه آینده باشد، می توان امید داشت که با باز تعریف معنای "مقاومت" در نزد یکایک ما، آینده به سان روزهایی که می گذرند، سرشار از اشتباه و توهم و تسلیم نباشد! و برای بیرون آمدن از این تور توهم، برای تن ندادن به بی عدالتی، باید از مقاومت برای آزاد ماندن به شیوه مریم بیدگلی و فاطمه مسجدی درس بگیریم که نرفتنشان به زندان، به دلیل هراس از زندان نیست بلکه برای حفظ حرمت آزادی است. پس برماست هر چه می توانیم بکنیم تا آنها و دیگرانی در شرایط مشابه آنها به زندان نروند.

*عبارت "تسلیم زندان شدن" را به عمد و برای تاکید بر این نکته استفاده کرده ام که من بین حالتی که یک فعال مدنی، به هر شکلی و از هر طریقی از پیش می داند به زندان خواهد افتاد و وقت برای چاره ای دیگر اندیشیدن دارد؛ مثلا احضاریه ای سه روزه برایش آمده، یا حکم حبسش قطعی شده و … و تسلیم آن می شود و حالتی که فرد در اثنای یک فعالیت، مثلا در یک جلسه یا تظاهرات، به طور غیرمترقبه دستگیر می شود، تفاوت می...

کف خواست ها در روند مردم سالاری

December-29-10 5:02 PM

سید محمد خاتمی در جلسه ای که با اقلیت مجلس داشت به نکاتی اشاره کرد که یکی از این نکات اعلام کف خواست اصلاح طلبان بود.

برای واکاوی صحبت های رئیس دولت اصلاحات باید به چند نکته اشاره کرد که مهم ترین آن تاکید بر "کف" خواست هاست. آزادی زندانیان سیاسی، اجرای قانون و تضمین انتخابات آزاد به عنوان کف خواست ها معرفی شده در حالی که معتقدم، میشود با پردازش به همین سه نکته به بیش از کف خواست ها هم رسید.

در این یک سال و چند ماهی که از کودتای انتخاباتی و حوادث پیرامون آن گذشته، فعالین اجتماعی، سیاسی و عامه توده های مردم فشار های سنگینی را تحمل کرده اند، از دستگیری ها و بازداشت های فرا قانونی تا تجاوز و شهادت جوان ها، از کهریزک تا خیابان های تهران، نمیتوان منکر هزینه سنگینی شد که در یک سال گذشته ملت ایران متحمل شده است. اما برای تعیین استراتژی و گشودن راهی برای فردا باید به فردا نگاه کرد و به پیش رو. بسیاری از نیروهای سیاسی ایران سالهای سال، زمانی که میتوانست برای ارائه راه کار و تئوری جدید هزینه شود را هزینه گذشته کردند و هنوز هم در ادبیاتشان به جای روزنه راهی برای فردا، مدام بغضی ست که از دیروز سخن میراند.

تبدیل انرژی امید بخش رو به فردا به خشم و انتقام، فکر را از بدنه هر جنبشی میتواند جدا کند. زمانی که فکر از بدنه جنبش فاصله بگیرد تحلیل ها به تخلیه روانی و راه کار ها به راهی برای فرو نشستن بغض تبدیل میشود. اگر ملت ما که بیش از یک قرن است در پی رسیدن به حق حاکمیت تلاش می کند، نگاهش را به سوی فردا متمرکز کند، میتواند فورانی از ایده و فکر نو برای پیشبرد اهداف ترسیم کند. برای رسیدن به هدف، برای پاسداشت خون شهدا و برای به ثمر نشستن هزینه هایی که ملت داده اند باید به فردا نگریست و برای ساخت فردا چاره ای کرد، بی شک دادگاهی امرین و قتل قاتلین تنها هوده اش آرامشی کوتاه است که نه خون ها را به ثمر میرساند و نه سختی ها را. سخن مادر سهراب اعرابی میتواند خاتمه خوبی برای این بحث باشد.

اما کف خواست ها؛ روند رشد دموکراسی همواره دستخوش نبرد با استبداد و خود کامگی بوده است. دموکراسی با میزان آزادی های فردی تعریف می شود اما با محدود شدن این آزادی ها به پایان نمیرسد. روند دموکراسی میتواند گاهی به سوی خود کامگان و گاهی به سوی حق حاکمیت ملت چرخش داشته باشد.دموکراسی تا زمانی امید به تنفس اش هست که تمام این تحولات به فرایند رسیدن به حق حاکمیت ملی یاری دهد؛ اعلام کف خواست هایی که عموما در شروع حکومت های دموکراتیک سقف بوده و رفته رفته خواست های دیگر جامعه به آن تزریق شده، در این وهله زمانی می تواند راه گشا باشد. تاکید بر برگزاری انتخابات آزاد که در سخنان خاتمی موج میزد نقطه ابتدایی و انتهایی دموکراسی و حق حاکمیت ملت است، تاکید بر آزادی انتخابات نه تنها در حوزه مجلس و قانون گذاری که در تمامی حوزه های انتخابی مورد نظر خاتمی و مورد اشاره بحث ماست. دموکراسی میزان پایبندی حاکمیت به قانون و حقوق شهروندی در چهارچوب قانون است، حال اگر قانونی نتواند خواست جامعه را بسط دهد محکوم به اصلاح است؛ نکته ای که خاتمی هم به آن اشاره کرد و نقد بر قانون را در چهارچوب همان حق شهروندی که قانون در نظر گرفته است با تاکید قانونی خواند.

خواسته دیگر که در صف خواست های حداقلی عنوان شده از سوی خاتمی قرار دارد آزادی زندانیان سیاسی و ایجاد فضای آزاد برای احزاب و گروه هاست؛ خواستی که میتواند روند دموکراسی را تضمین کند و کفه سنگین ترازو را به سمت ملت پایین بکشد؛ خواستی که تا زمانی که محقق نشده است اصل آزادی انتخاب هم میسر نخواهد بود و همواره با چالش روبرو خواهد شد. آزادی احزاب میتواند رنگین کمانی از انتخاب برای توده تشکیل دهد و تضمین کننده سلامت روند مردم سالاری باشد.

خواسته ای که بیش از دو خواست دیگر مورد نقد منتقدان است، خواست پای بندی به قانون اساسی و اجرای همه جانبه آن است، باید توجه داشت که به همان میزان که نواقص قانون اساسی انکار نا پذیر است، اصل های قابل تامل که در راه رسیدن به مردم سالاری میتواند همراه باشد و یا در هر حاکمیت دموکرات دیگری اصل هست هم نباید از نظر دور داشته شود.

باید به این نکته توجه کرد که دو خواست اول که در بالا به آن اشاره شد نیاز مند اجرایی شدن قانون است؛ به عبارت دیگر همین قانون اساسی که نقد به آن وارد است خود میتواند جایگاهی باشد برای نیل به اهدافی که در روند دموکراسی نیاز است. باید بیشتر توجه کرد و عنایت داشت که اجرای همه جانبه قانون اساسی بیش از آنکه مضر باشد مفید است و میتواند خود کامگان را به عقب براند.

در آخر نکته ای که باید به آن اشاره شود، توجه به حداقلی ها و حداکثری هاست. مشخصا برای رسیدن به جامعه آرمانی نیاز به اهداف بلند تر هست، مشخصا خواست های کلان تری هم در سطح جامعه وجود دارد، اما باید به قابل لمس بودن و وجود راه کار برای رسیدن به خواست ها هم توجه داشت. نمیتوان و نباید به یک باره خواستار رسیدن به جامعه ای آرمانی بود، این مهم نه از نظرتئوری های جامعه شناسی و نه از نگاه تئوری های معقول سیاسی امکان پذیر نیست و تنها هوده آن جابه جایی قدرت و گذر از استبداد به استبداد است.

چرايي حكم ارتداد

December-29-10 5:00 PM

اسلام دين منطق و تعقل است. ديني كه بنيانش بر عقلانيت بنا گذارده شده و انسان را در پذيرش آموزه‌هايش مختار قرار داده است. اين تعريفي كلي از دين مبين اسلام مي‌باشد كه تمامي طيفهاي مذهبي اعم از راديكال و ميانه رو بدان معتقدند.

اما بعضا مواردي را در آموزه‌هاي اسلامي مشاهده مي‌كنيم كه با بنيان منطق و تعقل در تضاد است و اين موارد دست‌آويزي شده است براي كساني كه سعي دارند تمامي مباني اسلام را مردود و خشونت‌بار معرفي كنند. از جمله‌ي اين موارد "جزاي ارتداد" است كه مسئله‌اي پرمناقشه بوده؛ و در ميان منتقدين هميشه اين سوال را ايجاد كرده كه اگر ديني بر اساس تعقل و منطق بنا گذاشته شده، آيا معقول و منطقي است، براي كساني كه به هر دليلي به عقايد و آموزه‌هاي آن دين پشت مي‌كنند، مجازات مرگ مقرر نمايد؟

"ارتداد" در لغت به معناي "برگشتن"، "پس گرفتن" و "بازگشتن" است[1] و در اصطلاح فقهي "خارج شدن از دين" و "برگشتن و روگرداني از دين بواسطه‌ي انكار اصول يا انكار ضرورياتي كه به انكار اصول برگردد" تعريف شده است[2]؛ و طبق نظر اكثر علماء اسلامي، به مجرد آنكه مسلماني مرتد قلمداد گردد و توبه نيز نكند، مستحق مجازات مرگ است. البته در ميان علماء فريقين، اختلافاتي جزيي در تعريف و ثبوت ارتداد و شيوه‌ي مجازات وجود دارد. ولي در اينكه مجازات ارتداد، كشتن مرتد است، اختلافي ميان علماء اسلامي نيست.

برخي صاحب نظران اسلامي در مورد ارتداد و مجازات آن چنين گفته‌اند كه :"مسئله‌ي ارتداد و احكام جزايي مترتب بر آن، به اسلام اختصاص ندارد، بلكه در برخي از اديان و مذاهب بزرگ ديگر نظير يهوديت و مسيحيت نيز هرگاه كسي از دين برگزيده و حق روي گرداند، كافر به شمار مي‌آيد و بدان سبب كه از دين سابق برگشته، مرتد قلمداد شده و شديداً مجازات مي‌شود"[3]. در اينكه مسئله‌ي ارتداد اختصاص به اسلام ندارد و ديگر اديان مانند يهوديت و مسيحيت نيز كساني را كه از دين خود برگردند، مرتد محسوب مي‌كنند، شكي نيست؛ اما اينكه در آن اديان مانند اسلام براي مرتدين مجازات سنگيني تعيين گرديده، موضوعي است كه بايد مورد بررسي قرار گيرد.

"ارتداد" در یهودیت، تعريف و حكمش به‌روشنی مشخص نيست. در تورات، فرازهایِ تثنیه 13: ۶-۱۱، جرم کسی که ديده شود بت‌پرستي مي‌كند يا دیگری را به بت‌پرستی دعوت مي‌نمايد، سنگ‌سار شدن دانسته شده؛ ولي در این رابطه که حكم ارتداد از یهودیت -بطور مطلق و عام- سنگسار شدن است، را نمي توان نظر صحيحي تلقي كرد؛ و از فرازهاي مذكور نيز نمي‌توان چنان برداشتي را نمود؛ از اين رو برخی علماء يهود بر اين باورند كه اگر کسی از ديانت يهود خارج شده، مسلمان يا مسيحي شود، باز هم به خدایِ‌ توحیدی ایمان دارد؛ و آن حكم سنگسار صرفا در مورد بت‌پرستي است، نه مرتديني كه وارد ديگر اديان توحيدي شده‌اند. لذا در ديانت يهود، حكمي مشخص در مورد ارتداد بطور عام وجود ندارد. البته در تلمود و سایر منابع دیانت یهود، ترک یهودیت بسیار نکوهش شده و کسی که از یهودیت خارج می‌شود، به‌طور سنتی از میان یهودیان مي‌بايست طرد ‌گردد، ولي حكمي مبني بر كشتن مرتد تشريع نگرديده است. این نکته نیز قابل توجه مي‌باشد که در یهودیت رایج است تا هنگامی که فردی خود را یهودی می‌داند، و عملاً وارد دینی نشده که قطعاً خارج از یهودیت باشد (مانندِ مسیحیت و اسلام)، این فرد مرتد دانسته نمی‌شود؛ هرچند اگر عقایدیش انحرافی باشد. چنانكه برخی مراجع بزرگ یهود، حتی آتئیست‌هایِ یهودی را نیز داخل یهودیت به‌شمار می‌آورند. این دقیقاً برخلاف موضع مسیحیان ارتودكس است که هر نوع عقاید غیر ارتودکس را باعث ارتداد از دین می‌داند.

در مسیحیت نیز ارتداد طبیعتاً هست. امّا عواقبی که در پی دارد صرفاً در محدوده‌یِ طرد شدن مي‌باشد، بدين معنا كه اگر کسی مسیحیت را ترک کند، عضویتش در کلیسا و جماعت مؤمنان از دست می‌رود. البته طبق آموزه‌هاي مسيحيت، کسی که از ایمان مسیحی خارج شود، رستگاریش در نزد خداوند مسلماً متزلزل خواهد شد[4]. ولي نکته‌یِ مهم در این‌جا آن است که علمايي چون آگوستین و اکویناس، ارتداد از ایمان را امری طبیعی دانسته‌اند؛ و بر این مبنا معتقدند نباید به این پدیده به‌شکل یک پدیده‌یِ ‌مجرمانه نگریست و باید تا جای ممکن با دوستی و صبر، دورافتادگان را به کلیسا بازگرداند. این نظر، بسیار در مسیحیت تأثیرگذار بوده و اصلاح‌گرانی چون مارتین لوتر نیز همین نظر را تأیید نموده‌اند. البته در قرن چهارم میلادی به بعد، پس از این‌که مسیحیت دین رسمی امپراطوری روم شد و كليسا ماهيتي حكومتي به خود گرفت، ایستادن در مقابل آن سرکشی از قوانین كليسا محسوب می‌گرديد، كه اين تصميمي سياسي بود و ‌ربطی به اصول و آموزه‌هاي ديانت مسیحیت نداشت؛ زيرا هر دین دیگری که در روم رسمی می‌گرديد، با مخالفان همان رفتار را مي‌كرد.

بنابراين، آن گفتار كه در يهوديت و مسيحيت نيز مانند اسلام براي ارتداد مجازاتي شديد تعيين شده، سخني نادرست و غلط است؛ و همين امر نشان مي‌دهد كه واضعين حكم مجازات ارتداد در اسلام، بخوبي به غير منطقي و غير عقلايي بودن آن حكم وقوف كامل داشته‌اند و از اين رو سعي كرده‌اند تا سابقه‌اي براي اين حكم در اديان ديگر بسازند؛ غافل از اينكه، آن حكم در هر دين و آييني كه باشد، تنها دلالت بر عدم منطق و قدرت اقناع عقلاني مخاطبينش مي‌كند، و از اين رو چاره‌اي جز ارعاب براي حفظ پيروانش ندارد؛ و نتيجه‌ي نهايي چنين احكامي نيز تنها گسترش "نفاق" و "رياكاري" در ميان جامعه‌ي ديني است كه به مراتب زيانبارتر از "ارتداد" مي‌باشد.

اين در حالي است كه قرآن كريم با آنكه مسلمانان را از ارتداد نهي كرده، اما مجازاتي دنيوي براي خارج شدگان از دين اسلام تعيين ننموده و تنها مجازات اخروي براي آنها مشخص كرده است[5]. علماء فريقين در اينكه حكم مجازات مرگ براي مرتد، تنها مبناي روايي دارد و در كتاب قرآن كريم سخني از چنان مجازاتي نشده، اتفاق نظر دارند؛ در صورتي كه طبق آيات مختلف و مفاهيم و آموزه‌هاي قرآن كريم، هيچ كسي -حتي پيامبر اكرم(ص)- نمي‌تواند براي موضوعي كه خداوند حكمي –چه دنيوي چه اخروي- برايش تعيين نموده، مجازات ديگري مقرر كند[6].

ضمن اينكه بسيار بعيد به نظر مي‌رسد، پيامبر اكرم(ص) كه براي مردم آيه‌ي 54 سوره مائده‌[7] را قرائت فرموده بود كه اگر شما از دين اسلام باز گرديد خدا را باكي نيست، حكم به كشتن كساني دهد كه از دينشان برمي‌گردند!.

بهر روي عمده رواياتي كه در باب حكم مرگ براي مرتد در كتب روايي فريقين وارد شده، حتي اگر از نظر سندي مخدوش نباشد، از نظر تطابق با كتاب قرآن كه ميزان آموزه‌ها و احكام دين اسلام مي‌باشد داراي تضاد است و قول در مقابل نص صريح قابل اعتبار نيست. زيرا اگر ارتداد مستلزم مجازاتي دنيوي مي‌بود، خداوند از كسي واهمه‌اي نداشت تا آن را بطور صريح بيان نمايد.

برخي صاحب نظران اسلامي توجيهات مختلفي را براي بروز چنان رواياتي در خصوص مجازات ارتداد برشمرده‌اند؛ مانند آنكه در زمان گسترش اسلام ميان اقوام ديگر، افرادي از روي قصد به اسلام مي‌گرويدند و سپس از آن خارج مي‌شدند تا به ديگران القاء كنند كه چيزي در دين اسلام نيافته‌اند و از آن خارج شده‌اند تا بدين سبب شرايع اسلام را سبك جلوه دهند. از اين رو شارع، براي مرتدين چنان حكمي را در نظر گرفته تا جلوي سوء استفاده‌گرها را بگيرد. تا كسي تصور نكند، هر گاه كه خواست مي‌تواند وارد اين دين يا از آن خارج شود. هر چند اينگونه دلايل جهت بروز چنان حكمي محتمل است، اما نمي‌تواند براي فراگيري و گسترش حكم ارتداد علت اصلي تلقي گردد؛ بلكه آنچه بيش از هر دليلي ممكن است به واقعيت نزديكتر باشد، احتمال حكومتي بودن اين حكم است كه به نام پيامبر اكرم(ص)، ائمه(ع) و صحابه در ميان مردم انتشار داده شده است.

پس از رحلت پيامبر مكرم اسلام(ص) هر فردي بر مسند زعامت مسلمانان تكيه زد، دو علت را بر اثبات حقانيت خود بر مي‌شمرد، اول قرابت و خويشاوندي با پيامبر مكرم اسلام(ص)؛ و دوم: حفاظت، صيانت و اجراي شرايع اسلامي؛ و از اين رو آنها به القابي چون "خليفة الرسول"، "خليفة المسلمين" و "اميرالمومنين" خوانده مي‌شدند و در نمازهاي جمعه به نام آنها خطبه خوانده مي‌شد. البته شكل حكومت در دوران زعامت خلفاي راشدين شباهتي به حكومتهاي مرسوم و معمول نداشت و اگر بخواهيم مشابهه‌اي براي آن دوران بيابيم، مي توان نزديكترين تشبيه را "عصر داوران" در تاريخ قوم بني‌اسرائيل نام برد. با اين تفاوت كه خلفاي راشدين از سوي مردم انتخاب مي‌شدند و مقام قدوسيت نيز نداشتند. چنانكه مردم در دوران خلافت عمر و عثمان بارها معترض عملكرد خليفه شده بودند و خليفه نيز بطور علني از مردم بخاطر اشتباه خود عذر خواسته و تعهد مي‌كرد كه مجددا آن اشتباه تكرار نگردد و عملكرد خود را اصلاح مي‌نمود. اما از زمان معاوية بن ابي‌سفيان اگر چه حكومت همچنان نام خلافت را به يدك مي‌كشيد، اما ماهيتي سلطنتي پيدا كرد كه از پدر به پسر به ارث مي‌رسيد، و جنبه‌ي قدسي نيز يافت كه از جهاتي شباهت بسياري به حكومت كليسا داشت؛ و قهرا چنين سيستمي فساد و ظلم و تبعيضات فراواني را به بار مي‌آورد كه موجب اعتراض و مخالفت مردم مي‌شد. لذا مي‌بايست براي ساكت نگاه داشتن معترضين چاره‌اي انديشيده مي‌شد كه بهترين مستمسك، زدن برچسب ارتداد به مخالفين و متعرضين با توسل جستن به احاديثي ساختگي به نام پيامبر اكرم(ص)بود[8]. بدين معنا كه مخالفت و معترض شدن به حاكميتي كه در راس آن خليفه‌ي رسول الله(ص) و اميرالمؤمنان قرار دارد، مخالفت و تعرض به خدا و رسول(ص) معرفي مي‌گرديد و مخالفان به جرم ارتداد به مجازات مي‌رسيدند. شايد بارزترين و مشهورترين قرباني اين بدعت كه به نام پيامبر اكرم(ص) ترويج و تبليغ شده‌ بود، نوه‌ي پيامبر مكرم اسلام(ص) حضرت امام حسين(ع) باشد كه بخاطر نپذيرفتن مشروعيت خلافت يزيد ابن معاويه، به اتهام ارتداد و خروج از دين به دليل ايستادن در مقابل خليفه‌ و اميرالمؤمنين وقت!! به شهادت رسانده شد. در دوران سلسله‌هاي اموي، عباسي و فاطمي، رسما خلفاء جنبه قدوسيت پيدا كردند. بطوري كه در زمان حمله‌ي مغولان به بغداد و دستگيري مستعصم آخرين خليفه‌ي عباسي، هولاكو بخاطر شايعاتي در مورد شخصيت مذهبي و قدسي‌ي خليفه، از كشتن او بيم داشته است[9]. قهرا در چنين فضايي روش اتهام زني و سركوب مخالفين به جرم ارتداد امري معمول و عادي بود؛ چنانكه بارها قيامهاي مختلفي كه از سوي گروه‌هاي معترض به حاكمان وقت مي‌شد را به اتهام ارتداد سركوب كردند.

بنابراين با توجه به تواريخ سلسله‌هاي حاكمان اسلامي، اين احتمال بيشتر قوت مي‌گيرد كه وضع مجازات ارتداد، بيش از هر چيز جنبه‌ي سياسي داشته، تا حاكمان بتوانند بوسيله‌ي آن مخالفين خود را سركوب و نابود كنند. مقوله‌ي "ارتداد" براي صاحبان رز و زور و تزوير هميشه بهترين مستمسكي بوده، تا ضمن آنكه مردم را منقاد خود نمايند، مخالفين و منتقيدين خويش را نيز بسهولت سركوب و محو كنند؛ چنانكه حكومت كليسا بيشترين جنايات خود را زير نام "ارتداد" به انجام مي‌رساند. از اين رو مي‌توان بخوبي درك كرد كه چرا قرآن كريم با آنكه مردم را از ارتداد نهي كرده، مجازاتي دنيوي براي آن مشخص ننموده است.

پي‌نوشتها

1- لسان الارب، منجدالطلاب

2- باب نجاسات كتب: شرايع الاسلام؛ المغني؛ مدارك الاحكام في شرح شرايع الاسلام؛ التنقيح

3- نابرابري مذهبي - محمد حسين مظفري- ص76

4- بذرهایی که بر زمین سنگلاخ می‌افتد کسانی هستند که چون کلام را می‌شنوند، آن را با شادی می‌پذیرند، امّا ریشه نمی‌دوانند. اینها اندک زمانی ایمان دارند، امّا به‌هنگام آزمایش، ایمان خود را از دست می‌دهند. (لوقا ۸ : ۱۳) - امّا روح، آشکارا می‌گوید که در زمانهای آخر، برخی از ایمان رویگردان شده، از ارواح گمراه‌کننده و تعالیم دیوها پیروی خواهند...

تهران شهر بي‌كوچه باغ

December-29-10 4:56 PM

چندي پيش نامه‌اي به امضاي دكتر محمد عبداللهي استاد دانشگاه علامه طباطبايي و عضو انجمن جامعه‌شناسي ايران دريافت كردم كه در آن پرسشنامه‌اي ويژه‌ انديشمندان اجتماعي و متخصصان شهري براي اولويت‌بندي مشكلات و مسائل شهر تهران وجود داشت. گرچه هنوز به اين پرسشنامه پاسخ نداده‌ام، ساعت‌ها به پاسخ‌هاي احتمالي آن فكر كردم و حتي از دانشجويانم هم خواستم كه در اين باره فكر كنند و پاسخ دهند. در نامه آمده بود كه شماره حسابي را هم مشخص كنيم تا پاسخ‌هاي ما بي‌اجر نماند. حتماً دست‌كم 20 هزار تومان و دست بالا 50 هزار تومان به پاسخ‌هاي كارشناسانه‌مان اجرت مي‌دادند.

پاسخ‌هاي بسياري در ذهنم بود:

- تهران شهر بي‌هويتي است كه هر روز خاطره محله‌ها و خيابان‌هاي آن را پاك مي‌كنند.

- تهران سر كچلي است كه درختان گيسودراز آن را از ته تراشيده‌اند.

- تهران شهر بي‌كوچه باغ است.

- تهران شهري است كه دررو ندارد. فاجعه‌اي اگر رخ دهد، تمام راه‌هاي ورودي و خروجي آن بسته خواهد شد.

- تهران شهري است كه همه فضاهاي آن به فروش رسيده.

- تهران شهري بود در دامنه كوه البرز كه به كوه البرزش هم رحم نكردند و به بساز و بفروش‌ها اجازه دادند همه دامنه‌ها را تا نزديكي‌هاي قله مصادره كنند.

- تهران شهري است با وسايل آمد و شد همگاني ناكافي و پناهجويي به سواري‌هاي شخصي.

- تهران شهري است كه در آن عابر پياده نه امنيت دارد و نه پياده‌رو و نه هوا براي تنفس.

- تهران شهري است كه شهروندانش در تصميم‌گيري براي محيط زيست خود نخودي‌اند.

- تهران شهري است كه تغيير كاربري‌ها در آن نه با نظر كارشناسي، بلكه با توافق مالي ميان متقاضي و مجوزدهنده اداري صورت مي‌گيرد.

- تهران شهر حمله به حريم سيل‌برگردان‌هاست.

- تهران شهر خانه‌هايي است كه در حريم خطرناك سرطان خون در زير دكل‌هاي برق فشار قوي ساخته شده.

- تهران شهر سورچراني موش‌هاي يك‌كيلويي در جوي‌هاست.

- تهران شهري است كه نفسش در سينه حبس شده و بالا نمي‌آيد.

اما چيز ديگري بود كه مي‌خواستم بگويم و نمي‌شد همين جوري بگويم. مي‌خواستم بگويم: «آقاي دكتر عبداللهي، نمي‌دانم ديگران چه فكر مي‌كنند، اما به نظر من- چون نظر مرا پرسيده‌ايد، مي‌گويم- مهم‌ترين مساله شهر تهران اين است كه من دارم مي‌ميرم. شماره حساب تعيين كنم؟

آقاي دكتر عبداللهي، مهم‌ترين مساله شهر تهران اين است كه بيژن الهي مرد، 65 سالش نشده بود. شاعر بزرگي بود.

آقاي دكتر عبداللهي، شما داريد مي‌ميريد. يك روز مي‌رويد به دامنه البرز در نزديكي خانه‌تان، در ساعات آغازين صبح، چند قدم مانده به خانه‌تان، جسدتان را پيدا مي‌كنند كه سكته كرده‌ايد و با پيشاني بر زمين خورده‌ايد. دمر. خون پيشاني‌تان زمين را رنگ كرده. در آغاز، عابران و نگهبان مجتمع كه روزي چند بار با روي خوش با او چاق‌سلامتي مي‌كرديد شما را نمي‌شناسند؛ دكتر عبداللهي جامعه‌شناس را كه پشت و رو بر زمين افتاده به جا نمي‌آورند. آقاي دكتر عبداللهي، چهارم دي‌ماه 89 روز تدفين شماست. هنوز يك سال به بازنشستگي شما مانده بود. شما هم مرده‌ايد و مسائل شهر تهران هنوز دارد قرباني مي‌گيرد. بناست مسائل را براي چه كسي بگويم. به چه كسي بگويم تهران شهر...؟ براي چه كسي شماره حساب تعيين كنم؟

آقاي دكتر عبداللهي، شما رفتيد، كه جامعه‌شناس بزرگي بوديد و طرح‌هايتان براي سلامت تهران ناتمام ماند.

آقاي دكتر عبداللهي، بيژن الهي رفت كه شاعر بزرگي بود و شعرهايش ناتمام ماند.

آقاي دكتر عبداللهي، شاعر و جامعه‌شناس و پير و جوان و مردم كوچه و ‌بازار. همه ما داريم سم تنفس مي‌كنيم و حتي طرح زوج و فرد اجرا نمي‌شود و سواري‌هاي تك‌سرنشين در آمد و شدند و سرويس‌هاي همگاني تعطيل‌اند و تعطيلي گرهي را نمي‌گشايد.

آقاي دكتر عبداللهي، هيچ چاره اساسي‌اي در راه نيست.

منبع: شرق هشتم دی

اتهام فساد در رده های بالای حکومت ایران

December-29-10 2:20 PM

برایان مورفی

اتهام فساد علیه یکی از مورد اعتمادترین مشاوران سیاسی احمدی نژاد، تازه ترین نشانه از بروز شکاف عمیق درون اردوگاه سیاسی محافظه کاران طرفدار رئیس جمهور ایران است.

این چالش از سوی رقیبان احمدی نژاد، که یکی از آنها رئیس قوه قضائیه است، می تواند صحنه را برای ابراز نظرهای تلخ در آستانه یکی از بزرگترین نقاط عطف سیاسی ایران، یعنی انتخابات مجلس در چند ماه آینده آماده کند.

عبدالخالق عبدالله تحلیلگر سیاسی دانشگاه امارات گفت: "این پرونده نمی تواند احمدی نژاد را سرنگون کند اما ممکن است او را مفتضح کند. این رویدادی است که در حال حاضر در صحنه بحران زده سیاسی ایران در جریان است".

احمدی نژاد در میان رهبران محافظه کار از جمله علی لاریجانی رئیس بانفوذ مجلس، با مقاومت روبرو شده است. آنها از رفتار مجادله آمیز رئیس جمهور و ارتباط فزاینده وی با شبکه نظامی و اقتصادی سپاه پاسداران انقلاب به ستوه آمده اند. سپاه، قدرتمندترین نیروی ایران است که سرکوب جنبش اصلاح طلبی کشور در دوره بعد از انتخابات بحث انگیز ریاست جمهوری در سال گذشته را برعهده داشت.

نزاع سیاسی در اوائل ماه جاری و همزمان با اخراج ناگهانی منوچهر متکی وزیر خارجه باسابقه و متحد نزدیک علی لاریجانی بالا گرفت. بسیاری از نمایندگان مجلس و سایر مقامات، اقدام رئیس جمهور را به عنوان نشانه دیگری از شیوه سخت سرانه احمدی نژاد محکوم کردند. ظاهراً وی متکی را بر سر اختلاف درباره مناصب موجود در وزارت خارجه کنار گذاشته است.

مدت کوتاهی پس از اخراج متکی، رئیس قوه قضائیه از اتهامات موجود درباره فساد محمدرضا رحیمی معاون رئیس جمهور سخن گفت. این اتهامات می توانند سبب وارد آمدن خسارت های بیشتر به احمدی نژاد و آبرویی که او با صرف منابع مالی از خزانه و نهادهای ثروتمند مختلف بدست آورده، بشود. اغلب این نهادهای ثروتمند نیز در اختیار سپاه پاسداران انقلاب است.

تحولات اخیر از تحرکات پیچیده سیاسی در جمهوری اسلامی پرده پرداشت، آن هم در دوره ای که کشور با تحریم های اقتصادی و فشار فزاینده بین المللی برای توقف تولید سوخت هسته ای دست و پنجه نرم می کند.

قوه قضائیه هفته گذشته اعلام کرد رحیمی با اتهام فساد روبروست که باید مورد رسیدگی قرار بگیرد و در دادگاه مطرح شود. هنوز جزئیات اتهامات مطرح شده علیه وی علنی نشده است. رحیمی بلافاصله این اتهامات را رد کرد و قرار بود مواضع خود در قبال این اتهامات را در یک کنفرانس مطبوعاتی مطرح کند؛ کنفرانسی که قرار بود هفته گذشته برگزار شود.

دفتر احمدی نژاد روز دوشنبه به پشتیبانی از رحیمی شتافت و اعلام کرد شکایت او علیه این اتهامات باید مورد بررسی قرار گیرد.

اما زمزمه ها برعلیه رحیمی ماه هاست که به گوش می رسد. مقام رحیمی فراتر از 12 معاون رئیس جمهور دیگر است و وی را در موقعیت دیدار با نخست وزیران و سایر مقامات و نیز هدایت جلسات هیأت دولت در غیاب احمدی نژاد قرار داده است.

برخی از دشمنان سیاسی ایران گاه و بیگاه به تکرار اتهامات مالی رحیمی دست می زنند. الیاس نادران نماینده محافظه کار مجلس در ماه آوریل، رحیمی را "سردسته حلقه فساد" خوانده بود.

انجام تحقیقات همه جانبه و برگزاری احتمالی یک دادگاه در حال حاضر می تواند به یک نزاع با واسطه میان احمدی نژاد و لاریجانی و پشتیبان های لاریجانی، از جمله بردارش صادق لاریحانی در مقام ریاست قوه قضائیه، منجر شود.

شوک اقتصادی ناشی از اجرای طرح حذف یارانه ها، سبب تلنبار شدن موج شکایت ها از تمامی جهات علیه دولت شده است. اصلاح طلبان ادعا می کنند میلیاردها دلار درآمد ناشی از قطع یارانه ها خرج تقویت احمدی نژاد و سپاه پاسداران خواهد شد. حتی برخی از تندروهای اردوگاه سیاسی احمدی نژاد نیز می گویند افزایش قیمت ها بسیار سریع و پرشتاب اتفاق افتاده است.

شکاف های موجود توجه را به سوی آزمون بزرگ سیاسی پیش رو، یعنی انتخابات مجلس در اوائل سال 2012، جلب می کند. این رویداد اولین انتخابات بزرگ پس از اتهام تقلب به احمدی نژاد در ژوئن 2009 محسوب می شود. انتخابات سال 2009 سبب به راه افتادن شدیدترین نا آرامی های داخلی از زمان انقلاب اسلامی سال 1979 شد.

هنوز مشخص نیست که آیا اصلاح طلبان بتوانند دوباره برای انتخابات مجلس سربلند کنند. اما درمورد شرکت لاریجانی و متحدانش شک و تردید اندکی وجود دارد.

رضا شکوهی تحلیلگر سیاسی از ایران گفت: "به نظر نمی رسد مناقشه بر سر رحیمی در کوتاه مدت عواقبی به همراه داشته باشد. اما تأثیر آن در انتخابات دور بعد مجلس نمایان خواهد شد."

اما به هر حال این واقعه از افول حلقه سیاسی اطراف احمدی نژاد حکایت دارد.

شکوهی گفت: "طرفداران احمدی نژاد اکنون یک گروه محدود هستند." اما همین طرفداران محدود، قوی و تأثیرگذار هستند.

احمدی نژاد همچنان از حمایت دو نیروی با نفوذ در ایران برخوردارست: سپاه پاسداران انقلاب و رهبر عالی کشور آیت الله علی خامنه ای. خامنه ای در رأس حکومت دینی و قدرت تقریباً بدون محدودیت آن قرار دارد.

همین مسأله برای بازداشتن مخالفان احمدی نژاد از قدرت نمایی بیش از اندازه مؤثر بوده است. البته اکنون توازن به نفع چالش های بیشتر سیاسی تغییر کرده است.

شادی حمید محقق روابط خلیج فارس از مرکز بروکینگز در قطر گفت: "این واقعیت که رحیمی از سوی محافظه کاران و حتی برحی تندروها به طور علنی تحت حمله قرار گرفته است، نشان از بالا گرفتن تنش ها دارد."

نمایش حاضر بر سر موضوع رحیمی در عین حال می تواند ادعاهای موجود در خصوص تلاش فزاینده احمدی نژاد برای چیدن نیروهای وفادار به دور خود را توجیه کند.

رحیمی در سال 2005 به عنوان یکی از معاونان ریاست جمهوری انتخاب شد و سال گذشته در مقام بالاترین معاونان قرار گرفت. او در دیدارهای حساس سیاسی نظیر دیدار با مقامات چینی حضور داشته است.

تابستان گذشته در اعتراض به تحریم های اقتصادی موجود و همزمان با تهدید صورت گرفته از سوی ایران برای توقف فروش نفت با ارزهای آمریکا و اروپا، آقای رحیمی دلار و یورو را ارزهای "کثیف" خواند. ضمناً پس از حمایت استرالیا و کره جنوبی از تحریم ها علیه ایران، وی استرالیایی ها را "مشتی گاوچران" خواند و گفت کره جنوبی باید "سیلی بخورد".

منبع: تایم- 27 دسامبر

هنرمندی آزادی خود را به دست آورد

December-29-10 2:19 PM

دانیل فوره

در کشور او رقصیدن، یک گناه و مخالفت با حکومت محسوب می شود و مستوجب سرکوب است. افشین غفاریان، رقصنده ایرانی ۲۳ ساله، کشورش را ترک کرده تا بتواند در آزادی کامل به هنر خود بپردازد. امروز این هنرمند حرکات نمایشی به پاریس پناهنده شده و به دور از دوستان خود درحال ساختن یک زندگی آزاد است.

"اینجا خانه جدید من است." طی یک سال اخیر، افشین غفاریان شش روز در هفته در مرکز ملی رقص پانتن در نزدیکی پاریس به تمرین پرداخته و راهروهای پرپیچ و خم این مرکز را که به سالن های رقص ختم می شود به خوبی می شناسد. بله، اینجا خانه جدید اوست. به هرحال، این تبعید شده خانه دیگری ندارد.

ورود او به مرکز ملی رقص پانتن با ورودش به فرانسه در تاریخ ۲۳ اکتبر ۲۰۰۹ متقارن شده. افشین آن روز به خانه شاهرخ مشکین قلم، هنرمند تئاتر کمدی فرانسه، که با هم در فیس بوک آشنا شده بودند رفت. او نیز یک ایرانی تبعیدی است. افشین مدتی در خانه شاهرخ ماند و به واسطه او با مونیک باربارو، رییس مرکز ملی رقص پانتن، آشنا شد. او اولین بار که افشین را دیده گفته: "چقدر جوان است!" در آن زمان امکان ارتباط برای افشین چند کلمه انگلیسی است ولی مونیک باربارو در برق چشمان افشین به علاقه او به کارش پی می برد، به ویژه دستمال گردن سبز رنگش که هیچ گاه آن را از خود دور نمی کند و نشانی از همبستگی او با اعتراضات مردمی کشورش است.

او همه چیزش را ترک کرده، ولی اکنون آزاد است و "هر گوشه از هوای پاریس آزادی جدیدی را به او نوید می دهد". او گهگاه با خانواده اش تماس می گیرد. دیکتاتوری که جسم مردم را در تنگنا قرار داده و روح آنان را نابود کرده در نظر او پست و حقیر است.

ازنظر مقامات جمهوری اسلامی، افشین غفاریان کاملاً در مسیر اشتباه قرار گرفته. ابتدا به این دلیل که می رقصد. زیرا رقص و درکل جسم و بدن در این کشور گناه محسوب می شود. "رقصیدن ممنوع است. رقصیدن حتی یک اعتراض است." زمانی که نام محمود احمدی نژاد مجدداً از صندوق ها بیرون آمد، افشین نسبت به صحت آن اعتراض داشت. مردم به خیابان ها آمدند. سرکوب شدید بود.

فراگیری رقص از یوتیوب

او روز ۲۲ ژوئن در بیابان های اطراف تهران دستگیر شد و مورد شکنجه قرار گرفت. "یک بسیجی به من گفت که هنرمندانه مرا خواهد زد. گفت کاری می کند که دیگر نتوانم به روی صحنه بروم. از اینکه دیگر نتوانم برقصم خیلی ترسیده بودم." او را در ۵۰ کیلومتری تهران بدون پول، تلفن و دوربین رها کردند. "فکر می کنم آن موقع زندان ها پر بود."

چند روز بعد او دعوتنامه ای از یک جشنواره آلمانی دریافت می کند. افشین علی رغم دستگیری اش موفق به خروج از کشور می شود. در آلمان روی صحنه می رود و آخر نمایش خود را عوض می کند. او با پارچه سبزرنگی که به مچ دستش بسته بود، علامت پیروزی را نشان داد و فریاد برآورد: "آزادی برای ایران و همبستگی با مردم ایران!" او زمانی که از تئاتر خارج می شد، با دوست خود شاهرخ تماس گرفت، چون می دانست که دیگر نمی تواند به عقب بازگردد. این یک فرار نیست، یک تبعید است.

۲۳ اکتبر ۲۰۱۰ یک سال پس از ورودش به فرانسه، نمایش جدید خود را به نام "فریاد پارسی" روی صحنه برد. او که رقصیدن را از یوتیوب فرا گرفته و تنها در بیابان های تهران روی صحنه رفته، حضار فرانسوی را مسحور کرد. ازنظر مونیک باربارو کار او موفق بوده و آن را برای فصل ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ برنامه ریزی خواهد کرد.

افشین که امید به موفقیت دارد، چند شب در هفته پذیرای تماشاگران فرانسوی است و درآمد اندکی برای پرداخت اجاره خانه اش به دست می آورد. او نمی داند کی خانواده خود را خواهد دید.

منبع: اوست فرانس، ۲۷ دسامبر

رکابزن اتریشی در تبریز

December-29-10 2:17 PM

کریستین کوسرات

مارکوس ایبگر، دوچرخه سوار اتریشی سال آینده در تیم دوچرخه سواری پتروشیمی تبریز رکاب خواهد زد. او در مورد انتخاب خود به مجله ورزشی سیکلیس توضیح می دهد. او که یکی از امیدهای دوچرخه سواری اتریش است در ۲۶ سالگی یک تصمیم نه چندان عادی در زندگی خود گرفته: رکاب زدن در یک تیم ایرانی.

می خواستم به آسیا بروم

مارکوس ایبگر که در آخرین لحظه نامه ای از باشگاه پتروشیمی تبریز دریافت کرده، در نهایت تصمیم گرفته به این باشگاه ملحق شود. او در این رابطه می گوید: "چند پیشنهاد خوب در اتریش داشتم، ولی می خواستم از فرصتی که برای ملحق شدن به تیم پتروشیمی تبریز به وجود آمده بود استفاده کنم." این دوچرخه سوار اتریشی قبلاً دو بار این فرصت را یافته تا در خاک آسیا رکاب بزند. ابتدا در اواخر سال ۲۰۰۹ در تور هاینان در چین و سپس در فصل آخر در اوایل ماه مارس در تور لانکاوی در مالزی. و این تجربه ای است که او مایل است مجدداً تکرار کند: "من می خواهم دوباره در آسیا رکاب بزنم. با تیم پتروشیمی تبریز این فرصت را خواهم داشت و به علاوه، این تیم بهترین تیم آسیاست."

در تور لانکاوی سه تن از رکابزنان این تیم در بین ۱۰ برنده قرار گرفتند. مارکوس در این مسابقه ششم شده بود. او می گوید: "من آنها را در حین رکابزنی در این مسابقه دیده ام و به واقع می توان گفت که با یک تیم قوی و بسیار حرفه ای رقیب بودم."

او در پایان فصل به دنبال یک اسپانسر جدید بود و ازطریق دوست آلمانی خود، توبیاس ارلر، که طی سال جاری به تیم ایران رفته بود، توانست با مدیران باشگاه تبریزی وارد مذاکره شود. یک تغییر محیطی همه جانبه که به هیچ وجه در او واهمه ای ایجاد نکرده. او می گوید: "این یک چالش کاملاً جدید است که به من پیشنهاد شده. بی صبرانه منتظرم."

تور لانکاوی

قهرمان سابق اتریش تا چند روز آینده به ایران پرواز خواهد کرد. او می گوید: "از اول سال یک اردوی تمرینی در جنوب ایران برنامه ریزی شده. می خواهیم خودمان را برای تور لانکاوی مالزی آماده کنیم." این تور در اواخر ماه ژانویه برگزار خواهد شد. امید او آن است که تیم ایرانی پتروشیمی تبریز در این مسابقه کسب افتخار کند.

منبع: سیکلیس، ۲۸ دسامبر

احمدی نژاد: صلح با آمریکا؟

December-29-10 2:15 PM

مهرداد بلالی

محمود احمدی نژاد با حذف يارانه های کالاهای اصلی، دست به خطری زده که قبلاً از سوی هيچ یک از رهبران ایران صورت نگرفته است. جراحی اقتصادی او به افزایش 400 درصدی بهای بنزین و افزایش چشمگیر کالاهایی نظیر نان، روغن خوراکی و خدمات عمومی منجر شده است.

به لطف حال و هوای بوجود آمده از زمان انتخابات بحث انگیز ریاست جمهوری سال گذشته، افکار عمومی تا کنون واکنش بی سر و صدایی نشان داده است. البته اگر تظاهراتی نیز به پا شود، دولت آماده سرکوب سریع آن است.

اینکه احمدی نژاد به اقتصاد لرزانی که خود از معضل بیکاری و نرخ سرسام آور تورم در عذاب است، چنین شوکی وارد کرده است، روندی مضحک است. او شش سال پیش با شعار عوامگرايانه عدالت برای همگان به قدرت رسید و برای حصول اطمینان از پیروزی در انتخابات 2009، دوباره به همان شعار متوسل شد.

با این حال، با گذشت 18 ماه از دوره دوم ریاست جمهوری وی، به نظر می رسد رئیس جمهور از پس چالش های مردمی در برابر دولت برآمده است و برای زیر پا گذاشتن شعارها و وعده هایش، قدرت کافی را داشته باشد.

در حالیکه تخمین زده می شد یارانه ها چیزی حدود 100 میلیارد دلار در سال برای دولت هزینه در بر دارد، حذف آن یک پیروزی چشمگیر برای احمدی نژاد محسوب می شود و به نمايش چهره یک رهبر قدرتمند از وی در داخل کشور کمک کرده است.

تمام گروه های سیاسی شامل بسیاری از هم قطاران محافظه کار وی در مجلس، با رویکرد شوک آور وی به اقتصاد مخالفت کرده اند و از واکنش مردم می هراسند. البته آنها نتوانستند جلوی احمدی نژاد را مانند رئیس جمهور قبلی، محمد خاتمی، بگیرند.

احمدی نژاد با حصول اطمینان از پیروزی خود، اکنون همان فشار را بر روی دستگاه سیاست خارجی گذاشته است تا به عنوان یک هدف اصلی، تحریم های اقتصادی سازمان ملل علیه ایران بر سر برنامه بحث انگیز هسته ای را پایان دهد.

اکنون رئیس جمهور آشکارا می داند درصورت عدم موفقیت در رفع محاصره اقتصادی کشور، اقتدار داخلی او می تواند عمر کوتاهی داشته باشد.

شاید به همین دلیل است که رئیس جمهور خود کنترل وزارت خارجه را در دست گرفته و برای بهبود روابط با سایر کشورها، بویژه همسايگان عرب، نرمخویی می کند.

احمدی نژاد اخیراً منوچهر متکی وزیر امور خارجه ایران را اخراج کرد و علی اکبر صالحی رئیس برنامه های هسته ای را به جای وی گماشت تا به این ترتیب، ظاهراً رویکرد محکمی را در سیاست خارجه در پیش بگیرد.

احمدی نژاد از دیرباز وجود صداهای مختلف در کشور را عامل شکست دیپلماتیک و آنچه "سوء تفاهمات" در دنیا در خصوص نیاتش می خواند، معرفی کرده بود. او اخیراً اعلام کرد: "ما در دستگاه سیاست خارجی خود نهادهایی داریم که به ساز خود عمل می کنند. دیپلماسی ما باید تغییر کند و تغییراتی در راه هستند."

سرگشتگی در رده تصمیم گیری چیز جدیدی در ایران نیست. هيأت دولت جمهوری اسلامی به طور سنتی مملو از صداهای مخالف و نماینده های احزاب متعددی هستند که اغلب در حال جدال با یکدیگرند.

پست های کلیدی کابینه نظیر وزارت نفت، کشور، دفاع و امور خارجه باید توسط نامزدهای باکفایت مورد تأیید آیت الله علی خامنه ای رهبر عالی پر شوند. خامنه ای صاحب قدرت تقریباً نامحدودی در کشور است.

اما احمدی نژاد برخلاف پیشینیان خود، از تبدیل شدن به مقام مطیع و مجری دستورات خودداری کرد. وی تا اینجا نیز از شر تمامی وزیران تحمیلی خلاص شده است.

احمدی نژاد همچنین در حال نشان دادن انعطاف بیشتر بر سر مسأله هسته ای است و امیدی برای دور بعدی گفتگوها با قدرت های بزرگ در اواخر ژانویه آینده در استانبول به نمایش گذاشته است. از همین حالا، زمزمه هایی در خصوص بهبود روابط با آمريکا، دشمن دیرینه ایران، به گوش می رسد.

تمامی مسائلی که پیش از این تابوی نظام محسوب می شدند، در برابر شعارهای افراطی احمدی نژاد قرار می گیرند و ممکن است سبب تحریک نگهبانان قدیمی رژیم اسلامی شوند. اما به نظر می رسد رئیس جمهور در این برهه زمانی و در عين گرفتن دست بالا در داخل و پیش بردن برنامه های اقتصادی خود، در برابر انتقادات مصون است.

هنوز مشخص نیست خانه تکانی در دستگاه سیاست خارجی ایران چگونه بر سیاست خارجه این کشور، خصوصاً معضل هسته ای و روابط آینده با آمریکا، اثر خواهد گذاشت. معضل هسته ای تاکنون دور از دسترس وزارت خارجه نگاه داشته شده و منحصراً توسط شورای امنیت عالی مدیریت شده است. این شورا، عالی ترین سطح تصمیم گیری سیاسی و امنیتی کشور است. اما اخراج متکی، ممکن است دست احمدی نژاد را برای رسیدن به توافق بر سر موضوعات مهم در زمان مناسب باز بگذارد.

رئیس جمهور خودسر ایران ثابت کرده علیرغم اظهارات تندش، یک سیاستمدار قابل است که بیشتر متأثر از ساختار فکری خود است تا ایدئولوژی و می داند چگونه تابو را به شکل امری معمول نشان دهد. بنابراین ممکن است خیلی جای تعجب نداشته باشد که روزی نه چندان دور ببینیم احمدی نژاد برچسب صلح با آمريکا، شیطان بزرگ، را به همراه داشته باشد.

منبع: گلف نیوز- 29 دسامبر

شرح

December-29-10 1:14 PM

در ادامه ی ویژه نامه ی این هفته، پرونده ی این هفته را به " جعفر پناهی " اختصاص داده ایم. در شرح مروری بر زندگی او کرده ایم، در نگاه روز، به ممیزی آثار او در سینمای ایران پرداخته ایم و در یادداشت فعالیت های سیاسی او را در سالهای اخیر دگرباره در نظر آورده ایم...

نگاه روز

December-29-10 1:10 PM

ممیزی فیلم های پناهی در ایران

این خانه سیاه است...

جعفر پناهی تا کنون 6 فیلم بلند را کارگردانی کرده که چهار فیلم امکان نمایش عمومی در ایران را پیدا نکرده اند.

این در حالی است که به جز آخرین ساخته ی این کارگردان 50 ساله یعنی آکاردئون، دایره، طلای سرخ و آفساید در جشنواره های معتبر بین المللی جوایز زیادی را به خود اختصاص داده اند.

دایره: میوه ممنوعه

دايره و طلای سرخ که دارای مضمون صريح اجتماعی بودند توقيف شدند. "دايره" حتی پروانه نمايش گرفت، اما با دستور مستقيم سيف الله داد، اولين معاون سينمايی وزارت ارشاد دولت خاتمی و در بازترين دوره سينمايی پس از انقلاب، جزو آثار "ممنوعه" محسوب شد.

این در حالی است که دایره نخستين فيلم ايرانی بود که در جشنواره فيلم ونيز به شير طلايی دست يافت. پناهی در این فیلم، موقعیت زنانی را به تصویر می کشد که با یک سری پیشامدها به هم مربوط می شوند ، روسپی هایی که از زندان آزاد شده اند و در پایان دوباره به زندان باز می گردند، گویی امنیت زندانها برایشان بیشتر از بیرون است.

به نمايش در نيامدن طلای سرخ و دايره در ایران زیان های مالی زیادی هم به دنبال داشت. به گفته پناهی در حالی "دایره" در سال 80 در ایران اجازه اکران نیافت که که وی با یک قرارداد ۱۲۰ ميليون تومانی برای نمايش این فیلم و تبلیغات فراوان برای آن با ممنوعیت نمایش عمومی این فیلم مواجه شد: "در سال1380، اين مبلغ قابل توجهی بود که می توانست سرمايه فيلم بعدی را تامين کند. اما شرط دريافت اين ۱۲۰ ميليون تومان کم کردن از برخی صحنه های فيلم بود. من به خاطر منافع مالی و شخصی ام حاضر نشدم در فيلم تغييری به وجود آورم."

طلای سرخ: دوبار دستگیری و بازجویی

فیلمنامه ی طلای سرخ دیگر فیلم توقیف شده پناهی را عباس کیارستمی نوشته و در سینماهای ایران به خاطر آنچه "تیره بودن" این فیلم اعلام شد به نمایش در نیامد.

داستان این فیلم حول سرقت از یک جواهر فروشی می‌گردد. در این فیلم پناهی تلاش کرده است تا لایه‌های مختلف زندگی ایرانیان را نمایش دهد و به شکلی مسئله شکاف طبقاتی را در میان مردم ایران بررسی کند.

برای حذفيات "طلای سرخ" ابتدا ليست بلند بالايی به کارگردان تحويل دادند. به زعم کارگردان اعمال تغييرات، فيلم را تکه پاره می کرد و در نهايت با فيلمی بی خاصيت روبرو می شديم. اما بعدها آن ها از موضع خود کوتاه آمدند و خواستار اعمال تغييرات کمتری شدند. که پاسخ کارگردان به آن ها اين بود که "در فيلم هيچ تغييری اعمال نخواهم کرد."

در "طلای سرخ" محورها، نقد اجتماعی، شکاف طبقاتی و جوانانند. بخشی از جوانان، همان کوخ نشینانی هستند که به نظام دل بسته بودند و از جان و زندگی خود در راه حفظ آن مایه گذاشته بودند تا به تصوٌر خود دنیای کاخ نشینان را از بنیان برافکنند، اما اکنون پس از گذشت حدود ربع قرن، خود را در کوخ هایی به مراتب فقیرانه تر و غیر قابل تحمل تر می یابند. آن ها دریافته اند که نظامی که در ایجادش نقش داشتند دیگر حتا جایی برای یک زندگی بخور و نمیر و شرافت مندانه برایشان باقی نگذاشته و در برهوت بی آیندگی و بیکاری رهایشان کرده است. حسین آقا و برادارانش دو نمونه برجسته این بخش از جوانانند که در عین حفظ بسیاری از خصوصیات طبقاتی خود برای گذران زندگی ناچار دست به دزدی و کیف زنی می زنند.

به همت همین لایه های ستم دیده جامعه بود که دارو دسته ی حاکم با هزاران وعده و وعید و تبلیغ سیاست بنیادگرایانه ی خود را پیش بردند، دره های مخوف هشت سال جنگ توسعه طلبانه را با اجساد تکه تکه یا سوخته ی آن ها انباشتند و با سازماندهی سیاست و اقتصاد به نفع بازار و روحانیت چنان فضایی برایشان فراهم آوردند که نه تنها از آرمان های نخستین خود فرسنگها دورمانده اند بلکه تحقیرها و زورگویی های بسیجیان و گماشتگان رژیم به جسم و روحشان چنان آسیب رسانده است که جز با مصرف داروهای مسکنِ زیانبار نمی توانند سرپا بمانند.

حسین آقا در رویارویی با چنین واقعیات تلخی با دوگانگی خردکننده ای رو در روست. از سویی تحقیرهای همخ همسنگران گذشته و از دیگر سو بی حاصلی همه آن از خودگذشتگی ها، واقعیات چنان تلخ و تکان دهنده ایست که او را به عصیان وامیدارد به طوریکه ابتدا جواهر فروش ئو سرانجام خود را نابود می کند.

جعفر پناهی این بخش از فیلم را آهسته و طولانی نشان می دهد تا هم بخشی از زمینه های عصیان جوانان را بنمایاند و هم به این که سیاست تمامیت خواهی حکومت هیچ تغییری نکرده است سندیت بخشد. بی دلیل نبوده است که پناهی به خاطر این فیلم دو بار دستگیر و بازجویی می شود، و از او می خواهند که این صحنه را حذف و صحنه هایی را هم کوتاه کند و چون تن به سانسور نمی دهد جلوی نمایش فیلمش را در ایران می گیرند. در این بخش از فیلم ابتذال و بیهودگی چنین سیاستی در خصوص جوانانی که می خواهند زندگی طبیعی داشته باشند به خوبی بازتاب یافته است.

آفسايد: پناهی، زنان و استادیوم آزادی

آفساید"، ژورنالیستی ترین اثر پناهی است که فصلهای مستندش درخشان و عالی است. وی نوشتن فیلمنامه ، تهیه کنندگی ، تدوین و کارگردانی این فیلم را شخصا برعهده داشت. فیلم داستان دختری است که به یاد قربانیان بازی فوتبال ایران و ژاپن ، تصمیم می گیرد که وارد ورزشگاه آزادی شود تا در بازی حساس ایران و بحرین انتخابی جام جهانی آلمان ، که می توانست جواز حضور ایران باشد، شرکت کند و جای خالی آنها را پر کند، اما بدلیل ممنوعیت ورود زنها به ورزشگاه، همراه چند دختر دیگر بازداشت می شود ! بخش عمده فیلم شرح بازداشت آنهاست و اینکه ناچارند ، پشت دیوارهای استادیومی که هزاران تماشاگر مرد را در خود جای داده، قرار گرفته و فقط به شنیدن صداها، بسنده کنند، اما آنها هم در راه بازداشتگاه، به جشن پیروزی تیم ایران می پیوندند استفاده از نابازیگران، از نقاط قوت و هم ضعف آثارش است و در این اثر استاد "محمود کالری" تصاویری چشمگیر و جذابی گرفته است. این فیلم بطور کلی در مورد منع ورود زنان عالقه مند به فوتبال در ایران به ورزشگاهها ست و نفی این عمل، مشکالت زنان در ایران امروز در فیلمش نشان داده می شود.به نظر می رسد پناهی احتیاجی به تریبون های سیاسی و اجتماعی برای زدن حرفهایش ندارد و مشکالتش را با فیلم ها و آثارش به زیبایی بیان می کند، فیلم هایش تصویری صریح و انتقادی از مشکالت جامعه ایرانی است که همین امر سبب اعمال محدودیتهایی برای نمایش آثارش شده است، او نمونه ای از یک نئورئالیسم ایرانی است، سینما برای پناهی قداست دارد و هرگز واقعیت های تلخ جامعه را شیرین جلوه نداده است.

پناهی زمانی گفته بود: "هیچگاه شرمنده سینما و مردمی که برایشان فیلم ساخته ام، نخواهم بود."

پناهی و سینمای جنگ

اما این کارگردان به جز فیلم های ساخته شده ای که اجازه ی نمایش در ایران را ندارند فیلمی نیمه تمام هم در کارنامه اش دارد.

فیلمی با موضوع جنگ ایران و عراق که به گفته ی پناهی قرار بود "این فیلم ادای دین به کسانی که است که جان خود را برای تضمین آینده ما از دست دادند". اما بعد از چند ماه وی با صدور نامه ای اعلام کرد که ساخت فیلمش را متوقف کرده است.

تلاش پناهی برای ساختی درباره جنگ در برخی محافل سینمایی، به منزله راهی دیده شد که او برای ادامه فیلم سازی در ایران انتخاب کرده است.

جعفر پناهی تا روزی که این خبر را اعلام کرد، حداقل سه فیلم توقیف شده در پرونده اش داشت و برخی منتقدان بر این گمان بودند که او با طرح این موضوع دنبال راه برون رفتی از این بحران است، اما کسانی که شناختی نزدیک تر از پناهی داشتند، باوری غیر از این داشتند.

جعفر پناهی درصدد آن بود تا بر اساس داستان "بازگشت" نوشته احمد دهقان فیلمش را بسازد که درباره رزمندگان ایرانی است که پس از پایان جنگ دنبال قطاری برای برگشتن می گردند، اما نمی یابند و در بیابان سرگردان می شوند.

پناهی در نامه ای که خبر از توقف ساخت فیلم داده، نوشته است: "در باور من سینمای جنگ در دنیا به سه بخش تقسیم می‌شود. بخش نخست فیلم‌هایی است که در زمان وقوع جنگ ساخته می‌شوند، وجه قالب این نوع فیلم‌ها جنبه تبلیغاتی آن‌هاست. هرچند فیلم‌های مستند این دوران حتی به دور از کیفیت هنری، ارزشی انکارناپذیر دارند. بخش دوم از روز پایان جنگ آغاز می‌شود که در راستای توجیه جنگ ساخته می‌شود. بخش سوم نگاه انسانی در سینمای جنگ را دنبال می‌کنند و فیلم‌های ماندگار تاریخ سینما به همین بخش اختصاص می‌یابد."

وی با اشاره به فیلمنامه "بازگشت" گفته است که این فیلمنامه درباره جوانان گمنام ایرانی، آنهایی است که بی‌هیچ چشمداشتی برای دفاع از میهن به جبهه‌ها رفتند و برای حفظ سرزمینی جان باختند که مالک یک متر زمین آن هم نبودند و می ‌دانستم در این راه با مشکلاتی روبرو خواهم شد."

جعفر پناهی در نامه خود که خبرگزاری های داخلی هم آن را پوشش داده اند گفته است "مالکان فعلی سینما با کارشکنی و شیطنت به بهانه‌های گوناگون زمان را به هدر دادند تا فصل مناسب بگذرد و فیلم ساخته نشود."

در آن ایام رئيس انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس به خبرگزاری فارس گفته بود که فیلم جدید جعفر پناهی، اتفاقی خاص در سینمای دفاع مقدس خواهد بود.

آکاردئون : ورای مرزها و تفاوت‌ها

آکاردئون آخرین فیلم پناهی فیلم کوتاه 8 دقیقه‌ای درباره 2 نوازنده دوره‌گرد در خیابان‌های تهران است که درپی یک حادثه آکاردئون‌شان را ازدست می‌دهند و دیگر نمی‌توانند بنوازند.

این فیلم کوتاه که بخشی از یک پروژه به نام "آنگاه و اکنون: ورای مرزها و تفاوت‌ها" درباره تساهل و گفت‌و گوی فرهنگ‌ها بود و با حمایت سازمان ملل ساخته شده بود، برای اولین بار و به عنوان نمایش ویژه در تاریخ 1 سپتامبر در بخش "روزهای ونیز" به نمایش درآمد. پناهی قرار بود در نشستی ویژه به همراه مزدک طائبی (بازیگر و فیلمساز ایرانی ساکن تورنتو) درحضور رسانه های بین المللی، درباره اين فیلم صحبت کند و هم چنین کارگاهی آموزشی برای علاقمندان جوان سینما که اهل کشورهای اروپایی هستند در جشنواره ونيز برگزار کند. اما به دلیل ممنوع الخروج بودن نتوناست در این جشنواره حضور پیدا کند.

پناهی 50 ساله در بیانیه‌ای که درباره این فیلم منتشر کرده، گفته است: "من کارگردانی هستم که به تغییرات جامعه و حوادث پیرامونم دقت می‌کنم. فیلم "آکاردئون" منعکس کننده احساسات من درمورد حوادث پیرامونم است و نشان می‌دهد که من به واقعیت چگونه نگاه

جنبش راه سبز - همه گزارش‌ها

جنبش راه سبز - جرس

صعود قیمت سکه طلا تا مرز ۴٠٠ هزار تومان در بازار داخلی

January-01-11 6:14 PM

جرس: بعد از آنکه رئیس اتحادیه کشوری طلا و جواهر، از "نوسانات شدید و جدید قیمت سکه و طلا در بازار داخلی خبر داده و گفته بود "دیگر قیمتها در بازار سکه و طلا لحظه‌ای تغییر می‌کند"، گزارش منابع خبری حاکی از آن است که سکه بهار آزادی، روز شنبه ١١ دی ماه، با صعودی ناگهانی، به بالای ۳۹۸ هزار تومان رسیده است.

به گزارش مهر، محمد کشتی ‌آرای، رییس اتحادیه کشوری طلا و جواهر، اواخر هفته گذشته با اشاره به نوسانات شدید قیمت سکه و طلا در بازار داخلی، گفته بود: امروز قیمتها در بازار سکه و طلا لحظه‌ای تغییر می‌کند.

کشتی آرای همان زمان (چهارشنبه گذشته) گفته بود "قیمت فروش هر قطعه سکه تمام بهار آزادی طرح قدیم در بازار تا ٣٩٠ هزار تومان، سکه طرح جدید ٣۵٨ هزار تومان، نیم سکه ١٨١ هزار تومان و ربع سکه نیز ٩١ هزار تومان می باشد."

اما روز شنبه ١١ دی ماه، خبرگزاری ایسنا از افزایش بهای ۷ هزار تومانی سکه و صعود آن به بیش از ۳۹۸ هزار تومان خبر داد.

چندی پیش همزمان با چالش بین بازاریان و دولت بر سر سیستم جدید مالیاتی (مالیات بر ارزش افزوده) و بعد از اعتصاب گسترده بازاریان، قیمت طلا و ارز سیر صعودی و ناباورانه ای پیدا کرد و بعد از آن – حتی با فروکش کردن تب قیمت ها- به روال گذشته باز نگشت.

ویکی لیکس از تماس‌های شورای بازرگانی ایران و ترکیه با کنسولگری آمریکا در استانبول خبر داد

January-01-11 5:53 PM

جرس: در ادامه انتشار اسناد طبقه بندی شدۀ دستگاه دیپلماسی آمریکا توسط موسسه ویکی لیکس، گزارش‌های محرمانه وزارت خارجه آمریکا نشان می دهد که فعالیت‌های جاسوسی و اطلاعاتی آمریکا در منطقه، به‌صورت ویژه در شهر استانبول ترکیه متمرکز شده، تا آنها ضمن دریافت اطلاعات از داخل ایران، با درون این کشور ارتباط برقرار کنند.

به گزارش روزنامه السفیر چاپ بیروت، دیپلمات‌های آمریکایی در استانبول در گزارش‌های خود خاطرنشان کرده اند که تعدادی از منابع اطلاعاتی"دفتر نظارت ایران" وابسته به کنسولگری آمریکا در استانبول به آمریکایی‌ها خبر داده‌اند که مسئولان ایرانی از آنها خواسته‌اند که ارتباط با آمریکا را متوقف کنند.

‌دیپلمات‌های آمریکایی همچنین گفته‌اند که یکی از این منابع اطلاعاتی به صورت موقت به ایران بازگشته تا بتواند مشکلات را با مقامات ایرانی حل کند.

دیپلمات‌های آمریکایی گفته‌اند این اقدامات مقامات ایرانی تاکید دوباره آنها بر این مسأله است که حکومت تهران متوجه اقدامات ما برای دریافت اطلاعات در خارج از ایران است.

این اسناد ادامه می‌دهند: یک خبرنگار ایرانی که دارای تابعیت انگلیسی می باشد، و از تابستان ٢٠٠٧ در استانبول برای شبکه پرس تی وی فعالیت می‌کند، اعلام کرده بود که می تواند اطلاعاتی را از درون این شبکه و صدا و سیمای ایران (IRIB) در اختیار دیپلمات های آمریکایی قرار دهد.

این گزارش افزود "با این حال او به دیپلمات های آمریکایی گفت که سردبیرش در تهران به وی هشدار داده است که با هیچ دیپلمات آمریکایی درباره ایران ارتباط برقرار نکند."

این خبرنگار ایرانیِ شاغل در بخش برون مرزی صدا و سیما، همچنین به آمریکایی‌ها گفته است که منزلش در استانبول نیز مورد سرقت قرار گرفته ولی تنها لپ تاپ وی دزدیده شده است.

بر اساس اسناد طبقه بندی شده در وزارت خارجه آمریکا، دیپلمات‌های آمریکایی اضافه کردند: با این حال با این خبرنگار به توافق رسیدیم که ارتباط خود را حفظ کنیم ولی توافق کردیم در نشست‌هایی که ممکن است افرادی از کنسول‌گری ایران نیز در آن حضور داشته باشند باهم تماس نگیریم.

دیپلمات‌های آمریکایی همچنین با هماهنگ کننده شورای بازرگانی ایران و ترکیه تماس گرفته و از وی می‌خواهند قبل از سفر به تهران برای برگزاری نشستی در این شهر، مقامات آمریکایی با اعضای این شورا دیداری داشته باشند.

هماهنگ کننده شورای بازرگانی ایران و ترکیه که از او به عنوان "منبع مهم اطلاعاتی از اواخر ٢٠٠٧" یاد می شود به دیپلمات‌های آمریکایی می‌گوید که دو عضو این شورا از سوی ایرانی ها بازخواست و بازجویی شده اند. موضوع بازخواست، "تماس‌های شورای بازرگانی ایران و ترکیه با کنسولگری آمریکا در استانبول" و "پرسش‌های آمریکایی‌ها درباره بازرگانی میان ایران و ترکیه" بود.

دیپلمات‌های آمریکایی اضافه کرده‌اند: به احتمال زیاد مقامات ایرانی به مقابله فیزیکی با منابع اطلاعاتی آمریکا به استانبول اقدام نخواهد کرد زیرا این موضوع به معنی عبور از خط قرمزهاست.

دیپلمات های آمریکایی گفته‌اند که تلاش می کنند منابع اطلاعاتی خود را حفظ و آنها را گسترش دهند.

در این اسناد به اظهارات "کیهان اوزدمیر" بازرگان اهل ترکیه و مدیر شرکت "پارس انفست" که دارای طرح‌های ساختمان سازی و سرمایه گذاری در زمینه انرژی در ایران است اشاره شده که می‌گوید: از طریق ارتباطات خود با مجموعه شهرداری تهران به این نکته پی بردم که قالیباف شهردار تهران خود را برای حضور جدی در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری آماده می‌کند. تصمیم وی برای شرکت نکردن در انتخابات قبلی ریاست‌جمهوری بر اساس یک تفاهم ضمنی بود که باقی ماندن او خارج از رقابت‌ها باعث می‌شود شرایط برای قالیباف به عنوان گزینه برتر در دوره بعدی فراهم شود.

این بازرگان ترک از دیپلمات‌های آمریکایی می‌خواهد با توجه به شرایط ایران به سرعت با تهران از در معامله وارد شوند.

در سند دیگری نیز یک منبع دانشگاهی به دیپلمات‌های آمریکایی می‌گوید که مصباح یزدی قدرت بیشتری از احمدی‌نژاد دارد و در موضوعاتی حکومتی نیز نقش مهمی را ایفا کرده و اولویت وی ماندن در سایه است.

گفتنی است پایگاه اینترنتی ویکی‌لیکس ٢٨ نوامبر (٧آذر) امسال، بیش از ۲۵۱ هزار سند محرمانه و طبقه بندی شده ایالات متحده را منتشر کرد که بر پایه این اسناد چند کشور عربی و از جمله عربستان سعودی از آمریکا خواسته‌ بودند به ایران حمله نظامی نماید.

رهبران کشورهای عربی، با گذشت پنج هفته از افشای مواردِ فوق، هیچ کدام از اسناد ادعایی در مورد نقل قول های خود را تکذیب نکرده اند.

رهبران و مقامات جمهوری اسلامی، انتشار این اسناد را "مشکوک" و در جهت تفرقه افکنی در منطقه ارزیابی کرده اند.

پنج روند مهم اقتصادایران در سال ٢٠١٠

January-01-11 5:47 PM

نیما رایین

جرس: گزارش حاضر نگاهی به روندهای مهم اقتصادایران در یک سال گذشته میلادی است .روندهایی که یک نمای کلی از آنچه در حوزه اقتصاد کشور رخ داد را نمایان می سازد؛ هم هدفمند سازی یارانه ها وهم تحریم واخم کردن دولتمردان ایرانی به تحریم کنندگان وهم اعتصاب ورکود در بازار وصنایع .در بررسی این روندها سعی شده است جزییات رعایت شود ولی حتما اتفاقات مهمی هم از قلم افتاده اند که در قالب روندهای کلی در نمی آمدند .مانند عدم تحویل خودروی مینیاتور به مردم پس از سه سال ،یا بدهی سنگین دولت به سازمان تامین اجتماعی که به 19میلیارد دلار رسیده است.می توان به لایحه برنامه پنجم هم اشاره کرد اما چون مهم ترین تحول اقتصادی کشور هدفمندسازی بود لایحه پنجم فاکتور گرفته شد .یا می توان به اختلاس صد میلیارد تومانی یک مدیر نفتی اشاره کر دکه در زمان انتخابات88 از روسای ستاد احمدی نژاد درایلام بوده است .به هر رو پنج روند مهم اقتصاد ایران در یکسال گذشته میلادی به شرح زیر است:

داستان کش دار هدفمند سازی

برای اولین بار روز اول دی ماه 88 بود که احمد توکلی خبر از تمدید شدن برنامه توسعه چهارم داد .علت این امر دیر ارائه شدن بودجه سنواتی کشور برای سال 89 و تداخل با بررسی برنامه توسعه پنجم بود .این موضع بعدا در مجلس رخ داد وبرای اولین بار یک برنامه توسعه در کشور بعلت دیر کرد دولت تمدید شد.گرچه دولت به این موضوع راضی نبود ودر بهمن ماه اعلام کرد که این برنامه تمدید نمی شود.واینها در حالی بود که در گزارشی که بعدا دیوان محاسبات منتشر کرد گفت: پای بندی دولت به برنامه چهارم بیشتر از 25درصد نبود وانحرافات آن 75 درصد ،در واقع سه چهارم برنامه اجرا نشده بود.

میانه دی ماه 88بود که صدای اعتراض دولت از بررسی مجلس بر سر لایحه هدفمند کردن یارانه ها بلند شد .درآن زمان این لایحه در کمیسیون ویژه در حال بررسی بود وتغییراتی نسبت به آنچه دولت داد، اعمال شده بود که یک مقام دولتي در12 دی ماه اعلام كرد اگر لايحه با همان ويژگي‌هايي كه در كميسيون ويژه به تصويب رسيده است، در جلسه علني مجلس هم به تصويب برسد، دولت لايحه يارانه‌ها را استرداد خواهد كرد. محمدرضا فرزين، سخنگوي طرح تحول اقتصادي دولت اين خبر را اعلام كرد و بيان داشت «متصل بودن لايحه يارانه‌ها به بودجه سالانه دليل اصلي نارضايتي دولت از مصوبه كميسيون ويژه مجلس است

پيش از اين هم محمود احمدي‌نژاد در 12آبان ماه ،در مجلس حاضر و خواستار تفكيك لايحه يارانه‌ها از بودجه سالانه شده بود وی در آن روز اعلام كرد: اگر شرط دولت تامين نشود، براي بازپس‌گيري لايحه يارانه‌ها اقدام خواهيم كرد

. آنچه از سوی فرزین به عنوان عامل نارضایتی دولت از مصوبه کمیسیون ویژه معرفی شده بود آن قسمت از ماده 15 این قانون بود که می‌گوید: «بودجه سازمان [هدفمند سازی یارانه‌ها] با لحاظ ماده 12 این قانون در بودجه کل کشور تصویب می‌گردد و سقف آن صرفا با پیشنهاد دولت و تصویب مجلس قابل تغییر است.» قبل از این هم محمود احمدی‌نژاد، در 12 آبان به طور ناگهانی به مجلس رفت و مجلس را به پس گرفتن لایحه یارانه‌ها تهدید کرد، وی گفته بود که «اگر اين لايحه به بودجه سالانه متصل بشود، اجرايي نيست و دولت لایحه را پس خواهد گرفت»

نهایت 13 دیماه دولت تقاضای استرداد را به مجلس ارائه کرد ومجلس نیز با آن مخالفت نمود. معاون پارلماني دولت با اشاره به عدم تامين نظر دولت در خصوص نحوه اجراي اين لايحه اعلام كرد از آنجا كه لايحه يارانه‌ها به بودجه سالانه متصل شده است، امكان اجرايي شدن اين لايحه وجود ندارد. اما نمايندگان مجلس با اين استدلال كه براي تهيه اين لايحه دست‌كم دو سال وقت صرف شده است و از آن مهم‌تر، پويايي اقتصاد كشور در گرو اجرايي شدن لايحه يارانه‌ها است، به درخواست دولت پاسخ منفي دادند.محمدرضا ميرتاج الديني، هم گفت كه نمايندگان مجلس(طرافداران دولت ) طرح دو فوريتي را براي تامين خواسته دولت در خصوص لايحه يارانه‌ها ارائه خواهند داد

ولی عاقبت این قهر دولت باعث آن شد که کمیسیون ویژه تغییراتی در لایحه به سود دولت دهد و درنهایت در 25 دی ماه شورای نگهبان لایحه مصوب شده مجلس را تایید کرد.

احمدی نژاد پس از تایید شورای نگهبان گفت که با وجود «پیچیده شدن» اجرای قانون هدفمندکردن یارانه ها، به دلیل تغییراتی که در لایحه اولیه ایجاد شده، دولت آن را با«قدرت» اجرا خواهد کرد و مدیران ارشد استانی باید خود را برای این کار آماده کنند.

مرکز پژوهش های مجلس حین بررسی لایحه هدفمند سازی یارانه ها، چشم اندازی از ایران سال 89در حوزه اجتماع وخانواده ارائه داد که در تضاد کامل با گفته های مسوولین دولتی بود؛ در این گزارش آمده است :« با اجراي هدفمند کردن يارانه ها هزينه خانوار شهري در سال اول اجرا حدود 102 درصد رشد خواهد داشت».

به گزارش سايتای خبری، بر اساس گفته هاي احمد توکلي، رئيس مرکز پژوهش هاي مجلس، چنانچه تورم ساختاري کشور را درنظر بگیریم، تورم سال 89 در صورت اجراي هدفمند کردن يارانه ها به 45 تا 75 درصد مي رسد. در همين حال هزينه متوسط خانوار شهري در پايان سال 87 بالغ بر حدود 890 هزار تومان برآورد شده که چنانچه اين رقم را معيار قرار دهيم هزينه يک خانوار شهري در پایان سال 88 با تورم ادعایی بانک مرکزی یعنی 15 درصد به يک ميليون و 23 هزارتومان خواهد رسيد.اما تضادهای هدفمندسازی یارانه ها باتصویبش پایان نیافت وچند روز بعد که دولت لایحه بودجه 89 را به مجلس ارائه داد اختلاف دولت ومجلس باز بالا گرفت چرا که علیرغم تصویب وتایید شورای نگهبان دولت باید20هزار میلیارد تومان از هدفمند سازی در سال اول درامد کسب می کرد ولی در لایحه دولت این رقم دوبرابر شده بود که خلاف مصوبه مجلس بود.

مصباحی مقدم رییس کمیسیون ویژه واز منتقدین اقتصادی دولت هم دراین خصوص گفت: "متاسفانه آقای احمدی نژاد حاضر نیست مسئولیت مشکلاتی که درمقام اجرای لوایح مختلف روی می دهد را به عنوان رییس جمهور به عهده بگیرد. درحالی که دولت باید مسئولیت پذیر باشد و اگر درجایی به خاطر ضعف برنامه ریزی دولت مشکلی پیش می آید مسئولیت آن را بپذیرد". ثروتی یک نماینده دیگر مجلس هم گفت:" اگر شرایط سیاسی اجازه می داد به خاطر بی نظمی های دولت وبحران آفرینی اقتصادی، سئوال از رییس جمهور را در دستور کار قرار می دادیم".ولی این مخالفت های مجلس هر وقت به مرز های حساس می رسید مجلس کوتاه می امد چنانچه در بررسی بودجه 89 هم رخ داد ویکی از عجیب ترین بودجه های کشور در سی سال بعد از انقلاب تصویب شد.بودجه ای که به تعبیر نادران بودجه 89، سازي است كه صداي آن چند سال ديگر در مي‌آيد. »

گویا بر طبق نظر دولت وتایید کمیسیون تلفیق قرار شده بود بخش مهمی از بودجه فرهنگی در اختیار دفتر رییس جمهور قرار گیرد و این یعنی مشایی. نادران پرسید چگونه كميسيون تلفيق چندين ميليارد رادر اختيار يك يا دو نفر كه سوابق آنها كاملاً مشخص ولي حاضر به پاسخگوي به مجلس نيستند، داد.

ثروتی نماینده مجلس هم در این خصوص پیش بینی کرد که بودجه 89 هشت میلیارد دلار کسری خواهد داشت وی در این خصوص گفت:«بودجه 89، آنگونه که دولت لایحه آن را به مجلس ارائه داده است، حداقل 8 هزار میلیارد، کسری خواهد داشت. این در حالی است که برخی ارقام در لایحه بودجه سال آتی غیرواقعی دیده شده است. مثلا افزایش بودجه عمرانی کشور از 28 هزار میلیارد به 34 هزار میلیارد تومان غیرواقعی است»

اما دولت از مصوبه مجلس راضی نشد واحمدی نژاد در ابتدای سال 89 در خواست این را کرد که در خصوص اختلافش بامجلس همه پرسی برگزار شود.این در خواست مانند خواست استرداد لایحه هدفمندسازی سریع رنگ باخت وپای بیت رهبری وجلسه سران در حضور رهبر به میان آمد که رهبر به مجلس امر کرد با دولت راه بیاید واین شد که دولت مختار شد هر وقت می خواهدهدفمند سازی را به اجرادر بیاورد. واین شد که دولت در روزهای پایانی آذرماه با نه ماه تاخیر ،این قانون را به اجرا در آورد .دولت چنان مختار شده بود وهست که در آزاد سازی قیمتها مصوبه مجلس رادر نظر نگرفت وشیب وصعود 5ساله قیمت ها را یک شبه انجام داد .گازوییل بیست برابر گران شد وبنزین هفت برابر .افزایش قیمت آب وبرق وگاز نیز همین داستان را دارد.این در حالی است که رییس دولت گفت سهم یارانه ای مردم که در حساب هایشان ریخته میشود "پول امام زمان"است ورهبر ایران هم آن را "هدیه نظام "برشمرد .

ورودسپاه به عرصه بانکداری ورکود بی سابقه دراقتصاد ایران

یکی از موضوعات مهم در دولت احمدی نژادوبه خصوص در یک سال گذشته، رشد نظامی ها در اقتصاد کشوربود.غیر از واگذاری پر ابهام مخابرات وشرکت صدرا در سال 88 به سپاه وچندین پروژه بزرگ ملی ،پای سپاه در تاسیس بانک هم باز شد . بانک انصار و بانک مهر که هر دو ازموسسات وابسته به سپاه هستند.بانک انصار در فرودین 89 بامجوز بانک مرکزی پا به عرصه بانکداری کشور گذاشت.وابسته کردن اقتصاد ایران به سپاه در حالی بود که مرکز پژوهش‌های مجلس در گزارشی، نگرانی شدید خود را از وضعیت رکودی اقتصاد سال 89 ابراز کردکه دور از واقعیت نیز نبود .

رکود و کسادی گسترده در سطح بازارهای کشور و کاهش حجم مبادلات مالی بازار، افزایش چک‌های برگشتی و کاهش تولیدات داخلی از جمله شواهدی است که نشان از رکودی بی‌سابقه در اقتصاد کشور دارد، تا آنجا که برخی از بازاری‌های باسابقه وضعیت امسال را بعد از اتمام جنگ تحمیلی و پذیرش قطعنامه 598 بی‌سابقه می‌دانند.

رکود بی سابقه در اقتصاد ایران وعدم رشد در حالی بود که فساد بسیارگسترده لایه های مختلف دولت را در برگرفت وتا حتی تا معاون اولی دولت نیز پیش رفت .چنانچه داستان حلقه فاطمی وپرونده مالی 800میلیارد تومانی محمدرضارحیمی از پاییز 88 توسط الیاس نادران مطرح شد وتاکنون نیز جریان دارد .انحرافات وتخلفات اجرایی نیز دراین دولت در حد نهایت دیده میشود آنگونه که دیوان محاسبات گزارش تفریغ بودجه 87 را دربهار امسال منتشر کرد .

با انتشار سومين گزارش ديوان محاسبات از عملكرد بودجه اي دولت احمدي نژاد، روشن شد دولت وی بیشترین میزان تخلف و انحراف از بودجه راداشته و760 میلیارد تومان را به خزانه کشور واریز نکرده است. اين گزارش عملكرد بودجه اي دولت در سال 87 است كه 72درصد انحراف از بودجه را نشان می دهد. پيش از اين در گزارش بودجه سال 86، 54درصد انحراف ثبت شده وبراي سال 85 نيز دو هزار مورد تخلف به ضبط رسيده بود.

به این ترتیب در واقع احمدی نژاد هيچ سال مالي را بدون تخلف پشت سر نگذاشته ولي اتفاقي هم از حيث نظارت وپاسخگويي برايش روي نداده است. در واقع كل حاكميت ايران با اين پرسش روبه رو است دولتي كه 72درصد نسبت به لايحه مصوب مجلس تخلف وانحراف از خود نشان مي دهد چقدر صلاحيت اداره امور را دارد

از تعطیلی عسلویه تا وارد کننده گاز شدن

این انحرافات در حالی رقم می خورد که از نظر رهبر ایران دولت احمدی نژاد پاک ترین وپرکارترین دولت است .این پر کاری در حالی بود که در طول یکسال گذشته روند کند شدن پروژه های ملی به خصوص در پارس جنوبی شدت بیشتر پیدا کرد .از این رو عقب ماندگی ایران از قطر در برداشت گاز از پارس جنوبی نمایان تر شد .به گفته سيد مهدي حسيني كه از مدیران ارشد وزارت نفت دولت خاتمی بوده و بسياری از قراردادهای نفتي با امضاي او بسته شده است. قطر 11سال زودتر از ایران برداشت از اين ميدان را آغاز كرده اما تحريم هاي سنگيني كه در طول پنج سال گذشته بر صنعت نفت ايران تحمیل شده و بهره مندی از تكنولوژي روزآمد و سرمايه گذاري خارجي در كشور را مختل کرده، به بحران مدیریت در حوزه انرژی دامن زده است. گزارش قائم مقام اسبق مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران از عمق فاجعه اقتصادی در حوزه نفت و انرژی پرده بر می دارد.این مسایل در حالی بود که در زمستان 88 دولت دو قرارداد واردات گاز با ترکمنستان وآذربایجان امضا کرد .تاکشوری که صاحب دومین منبع منابع گازی جهان است، به یکی از بزرگ ترین واردکنندگان این ماده حیاتی تبدیل شود. آن هم درحالی که بر اساس آمار منابع معتبر، ایران بادارابودن 16 درصد گاز جهان، صاحب دومین منابع گازی بعد از روسیه و چهارمین تولید کننده گاز در جهان است. این در حالی بود که در پایان خرداد ماه باامضای قرار داد 5فاز پارس جنوبی باشرکتهای داخلی من جمله خاتم الانبیا نفتی ها مدعی شدند که می خواهند35ماهه کل فازهای برجامانده پارس جنوبی راتوسعه دهند که از این اقدام خود به نام "انقلاب نفتی"یاد کردند .این انقلاب در حالی بود که پروژه های میلیارد دلاری به شرکت هایی تازه تاسیس باسرمایه های صد هزار تومانی واگذار شد.همان روزها رخداد دیگری سپاه وصنعت نفت ایران را به طنز ومضحکه کشاند .در حالیکه براثر انفجاردکل حفاری در نفت شهر 38روز این میدان نفتی در آتش می سوخت وهیچ اقدامی از سوی سپاه برای مهار این آتش گرفتگی انجام نشد ولی فرمانده قرار گاه خاتم در خصوص مهار آتش گرفتگی چاه نفت در آبهای خلیج مکزیک اعلام آمادگی کرد.رستم قاسمی هدف خود ازاین پیشنهاد را کمک به حفظ محیط زیست برشمرد.وضعیت خودکفایی بنزین هم به این وضعیت دچار شد .با بالاگرفتن موج تحریم ها علیه فروش بنزین به ایران دولت درپی آن شد که با تغییر وتوقف خطوط تولید مواد پتروشیمی بنزین تولید کند.بنزینی که به گفته یک نماینده مجلس سرطانزا است وبه قیمت تعطیلی شش مجتمع پتروشیمی کشورصورت گرفت .جالبتر آنجابود که یک نماینده بعد از شروع خودکفایی در شهریور ماه فاش ساخت علیرغم تبلیغات دولتی ها واردات بنزین کماکان ادامه دارد ومتوقف نشده است .وصدالبته که مساله "بنزین خودکفایی"خیلی حاد شد که تهران درغبار شدید سرب وآلودگی فرو رفت وگفته وشنیده شد که علت این موضوع آلودگی شدید بنزین های خودکفایی است .

اعتصاب بازار ورکود صنایع

از دیگر تحولات مهم یک سال اخیر اعتصابات بازار بود .اعتصابی که به شکل گسترده از میانه تیر شروع شد وتا ده روز ادامه داشت وبا توافقی بین اصناف و وزارت بازرگانی بر مالیات ارزش افزوده پایان گرفت .اما طلافروش ها اعتصاب را در ماههای بعد دوباره ادامه دادند .

روزنامه کیهان در مقاله ای در این مورد نوشت: "بازاریان با وجود برخورداری کمترین مالیات را نیز پرداخته‌اند. ۶/۲ تا ۷/۲ میلیون واحد صنفی در کشور وجود دارد که سرانه‌ی مالیات هر واحد صنفی به طور میانگین ۷۰۰ هزار تومان است. این رقم برای بسیاری از واحدهای صنفی کمتر از فروش یا درآمد یک روز آنهاست."

در تحولی مشابه این موضوع ،گرفتار شدن صنایع کشور در چاله یا چاه رکود بود .به گزارش روزنامه دنیای اقتصاد در مرداد ماه «ایران خودرو بزرگترین شرکت خودروسازی ایران از مدتها پیش شرایط دشواری را تجربه می‌کند. بدهی هنگفت این شرکت خودروسازی اکنون به مرحله‌ای رسیده که برنامه فروش بخشی از اموال این شرکت در دستور کار قرار گرفته است. بدهی این شرکت بزرگ که همواره در ردیف سودآور‌ترین شرکت‌های ایرانی قرار داشت، به حدی رسیده که امکان ادامه حیات آن را به مخاطره انداخته است.ایران خودرو برای اولین بار بعد از ۴۵ سال نه تنها سودی نکرده بلکه گزارش‌ها نشان می‌دهد که این شرکت زیان داده و گفته می‌شود که این شرکت سودی برای پرداخت به سهامداران خود نخواهد داشت

ومشکل، فقط مختص شرکت ایران خودرو نبود ،چرا که به گزارش روزنامه پول: " شرکت ایرالکو که تقریبا نیمی از تولید آلومینیوم ایران را بر عهده دارد، مشکل مشابهی دارد و وضعیت مالی این شرکت به شدت بحرانی است. برخی برآوردها نشان می‌دهد که شرکت ایرالکو در سال جاری بیشتر از ۱۱۰ میلیارد تومان زیان خواهد داد. هزینه‌های بالای تولید، یکی از مشکلات اصلی تولید آلومینیوم در ایران است و بعد از بحران جهانی و کاهش قیمت محصولات فلزی از جمله آلومینیوم، دشواری‌های این شرکت چند برابر شده است. این شرکت که سه سال پیش به بخش خصوصی واگذار شد، در دو سال گذشته برای هر سهم ۳۰۰ و ۴۰۰ تومان سود در نظر گرفته بود اما اکنون این شرکت نه تنها سودی ندارد بلکه زیانش در هر سهم به بیشتر از ۳۴۰ تومان رسیده است."

در تحولي ديگر بنا بر گزارش سايت آفتاب «صنایع در سال‌های اخیر با مشکلات زیادی نظیر عدم نقدینگی، ‌افزایش مالیات بر ارزش افزوده و … مواجه بوده‌اند اما هیچ یک از مسائل فوق به اندازه قطعی برق به عنوان مهمترین منبع تولید انرژی برای سرپا بودن صنایع مهم و کلیدی نیست. با گرم شدن هوا و افزایش مصرف انرژی در بخش خانگی و به‌ویژه افزایش مصرف برق، وزرات صنایع تصیم به اتخاذ تدابیری نظیر قطعی موقت و ساعتی برق صنایع گرفت که در این میان به دلیل وجود برخی کاستی‌ها در تصمیم‌گیری و نیز اجرا و اطلاع‌رسانی به صنایع با کوتاهی‌های به‌وجود آمده صنایع استان تهران به‌ویژه شهرک‌های صنعتی جنوب، ‌شرق و غرب استان تهران خسارات میلیاردی ناشی از قطعی برق را تجربه کردند. وبسياري از واحدهاي صنعتي هم اكنون با نيمي از ظرفيت خود يا حتي كمتر مشغول به كارند

نتایج اخم به فرانسه وسیلی به کره

با تصویب دور چهارم تحریم ها ،فشار های تحریم واقتصادی بر ایران وصنایع کشور کمر شکن شد.در سیکلی که از تابستان شروع شد شرکت های مختلف صنعتی از نفتی گرفته مانند شل ورپسول تا شرکت کره ای کیا موتورز وتویوتا ایران را تحریم کردند. در این میان تحریم کیاموتورز درحالی رخ داد که این شرکت کره ای پشتیبان فنی پر تیراژ ترین خودروی کشور یعنی پراید است .

اهمیت تحریم کیا موتورز آنجاست که 40درصد اتوموبیل های تردد کننده در ایران ـ پراید ـ از محصولات این شرکت است که خط تولیدش به ایران واگذار شده.

تحریم ایران توسط این شرکت در حالی است که در سالهای گذشته روابط خوبی با این خودرو ساز برقرار وبازار انحصاری خودروی ایران به روی این خودرو ساز کره ای باز شده بود؛ ولی این شرکت نیز در راستای اقدامات دولت کره جنوبی در تحریم ایران به این تحریم ها پیوست.حدود یک هفته پس از وضع تحریم‌های تازه از سوی کره جنوبی علیه ایران، شرکت خودرو سازی کیاموتورز متعلق به این کشور اعلام کرد یک ماه است که صادرات خود به ایران را به حالت تعلیق در آورده است.

به گزارش بی بی سی وبه نقل از خبرگزاری فرانسه "شرکت کیاموتورز که به ارسال خودرو، قطعات مجزا و قطعات یدکی خودرو به ایران می‌پرداخت و در ایران بیشتر با خودروی پراید شناخته شده است، روز سه‌شنبه، ۲۳ شهریور، اعلام کرد که از یک ماه پیش و پیش از وضع تحریم‌ها از سوی سئول علیه ایران، صادراتش به ایران را متوقف کرده است."

این شرکت در راستای اقدامات دولت کره جنوبی در تحریم ایران به این تحریم ها پیوست.درست حدود یک هفته پس از وضع تحریم‌های (اواخر شهریور ماه) تازه از سوی کره جنوبی علیه ایران.واین مورد در حالی بود که مانند موارد مشابه این چنینی رسانه های دولتی از قبل پیش بینی می کردند که به خاطر نیاز آن کشور به کشور پر اهمیتی مثل ایران تحریمی صورت نخواهد گرفت واین حرفها در حد شعار است اما تحریم کره جنوبی ومهم ترین شرکت هایش علیه ایران هم رخ داد .مانند تحریمی که برزیل علیرغم روابط نزدیک باتهران دست به آن زد .

بعد از موج این تحریم های پی در پی سایت اصولگرای خبر آن لاین در گزارشی نوشت: "ابتدا بنز، در ادامه بی ام دبلیو و اکنون تویوتا داعیه قطع همکاری با ایران را سر داده اند، صحبت هایی نیز از ابهام در همکاری هیوندا شنیده شده، اما ادامه چنین روندی به کجا خواهد انجامید؟ موضوع جدی تر از آن است که بخواهیم از کنار آن ساده گذر کنیم. هرچند شکی نیست که این اقدام تویوتا یک اقدام کاملا غیر اخلاقی و غیرعرف در روابط بین الملل است، ولی باید چشمان خود را بازکنیم حتی اگر تنها کشور ژاپن را از سبد خودروسازان داخلی و واردکنندگان حذف کنیم، جدای از ضرر هنگفت واردکنندگان خودروسازان داخلی نظیر ایران خودرو، پارس خودرو، گروه بهمن و امثالهم نیز با مشکل جدی مواجه خواهند شد، بخصوص این ضرر برای پارس خودرو و بهمن وسایپا نیز جدی تر خواهد بود."

بعد از مدتی هم شرکت پژوی فرانسه نیز به این موج پیوست که رحیمی در اظهار نظری تاریخی گفت :« اگر فقط یک اخم در پاسخ به تحریم اروپایی‌ها کنیم بخشی از صنعت فرانسه فرو می ریزد. مثلا اگر وزیر صنایع ما تصمیم بگیرد واردات قطعات خودرو پژو از فرانسه را لغو کند 2.5 میلیارد واردات ما پایین می‌آید بنابراین در فرانسه چه اتفاقی می افتد؟ به باور بنده صنعت خودرو فرانسه فرو می ریزد»

رحیمی که پیش از این، هنگام اعمال تحریم کره جنوبی علیه ایران گفته بود "باید به کره سیلی محکمی بزنیم" در ادامه سخنان خود یادآور شد: "رشد بیکاری در اروپا آنها را وادار کرد مثلادر فرانسه سن بازنشستگی را بالا ببرند که این درست برخلاف ایران است در حالی که ما پذیرفتیم کارمندان 5 سال زودتر از موعد مقرر خود را بازنشسته کنند و دولت پذیرفت هزینه بازنشستگی را پرداخت کند و این موضوع در این کشور اروپایی بیکاری به وجود آورد ودر ایران یک میلیون و 100 هزار شغل اضافه شد."

این گفته ها در حالی بود که طبق آماری که سایت شرکت پژو منتشر کرد،صادرات این شرکت به ایران تنها وتنها یک درصد از فروش این شرکت را در بر می گرفت که از نظر مدیران پژو ضرر این موضع خیلی کمتراز ضرری است که پژو در بحران مالی جهانی دچار آن شد ولی از پا نیافتاد و ورشکست نشد .

سخنگوی شورای نگهبان: سوابق و اقدامات افراد در بررسی‌ صلاحیت‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد

January-01-11 5:22 PM

جرس: سخنگویشورای نگهبان در مورد اینکه آیا اظهارنظرها و اقدامات افراد تاثیری در تایید یا ردصلاحیت آن‌ها برای نامزدی در انتخابات دارد، گفت: اقدامات خلافی كه افراد مرتكب می‌شوند در زمان بررسی صلاحیت‌ها در نظر گرفته می‌شود، اما اظهارنظر كارشناسیتاثیر ندارد.

به گزارش ایسنا، عباسعلی كدخدایی در نشست خبری صبح روز گذشته خود با اصحاب رسانه، با اشاره به ایرادات شورای نگهبان پیرامون لایحه‌ مجازات اسلامی، گفت شورای نگهبان ١٧٨ ایراد به لایحه‌ مجازات اسلامی گرفته كه عمده‌ آن‌ها ایرادات شرعی است، البته ایرادات قانونی نیز وجود دارد. هم‌چنین برخی ابهامات نیز در آن به چشم می‌خورد.

تمام سوابق و اقدامات افراد در بررسی‌ صلاحیت‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد

خبرنگاری با بیان این‌كه احمد جنتی اعلام كرده تا زمانی كه وی در شورای نگهبان حضور دارد یكی از اطرافیان رییس‌جمهور در صورت كاندیدا شدن تایید صلاحیت نخواهد شد، خواستار ارزیابی كدخدایی شد كه وی پاسخ داد: موضع رسمی شورای نگهبان این است تا زمانی كه ثبت‌نام صورت نگیرد، اظهارنظر نمی‌كنیم و طبعا تمام سوابق و اقدامات افراد در بررسی‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد.

كدخدایی درباره برخی اظهارنظرها در مورد تایید یا ردصلاحیت برخی چهره‌ها نیز گفت: مصلحت‌سنجی این‌كه چه كسی صحبت كند یا خیر با بنده نیست و نمی‌توانم بگویم كه چه كسی این كار را انجام دهد یا ندهد. اما ما در شورای نگهبان در زمان ثبت‌نام افراد و زمان قانونی برای بررسی صلاحیت‌ها، اعلام نظر می‌كنیم.

پاسخ شورای نگهبان درباره لایحه‌ برنامه پنجم به مجلس ارسال شد

وی با اشاره به لایحه‌ برنامه پنجم و با بیان این‌كه "پاسخ رسمی شورای نگهبان دراین مورد، پایان ساعات اداری روز چهارشنبه به مجلس ارسال شد" گفت: این لایحه بسیار مفصل بوده و دارای بیش از دویست ماده است كه علاوه بر بررسی در مجلس، مدت‌ها نیز در دولت مورد بررسی قرار گرفت. ما نیز تلاش كردیم از زمانی كه مجلس وارد رسیدگی شد، بررسی‌های غیررسمی خود را آغاز كنیم و در سه نوبت بررسی‌های غیررسمی ما برای مجلس شورای اسلامی ارسال شد.

باید منتظر دستور رهبری در مورد نظر كارگروه رفع اختلاف دولت و مجلس بود

خبرنگار دیگری با بیان این‌كه اظهارنظرهای شما درخصوص كارگروه رفع اختلاف دولت و مجلس در میان برخی موجب بیان انتقاداتی شده، خواستار ارزیابی كدخدایی شد كه وی با تاكید بر این‌كه "اظهارنظر نكردم بلكه گزارش دادم" گفت: در آن نشست خبری نامه‌ احمد جنتی را كه پس از جمع‌بندی خدمت رهبری تقدیم شد، گزارش دادم. اظهارنظری نكردم و نمی‌كنم. باید منتظر دستور رهبری در این خصوص بود.

وی یادآور شد: البته هر فرد یا افرادی می‌توانند اظهارنظر كنند. اصل اظهارنظر مجلس و دولت اشكالی نداشت، ولی فكر می‌كنم دوستان مجلسی در اظهارنظر كمی عجله كردند؛ زیرا در جلسه حضور داشتند و از مفاد آن آگاه بودند. آن‌چه ما نیز اعلام كردیم نگفتیم كه نظر مجلس شورای اسلامی است بلكه اعلام كردیم كه در این كارگروه، جمعی از نمایندگان مجلس، نمایندگان دولت و برخی كارشناسان حضور دارند.

وی گفت: نمایندگان مجلسی كه عجولانه اعلام نظر كردند می‌توانستند زودتر به ما اظهارنظر كنند. نامه از سوی شورای نگهبان در تاریخ ٢٠ آبان‌ماه خدمت رهبری ارسال شد اما چند روز بعد نامه نمایندگان به دست ما رسید. آن هم در پی این بود كه یكی از نمایندگان مجلس از من سوال كرد و من گفتم كه قرار است شورای نگهبان نظر خود را خدمت رهبری اعلام كند.

تركیب تعیین شده برای بانك مركزی از سوی بانك مركزی غیرحاكمیتی بود

وی پس از تشریح ایرادات شورای نگهبان به برنامه‌ لایحه پنجم، در پاسخ به سوالی مبنی بر این‌كه ایراد شورای نگهبان به تركیب اعضای بانك مركزی به طور شفاف چیست؟ گفت: با توجه به این‌كه بانك مركزی از نهادهای حاكمیتی به شمار می‌رود عضویت افرادی غیر از افرادی كه در قوای سه‌گانه حضور دارند (از جمله اقتصاددانان)، مغایر اصل ۴۴ قانون اساسی شناخته شد.

خبرنگار دیگری سوال خود را چنین مطرح كرد كه آیا اكنون مشخص شده كه تعیین رییس بانك مركزی بر عهده مجمع عمومی است یا رییس‌جمهور؟ كه كدخدایی در پاسخ گفت: این مباحث از جمله مباحث مصلحت‌سنجی است كه باید در قانون بیاید. ایراد شورای نگهبان این بود كه با توجه به تركیب و وظایفی كه بر عهده دارد، حضور افرادی غیر از افرادی كه در قوای سه‌گانه حضور دارند مغایر با اصل ۴۴قانون اساسی است.

سخنگوی شورای نگهبان در پاسخ به این سوال كه آیا ایراد شما درباره حذف رییس‌جمهور از تركیب اعضای بانك مركزی نبود؟ گفت: شورای نگهبان نسبت به حذف افراد بحثی به صورت رسمی نداشته است. تركیبی كه در این شوراها یا مجامع به چشم می‌خورد با توجه به وظایف آن‌ها مورد توجه واقع می‌شود. به همین دلیل تركیبی كه برای بانك مركزی در نظر گرفته شده، تركیبی غیرحاكمیتی بود كه ما آن را مغایر قانون اعلام كردیم.

به گزارش ایسنا، كدخدایی در پاسخ به این سوال كه اگر اقتصاددانان از این تركیب حذف شوند ایراد شورای نگهبان برطرف می‌شود؟ گفت: احتمال دارد.

گفتنی است شورای نگهبان چندی پیش با رد مصوبه مجلس در مورد ترکیب بانک مرکزی، آنرا مغایر قانون اساسی اعلام کرد.

مجلس شورای اسلامی در بررسی برنامه پنجم توسعه، پیشنهاد محمدرضا باهنر و علی‌اصغر گرانمایه‌پور را جایگزین مصوبه كمیسیون تلفیق كرده بود تا از این پس، مجمع عمومی بانك مركزی از ١١ عضو متشكل از وزیر اقتصاد و دارایی، معاون برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رییس‌جمهور، دادستان كل كشور، رییس اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران و هفت نفر از اقتصاددانان با حداقل ١۵ سال سابقه و تخصص فعالیت پولی و بانكی انتخاب شوند و این درحالیست كه این اعضا تاكنون ۵ نفر بودند.

بر اساس تصمیم نمایندگان مجلس شورای اسلامی در دوره اول، هفت نفر اقتصاددان را رییس‌جمهور به مجلس معرفی و آنان با رای اكثریت مجلس انتخاب می‌كرد و رییس‌جمهور تنها می‌توانست یك نفر از هفت اقتصاددان را با رای اعتماد مجلس تغییر دهد و اعضای مجمع عمومی از بین خود فردی را به عنوان رییس مجمع انتخاب كنند.

این مصوبۀ مجلس که سپس توسط شورای نگهبان به نفع دولت بازگردانده شد، اوایل پاییز امسال مورد مخالفت دولت و حامیان رئیس دولت قرار گرفته بود.

رییس صدا و سیما: بسیجیان مجبور شدند چوب و باتوم دست بگیرند

January-01-11 5:05 PM

جرس: رییس سازمان صداوسیما با بیان اینکه " آنتن امروز در خدمت آثار بسیجی است"، اظهار عقیده کرد "توقعم از بخش برنامه‌های بسیج خیلی زیاد است و علی‌رغم همه تلاش‌هایی كه از ابتدا تا الان صورت گرفته آن‌طور كه من توقع دارم خروجی‌های تولید بسیج نتوانسته وقتی روی آنتن می‌رود به قول ما بتركاند."

سردار ضرغامی با اعتراف به اِعمال خشونت و ضرب و شتم مردم توسط بسیجیان در جریان حوادث بعد از انتخابات، همچنین گفت "بسیجی‌ها در زمان فتنه با تمام هستی خود به صحنه آمدند و برای حفظ انقلاب تلاش كردند و حتی مجبور شدند باتوم و چوب به دست بگیرند و كوچه به كوچه مقابله كنند اما رسانه‌های خارجی با تبلیغات سنگین سعی دارند بسیج را ضدمردم نشان دهند. "

به گزارش فارس، سردار عزت الله ضرغامی، روز شنبه ١١ دی ماه ٨٩، در جریان مراسم تودیع و معارفه رئیس بسیج رسانه ملی که با حضور سردار نقدی فرمانده کل بسیج، سردار ظفرقندی، موسوی مقدم، مهدی فرجی، علی‌اصغر جعفری، مجید رجبی معمار و جمعی از مدیران صدا و سیما در سالن اصحاب الحسین صداوسیما برگزار شد، با مزاح اینکه "یوم‌الله اول ژانویه را تبریك می‌گویم"، ادعا کرد "بزرگان انقلاب كه از صحابه امام هستند لغزیدند و به گل فرو رفتند و هنوز هم نفهمیدند چه شد اما بسیجی‌ها بصیرت داشتند و در دوره فتنه حتی یك بسیجی منحرف نشد و یك پایگاه در اختیار فتنه‌گران قرار نگرفت."

ضرغامی ادامه داد "بدون اغراق بهترین بچه‌های ما بچه‌های بسیجی در همه بخش‌ها هستند و اگر كل سازمان صدا و سیما را بسیجی بگویم به عنوان مأموریت‌های مكتبی در یك معنا عزیزانی هستند كه هم رسماً بسیجی هستند و هم از لحاظ كمی استعداد قابل توجهی دارند كه برای ما بسیار ارزشمندند. "

رئیس انتصابی رسانه ملی در ادامه سخنان خود اظهار عقیده کرد "بسیج در سازمان مولد است و خود بسیج قابلیـت‌های تولید فراوانی دارد و من توقعم از این بخش خیلی زیاد است و علی‌رغم همه تلاش‌هایی كه از ابتدا تا الان صورت گرفته آن‌طور كه من توقع دارم خروجی‌های تولید بسیج نتوانسته وقتی روی آنتن می‌رود به قول ما بتركاند و حتی برنامه ده دقیقه‌ای روی آنتن برود و تا مدتها ورد زبان باشد. "

در حالیکه طی ماههای اخیر شبکه های مختلف صدا و سیمای جمهوری اسلامی، هزینه و زمان زیادی را صرف برنامه های خاصِ حامیان حکومت و موارد مورد اشارۀ رئیس آن سازمان کرده اند، وی از محدودیت‌هایی موجود در پخش برنامه‌ها گله کرد و مدعی شد "وقتی یك بسیجی در زمان فتنه شهید می‌شود نمی‌توانیم آنطور كه باید برایش بزرگداشت بگیریم. آن هم آنطور كه دوست داریم و به خاطر پیچیدگی‌هایی كه فتنه دارد نمی‌ توانیم بزرگداشت بسیار بزرگی بگیریم بسیجی‌ها در زمان فتنه با تمام هستی خود به صحنه آمدند و برای حفظ انقلاب تلاش كردند. حتی مجبور شدند باتوم و چوب به دست بگیرند و كوچه به كوچه مقابله كنند اما رسانه‌های خارجی با تبلیغات سنگین سعی دارند بسیج را ضدمردم نشان دهند. "

وی ادامه داد: در چنین شرایطی بچه‌های بسیج كه همه جوان و با احساسات هستند چقدر می‌توانند تحمل كنند؟ بزرگان انقلاب كه از صحابه امام خمینی هستند لغزیدند و به گل فرو رفتند و هنوز هم نفهمیدند چه شد اما بسیجی‌ها بصیرت داشتند و در دوره فتنه حتی یك بسیجی منحرف نشد و یك پایگاه در اختیار فتنه‌گران قرار نگرفت.

ضرغامی ادعا کرد "پس از فتنه تصمیم گرفتیم چهره بسیج را در جامعه بازسازی كنیم وظیفه بسیج مقابله با دشمنان بزرگ انقلاب است. اما اصل این است كه تولیداتی با روحیات بسیجی ساخته شود. تمام حساسیت من روی آنتن است و اول، وسط و آخر به این فكر می‌كنم كه چه چیزی روی آنتن می‌رود. "

رئیس رسانه ملی عنوان داشت:‌ ظرفیت‌های بسیج را شناسایی كنیم و آن را روی انیمیشن متمركز كنیم تا بهترین تولیدات را برای كودكان و نوجوانان داشته باشیم اعتبارات در این زمینه كم نیست گروه‌های بسیج بسیار خوبی هم داریم كه باید شناسایی شوند و آنتن امروز در خدمت آثار بسیجی است.

در پایان این مراسم، حكم مسئولیت جعفری (فرمانده جدید بسیج صدا و سیما) به همراه هدایایی توسط رییس رسانه ملی اهداء شد و مهدی فرجی رییس پیشین بسیج سازمان صداوسیما لوح قدردانی و هدایای خود را از سردار نقدی (فرمانده کل بسیج) دریافت كرد.

بلوغ دروغ!

January-01-11 4:50 PM

حسن یوسفی اشکوری

به نظر می رسد مقامات روی دست هم بلند شده و هر کدام می کوشد در ادعاهای دروغ، گوی سبقت را از دیگری برباید

چندی پیش در همین ستون جرس مقاله ای منتشر کردم تحت عنوان «انحطاط و سقوط». در آن گفته نوشته بودم که در بخش پایانی دولت­ها و سلسله­های حکومتی تاریخ، نشانه­های انحطاط آشکار می شود و از نشانه­های انحطاطا رواج و چیرگی ریا و دروغ و فریب و تملق و گزافه گویی و غلو بسیار در حق بزرگان و فرمانروایان و حاکمان است. این نشانه­ها هرچه بیشتر می­شود، فروپاشی و سقوط نیز نزدیک تر می­گردد. در آن نوشته نمونه­هایی از مداحی و تملق و گزافه گویی در باره رهبر نظام ولایی کنونی و نیز نمونه­هایی از دروغ­های آشکار رئیس دولت و برخی دیگر از مقامات مشهور فعلی کشور ذکر کرده بودم. اما گویا این دروغ گویی­ها پایان ندارد و هر روز بیش از گذشته و آشکارتر از پیش و بزرگ تر از همه وقت دروغ گفته می­شود و حتی به نظر می­رسد که مقامات روی دست هم بلند شده و هر کدام می­کوشد در ادعاهای دروغ گوی سبقت را از دیگری برباید.

اخیرا جناب شیخ حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، در جمع روحانیون حوزه علمیه قم سخنانی گفته اند که یکی از مصادیق این دروغ­های بزرگ و به اصطلاح شاخدار است و می­توان آن را «بلوغ دروغ» نامید. ایشان فرموده اند: « از منزل یکی از سران رده اول فتنه – علیرضا بهشتی – که در واقع اتاق فکر آنان بود، جزوه بسیار تکان دهنده­ای بدست آمد که در آن طرح براندازی دین در ایران، پیش از انتخابات تا کنون ترسیم شده بود . . . سران فتنه در این طرح می­خواستند از حوزه های علمیه، مراجع و شخصیت­های علمی به عنوان ابزار برای رسیدن به اهدافشان استفاده کنند». بعد افزوده اند که ادبیات جزوه به ادبیات حزب توده می­ماند و «پس از کارشناسی متخصصان وزارت اطلاعات این مطلب ثابت شد». (ایلنا – گویا- 10 دی 89)

راستی آدمی در می­ماند که چگونه یک مسئول بلند پایه حکومتی و مقام اول امنیتی و آن هم در لباس «مقدس» روحانی و آن هم در «حرم اهل بیت» و حوزه علمیه قم و در برابر انبوه دینداران و روحانیان می­تواند چنین بی­پروا دروغی به این بزرگی و آشکار بگوید و نه از خداوند و چشم بینای او پروا کند و نه از قیامت و حسابرسی اعمال بیم داشته باشد و نه از فهم و درک ولو اندک مخاطبانش در آن محفل و بیرون از آن بترسد؟! البته در فضای حاکم کنونی، که چنین بی­پروایی­ها از فرط تکرار عادی شده و طبیعی می­نماید، تا حدودی هم قابل فهم و درک خواهد بود. ظاهرا در اندیشه و باور آقایان خدا و آخرت و قیامت که نسیه است و حداقل پیامد فوری و آنی ندارد و در مملکت قانون و دادرسی هم که حاکم نیست تا از شکایت شاکیان و آسیب دیدگان و رسیدگی آن بیمی وجود داشته باشد. تا کنون شکایت چند شاکی خصوصی منتقد حاکمیت در دستگاه قضایی رسیدگی شده است که شکایت دکتر عیرضا بهشتی دومی باشد؟ در دوران پیش از انقلاب، که در توهم اتوپیای حکومت اسلامی بودیم، می اندیشیدیم که که اگر در نظام­های معمولی بشری عامل بیرونی قانون بازدارنده خلاف­ها و جرائم است، در نظام دینی، ایمان به عنوان عامل درونی و آگاهانه و اختیاری عمل می­کند و از این رو هم قانون جدی تر و مؤثرتر عمل می­کند و هم مردمان به طور طبیعی و بدون نیاز به قانون و گزمه و مجازات و زندان از خلاف­ها و ارتکاب جرائم خودداری می­کنند. حال چه باید گفت؟ آیا آن فکر غلط بود یا این حاکمان به چنان فکری باور ندارند و به هردلیل بر آن نیستند که به لوازم ایمان و ارزش­های دینی ملتزم باشند؟ اکنون ظاهرا ماجرا بر عکس است. هرکس بی دین­تر و یا حداقل در دینداری بی ادعاتر، اخلاقی تر و قانون گرا تر و به عدالت نزدیکتر.

گرچه دروغ برای اهد اف خاص و برای اثرگذاری بر جامعه و افکار عمومی و حداقل قشری خاص ساخته و پرداخته می­شود اما در عین حال در چنین مواردی لازم است حداقل هوشمندی به کار گرفته شود تا مشت دروغگو به سادگی باز نشود و اثبات بی­پایه بودن ادعاهای کذب به راحتی ممکن نباشد. اما در دولت مهرورز امام زمانی مسئولان چندان دست خود را در جعل و دروغ باز می­بینند که نیازی به چنین تدبیر و هوشمندی نمی­بیننند و حداقل این است که به لوازم گفته­ها و ادعاهای خود توجه نمی کنند. احتمال نمی­دهند که ممکن است در میان مخاطبانشان کسانی پیدا شوند که از درک و هوش متوسطی برخوردار باشند. گرچه افاضات جناب مصلحی نیازی به بحث و فحص ندارد اما در اینجا به طرح چند نکته و پرسش می­پردازم.

1 – نکته­ای که پیش از هر چیز به نظر می رسد طرح این پرسش است که: «براندازی دین در ایران» به چه معناست؟ چگونه می­توان یک دین ریشه دار با دهها میلیون پیرو در محدودة جغرافیایی یک سرزمین گسترده را برانداخت؟ تا کنون در طول تاریخ چند بار اتفاق افتاده که چند نفری در اتاقی بنشینند و طرح براندازی یک دین را آماده و بعد طی یک و یا چند سال اجرا کنند؟ اصولا دین یک مفهوم کاملا ذهنی و انتزاعی است و از این رو برانداختنی نیست. برافتادن و یا جا افتادن یک دین در جایی و مکانی تابعی از بودن و یا نبودن پیروان آن دین است، تا زمانی که دینی و فکری پیروان ومؤمنانی دارد، خواهد بود و خواهد ماند. در این صورت، معنای سخن جناب وزیر این است که علیرضا بهشتی و چند نفر «سران فتنه» البته با یک لشکر حداکثر چند هزار نفره می­خواستند در طول یکی – دو سال پیروان دین اسلام را از ایران براندازند! مراد آقای مصلحی این است؟! اگر مراد این است که در عمل ناممکن و محال است و هیچ آدم عاقلی هوس محال نمی­کند و اگر منظور خود دین است که گفتم دعوی لغو و پوچی است و به لحاظ مفهومی بی اساس و مهمل است. آیا مدعی هنگام ادای این کلمات به معنا و مفهوم آن توجه داشته است؟

2 – پرسش مهم دیگر این است که کسانی چون بهشتی، موسوی، خاتمی، کروبی و صدها تن دیگر که آقایان آنها را کارگزاران و «سران فتنه» می­خوانند، هنوز مسلمانند و می­خواهند اسلام را در ایران براندازند و یا دیگر به ارتداد گراییده و از ربقه اسلام خارج شده­اند؟ اگر مسلمانند و می­خواهند اسلام را در ایران براندازند، چرا و به چه دلیل و انگیزه­ای؟ مگر ممکن است کسی مسلمان باشد و به تمام مبانی و الزمات دینداری ملتزم باشد اما برای نابودی دین نقشه بکشد و اقدام کند؟ اگر اینان مرتد شده و از اسلام خارج شده اند، به چه دلیل و سندی؟ کدام کودک خفته در گهواره­ای و یا ابلهی در ایران و جهان است که قبول کند خاتمی و موسوی و کروبی از اسلام برگشته و مثلا بی دین شده­اند؟ آیا همان مخاطبان جناب مصلحی پذیرفته اند که این شخصیت­های روحانی و غیر روحانی شناخته شده نامسلمانند؟ خوارج هم در تکفیر چنین بی­پروا نبودند! افزون بر آن ایشان باید توضیح دهد که این افراد چرا و به چه دلیل و انگیزه­ای می­خواستند دین را از ایران براندازند؟ مگر اینان از دین بدی دیده اند که باید برای برانداختن آن تلاش کنند؟ بالاخره هر اقدامی آن هم در حد نقشه کشی و اقدام عملی برای براندازی یک دین در یک کشور انگیزه قوی و دلیل محکم و روشن می­خواهد. الله اکبر از این همه جهل و غرض! تاریخ نشان داده است که هر زمان سه عنصر ویرانگر یعنی جهل، تعصب و غرض در یک جا جمع شد، فاجعه پدید می­آید.

3 – موضوع دیگر این است که جناب وزیر مدعی است که این فتنه گران برانداز دین در ایران می خواستند از علما و مراجع برای انجام مقصود خود استفاده کنند. در این مدعای هر چند کذب مطلق، دو نکته قابل تأمل است. یکی اینکه مدعی پذیرفته است که این سران فتنه نه تنها مسلمان و مؤمنند بلکه مورد تأیید علما و مراجع هم هستند، چرا که چگونه ممکن است که علما فریب سخنان شخصیت­های غیر مسلمان و آن هم از دین برگشته (مرتد) را بخورند و ابزار دست آنان بشوند؟ مگر اینکه ایشان بگوید هنوز علما نمی­دانند که خاتمی و موسوی و کروبی از اسلام برگشته اند که در این صورت، پرسش مهم­تر این است که این علما به ویژه با وجود ارائه انواع بولتن­های پیاپی مقامات اطلاعاتی و حکومتی به آقایان تا این اندازه از مرحله پرت هستند که مسلمان و مرتد را نمی­شناسند و ابزار دست شان می­شوند؟ نکته دیگر این است که آقای مصلحی با این دعوی خود تلویحا (بلکه تصریحا) قبول کرده­اند که علما و مراجع آن هم به صفت جمع ابزار دست این و آن و آن هم در یک اقدام براندازانه و سازمان یافته برای براندازی دین اسلام می­شوند و یا ممکن است بشوند و در واقع در یک توطئه علیه اساس دیانت شرکت کنند. آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا تصور آقایان حکومتی و امنیتی از علما و مراجع این است؟ اگر این است پس این همه ادعای تقدس برای روحانیت و فقها و نقدناپذیری مراجع تقلید برای چیست؟ اصولا چگونه است که اگر کسی به یک روحانی حتی دون پایه حکومتی انتقاد کند و یا درباره آنها تعبیر موهنی به کار ببرد بلافاصله عرش و فرش خدا به لرزه می افتد و بانگ وا اسلاما همه جا را پر می­کند و کفن پوشان به جنبش می­آیند و خواهان مجازات عاجل منتقدان می­شوند؟ واقعیت تلخ برای آقای مصلحی این است که علما چنین نیستند و در مجموع این اندازه از هوش و درایت برخوردارند که به سادگی ابزار این و آن بشوند. اگر چنین بود تلاش­های مقامات عالی و دانی نظام تا کنون توانسته بود آنان را به تسلیم و حداقل تأیید دولت کودتایی احمدی نژاد وادار کند. از قضا حمایت علنی برخی از مراجع محترم از جنبش سبز و رهبران آن (به ویژه زنده یاد آیت الله العظمی منتظری و آیات صانعی، دستغیب و بیات) و حمایت تلویحی شمار قابل توجهی از مراجع و علما از معترضان به نتایج انتخابات و حداقل موضع مستقل و انتقادی اکثریت علما به حاکمیت و سیاست­های دو سال اخیر مقامات، به روشنی ادعای مطلقا کذب جناب وزیر اطلاعات و البته و دیگر مقامات در مورد جنبش و رهبران مسلمان و پارسا و دلیر و مردمی آن را افشا می­کند. به نظر می رسد که این سخنان وزیر کابینه احمدی نژاد نوعی توجیه حمایت شمار قابل توجهی از روحانیان معتبر از جنبش سبز و رهبران آن است.

4 – از همه با مزه تر و مضحک­تر کشاندن پای حزب توده در این ماجراست. طبق گزارش جناب وزیر با کفایت اطلاعات این جزوه و طرح براندازی دین دستپخت حزب توده است. یعنی موسوی و کروبی و خاتمی و صدها مسلمان با سابقه و از قضا جملگی از مقامات عالی و میانی همین نظام، که در طول 32 سال در پست­های حساس سیاسی و امنیتی و قانونگذاری و اجرایی و فرهنگی فریب حزب کمونیست توده را خورده و یا با این حزب برای براندازی دین در ایران همدست و هم پیمان شده اند! جل الخالق! از این جعبه مارگیری و از این کیسه شعبده بازی چه چیزها بیرون نمی­آید! باید پرسید که اولا حزب نوده کی برانداز بوده که اکنون برانداز باشد و آن هم برانداز دین در ایران؟ به نظر می­رسد جناب وزیر اطلاعات از گذشته و تاریخ حزب توده حتی در دوران جمهوری اسلامی هیچ نمی­داند! وانگهی، آخر چگونه قابل تصور است که صدها مسلمان تحصیل کرده و با تجربه و غالبا سن از نیمه گذشته و برخی مقامات عالی روحانی فریب حزب شناخته شده توده را بخورند و یا بدتر با آن همدست و همداستان در برانداختن دین بشوند؟ پاسخ آقای مصلحی چیست و چه توضیح و توجیهی برای ادعای شگفت و گزاف خود دارد؟

این دعوی ایشان مرا به یاد دعوی مشابهی در رژیم گذشته انداخت. زمانی محمد رضا شاه در جایی (احتمالا در کتاب «مأموریت برای برای وطنم») در ارتباط با ماجرای سوء قصد محمد بخارایی به او گفته بود: این جوان یک جوان متعصب مذهبی بود و در خانه­اش کتابهای کمونیستی پیدا شد و در تحقیقات بعدی روشن شد که پدر او باغبان سفارت انگلیس بوده است. یعنی فرد مخالف شاه هم زمان هم یک فرد مذهبی متعصب بوده و هم کمونیست بوده و یا گرایش کمونیستی داشته و هم در عین حال مأمور خارجی­ها و انگلیسی­ها بوده است! حال همان سخن سخیف و همان معجون ناسازگار و متناقض به وسیله یک روحانی و یک مقام عالی حکومت مذهبی عرضه می­شود. سران فتنه هم زمان هم مسلمانند و هم برای براندازی اسلام اقدام می­کنند و هم ابزار دست حزب توده می­شوند و هم علما و مراجع دینی را ابزار خود می­کنند. به عبارت دیگر اینان خود ابزار دست حزب توده­اند اما علما را هم ابزار اجرای نقشه­های خود می­کنند! شعبده بازی از این ماهرانه­تر؟ اصلا این «سران فتنه» چه توانایی شگفتی دارند و چه کارها که نمی­کنند!

5 – آخرین نکته این است که ما در عالم خیال این فرض محال را می­پذیریم که خاتمی و کروبی و موسوی و بهشتی و صدها و هزاران اعضای رده اول فتنه به هر دلیل از اسلام برگشته و در عمل هم برای براندازی دین در ایران برنامه ریزی کرده و دست به اقدام زده اند، حال پرسش این است که چرا و چگونه این شمار شخصیت دینی و فرهنگی و دانشگاهی و سیاسی که عموما از مبارزان قدیم برای تأسیس حکومت اسلامی و بعدها ولایت فقیه بوده و از یاران شناخته شده بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی بوده و در این 32 سال نیز نه تنها از کارگزاران نظام بلکه از ارکان همین نظام بوده اند، یک باره در عرض چند ماه بی دین شده و چنان با دین دشمن و ضد شده که به طور سازمان یافته برای اندازی دین در ایران اقدام کرده و در این راه هم از حزب کمونیست توده کمک می­گیرند و هم از استکبار جهانی پول (نقدا یک میلیارد دلار به روایت جنتی و حدود هفده میلیارد دلار به روایت وزیر اطلاعات) دریافت می­کنند؟ این دگردیسی شگفت و کاملا بی سابقه در تاریخ بشر را چگونه و با چه منطقی می­توان توضیح داد؟ واقعا آقای وزیر هنگام گزارش خود متوجه بوده­اند که چه می­گویند و تبعات سخن او چیست؟ روشن است که در این «فتنه سبز» اکثریت قریب به اتفاق یاران آیت­الله خمینی و کارگزاران نظام در این بیش از سه دهه، از حامیان موسوی و خاتمی و کروبی و جنبش اعتراضی بوده و آشکارا در برابر رهبر کنونی و دولت کودتا ایستاده اند. از اعضای بیت آیت­الله خمینی بیت بهشتی و قدوسی و تا حدودی مطهری گرفته تا شخصیت­های روحانی عالی مقام و رجال سیاسی و دانشگاهی و با سابقه نظام. پرسش اساسی این است که چه رخ داده و نظام چگونه عمل کرده است که این همه مخالف و آن هم در حد خروج از دین و توطئه برای براندازی دین و نظامی که خود معمار آن بوده اند از درون همین نظام پیدا شده اند؟ اشکال کار در کجاست؟ این ریزش حداکثری و رویش هیچ از کجا و چرا رخ داده است؟ پاسخ دهید چه اتفاق افتاده که خانه و دفتر «شهید مظلوم»، که این همه از قبل آن سود برده اید، «اتاق فکر سران فتنه و طرح برندازی دین در ایران» شده و فرزند با دانش و متدین او «از سران رده اول جریان فتنه» شده است؟

6 – سخن واپسین من این است که حداقل یک بار هم که شده آقایان صداقت به خرج داده و برای مردم حقیقیت ماجرا را بگویند. بگویند که سران فتنه و میلیونها حامی آنها به نتایج انتخابات دهم ریاست جمهوری معترض اند و می­پرسند «رأی ما کو؟» و فقط با «ما» یعنی دولت کودتایی احمدی نژاد و رفتارهای ضد ملی او و حداکثر سیاست­های رهبری مخالف­اند. خلاص! این همه دروغ و جعل و تهمت و توهین و شعبده بازی و فریب و مایه گذاشتن از دین و علما نه خدمتی به دین است و نه سودی برای نظام دارد و نه مشکل عمیق نارضایتی­ها و جنبش اعتراضی گسترده ملی را حل می­کند. باید روزگار و تجربه 32 ساله به شما آموخته باشد که این اتهام زنی­ها و دروغ پراکنی­ها کاملا نتیجه عکس می­دهد و در نهایت به سود مخالفان و معترضان است. می­توان زد و بست و «سران فتنه» را بازداشت و محاکمه کرد اما بعد چه؟ مشکل نارضایتی­ها و مخالفت­های برآمده از ستم و زخم 32 ساله حل می­شود؟ امتحانش مجانی است اما «آزموده را آزمودن خطاست»!

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر