۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

اعدام یک زندانی سیاسی دیگر

رها نا:اعدام یک شهروند کرد در ارومیه و بازداشت اعضای خانواده‌ی وی

هدف از این همه اعدام چیست؟


به نظر میرسد بیش از آنکه در پی هدف سیاسی ای در پس این همه اعدام بگردیم، باید در پی داروی ای باشیم جهت درمان این بیماری مزمن که مبتلایانش تنها با گرفتن جان آدمیان تسکین می یابند. ایران در حال ثبت رکوردی نه تنها در میان کشورهای دنیا بلکه برای تمام اعصار می باشد. جای بسی تاسف است که جان کندن هم میهنانمان را تنها به نظاره نشسته ایم .
کجایند آنهایی که قتل هر انسان را برابر با قتل تمام انسانها میدانند، آیا دینشان سکوت را در چنین شرایطی جایز می داند؟ کجایند آنهایی که حق زندگی انسانها را حقی غیر قابل سلب میدانند؟ آیا تنها منشور حقوق بشرشان تابلو ایست بر دیوار و یا اهرمی تا هر از گاهی به صلاحدید از آن استفاده نمایند؟ کجایند آنهایی که اعدام را نه راه حل مسائل سیاسی میدانند و نه معضلات اجتماعی؟
هر روز چندین نفر پای چوبه دار می روند و ما هنوز در پی این هستیم که چگونه با بر پایی تضاهرات تنها برای گروه خود امتیازی بخریم. آیا وقت آن نرسیده که همه ورای رنگ و زبان، تنها برای اعتراض به اعدام به پا خیزیم؟

اعدام یک شهروند کرد در ارومیه و بازداشت اعضای خانواده‌ی وی

پنجشنبه , ۷ بهمن , ۱۳۸۹ @ ۹:۲۲ ب.ظ
کد خبر: 0135117
خبرگزاری حقوق بشر ایران - رهانا

فرهاد تارم، اهل روستای لورکان، دشت بیل اشنویه روز گذشته، چهارشنبه به اتهام «عضویت در حزب دمکرات کردستان ایران» در زندان مرکزی ارومیه به دار آویخته شد.

فرهاد تارم سه سال در کردستان عراق ساکن بوده و پس از آن به ایران بر می گردد و پس از یک ماه توسط نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی دستگیر و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات در شهر ارومیه انتقال داده می شود.

به گزارش خبرگزاری‌های کردی، پس از چند ماه از دستگیری نامبرده، دادگاه انقلاب شهر ارومیه طی حکمی به اتهام «عضویت در حزب دمکرات کردستان ایران»، فرهاد تارم را محکوم به اعدام می‌کند.
این در حالی است که وی روز گذشته در زندان مرکزی ارومیه به دار آویخته شد.

پس از آن مردم منطقه دشتبیل اشنویه و اهالی ارومیه با شنیدن خبر اعدام وی، در مقابل زندان مرکزی ارومیه تجمع کردند و خواستار تحویال جنازه‌ی وی به خانواده‌اش شدند که این عمل با واکنش نیروهای امنیتی مواجه شد.

بر اساس این گزارش نیروهای امنیتی در این میان اقدام به بازداشت ۱۰ تن از اهالی خانواده فرهاد تارم کردند که اسامی بازداشت شده‌گان به شرح زیر است:

توران مادر فرهاد تارم، زینب همسر فرهاد، رعنا همسر برادر فرهاد، صالحا تارم دختر عموی فرهاد، فخرالدین تارم برادر فرهاد، لطیف تارم پسر عموی فرهاد، گول بیاز تارم، بهاالدین خنده پور، صیف‌الدین خنده پور و شهرام خنده پور.

پایان پیام

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

نگذارید فرزادی دیگر را اعدام کنند

پتیشن برای نجات جان عبدالرضا قنبری

عبدالرضا قنبری معلم پاکدشت ورامین با ۱۶ سال سابقه خدمت و استاد دانشگاه، اینک منتظر اجرای حکم اعدام است. تنها جرم او شرکت در تضاهرات روز عاشورا به همراه دختر ۸ ساله اش می باشد. به گواهی تمامی شاگردان، او معلمی با سواد و دلسوزاست. انسانی که دلخوشی اش بر گزار کردن کلاسهای نویسندگی و داستان نویسی و تشکلیل انجمن قلم می باشد . انسانی که ادب را همراه با ادبیات آموخته و با مردم محروم ایران همسفره شده است . عمرش را در راه نوشتن و تالیف کتاب وقف ارتقای علمی فرزندان سر زمینمان نموده است. عبدالرضا دلش با صد هزاران رشته با این خلق پیوسته ست و زندگی را دوست دارد چون بر این باور است که می تواند دردی از دوش این جهان بیمار بر دارد. نمی دانم چگونه می توان جلوی اعدام او را گرفت ولی باید تلاش کرد، هر کس با هر توانی . میخواستم بیشتر از عبدالرضا بنویسم ولی یاد شعر زیبای فریدون مشیری افتادم که به خوبی زبان حال او است

نمیخواهم بمیرم با که باید گفت؟
کجا باید صدا سر داد؟
در زیر کدامین آسمان
روی کدامین کوه؟
که در ذرات هستی ره برد طوفان این اندوه
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد
کجا باید صدا سر داد
فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمین کر، آسمان کور است
نمیخواهم بمیرم با که باید گفت؟
اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را
هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم
به دوشم گر چه بار غم توان فرساست
وجودم گرچه گرد آلود سختی هاست
نمی خواهم از این جا دست بردارم!
تنم در تار و پود عشق انسانهای خوب نازنین بسته ست
دلم با صد هزاران رشته با این خلق
با این مهر با این ماه
با این خاک با این آب
پیوسته ست.
مراد از زنده ماندن امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست
جهان بیمار و رنجور است
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش بر ندارم ناجوانمردی ست
نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسانها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم بیفروزم
خرد را مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پیش پای فراداهای بهتر گل برافشانم
چه فردایی چه زیبایی!
جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است
نمیخواهم بمیرم
ای خدا
ای آسمان
ای شب!
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زور است؟

زندگی نامه عبدالرضا قنبری معلم و مدرس دانشگاه محکوم به اعدام


عبدالرضا قنبری نویسنده، معلم و استاد دانشگاه اواخر سال گذشته از سوی شعبه 15 دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد.

بنا بر اطلاع گزارشگران هرانا، عبدالرضا قنبری معلم پاکدشتی که روز دوشنبه 14 دی ماه 88 در دفتر دبیرستان مدرس حصار امین پاکدشت و در حین انجام تدریس توسط 5 تن از مأموران وزارت اطلاعات بازداشت و به بند 209 در زندان اوین منتقل شد پس از گذشت یک ماه توسط شعبه 15 دادگاه انقلاب محاکمه و به اعدام محکوم شده است.
متن زیر مختصری از زندگی نامه این معلم اعدامی است که اشاره ای به فعالیت های فرهنگی نامبرده نیز دارد.

آقای قنبری در تاریخ 17 خرداد 1346 در خانواده ای متوسط و فرهنگی در روستای چماز کتی قائم شهر در استان مازندران به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای چمازکتی گذراند تحصیلات دوره متوسطه را در رشته فرهنگ و ادب در دبیرستان مطهری قائم شهر به پایان برد، وی سپس وارد دانشکده ادبیات واحد نوشهر- چالوس شد و در دوره کارشناسی زبان و ادبیات فارسی در سال1374 فارغ التحصیل شد و در مهر همان سال به استخدام آموزش و پرورش در آمد و در دبیرستانهای شهرستان گرمسار از استان سمنان مشغول به کار شد وی در سال 76 در دانشکده ادبیات واحد تهران موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شد و همزمان با تدریس در مدارس به تدریس در دانشگاه نیز مشغول شد.

آقای قنبری در روز سه شنبه 13 شهریور سال 86 توسط مأموران وزارت اطلاعات مازندران بازداشت شد و به مدت 120 روز را در سلول انفرادی گذراند و سپس در دی ماه 86 آزاد شد و به حکم دادگاه انقلاب ساری به 6 ماه انفصال از خدمت محکوم و از تدریس وی جلوگیری به عمل آمد و در همان سال به شهرستان پاکدشت در استان تهران تبعید شد.

روز دوشنبه 14 دی ماه 88 در دفتر دبیرستان مدرس حصار امین پاکدشت و در حین انجام تدریس توسط 5 تن از مأموران وزارت اطلاعات بازداشت و به بند 209 در زندان اوین انتقال یافت و بلافاصله در شرایط روحی و روانی خاصی بازجویی از ایشان آغاز گردید.

مراحل بازجویی از ابتدای دستگیری تا تشکیل دادگاه 25 روز به طول انجامید و این در شرایطی بوده که بازجویی از نامبرده در این مدت به صورت مداوم و تحت فشارهای روحی و جسمی شب و روز به عمل می آمد.

توسط شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی و به اتهام محاربه و تبلیغ مؤثر علیه نظام به اعدام محکوم گردید.

نامبرده پس از تحمل یک ماه سلول انفرادی در بند 240 زندان اوین به بند 350 این زندان منتقل شد.

مختصری از فعالیت های فرهنگی آقای قنبری به قرار زیر است :

1 – تدریس در دبیرستان های شهرستان گرمسار، ارادان، ایوانکی و پاکدشت.

2 – تدریس در دانشگاه آزاد ، پیام نور و دانشگاه علمی کاربردی.

3 – انتشار 5 جلد کتاب آموزشی و کمک آموزشی و ادبی.

4 – تأسیس انجمن اهل قلم در گرمسار و تشکیل کلاس های نویسندگی و داستان نویسی.

5 – انتشار مقالات ادبی و تحقیقی در نشریات استان سمنان ، از جمله مقاله آیا فرهنگ ما بیمار است؟ و دانشجویان شاغل و معضلات آموزشی..

6 – انتشار نشریات ادبی همچون " نویسه " وابسته به انجمن نویسندگان گرمسار و نشریه " دادار " در گروه ادبیات دانشگاه آزاد و...

7 – چندین سخنرانی در مجامع علمی و ادبی در استان سمنان.

8 – عضو کمیته پژوهشی آموزش و پرورش گرمسار.

9 – همکاری با برنامه ادبی رادیو سمنان به عنوان کارشناس ادبی

10 – برگزار کننده اولین همایش طنز ادبی در شهرستان گرمسار

در ضمن بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان وی هم اکنون یا در مدارس و دانشگاه مشغول تدریس هستند و یا از نویسندگان و داستان نویسان ادبی کشور هستند.

هرانا

همسر عبدالرضا قنبری: نگذارید یک معلم گمنام را اعدام کنند

همسر عبدالرضا قنبری: نگذارید یک معلم گمنام را اعدام کنند
همسر عبدالرضا قنبری: نگذارید یک معلم گمنام را اعدام کنند
جرس: پس از اعتراضات گسترده مردم ایران به نتیجه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری سال گذشته، شمار زیادی از شهروندانِ معترض دستگیر، زندانی و شکنجه شدند. برای بخش هایی از این زندانیان خصوصا کسانی که در ایام عاشورا دستگیر شده اند، حکم اعدام صادر شده است.


در روزهای نخست اعتراضات خیابانی، دلیل اصلی صدور حکم اعدام برای زندانیان، محاربه و توهین به مقدسات اعلام می شد اما رفته رفته برای کسانی حکم اعدام صادر شد و یا کسانی به دار آویخته شدند که اتهامات متفاوتی برای آنان مطرح می شد.

عبدالرضا قنبری معلم گمنامی است که پس از راهپیمایی عاشورای سال گذشته در محل تدریس خود بازداشت و سپس از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام «محاربه از طریق ارتباط با گروه‌های معاند» که از مصادیق این موضوع داشتن ایمیل‌های مشکوک و ارتباط با یکی از رسانه‌های تلویزیونی خارج از کشور عنوان شده به اعدام محکوم شد.

سکینه حبیبی همسر این معلمِ محکوم به اعدام و مادر دو فرزند است که می گوید: همسرم به جهت عدم عضویت در هیچ سازمان و حزب سیاسی، سرنوشتش برای هیچ کس مهم نیست، در انتظار اجرای حکم اعدام به سر می‌برد و هیچ فرد و یا نهاد سیاسی و فرهنگی پیگیر وضعیت وی نبوده و هیچ اقدامی برای توقف این حکم صورت نمی‌پذیرد.

وی همچنین از پیگیری ها و نامه های خود به مقامات مسوول و مراجع تقلید خبر می دهد و می گوید: اگر چه هیچ کسی پاسخی به ما نداد اما به خاطر فرزندانم، به خاطر دختر ده ساله ام مجبورم که امیدم را از دست ندهم و برای نجات جان همسرم برای نجات جان یک پدر دلسوز همچنان امیدوارانه تلاش کنم و از همه بخواهم تا نگذارند یک فعال فرهنگی و یک معلم گمنام تنها به جرم آن که تنهاست و کسی را ندارد اعدام شود.

جرس در گفتگویی تلفنی با سکینه حبیبی همسر عبدالرضا قنبری در مورد یک سالی که بر این خانواده گذشته است، پیگیری ها و دیدار های او با مقامات مسوول در ایران و وضعیت این زندانی محکوم به اعدام ، پرسش هایی را مطرح کرده است که در پی می آید:‌

همسر شما پس از عاشورا دستگیر و به اعدام محکوم شده است، آیا هیچ خبر جدیدی از همسرتان دارید؟

خبرهای ما بر می گردد به همین ملاقات هایی که می رویم. هفته ای یک بار . از ادربیهشت ماه که حکم اعدام همسرم تایید شده، حال و هوای این ملاقات ها متفاوت است. خودشان هم در ملاقات ها می گوید من کاری انجام نداده ام ولی شرایط به گونه ای بوده که یک سری حکم های اینچنینی صادر شود ولی من کاری انجام نداده ام که این حکم شامل من شود.

دلیل اصلی بازداشت ایشان چه بوده و آیا ممکن است در مورد روند دستگیری ایشان توضیحی بدهید؟

دلیل اصلی بازداشت را که به ما دقیقا نمی گویند ولی به هر حال یکی از مواردی که مطرح کردند هم می گویند ایشان در روز عاشورا در خیابان بوده اند. ایشان را در محل تدریس دستگیر کرده اند.

آیا از ایشان در مورد حضور در راهپیمایی عاشورا در روند بازجویی سوالاتی هم شد؟

وقتی از خودشان در این مورد سوال کردند، همسرم خیلی صادقانه گفت بله من در روز عاشورا به همراهِ دختر کوچکم بیرون بودم. یعنی با یک دختر خردسال مگر چه کار می شود کرد، یعنی با یک بچه مگر کسی می تواند در خیابان کار امنیتی انجام دهد؟

ولی روز عاشورا ایشان فقط صبح بیرون بودند. آنها گفتند ایشان ظهر عاشورا بیرون بود. در حالی که ظهر عاشورا همسرم در منزل بود و شاهد داریم که ایشان را دیده که در پیش از ظهر عاشورا همسرم به همراه بچه ام در خیابان خودمان بود. .

آیا دادگاه از شما به اظهارات شاهدی که به آن اشاره کرده اید هم گوش داده است؟

نه، دادگاه هیچگاه شاهد را از ما نخواست و به همسرم گفته اند که شما ظهر عاشورا در خیابانی که درگیری شده حضور داشتید. در حالی که همسرم فقط صبح از محل درگیری رد شده بود و آنها هم برایش حکم را صادر کردند.

آیا همسرتان فعالیت سیاسی داشته است؟

فعلا نه. یعنی در روزهایی که دستگیرش کردند اصلا فعالیت سیاسی نداشت. یک معلم بود، مولف چهار کتاب بود و کارهای فرهنگی انجام می داد.

برخی از کسانی که پس از انتخابات دستگیر شده اند، در سال های گذشته فعالیت سیاسی داشتند، آیا همسر شما پیش از این سابقه سیاسی داشت؟

همه تلاش ایشان در همان حوزه فعالیت های فرهنگی و صنفی خودش بوده و نمی شود گفت کار سیاسی می کرد. ایشان شانزده سال در همین نظام آموزشی تدریس کرد، خدمت کرد، کار فرهنگی کرد. سالهای قبل هم فعالیت هایی که داشتند کار صنفی بوده که صنف را هم منحل کردند و برای همان فعالیت هم که در سال ۸۶ بوده برایش مبلغ سیصد هزارتومان جریمه نقدی صادر کرده بودند.

قاضی ایشان آقای صلواتی بود. آیا دیداری با ایشان داشتید؟

دادگاه بدوی همسرم را که اصلا به ما اطلاع ندادند. بعد از اینکه حکم اعدام صادر شد من فقط یک بار توانستم آقای صلولتی را ببینم.

پیگیری های شما با مقامات مسوول در چه مرحله ای است؟ آیا دیداری با هیچ یک از مسولان داشته اید؟

من در همان اردیبهشت ماه وقتی حکم سنگین اعدام صادر شد با آقای دادستان دیدار کردم. آقای دولت آبادی هم قول هایی به ما داد ولی هیچ اتفاقی نیافتاد. ایشان هم پرسیده بودند که آیا همسرم در روز راهپیمایی در خیابان بودند و وقتی همسرم با صداقت توضیح داد که به همراه دختر هشت ساله ام بیرون بود، ایشان هم قول هایی دادند که برای همسرم تخفیف بگیرند. این حکم خیلی برای همسرم سنگین است. ولی واقعا همسرم کاری نکرده است که اعدام شود.. .

به غیر از دیدار با دادستان تهران پیگیری های دیگری هم انجام داده اید؟

کسی پاسخگوی ما نیست. با این همه من همچنان امید دارم از طریق قانون کشور خودمان حل شود. به همین دلیل نامه های زیادی به مسوولان نوشته ام و در خواست کرده ام که در این حکم بازبینی کنند، همه درخواستم این بود که در مورد حکم سنگینِ اعدام که برای یک معلم با شانزده سال سابقه خدمت صادر شده است بازبینی کنند. به آقای لاریجانی، رییس قوه قضاییه نامه نوشته ام، به چند تن از مراجع هم نامه داده ام و درخواست کمک کرده ام.

مشخصا به کدام مراجع نامه داده اید و آیا هیچ پاسخی دریافت کردید؟

به آقای مکارم ، به آقای خراسانی و به آقای سیستانی نامه دادم. یک بار هم به دفتر آقای مکارم مراجعه کرده امِ آنجا گفته اند جزییات پرونده را نمی دانند و به همین دلیل دخالت نمی کنند، بقیه مراجع هم که اصلا پاسخ نامه های مرا ندادند.

در روزهای نخستِ دستگیری همسرتان، شما تقریبا سکوت کرده و مصاحبه ای هم با رسانه ها انجام نمی دادید. آیا دلیل مشخصی داشت؟

من مصاحبه ای نکردم تا وضعیت همسرم بدتر نشود. امید داشتم این مشکل حل شود.نمی خواستم لج و لج بازی شود. هنوز هم امید دارم. با اینکه دیگر این روزها نمی توانم آقای دادستان را ببینم ولی هنوز هم امید دارم به ما کمک کنند و از راه قوانین کشور خودم کاری کنند که همسرم نجات پیدا کند. هفته قبل به دادستان دوباره نامه نوشته ام تا شاید راهگشایی باشد در پرونده. یعنی واقعا این حکم برای ما و خانواده ما سنگین است.

شما چند فرزند دارید و آیا فرزندان شما در جریان صدور حکم اعدام برای پدرشان هستند؟

من دوتا فرزند دارم. پسرم هفده سال دارد و دخترم نه سالش تمام شده و ده ساله می شود. پدرشان در یکی از ملاقات ها جریان را به بچه ها گفت که اگر زمانی این اتفاق ( اعدام) افتاد به بچه های من شوک وارد نشود. خیلی سخت بود. خیلی .

وضعیت روحی بچه ها پس از اینکه در جریان حکم اعدام پدرشان قرار گرفته اند چگونه است؟

نبودن پدر در خانه به اندازه کافی سخت هست، تصور کنید دخترم نزدیک به ده سال دارد با این سن کم هیچ تصوری از اعدام ندارد. شرایط روحی اش بسیار نگران کننده است. با پسرم که بزرگتر است، صحبت می کنم و او تقریبا شرایط را می فهمد. اما دخترم هنوز درک درستی ندارد. نمی دانم باید چکار بکنم. نمی توانم هر هفته او را به ملاقات پدرش ببرم چون مدرسه می رود. از طرفی هر وقت، اسم پدرش را در خانه می آوریم یا مهمان بیاید و سوال کند آقای قنبری چطور است، این بچه حالتش کاملا عوض می شود، می رود در اتاقش زیر پتو و تمام دست و پایش منقبض می شود. دکتر هم که می برم می گوید باید او را از فشارهای عصبی دور نگاه داشت ولی اصلا نمی دانم چه باید کرد چون وقتی اسم پدرش را هم می شنود تمام دست و پایش جمع می شود. انشالله که فرجی شود تا هم ما و هم این بچه و هم معلمی که شانزده سال برای مردم خدمت کرد نجات پیدا کند.

واکنش مردم و شاگردان همسر شما به این حکم چگونه است و درخواست شما چیست؟

مردم کاری از دست شان بر نمی آید، کسانی که همسرم را می شناسند می دانند که ایشان همه زندگی اش را وقف شاگردانش می کرد، اکثر شاگردان همسرم خصوصیت های اخلاقی او را می دانند و شک ندارند که او خیلی خدمت کرد و جانش را فدای مردم می کرد. همه کسانی که همسرم با کار و تدریس برایشان زحمت کشید برای ایشان دعا کنند نمی دانم چه بگویم. کمکی از دست مردم بر نمی آید اگر مردم کسی را می شناسند فقط می خواهم بروند صحبت کنند با مسولان شاید راهی باز شود و همسرم نجات پیدا کند.

ناگفته ای اگر باقی مانده است، بفرمایید.

اگرچه کسی به ما امید نمی دهد اما ما خودمان امیدواریم، هنوز امید داریم که همسرم را نجات دهند.

با تشکر از شما

درخواست همسر عبدالرضا قنبری، معلم بازداشتی از سازمانهای حقوق بشر : همسرم را نجات دهید

تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۳۸۹, ساعت ۰:۴۶

جرس: همسر عبدالرضا قنبری، معلم و نویسنده ای که در جریان اعتراضات بعد از انتخابات ۸۸، دستگیر و به اعدام محکوم شده است، خواستار تلاش سازمان های حقوق بشری بین المللی، برای آزادی همسرش و لغو حکم ناعادلانه اعدام وی شد.

به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، سکینه حبیبی، همسر عبدالرضا قنبری، معلم و نویسنده که پس از جریان انتخابات ۸۸ به مجازات اعدام محکوم شده است در گفت وگو با این کمپین، از سازمان های حقوق بشر بین المللی خواست برای آزادی همسرش حمایت بیشتری به عمل بیاورند. او گفت که حکم اعدام برای وی عادلانه نیست و جرمی مرتکب نشده که مستحق اعدام باشد. وی همچنین به کمپین گفت که همسرش در زندان دچار بیماری جدیدی شده است؛ چرا که مدتی پیش حال عبدالرضا بد می شود دکتر زندان ابتدا می گوید که مشکل از کلیه اش است اما کمی بد می گویند باید آزمایش بدهد هنوز جواب آزمایش وی نیامده است. پهلوی همسرم درد می کند و در ادرارش خون دیده شده است. حالا این هفته که برای ملاقاتی می روم لابد جواب آزمایش او آمده و می فهمم که چه شده است."


سکینه حبیبی درباره وضعیت جسمی و روحی این زندانی عقیدتی گفت: "وقتی کسی چنین حکم اعدام داشته باشد مسلما حال روحیش خوب نیست . بیشتر برای ما نگران است، می ترسد که بدون او برای ما اتفاقی بیفتد. آخر ما در تهران تنها هستیم و تمام فامیل در شهرستان هستند."


همسر این زندانی در خصوص درخواستش از سازمان های بین المللی حقوق بشر گفت : "این سازمان ها باید فعال تر باشند و از ما حمایت کنند. عبدالرضا قنبری فرهنگی است .حکم اعدام برای جنایتکار است نه برای معلمی که فقط درس داده و مولف چند کتاب برای دانشجویان بوده است . این حکم اصلا عادلانه نیست، آخر به چه جرمی به او حکم اعدام داده اند."


همسر عبدالرضا قنبری با ناراحتی از قطع تلفن زندان و وضعیت ملاقات ها گفت: "درباره ملاقات حضوری که ما امیدی نداریم وقتی به کسی چنین حکمی بدهند مگر می شود امید به مرخصیش داشت . اما ملاقاتی حضوری را هم چند ماه یکبار می دهند. الان مدت هاست که ملاقات ها فقط کابینی است که با ساعت مدرسه بچه ها هم یکسان نیست . بچه ها روحیشان داغان است . کاش حداقل اجازه تلفن از زندان داشت آنوقت بچه ها و مادرش می توانستتد با او حرف بزنند. مادرش۸۰ و اندی سال دارد و در ده ماه زندانی شدن پسرش فقط یکبار توانسته به ملاقات بیاید چون توان راه رفتن ندارد . پیرزن فقط گریه می کند . اگر می شد زنگ بزند هم مادرش راحت می شد هم خودش . با تلفن حداقل حال یکدیگر را می پرسیدند."


عبدالرضا قنبری، آموزگار ساکن پاکدشت در جنوب شرقی تهران، روز دوشنبه ۱۴ دی ماه ۸۸ در دفتر دبیرستان مدرس حصار امین پاکدشت و در حین انجام تدریس، توسط گروهی از مأموران وزارت اطلاعات بازداشت و به بند ۲۰۹ در زندان اوین منتقل شد و پس از گذشت یک ماه، به اتهام شرکت در تجمعات روز عاشورا، توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب محاکمه و به اعدام محکوم شد.


درخواست همسر عبدالرضا قنبری از سازمانهای بین المللی: نگذارید يك معلم گمنام اعدام شود

درخواست همسر عبدالرضا قنبری از سازمانهای بین المللی: نگذارید يك معلم گمنام اعدام شود
درخواست همسر عبدالرضا قنبری از سازمانهای بین المللی: نگذارید يك معلم گمنام اعدام شود
جرس: همسر عبدالرضا قنبری، معلمی که پس از حوادث عاشورا بازداشت و به اتهام محاربه به اعدام محکوم شد، با نگارش نامه‌ای در آستانه روزهاي جهاني معلم و مبارزه با اعدام، از سازمان‌های حقوق بشری خواسته است تا به سادگی از کنار تایید حکم اعدام این معلم عبور نکنند.


بنا به اخبار رسیده به جرس، سکینه حبیبی با گلایه از این که چون همسرش عضو هیچ حزب و گروهی نیست، اکنون در این روزهای سخت تنها مانده است، می‌خواهد تا برای توقف حکم تایید شده اعدام، عملی صورت گیرد.


قنبری که بیش از ۱۴ سال سابقه تدریس دارد، ۲۴ دی ماه سال گذشته در محل تدریس خود بازداشت شد. او از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام محاربه از طریق ارتباط با گروه‌های معاند که از مصادیق این موضوع داشتن ایمیل‌های مشکوک و ارتباط با یکی از رسانه‌های تلویزیونی خارج از کشور عنوان شده به اعدام محکوم شد. حکم اعدام او در دادگاه تجدید نظر شعبه ۳۶ به ریاست قاضی زرگر تایید و به دایره اجرای احکام ارسال شد.


متن کامل نامه همسر عبدالرضا قنبري معلم محكوم به اعدام به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحيم

مقامات فرهنگي و تمامي وجدان‌هاي بيدار در سراسر جهان

كانون‌هاي معلمان

سازمان‌هاي حقوق بشري

سال‌ها پيش زماني كه در ايام دانشجويي با دو مناسبت جهاني پنجم و دهم اكتبر آشنا شدم، هرگز گمان نمي‌بردم كه اين دو روز چه ارتباطي با هم مي‌توانند داشته باشند و يا چه اتفاقي مي‌تواند زندگي مرا به نحو توامان به اين دو مناسبت گره بزند. پنجم اكتبر روز جهاني معلم و 10 اكتبر روز جهاني مبارزه با اعدام است.


البته در ايران ما روز معلم را با سالروز شهادت استاد مطهري شناخته و اعدام هم كه حكمي قانوني براي برخي جرايم محسوب مي‌شود.

هم اکنون سال‌ها از آن روزها گذشته و جز مراسم‌هاي رسمي و تشريفاتي، ديگر خبري از انديشه‌هاي استاد مطهري نيست. فردي كه مظهر آزادانديشي در حوزه دين و سياست بود. فردي كه به من و امثال من آموخت حجاب اجباري، ارزش زن مسلمان محسوب نشده و بسياري از زنان نسل مرا به گزينش اختياري پوشش و هويت اسلامي رهنمون ساخت.

امسال اين دو مناسبت جهاني در حالي فرا مي‌رسد كه عبدالرضا قنبري معلم گمنامي كه به جهت عدم عضويت در هيچ سازمان و حزب سياسي، سرنوشتش براي هيچ كس مهم نيست، در انتظار اجراي حكم اعدام به سر مي‌برد و هيچ فرد و يا نهاد سياسي و فرهنگي پيگير وضعيت وي نبوده و هيچ اقدامي براي توقف اين حكم صورت نمي‌پذيرد.

اخيراً آگاه شدم كه دكتر صدر حاج سيد جوادي در نامه‌اي خطاب به دبيركل سازمان ملل متحد، پاپ و رييس اتحاديه اروپا خواستار اقدامات اين شخصيت‌ها به منظور توقف اجراي حكم عبدالرضا قنبري شده است كه گمان نمي‌كنم اقدام خاصي از سوي اين مقامات صورت گرفته باشد.

اکنون منم زنی خسته و هم سرنوشت با عبد الرضا که ماه هاست از تایید حکم اعدامش می گذرد .منم زنی که هر روز را با هزاران وعده مقامات قضایی به صبح می رسانم و امروز در آستانه روز جهانی معلم و روز جهانی مبارزه با اعدام نا امید از همه مراجعات و مکاتبات مکرر با مقامات سیاسی ، قضایی و حتی مراجع عظام تقلید برای نجات معلمی نمونه و دلسوز که هر لحظه را با یاد شاگردانش می گذراند و پدری که دو فرزند تیزهوشش هر لحظه را در انتظار دست نوازشگرش سپری می کنند و مردی كه در اين بحبوحه و كشاكش دهر نيز به همسرش يادآور مي‌شود كه عاشق انسان است، حتي اگر اين انسان به او ظلم كرده باشد و قاضي و بازجويي باشند كه چنين سرنوشت هولناكي را براي او رقم زده‌اند، ماهها سکوت خود را شکسته و از تمامی جهانیان و به ویژه سازمانهای فرهنگی و حقوق بشری استمداد می طلبم تا اگر وجدان بیداری در هستی نفس می کشد مانع اجرای حکم اعدام همسرم شود.

نمي‌دانم درست است اگر از سازمان‌هاي فرهنگي و در راس آنان بنياد يونسكو درخواست كنم كه اگر سرنوشت همسران و پدران در دستور كار شما قرار ندارد، لطفا نگذاريد كه يك فعال فرهنگي و يك معلم گمنام تنها به جرم آن كه تنهاست و كسي را ندارد به سرنوشت جنايتكاران دچار شده و اعدام شود.

سكينه حبیبی

همسر دردمند و بي‌پناه عبدالرضا قنبري

۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

نامه حمایت آمیز حدود هزار تن از دانشجویان پلی تکنیک از مجید توکلی

نامه حمایت آمیز حدود هزار تن از دانشجویان پلی تکنیک از مجید توکلی
نامه حمایت آمیز حدود هزار تن از دانشجویان پلی تکنیک از مجید توکلی
جرس: در پی آزار و تهدید و فشارهای وارده از سوی نهادهای امنیتی به خانواده مجید توکلی، که منجر به درخواستِ این دانشجوی بازداشتی از مردم و رسانه ها جهت قطع ارتباط موقت با خانواده وی گردید، گروه زیادی از دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک تهران)، ضمن نگارش نامه ای خطاب به توکلی، از وی و خانواده اش اعلام حمایت کردند.


مجید توکلی، فعال دانشجویی زندانی، هفته گذشته طی انتشار نامه ای در محکومیت فشارهای وارده بر خانواده اش، خاطرنشان کرده بود "برای حفظ سلامت خانواده ام می خواهم تا مدتی تمامی دوستان، از دانشجویان و خبرنگاران تا فعالان سیاسی و مدنی و رهبران جنبش در ایران، از هر گونه ارتباط و به ویژه تماس و تلاش برای مصاحبه با خانواده ام خودداری نمایند ."


به گزارش منابع دانشجویی، ٩۶٣ نفر از دانشجویان پلی تکنیک با امضای نامه ای خطاب به توکلی، خاطرنشان کرده اند:


با سلام و درود فراوان به تو آزاد مرد جنبش دانشجویی
ما حدود هزار نفر از دانشجویان امیر کبیر بر آن شدیم تا با نوشتن نامه ای پیرامون مسائل پیش آمده برای شما و خانواده گرامیت حمایت همه جانبه خودمان را از شرف جنبش دانشجویی ،افتخار پلی تکنیک و اسطوره مردم ایران عرض کنیم.


مجید عزیز ما طبق خواسته تو رابطمه هان را با خانواده ات کم کردیم و می خواهیم از تو که بدانی که تک تک نوشته هایت که از زندان می رسد برایمان با ارزش و مهم است.


مجید عزیزمان همه ما با تو و خانواده ات هستیم و همراه تو.آنها خواستند صدایت را خفه کنند اما تو با روح بزرگت و پایداری بر خواسته ات،صدایت را بار دیگر تبدیل به فریاد کردی و این حرمت شکنان را زیر سوال بردی.....و این را بدان که همه ما صدای تو و خانواده رنج کشیده ات هستیم؛و در هر کجای این زمین که باشیم با تو عهد بستیم که آهسته و پیوسته تا آزادی شما قهرمانان و ایرانی‌ سبز و آباد در کنارتان باشیم.


شاید به گوشت رسیده باشد که دانشجویان پلی تکنیک به پاس بزرگ مردی هایت پارکی را در دانشگاه بنام تو نهادند.
این نامه با توجه به شرایط خاص فقط به امضای ٩۶٣ نفر از دانشجویان پلی تکنیک رسید که به علت بگیر و ببند های دانشگاه از انتشار اسامی معذوریم ولی آن را برای مجید بایگانی کرده ایم. امیدواریم فراز هایی ازین نامه به گوشت رسیده باشد مجید استوار.


در پایان از گروه ها و تشکل های دانشجویی و دانشجویان عزیزمان در سراسر ایران و جهان درخواست واکنش به ظلم وارده به مجید توکلی و خانواده محترمش را داریم.
ما همدل و همجنس و همآواز مجیدیم
ای شام سیه ما فلق صبح سپیدیم
دی ماه 1389
دانشجویان سبز دانشگاه امیر کبیر (پلی تکنیک تهران)

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

حسین خضری : از تمامی مجامع بین المللی و سازمانهای کانون مدافع حقوق بشر و فعالین حقوق بشر تقاضا دارم که صدای سرکوب شده مرا به گوش بشریت برسانند

حسین خضری در نامه ای که از طرف هرانا منتشر شده و از قضا یکی از دلائل اعدام شتابزده او می باشد، ضمن رد اتهامات و پس از شرح شکنجه های وحشتناک و آنچه در زندان بر او گذشته است از همه خواسته است تا صدای او را به گوش جهانیان برسانند. حال که نتوانستیم جان او را نجات دهیم بر ماست که با اعتراض گسترده به اعدام او، هم صدای خاموش شده او در پای چوبه دار را به گوش جهانینان برسانیم و هم مانع اعدام و کشتار زندانیان سیاسی دیگر شویم. در کشور تونس خودسوزی یک دانشجو موجب انقلاب می شود ولی در ایران به آرامی از کنار اعدام هر روز عزیزانمان می گذریم.

حسین خضری ۸ ماه در سلول انفرادی زیر شدیدترین فشارها و شکنجه ها بود و طی دادگاهی ۱۰ دقیقه ای به اعدام محکوم شده است. این در حالیست که پدرش پس از شنیدن خبر انتقال فرزندش از زندان به اداره اطلاعات، به زعم اینکه این انتقال برای اعدام بوده سکته مغزی کرده و جان می دهد که به گفته حسین این اتفاق از ده ها بار اعدام برای او دردناکتر بود. حسین خضری در اثر فشار های روحی فراوان دو بار در زندان دست به خود کشی می زند تا از دست شکنجه های وحشتناک خلاصی یابد. او تنها گناه خود را فعالیت مدنی و سیاسی بصورت مسا لمت آمیز می داند.

حسین در آخرین صحبت خود با خانواده پرده از سناریوی دیگری بر می دارد که ظاهرا عدم همکاری او در این سناریو موجب اعدام او میگردد. او چنین می گوید "گویا آقایان می خواهند مرا به زور و اجبار به اعتراف وادار کنند تا پرونده ای دیگر برایم درست کنند. چرا که آقایان می گفتند بیا در مقابل دوربین به کارهای نکرده اعتراف کن و بگو که در درگیری های مسلحانه شرکت داشتم و چند نفر را کشته ام و اکنون نیز از اولیای دم و بازماندگان آن ها درخواست بخشش می کنم. واقعا این خنده آور است. چرا و به چه علت بعد از سه سال آقایان این سناریو را برایم پیش کشیدند. مگر آدم دیوانه است که به کار نکرده اعتراف نماید؟ اگر بی دلیل هم آدم را اعدام کنند و بکشند باز هم بهتر از آن است که علی رغم وجود هرنوع زور و اجباری، خود را از چاله به چاه بیندازد و با پستی و رزالت بمیرد. آقایان با این کار چه کمکی و چه راه نجاتی می خواهند در برابر من قرار دهند؟"

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

رهبران عزیز جنبش سبز! از کشتار ۶۷ خبر نداشتید چرا حالا برای جلوگیری از کشتار زندانیان کاری نمی کنید



آقایان موسوی، کروبی و خاتمی! چرا هیچ اقدامی برای جلوگیری از اعدام و کاستن فشار از زندانیان سیاسی نمی کنید؟ آیا اشارات جسته گریخته شما در اعلامیه ها و سخنان کافیست و منشا اثر بوده است؟ شما که حتی زحمت محکوم کردن صریح اعدام شهروندان ایرانی را به خود نمی دهید چگونه می خواهید از حقوقشان دفاع کنید . آیا نمی شود هفته ای را به عنوان هفته حمایت از زندانیان سیاسی یا هفته مبارزه با اعدام تعیین کرد واز مردم خواست تا هر اقدامی که میتوانند از الله اکبر شبانه گرفته تا تظاهرات خیابانی (حد اقل در خارج از کشور ) برای جلوگیری از اعدام های فله ای انجام دهند ؟ آیا شما هم بر این باورید که جنبش سبز مرده است و دیگر کاری از دستش بر نمی آید و بیم بر ملا شدن آن را دارید؟ اگر اینگونه است از چه میترسید؟ دیر یا زود جمهوری اسلامی به سراغ شما خواهد آمد و با همان قضات و دادگاهایی که اینک عزیزان سر زمینمان یکی یکی به پای چوبه دار میفرستد یا برای سالها زندانی می کند، برای شما نیزاتهام و حکم دلخواه ولی فقیه را خواهند برید. نکند به این گمانید که احکام دادگاه های جمهوری اسلامی در مورد زندانیان محکوم به اعدام عادلانه است و تنها برای دوستانتان نا عادلانه؟ یا نکند کردها و کسانی که از طرف جمهوری اسلامی به هواداری از گروه های اپوزسیون متهم شده اند را شهروند ایران نمی دانید؟

جان هموطنان ما در زندانهای جمهوری اسلامی در خطر است، تا دیر نشده کاری کنید.جنبش سبز اگر نتوانست به استبداد ایران در کوتاه مدت مانند کشور تونس پایان دهد حد اقل باید بتواند جلوی اعدام و شکنجه هم میهنان عزیزمان را بگیرد .


۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

به صدای حزین حسین خضری گوش دهیم و از خود بپرسیم آیا تا کنون هیچ قدمی برای نجات جانش بر داشته ایم؟

برای شنیدن سخن حسین خضری اینجا را کلیک کنید

از زمانی که خبر انتقال حسین خضری از زندان ارومیه و قطعی شدن حکم اعدام جعفر کاظمی منتشر شده است، دو هفته می گذرد. آیا واقعا هیچ قدمی در جهت نجات جان آنها و امسال آنها برداشته ایم یا آنکه نشسته ایم تا یکی یکی آنان را به پای چوبه دار ببرند و آنگاه افسوس بخریم که چرا کاری برای نجات جانشآن انجام نداده ایم؟ مگر آنان از چه کسی می توانند کمک بخواهند؟ آیا از انجام بی هزینه ترین کارها هم بیم داریم؟ مردم در داخل ایران هزینه های سنگینی متقبل شده اند و می شوند، زندانیان سیاسی تا پای جان در زندانها مقاومت می کنند ولی دوستان خارج نشین از انجام کوچکترین و بی هزینه ترین کار ها برای نجات جان عزیزانی که برای آزادی و آبادی میهنمان به زندان افتاده اند طفره می روند.

به نامه ها و سخنانشان خوب گوش کنید، دست یاری آنان به سوی شماست. آیا کارهایی مانند پر کردن پتیشن، نامه خصوصی به مراجع بین المللی، نامه به نمایندگان مجلس محل اقامتتان و نهایتا بر پاییی اعتراضات خیابانی در کشورهایی که خبری از تیر و باتوم و زندان نیست کار پر هزینه ای است؟ اگر اینگونه است چگونه از هم میهنانمان در ایران انتظار دارید که در مقابل آدمکشهای حرفه ای جمهوری اسلامی قد علم کنند و از هیچ چیز نترسند؟

اگر امروز برای نجات جان زندانیان سیاسی کاری نکنیم مطمئن باشید روزی جمهوری اسلامی سراغ خانواده های ما نیز خواهد آمد. بی شک جمهوری اسلامی پس از آسودگی خاطر از داخل به سراغ خارج نشینان، حتی در دور ترین نقاط جهان هم خواهد رفت.

آیا حسین خضری در بی خبری اعدام شده است ؟

نشسته ایم تا ناقوس مرگ فرزندان میهنمان یکی یکی به صدا در آید و آنگاه در سو گشان نوحه سرایی کنیم و بگرییم. آیا نمیتوان هیچ قدمی برای نجات این عزیزان بر داشت ؟ واقعا از خود بپرسیم چه کاری برای نجات جانشان انجام داده ایم. آیا از بیم آشفته شدن آسایش مان از کمترین کارها مانند پر کردن پتیشن و نامه به مراجع بین ملی، تجمع های اعتراضی نهراسیده ایم. حسین خضری و جعفر کاظمی میتوانند برادر، خو اهر زاده، برادر زاده یا صمیمی ترین دوستمان باشند. یا هر کسی که به جان دوستش داریم. آیا در آن صورت هم بی توجه از کنارش میگذاشتید؟

هرانا؛ برادر حسین خضری: من صد درصد می دانم که بلایی سر حسین آوردند و به ما نمی گویند

رسانه ها نباید بین یک شهروند تهرانی و شهرستانی تبعیض قائل شوند

خبرگزاری هرانا - حسین خضری قریب به دو هفته است که از بند12 زندان مرکزی ارومیه(جایی که در آن محبوس بود) خارج شده و در طی این مدت مسئولان هیچ پاسخ روشنی به خانواده ی وی نمی دهند.

برادر این زندانی محکوم به اعدام در گفتگو با گزارشگر هرانا احتمال می دهد که وی را به دلیل اینکه جو مناطق کردنشین متشنج نشود، مخفیانه اعدام کرده اند.

وی بیش از هر چیز در این گفتگو از عدم پایبندی مسئولان به قوانین موجود و تبعیض رسانه ها در مورد حسین خضری، گله مند است.

متن مصاحبه ی هرانا با برادر این زندانی سیاسی را در زیر می خوانید:

آقای خضری، دقیقا در چه تاریخی حسین را از بند 12 زندان مرکزی ارومیه خارج کردند؟

حسین را یکشنبه ی دو هفته قبل شبانه از بندش خارج کردند.

شما از این انتقال چطور با خبر شدید؟

ما به طور ناگهانی از طریق رسانه ها از این موضوع با خبر شدیم و پیرو همین اخبار سراسیمه، حدود ساعت 12 شب به زندان ارومیه رفتیم تا وضعیت حسین را پیگیری کنیم اما مسئولان هیچ خبر درست و شفافی به ما ندادند.

آن شب اسفرنگهبان به ما گفت که گویا بدرقه شده و از زندان خارج شده اما ما از اینکه به کجا منتقل شده اطلاعی نداریم. بعدها هم آقای خانزاده، مسئول بند گفت که حسین را دست و پا بسته، در حالی که چشم بند داشت و به دهانش هم چسب زده بودند، از بند خارج کردند.

یعنی آن شب حسین را از زندان ارومیه خارج کرده بودند؟

ببینید ما اطلاع دقیقی نداریم. به دلیل اینکه می گفتند بدرقه اش کردند احتمالا از زندان خارجش کرده بودند اما دو روز بعد آقای دادستان به ما گفتند که حسین اینجا نیست و عده ای به دلیل پاره ای از مسائل از تهران آمدند و می خواهند با او صحبت کنند اما امروز بعدازظهر به زندان بازگردانده می شود و شما می توانید با وی ملاقات داشته باشید.

آیا طبق وعده ی مسئولان، این ملاقات صورت گرفت؟

بله، چهارشنبه صبح ما با حسین ملاقات داشتیم. مسئولان به طور ناگهانی همه ی خانواده را داخل زندان بردند ولی نه در جای معمولی که هربار با حسین ملاقات می کردیم؛ در اتاق افسرنگهبان که جو بسیار وحشتناکی هم در آنجا حاکم بود. همه به یکدیگر خیره شده بودند و همه ی شواهد و قراین نشان می داد که می خواهند حسین را اعدام کنند اما به ما چیزی نمی گویند.

بعدها ما متوجه شدیم همان شب یکشنبه که از بند خارجش کرده بودند، تیم اعدام از تهران آمده بودند و به دستور دادستانی می خواستند حکمش را اجرا کنند اما به دلایل نامعلومی اجرای احکام در آخرین دقایق از اجرای این حکم سرباز می زند و به مامورانشان دستور می دهند که برگردید و ماموران با اینکه نامه اجرای حکم را در دست داشتند، برگشتند.

زمان این ملاقات چقدر بود و برادر شما چه حرف هایی را به شما زد؟

این ملاقات 20 دقیقه به طول انجامید و او به ما گفت که مسئولان به جای اینکه به شکایت من توجهی کنند می خواستند از من اعتراف دروغین در مورد اینکه من در عملیات مسلحانه شرکت کرده ام، بگیرند و من را جلوی دوربین تلوزیون بنشانند؛ ولی من هیچ یک از این خواسته ها قبول نکردم. چرا که آن ها می خواستند برپایه ی آن اعترافات که برایشان دلیل و مدرک قانونی می ساخت، من را اعدام کنند. حسین می گفت که آدم را اگر بیگناه هم بکشند بهتر از این است که به کار ناکرده اعتراف کند و در پستی و رذالت بمیرد.

روحیه ی آقای خضری در آن ملاقات چطور بود؟

روحیه اش معمولی بود و تنها می گفت که من نمی دانم این ها از جان من چه می خواهند و حرف های جسته گریخته به من می زنند. اما خودش هم احتمال اینکه اعدامش کنند، می داد.

این موضوع شکایتی که مطرح کردید، چی هست؟

حسین نامه ای را برای آقای صادق لاریجانی نوشته بود و از کارشکنی مسئولان در پرونده اش شکایت کرده بود. جناب دادستان هم به ما گفته بود که قرار است به شکایتش در آن نامه رسیدگی شود. اما حسین گفت که هیچ پیگیری ای در کار نبوده و دادستان برای اینکه از خودش سلب مسئولیت کند، به شما این حرف را زده.

ما رونوشت نامه ی حسین به آقای لاریجانی را در مورخ 1389/8/8، به 26 ارگان دولتی فرستادیم اما گویی می خواهند تا قبل از اینکه دیوان عالی کشور حکم اعدام حسن خضری را لغو کند، او را اعدام کنند تا متهم نتواند از این فرصت قانونی استفاده کند. چرا که در تماس ما با دبیرخانه ی دیوان به ما گفتند که نامه ی شما پس از بررسی های کارشناسانه پذیرفته شده و بعد از یک ماه شما می توانید زنگ بزنید و نتیجه را پیگیری کنید. الان حدود ده روزی مانده تا نوبت ما برسد و براین اساس واقعا در حق این متهم، سوای اینکه مجرم هست یا نیست، دارند بی عدالتی می کنند. وقتی خودشان چنین قانونی را می گذارند چرا به آن عمل نمی کنند؟ ما هم از این بی عدالتی اکنون دادمان به هوا رفته است.

در طی این مدت به کدام یک از ارگان ها و یا مسئولین مربوطه مراجعه کردید؟

ما به تمامی ارگان ها و نهادهای مربوطه مراجعه کردیم؛ از 4-5 جلسه ملاقات با جناب دادستان ارومیه گرفته تا دادرسی و حفاظت زندان ها و واحد پیگیری اطلاعات ارومیه. دیروز هم در مراجعه ای که به اجرای احکام داشتیم، رئیس شعبه 9 اجرای احکام، آقای الهی نیا به ما گفتند که ما قصد اجرای حکم را داشتیم اما به دلایلی اجرای حکم را موقتا کنسل کردیم اما همان تیم اعدام حسین را با خودشان به تهران بردند و اگر حکم را اجرا کنند روز شنبه مشخص می شود چرا که نامه ی اجرای حکم به دست ما می رسد تا آن را روی پرونده بگذاریم و پرونده مختومه می شود. ما هم طی این مدت این قدر حرف های ضد و نقیض شنیدیم که نمی دانیم الان این گفته ی آقای الهی نیا را باور کنیم یا نه. تمام حرف هایی که ما تا به حال شنیدم بعد از مدتی مشخص می شود که کذب محض است و فقط برای سر دواندن ما به این اداره و آن اداره است.

در حال حاضر ما شدیدا نگران هستیم چون هیچ خبر شفاف و روشنی در پی مراجعات متعددمان به دست نیاوردیم و ما اصلا نمی دانیم حکمش را اجرا کردند یا نه. زنده است یا نه. تمام مسئولین در این رابطه فقط به ما می گویند که قضیه محرمانه است و ما هیچ اطلاعی نداریم و ما به همین دلیل مجبور هستیم با رسانه ها صحبت کنیم.

استنباط شما از اینکه مسئولان پاسخ روشنی به شما نمی دهند، چیست؟

شاید به علت جو امنیتی که در استان حاکم هست، بر خلاف رویه ی قبلی که در مورد آقای حبیب لطیفی پیاده شده و همه ی افکار عمومی متمرکز شد روی آقای لطیفی، ممکن است که مسئولان رویه شان را عوض کرده باشند و حکم اعدام حسین را اجرا کرده باشند و این مسئله را از ما پنهان کنند. من 100 درصد می دانم که این ها یک بلایی سر حسین آورده اند ولی به ما اطلاع نمی دهند.

من فکر می کنم که مسئولان استانی برای اینکه می خواهند روی اعمال و رفتار خودشان سرپوش بگذارند بدون هماهنگی با تهران و مرکز این حکم را اجرا کنند. چرا که ما یک سال به طور مداوم به تمامی دادگاه ها مراجعه می کردیم و از ماموران بازجوی وزارت اطلاعات، به نام خود متهم، به دلیل اینکه حسین را شکنجه کرده بودند و فقط او را با زور و اجبار و تهدید وادار به اعتراف دروغین کرده بودند و حتی در حالت بیهوشی از وی اثر انگشت گرفته بودند، شکایت می کردیم.

ضمنا این حق طبیعی هم متهمی است که بداند کی اعدام می شود و باید 48 ساعت قبل از اعدام هم به خانواده اش اطلاع دهند تا لااقل اگر وصیتی بود از وی بگیرند. چطور می شود که آقایان می آیند در کمال بی شرمی و در کمال بی عدالتی یک زندانی سیاسی که جرمش معلوم نیست و اتهامش ثابت نشده و در یک دادگاه ده دقیقه ای به اعدام محکوم شده و بسیاری از نقاط پرونده اش گنگ و نامعلوم هست، اعدام کنند؟ کدام مرجع قانونی وکدام عقل سلیمی این اجازه را می دهد که آقایان با یک نفر این طور برخورد کنند؟

چه درخواستی از مسئولان و مجامع حقوق بشری دارید؟

ما از همه ی دست اندکاران رسانه ها خواهشمندیم که صدای ما را به افکار عمومی جهان و تمام سازمان های حقوق بشر برسانند، ما می خواهیم همه ی وجدان های بیدار و همه ی کسانی که دلشان برای انسان های مظلوم می سوزد، بدانند که در حق ما شدیدا ظلم شده.

ما از تمام کسانی که در عرصه ی دفاع از حقوق بشر تلاش می کنند، خواهشمندیم که برای دفاع از حسین از هیچ گونه تلاشی دریغ نکنند. ما واقعا مانده ایم که با این دولت چه کنیم که تمام حقوق شهروندی ما را پایمال می کند و ما نمی دانیم برای شکایت به کجا باید مراجعه کنیم.

ما از مقام معظم رهبری در ایران و از رئیس قوه ی قضاییه در ایران می خواهیم که به پرونده ی حسین رسیدگی کنند. مگر ما، خانواده ی حسین خضری متهم هستیم که باید این همه در سردرگمی بمانیم؟

اگر مطلب خاص دیگری هست بیان کنید:

من می خواهم بدانم که چرا رسانه ها تبعیض قائل می شوند؟ چرا وقتی یک شهروند در تهران، کوچکترین اتهامی بهش وارد می شود، صدای همه ی رسانه ها در می آید اما برای حسین هیچ کاری نمی کنند؟ مگر یک شهروند ارومیه ای، یک شهروند شهرستانی چه فرقی با یک شهروند تهرانی دارد؟

چرا یک نفر باید در کمال بی توجهی قرار بگیرد و حتی در لحظات آخر که بین مرگ و زندگی هم هست هیچ رسانه ای به او توجهی نکند؟

۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

آهنگی زیبا در مورد مشکلات زنان ایران ، با سبکی جدید با عنوان خسته از زن بودن

آهنگی زیبا با سبکی جدید، شاید با تمامی شعر خوانده شده موافق نباشم ولی بدون شک انتخاب این سبک از بیان عقیده را می ستایم. شعری مدرن و نو، به زیبایی در دستگاه موسیقی سنتی اجرا شده

khasteh az zan boodan | Online Karaoke
خسته ام خسته از این زن بودن
اینهمه سخت چو آهن بودن
سالها در قفس تن بودن
خسته از یکه تنه همسر بودن
خسته از حمله ی هر روز صدا
خسته از حمله ی هر شام سکوت
سهم من اینها بود
هر چه ترویج صداقت کردم
هرچه از عشق حمایت کردم
سوختم ساختم دم نزدم
هر چه بر فاصله عادت کردم
جای آن مکر به خوردم دادند
باختم وعده ی بردم دادند
وعده ی زود به زود
راهی مکتب اندیشه شدم
آنچه آموخته ام اینها بود
تار مو پوشیده
روی ها دزدیده
خنده ها پوسیده
برلبی خشکیده
درس اول عصمت درس دوم عفت
جنس دوم آخر دیگران اول خط
....
الغرض با همه ی جور و جفا
سوختن زاتش تزویر و ریا
باز هم سخت چو آهن ماندم
همچو پروین و فروغ
باز هم لایق این نام بزرگ
لایق نام خوش زن ماندم

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

جنبش سبز برای نجات جان زندانیان سیاسی، باید حضور خود را به رخ استبداد بکشد.

چکیده : سکوت و عدم تحرک جنبش سبز مهر تاییدی است براستراتژی ایجاد رعب و وحشت از طرف کودتاگران . تنها راه جلوگیری از کشتار زندانیان سیاسی وجلوگیری از فشار وحشتناک بر زندانیان سیاسی و خانواده های آنان، اثبات بی تاثیر بودن این استراتژی و دلسرد کردن سرکوبگران میباشد. یکی از کم هزینه ترین راهها برای این مهم، ندای کوبنده شبانه الله اکبر است که هم موجبات دلسردی مستبدین را فراهم می کند و هم موجبات دلگرمی و امید حامیان جنبش سبز را فراهم می آورد. بی شک راه های فراوان دیگری نیز وجود دارد، آنچه که ضروری می نماید، اعلام حضور جنبش سبز در عرصه سیاسی ایران برای نجات جان بسیاری از زندانیان سیاسی می باشد.

با نگاهی به دستگیری گسترده و احکام سنگین صادره برای زندانیان سیاسی و زمانهای خاص اجرای احکام اعدام، می توان به سادگی فهمید، تئوریسین های جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده اند که با ایجاد فضای رعب و وحشت می توانند جنبش سبز و اعتراض مردم ایران را برای همیشه یا حداقل مدتی به اغماء ببرند. سکوت و عدم تحرک جنبش سبز در این مدت نیز مهر تائیدی شده است برموثر بودن اتخاذ این استراتژی از طرف جمهوری اسلامی و دلیلی بر ادامه بی پایان این روند سرکوبگرانه . از همین روست که قبل از هر مناسبتی که احتمال ظهور دوباره جنبش سبز می رود، شاهد اعدام چند تن از هم میهنانمان هستیم. نگاهی به زمان اعدام های انجام شده و احکام سنگین صادر شده، به روشنی بیانگر این مطلب است.

اعدام محمد علی زمانی و آرش رحمانی در ۸ بهمن ۸۸ و قبل از ۲۲ بهمن سال قبل، اعدام احسان فتاحیان در ۲۰ آبان ۸۸ و قبل از آذرماه، اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان در ۱۹ اردیبهشت ماه و قبل از خرداد ماه و سالگرد انتخابات ریاست جمهوری و بلا خره اعدام علی صارمی و علی اکبر سیادت در ۶ دی و قبل از سالگرد واقعه عاشورای سال قبل، به خوبی بیانگر استفاده ابزاری جمهوری اسلامی از جان زندانیان سیاسی جهت سرکوب و ایجاد رعب و وحشت می باشد.به این لیست اعدام های فله ای محکومین به جرائم دیگر را اضافه کنید. سایت رها نا با وجود غیر ممکن دانستن جمع آوری اسامی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی در فضای اختناق کنونی و بی اطلاعی از بسیاری از زندانیان سیاسی، خبراز لیستی ۶۰۰ نفره از زندانیان سیاسی و عقیدتی می دهد. از ۶۰۰ زندانی موجود در لیست،۳۵۴ نفر دارای محکومیت قضایی و ۲۴۶ نفر در بازداشت به سر می‌برند. از این ۳۵۴ نفر، ۹۴ نفر حکم بالای ۱۰ سال داشته و محکومیت‌های سنگینی را دارا هستند.

جنبش سبز با سکوت خود خواسته یا نا خواسته جمهوری اسلامی را تشویق به ادامه فشار و کشتار زندانیان سیاسی و بریدن احکام سنگین برای آنان می کند. بی شک با ادامه این روند کودتاگران با عزمی جزمتر به جان بی گناهان خواهد افتاد تا اینگونه ادامه حیات خویش را طولانی تر کند. تنها راه جلوگیری از این کشتار و فشار وحشتناک بر زندانیان سیاسی و خانواده های آنان، اثبات بی تاثیر بودن استراتژی ایجاد رعب و وحشت می باشد. زندانیان سیاسی در زندانها به این نتیجه رسیده اند تا بی باکانه جلوی زور گویی های استبداد بایستند. اینک بر ماست تا با انتخاب کم هزینه ترین و موثر ترین راهها ، با نشان دادن حیات و پویایی جنبش سبز با وجود تمامی این سرکوب ها، نقشه های کودتاچیان را نقش بر آب کنیم.

یکی از کم هزینه ترین راهها برای این مهم، ندای کوبنده شبانه الله اکبر است که هم موجبات دلسردی مستبدین را فراهم می کند و هم موجبات دلگرمی و امید حامیان جنبش سبز را فراهم می آورد. بی شک راه های فراوان دیگری نیز وجود دارد، آنچه که ضروری می نماید، اعلام حضور جنبش سبز در عرصه سیاسی ایران برای نجات جان بسیاری از زندانیان سیاسی می باشد.