۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه

درخواست راهپیمایی از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حمایت از قیام مردم مصر و تونس

درخواست راهپیمایی از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حمایت از قیام مردم مصر و تونس
درخواست راهپیمایی از سوی  میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حمایت از قیام مردم مصر و تونس
جرس: مهدي کروبي وميرحسين موسوي درنامه اي مشترک به وزارت کشور درخواست صدورمجوز براي دعوت راهپيمايي مردمي درجهت حمايت ازقيام مردم مصر و تونس را خواستار شدند.


بر اساس این درخواست راهپیمایی در حمایت از مردم مصر و تونس دوشنبه ساعت سه بعدازظهر از میدان امام حسین به سمت میدان آزادی برگزار می شود.

این درخواست صبح امروز تحویل وزارت کشورگردید و رسید دریافت شد.

متن این درخواست که همزمان در کلمه و سحام نیوز منتشر شد به شرح زیر است:

وزيرمحترم کشور

بدينوسيله به اطلاع مي رساندکه به منظوراعلام همبستگي باحرکت هاي مردمي درمنطقه بويژه قيام آزاديخواهانه مردم تونس و مصربرعليه حکومت استبدادي درکشوردرخواست صدورمجوزبراي دعوت به راهپيمايي مردمي طبق اصل بيست وهفت قانون اساسي درجهت حمايت ازقيام مردم اين دوکشورمسلمان رادرروز دوشنبه25 بهمن ساعت 3 بعدازظهر ازميدان امام حسين تاميدان آزادي راداريم.


گفتنی است از همان فردای اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ٢٢ خرداد ٨٨، اصلاح طلبان و ستادهای میرحسین موسوی و مهدی کروبی مکررا خواستار صدور مجوز برای برگزاری تجمع، تحصن، میتینگ یا راهپیمایی - جهت اعتراض به نتایج انتخابات، سوگواری برای جانباختگان و قربانیان حوادث بعد از انتخابات و همچنین اقدامات مشکوک جریان های خاص برای تخریب چهرۀ جنبش سبز- شدند؛ ولی وزارت کشور دولت احمدی نژاد، اکیدا از صدور چنین مجوزی خودداری کرد.

لازم به ذکر است بعد از اعلام نتایج انتخابات ٢٢ خرداد ٨٨، در اولین حرکت اعتراضی، «انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها» از وزارت کشور برای برگزاری راهپیمایی روز ٢۵ خرداد مجوز درخواست کرد، که مورد موافقت قرار نگرفت.

درخواست راهپیمایی آرام و سکوتِ حامیان میرحسین موسوی برای همان روز نیز مورد موافقت قرار نگرفت .

مجمع روحانیون مبارز نیز، در نامه‌ای به فرمانداری تهران، به منظور برگزاری راهپیمایی از میدان انقلاب تا آزادی، برای روز شنبه مورخ ۳۰ خرداد ۸۸ درخواست مجوز کرده و هدف از این راهپیمایی را، پی‌گیری مطالبات قانونی مردم و تداوم اعتراض مدنی آنان اعلام نموده بود. (که این تقاضا رد شد)

این درحالیست که در هفته‌های پس از انتخابات، طرفداران محمود احمدی‌نژاد و حکومتی ها، دو راهپیمایی و تجمع بزرگ در تهران برگزار کردند و صدا و سیما نیز با تبلیغاتی گسترده‌، حضور در آن را تشویق نمود و مسیرهای راهپیمایی را مرتباً تبلیغ کرد.

میرحسین موسوی و مهدی کروبی، روز چهارم مرداد ماه ٨٨، با انتشار درخواست مشتركي از وزارت كشور، خواستار برگزاري مراسم چهلم جانباختگان حوادث پس از انتخابات در مصلای تهران - صرفاً با قرائت قرآن و بدون سخنراني- شده بودند.

این دو رهبر جنبش سبز، در درخواست خود آورده بودند "بدینوسیله به اطلاع می‌رسانیم به مناسبت گذشت چهل روز از آغاز حوادث ناگواری که طی آن عده‌ای از هموطنانمان جان خود را از دست دادند، درخواست برگزاری مراسم یادبود این عزیزان در روز پنجشنبه ۸/۵/۸۸ ساعت ۱۸ الی ۳۰/۱۹ بعدازظهر در محل مصلای بزرگ تهران را داریم." (با این درخواست موافقت نشد)

در اولین واکنش به این درخواست، روزنامه کیهان تهران نوشت "دو نامزد ناكام انتخابات كه با تن ندادن به قانون و رأي مردم، و خياباني كردن اعتراض، زمينه ايجاد اغتشاش و درگيري و جنايت و تخريب را فراهم كردند، همچنان به شيوه فرار به جلو ادامه مي دهند."

پاسداشت ياد شهيدان روزهاى گذشته و تأكيد بر حقوق قانونى مردم"

گفتنی است همان زمان حامیان میرحسین موسوی از وزارت كشور درخواست مجوز براى "پاسداشت ياد شهيدان روزهاى گذشته و تأكيد بر حقوق قانونى مردم" کردند، که این ارگان دولتی شرايطى را براى صدور مجوز تجمع به هواداران موسوی تعيين كرده و گفته بود "بررسى و صدور مجوز برگزارى تجمع سراسرى منوط به اعلام درخواست يك هفته پيش از برگزارى به صورت حضورى و با سپردن تعهداتى است."

بعد از این اعلام موضع وزارت کشور، دفتر ارتباطات مردمى ستاد موسوى اعلام کرد که چنين مجوزى صادر نشده است.

انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها برای برگزاری راهپیمایی در روز ۱۳ آبان ٨٨، از استانداری تهران درخواست مجوز کرده بود که مورد موافقت قرار نگرفت.

بعد از حرکت مشکوک آتش زدن تصاویر رهبر فقید جمهوری اسلامی در حاشیۀ مراسم ۱۶ آذر و روز دانشجوی سال ٨٨، و پخش مکرر فیلم آن توسط صدا و سیما جهت تحریک برخی علیه فعالان جنبش و دانشجویان، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در اعتراض به این هتک حرمت، مجوز راهپیمایی درخواست کردند.

مهدی کروبی در آستانۀ این درخواست مجوز گفته بود "گرچه برای راهپیمایی مسالمت آمیز، طبق اصل ۲۷ قانون اساسی نباید درخواست مجوز داد اما با توجه به شرایط امروز ما و عدم خواست ما برای آسیبی پذیری مردم، مجوز خود را به وزارت کشور ارایه می کنیم." گفتنی است، با این درخواست آنان نیز موافقت نشد.

دوشنبه دهم خرداد ٨٩، میرحسین موسوی، با هدف بررسی مسائل و رخدادهای ماه جاری به دیدار مهدی کروبی رفت و در این دیدار، کروبی و موسوی با امضاء نامه‌ای مشترک و ارسال آن به استانداری تهران، برگزاری راهپیمایی مطابق با اصل ۲۷ قانون اساسی در سالگرد انتخابات ۲۲خرداد ۸۸ را خواستار شدند که برای آنان مجوز صادر نگردید.

موسوی و کروبی اوایل اردیبهشت ماه ٨٩ نیز، از گروه ها و احزاب اصلاح طلب خواسته بودند که برای برگزاری راهپیمایی روز ۲۲ خرداد تقاضای مجوز کنند که برای آنها نیز مجوز صادر نشد.


درخواست راهپیمایی از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حمایت از قیام مردم مصر و تونس

درخواست راهپیمایی از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حمایت از قیام مردم مصر و تونس
درخواست راهپیمایی از سوی  میرحسین موسوی و مهدی کروبی در حمایت از قیام مردم مصر و تونس
جرس: مهدي کروبي وميرحسين موسوي درنامه اي مشترک به وزارت کشور درخواست صدورمجوز براي دعوت راهپيمايي مردمي درجهت حمايت ازقيام مردم مصر و تونس را خواستار شدند.


بر اساس این درخواست راهپیمایی در حمایت از مردم مصر و تونس دوشنبه ساعت سه بعدازظهر از میدان امام حسین به سمت میدان آزادی برگزار می شود.

این درخواست صبح امروز تحویل وزارت کشورگردید و رسید دریافت شد.

متن این درخواست که همزمان در کلمه و سحام نیوز منتشر شد به شرح زیر است:

وزيرمحترم کشور

بدينوسيله به اطلاع مي رساندکه به منظوراعلام همبستگي باحرکت هاي مردمي درمنطقه بويژه قيام آزاديخواهانه مردم تونس و مصربرعليه حکومت استبدادي درکشوردرخواست صدورمجوزبراي دعوت به راهپيمايي مردمي طبق اصل بيست وهفت قانون اساسي درجهت حمايت ازقيام مردم اين دوکشورمسلمان رادرروز دوشنبه25 بهمن ساعت 3 بعدازظهر ازميدان امام حسين تاميدان آزادي راداريم.


گفتنی است از همان فردای اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری ٢٢ خرداد ٨٨، اصلاح طلبان و ستادهای میرحسین موسوی و مهدی کروبی مکررا خواستار صدور مجوز برای برگزاری تجمع، تحصن، میتینگ یا راهپیمایی - جهت اعتراض به نتایج انتخابات، سوگواری برای جانباختگان و قربانیان حوادث بعد از انتخابات و همچنین اقدامات مشکوک جریان های خاص برای تخریب چهرۀ جنبش سبز- شدند؛ ولی وزارت کشور دولت احمدی نژاد، اکیدا از صدور چنین مجوزی خودداری کرد.

لازم به ذکر است بعد از اعلام نتایج انتخابات ٢٢ خرداد ٨٨، در اولین حرکت اعتراضی، «انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها» از وزارت کشور برای برگزاری راهپیمایی روز ٢۵ خرداد مجوز درخواست کرد، که مورد موافقت قرار نگرفت.

درخواست راهپیمایی آرام و سکوتِ حامیان میرحسین موسوی برای همان روز نیز مورد موافقت قرار نگرفت .

مجمع روحانیون مبارز نیز، در نامه‌ای به فرمانداری تهران، به منظور برگزاری راهپیمایی از میدان انقلاب تا آزادی، برای روز شنبه مورخ ۳۰ خرداد ۸۸ درخواست مجوز کرده و هدف از این راهپیمایی را، پی‌گیری مطالبات قانونی مردم و تداوم اعتراض مدنی آنان اعلام نموده بود. (که این تقاضا رد شد)

این درحالیست که در هفته‌های پس از انتخابات، طرفداران محمود احمدی‌نژاد و حکومتی ها، دو راهپیمایی و تجمع بزرگ در تهران برگزار کردند و صدا و سیما نیز با تبلیغاتی گسترده‌، حضور در آن را تشویق نمود و مسیرهای راهپیمایی را مرتباً تبلیغ کرد.

میرحسین موسوی و مهدی کروبی، روز چهارم مرداد ماه ٨٨، با انتشار درخواست مشتركي از وزارت كشور، خواستار برگزاري مراسم چهلم جانباختگان حوادث پس از انتخابات در مصلای تهران - صرفاً با قرائت قرآن و بدون سخنراني- شده بودند.

این دو رهبر جنبش سبز، در درخواست خود آورده بودند "بدینوسیله به اطلاع می‌رسانیم به مناسبت گذشت چهل روز از آغاز حوادث ناگواری که طی آن عده‌ای از هموطنانمان جان خود را از دست دادند، درخواست برگزاری مراسم یادبود این عزیزان در روز پنجشنبه ۸/۵/۸۸ ساعت ۱۸ الی ۳۰/۱۹ بعدازظهر در محل مصلای بزرگ تهران را داریم." (با این درخواست موافقت نشد)

در اولین واکنش به این درخواست، روزنامه کیهان تهران نوشت "دو نامزد ناكام انتخابات كه با تن ندادن به قانون و رأي مردم، و خياباني كردن اعتراض، زمينه ايجاد اغتشاش و درگيري و جنايت و تخريب را فراهم كردند، همچنان به شيوه فرار به جلو ادامه مي دهند."

پاسداشت ياد شهيدان روزهاى گذشته و تأكيد بر حقوق قانونى مردم"

گفتنی است همان زمان حامیان میرحسین موسوی از وزارت كشور درخواست مجوز براى "پاسداشت ياد شهيدان روزهاى گذشته و تأكيد بر حقوق قانونى مردم" کردند، که این ارگان دولتی شرايطى را براى صدور مجوز تجمع به هواداران موسوی تعيين كرده و گفته بود "بررسى و صدور مجوز برگزارى تجمع سراسرى منوط به اعلام درخواست يك هفته پيش از برگزارى به صورت حضورى و با سپردن تعهداتى است."

بعد از این اعلام موضع وزارت کشور، دفتر ارتباطات مردمى ستاد موسوى اعلام کرد که چنين مجوزى صادر نشده است.

انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها برای برگزاری راهپیمایی در روز ۱۳ آبان ٨٨، از استانداری تهران درخواست مجوز کرده بود که مورد موافقت قرار نگرفت.

بعد از حرکت مشکوک آتش زدن تصاویر رهبر فقید جمهوری اسلامی در حاشیۀ مراسم ۱۶ آذر و روز دانشجوی سال ٨٨، و پخش مکرر فیلم آن توسط صدا و سیما جهت تحریک برخی علیه فعالان جنبش و دانشجویان، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در اعتراض به این هتک حرمت، مجوز راهپیمایی درخواست کردند.

مهدی کروبی در آستانۀ این درخواست مجوز گفته بود "گرچه برای راهپیمایی مسالمت آمیز، طبق اصل ۲۷ قانون اساسی نباید درخواست مجوز داد اما با توجه به شرایط امروز ما و عدم خواست ما برای آسیبی پذیری مردم، مجوز خود را به وزارت کشور ارایه می کنیم." گفتنی است، با این درخواست آنان نیز موافقت نشد.

دوشنبه دهم خرداد ٨٩، میرحسین موسوی، با هدف بررسی مسائل و رخدادهای ماه جاری به دیدار مهدی کروبی رفت و در این دیدار، کروبی و موسوی با امضاء نامه‌ای مشترک و ارسال آن به استانداری تهران، برگزاری راهپیمایی مطابق با اصل ۲۷ قانون اساسی در سالگرد انتخابات ۲۲خرداد ۸۸ را خواستار شدند که برای آنان مجوز صادر نگردید.

موسوی و کروبی اوایل اردیبهشت ماه ٨٩ نیز، از گروه ها و احزاب اصلاح طلب خواسته بودند که برای برگزاری راهپیمایی روز ۲۲ خرداد تقاضای مجوز کنند که برای آنها نیز مجوز صادر نشد.


۱۳۸۹ بهمن ۱۵, جمعه

متن تکان دهنده نامه دختر خردسال عبدالرضا قنبری ,زندانی سیاسی زیر اعدام به پدرش به همراه عکس اصل نامه

۱۵,۱۱,۱۳۸۹

dokhtareAbolrezaGhanbari_110204
برای عدالت ـ دختر عبدالرضا قنبری، معلمِ محکوم به اعدم این روزها به دلیل درس و مدرسه قادر به ملاقات همیشگی با پدر نیست و برادرش «احسان» نوجوانی است که مادر را همراهی می کند. ساحل در یکی از نامه هایش با قلمی کودکانه می نویسد: امروز یکی از آن روزهایی است که تو کنار من نیستی. هر وقت دلم برایت تنگ می شود

نامه می نویسم و یا به ساعت آبی رنگی که برای تولدم خریدی نگاه می کنم تا ببینم زمان چقدر سریع می گذرد و تو کنارم نیستی و من روز به روز بزرگتر می شوم و قد می کشم.... تلویزیون به مناسبت روز پدر برنامه های شادِ زیادی داشت و من نتوانستم نگاه کنم چون همش، بچه هایی را نشان می داد که به پدرشان گل می دادند و یا تبریک می گفتند و شاد و خوشحال بودند. اصلا به فکر ما بچه هایی که پدرمان کنارمان نیست نبود، برای همین من خیلی ناراحت شدم و تلویزیون را خاموش کردم...من فقط یک آرزو دارم و آن این که تو بیایی و برای همیشه کنارم باشی....
در یکی از روزهای ملاقات خانواده های زندانیان سیاسی به شدت متاثر شدند وقتی دیدند که ساحل بعد از مدت ها با لباسی زیبا به ملاقات پدر آمده بود و پاهایش را با زحمت بالا آورده بود تا کفش های نویی که خریده بود را به پدر نشان دهد و بعد برایش شعری تازه بخواند.
پیش از این نیز وقتی خانواده جعفر کاظمی در اتاق ملاقات متوجه شده بودند که این زندانی را اعدام کرده اند، فضای اتاق ملاقات به شدت متاثر شده بود و خیلی ها می گفتند عمادالدین باقی قادر به ادامه صحبت های تلفنی اش از پشت کابین نبود، گوشیِ تلفن را زمین گذشته بود و همراه با خانواده های دیگر در این سوی شیشه ها گریه می کرد.

عبدالرضا قنبری یکی دیگر از دستگیرشدگان عاشورا است از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام محاربه از طریق ارتباط با گروه‌های معاند که از مصادیق این موضوع داشتن ایمیل‌های مشکوک و ارتباط با یکی از رسانه‌های تلویزیونی خارج از کشور عنوان شده به اعدام محکوم شده است. خانواده سه نفره این معلمِ محکوم به اعدام نیز این روزها در اضطراب و نگرانی به سر می برند.
صبح های دوشنبه روز ملاقات با زندانیان، تپه های مقابل اوین ، میزبان سفره ی کوچک نهارِ این خانواده است. "مادر" ، "ساحل" و "احسان" و در نگاه این خانواده ، "ضلع چهارم" سفره عبدالرضا قنبری پدرِ این خانواده است است که روبروی این تپه ها ، پشت درهای بسته نشسته است و آن ها دلشان نیامده که پس از پایان ساعت ملاقات اوین را ترک کنند. به گفته برخی از خانواده های زندانیان، در برخی از روزها ساعت ملاقات که تمام می شود، این خانواده تپه های اوین را ترک نمی کنند، در آخرین فاصله ی ممکن ، قبل از دیوار ها و سیم خاردارها گاهی می نشینند و ناهار را در مقابل اوین به یاد و در کنارِ پدر می خورند.
اما این قصه ی تنها یک روز در هفته نیست ، همسر این معلم ، که خود معلمی دیگر است، بسیاری از روزها راهی دور را پشت سر می گذارد، قبل از ایستگاه ترمینال جنوب، در سه مرحله سوار تاکسی می شود تا از پاکدشت ورامین به اوین برسد ، می گوید : می آیم این جا می نشینم، آرام می شوم و بعد به خانه بر می گردم
اما عبدالرضا قنبری کیست؟ همسر او پیش از این از او به عنوان یک معلم گمنام که عضو هیچ حزب و گروهی نیست یاد کرده بود. هیچ عکسی از او در رسانه ها و سایت های خبری نیست. خانواده اش تنها یک یا دوبار با رسانه ها مصاحبه کرده اند اما نگران هستند که مصاحبه هایشان، احتمالِ نجاتِ این معلم را ببندد.
این شهروند ایرانیِ محکوم به اعدام مردی است که ۱۷ سال دبیر ادبیات در مدرسه های مناطقِ محروم بوده است. برخی از شاگردانِ او می گویند او کسی است که "با محرومیت بچه ها گریسته است".
در مورد عبدالرضا قنبری یکی از شاگردانش می گوید: او معلمی شاعر مسلک است و اتهامِ ارتباط با گروه های سیاسی در موردش سازگار نیست چرا که او در همین نظام آموزشی و با عبور از سیستم سخت گیر گزینش و تحقیق در مورد سوابق کار، سالها در شهر گرمسار و به تازگی در پاکدشت سابقه ی تدریس داشت.
عبدالرضا قنبری معلم ادبیات است و بسیاری دیده اند که او در ملاقات ها با همسر و فرزندانش "شعر" میخواند ، برایشان هر بار شعری تازه می سراید. دختر ده ساله اش "ساحل" هم برای پدر در ملاقات های کابینی شعر می خواند. خانواده ای که واژه ی "اعدام" را نیز به نا همگونی با خویش حمل می کنند. همسر این معلمِ محکوم به اعدام می گوید: دخترم هنوز مفهوم اعدام را نمی داند اما پدرش سعی کرد در یکی از همین ملاقات های کابینی ماجرای صدور حکم اعدام را برای دو فرزندم توضیح دهد که اگر خدای نکرده این حکم اجرا شد به بچه های من شوک وارد نشود.
معلمانی که همدلی کردند، دستگیر شدند
عاشورای ۸۸ عبدالرضا قنبری به همراه دخترش ساحل به خیابان آمده بودند. کسی خارج از مرز ایران به پدر زنگ می زند، آقای قنبری به گفته خانواده اش تلفن را قطع می کند تا بار دیگر زنگ نزند اما همین سندی می شود برای دستگیری او در محل تدریس.
جای عبدالرضا قنبری که در مدرسه خالی می شود ، تا مدت ها هیچ معلمی در آن شهر حاضر نمی شود صندلی این معلم را پر کند ! ، این جای خالی... تا آنکه بالاخره معلمی مهاجر را به عنوان جایگزین به مدرسه می آورند اما در روز اولی که این معلم جانشین به مدرسه می رود، بچه های مدرسه چوب از درخت کنده اند و با تصورات کودکانه شان معلم جانشین را کتک زده اند.
همکاران او نیز ساکت ننشسته اند ، همکاری با نام "..." در خانه ی خود اعلام اعتصاب غذا می کند اما او هم در امان نمی ماند ، و به خاطر همراهی با همکارش دستگیر می شود. ، معلمی دیگر اعلام می کند "اگر حکم اعدام قنبری شکسته نشود ، همهء معلم ها در روز معلم تجمع خواهیم کرد" اما ریاست صنف معلمان نیز دستگیر می شود
اکنون معلمانی که با این معلمِ محکوم به اعدام همراهی و با خانواده اش همدلی کرده اند ، در اوین هستند ، و فرزندان عبدالرضا قنبری نیز در شرایط روحیِ خوبی به سر نمی برند. همسر این معلم، همسر یک "شاعر" است و سهم او از زندگی، شعر های عاشقانه همسرش در تنهایی و یک مسیر طولانی است که گاهی به همراه فرزندانش می رود تا پشت در های اوین و کمی نزدیک تر به عضو دربند خانواده ی خود آرام بگیرد. Sanad_matn_name_110204

۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

آنالیز آماری بر روی بازدیدکنندگان بالاترین

بعد از ارسال این لینک دوستان بالاترینی معتقدند که سایت من وی پی ان و فیلتری ها رو نشون نمیده شاید حرفشون درست باشه ولی سؤال اینه که اگرسایت من وی پی ان و فلترشکن رو حساب نمیکنه پس اون ۷.۸ درصد رو از کجا نشون میده؟ جالبه که کسی از ایندوستان حواسش به اون ۱۰.۶ درصد پروکسی ناشناخته ها نیست که همون کسانی هستند که از ایران با فیلتر شکن و وی پی ان وصل شدند . احتمالا چون با ۱۸.۴ درصد مراجعه کننده از ایران نمیشه تو ایران انقلاب کرد
متاسفانه دوستان به جای حل مشکل به فکر پاک کردن صورت مسئله هستند، ولله من هم از خدام هست که با پشت کامپیوتر نشستن و کلیک کردن مردم ایران رو بکشونیم تو خیابون و یا پشت بوم, و بعدشم این رژیم آدم کش رو از میون برداریم
آنکس که نداند و نداند که نداند, در جهل مرکب ابد الدهر بمان

هدف از این آنالیز شناخت بیشتر از مخاطبان بالاترین می باشد، بی شک این آمار دارای نقیصه های فراوانی می باشد ولی جهت ترغیب دوستآن به این کار مفید خواهد بود. اگر دوستان دیگری هم این آنالیز را انجام دهند به نتیجه روشنتری خواهیم رسید.
برای انجام این آمار گیری خبری را بر روی وبلاگ خودم قرار دادم، خبر بعد از ۲ ساعت یعنی ۵:۳۰ دقیقه صبح به وقت ایران داغ شد
و بعد از ۷ ساعت یعنی ساعت ۱۰:۳۰ دقیقه تعداد کلیک ها به ۲۵۰۰ کلیک رسید که سیستم ردیاب نسب شده بر وبلاگ من تنها میتواند ۵۰۰ نفر از آخرین مراجعه کننده گان را ردیابی کند. همان طور که شکل ۱ نشان میدهد بیشتر مراجعه کنندگان از طریق بالاترین وارد وبلاگ شده اند


شکل ۱. وبسایتهایی که از آنها به وبلاگ مراجعه شده است

محل اقامت مراجعه کنندگان مهمترین چیزی بود که در پی اش بودم که در شکل ۲ نشان داده شده

همانطور که میبینید بیشترین بازدیدکنندگان از آمریکا بودند با ۳۲.۸ درصد
ایران با ۷.۸ درصد در رتبه پنجم قرار داردکه اگر ۱۰.۶ درصد پروکسی ناشناخته رو کسانی در نظر بگیریم که از داخل ایران با فیلتر شکن و وی پی ان وصل شدن جمعا ۱۸.۴ درصد از مراجعه کنندگان از ایران هستند (با توجه به این که در زمان داغ شدن لینک که ساعت ۵:۳۰ صبح ایران بود احتمال خطا زیاد می باشد اگر دوستان در زمان های مختلف این کار را انجام دهند میتوانیم به نتیجه گیری درست تری برسیم) بر خلاف تصور این درصد تا ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه صبح که هنوز لینک در صفحه اول موضوعت داغ بود تغییرچندانی نکرد

کل ۲ : محل اقامت مراجعه کنندگان

دومین مطلب که میتواند جالب باشد زمانی است که افراد صرف خواندن خبر ها میکنند که در شکل ۳ آمده است

۸۶.۲ درصد زیر ۵ ثانیه وقت گذاشته اند

بنده به هیچ وجه به دنبال کم اهمیت جلوه دادن سایت بالاترین در اطلاع رسانی به داخل کشور نیستم و امکان خطا را بسیار بالا میدانم چرا که این نمونه آماری تنها در یک زمان و با خبر خاص و همچنین با امکانات محدود انجام شد. هدف این بود که دوستان را تشویق به انجام این کار کنم تا دید بهتری نسبت به مخاطب مان پیدا کنیم. شاید با این آنالیز به این نتیجه برسیم که بهتر است به جای فراخوان الله اکبر دادن بر روی پشت بام های ایران، فراخوان تجمع در مقابل سفارت خانه ها و کنسولگری های ایران در خارج از کشور را بدهیم

آرش ارکان در زندان استبداد جان باخت



منبع خبر: ایران امروز

آرش ارکان هم شهید شد


«متن زیر توسط خواهران سوگوار آرش نوشته شده است»

آرش ارکان، شهید دیگر جنبش سبز، که در 9بهمن‌ماه 1389، حدود ساعت دو بعد از ظهر پر کشید.

آرش 13آبان‌ماه 1388 دستگیر شد. سبب دستگیری وی چه بود؟

پرسش: آیا در تظاهرات ضد دولتی دستگیر شد؟

پاسخ: نه.

پرسش: آیا هنگام ارتکاب خلافی او را گرفتند؟

پاسخ: نه.

پرسش: آیا کسی را آزرده بود؟

پاسخ: نه.

پاسخ: او به جرم انسانیت دستگیر شد. به جرم جوان‌مردی یک‌سال در زندان دژخیمان رژیم در انتظار حکم‌اش ماند؛

و با صدور حکم ظالمانه‌ی زورمداران، به هشت ماه دیگر زندان محکوم شد؛ بی‌این‌که حتا یک‌سال بلاتکلیفی‌اش را در زندان به‌شمار آورند.

بیماری کلیوی‌اش چنان در این یک سال حاد شد، که برای درمان چند روزی را به او اجازه دادند از زندان اوین بیرون بیاید؛ اما درمان با زمان اجازه ‌داده‌شده هم‌خوانی نداشت. بار دیگر به زندان بازگشت. حدود یک‌هفته‌ی پیش خبر رسید، که دوباره بیماری‌اش او را از پای درآورده است. بی‌توجهی زندان‌بانان و پزشک زندان وضعیت او را وخیم‌تر کرد. سه روز پیش به بیمارستان بقیه الله منتقل‌اش کردند؛ درحالی‌که جز پوست و استخوان چیزی از او باقی نمانده بود.

با وجود قامت بلندش، 45کیلو شده؛ و دیگر به کما رفته بود. چند ساعت پیش پروازش، محبوب‌اش توانست او را ببیند. او را که بیهوش بر تخت بیمارستان افتاده بود. محبوب او را نشناخت! زیرا چنان لاغر و ناتوان شده بود، که از قامت رعنا و شانه‌های پهن، چیزی برجای نمانده بود. دردناک آن‌که ساعتی پس از رفتن محبوب، او نیز به پاکان و شهیدان این سرزمین پیوست. از بیمارستان به وکیل‌اش زنگ زدند و گفتند که در اثر ایست قلبی درگذشته است.

می‌دانم هرکسی که این پیام را می‌خواند، نه تاکنون نام او را شنیده است؛ نه می‌داند به چه علت این یک سال و سه ماه در زندان بوده؛ اما داستان دردناک شهادت او بی‌گمان اسطوره‌های کهنه‌ی شهادت این سرزمین را می‌درد؛ و داستانی نو می‌نویسد؛ و به همه‌مان یادآوری می‌کند، در این سرزمین که دروغ همه‌اش را پر کرده؛ و انسانیت کالایی نایاب شده است، هم‌چنان انسان‌هایی هستند، که عشق را پاس داشتند؛ و انسان زیستند؛ و انسان پر کشیدند. خشم‌مان را نمی‌گرییم. خشم ما سرانجام زورمداران تاریخ ناپاک این سرزمین پاک را فرو خواهد بلعید.

بشنوید داستان او را:

روز 13آبان‌ماه 1388، دست در دست محبوب‌اش از تظاهرات به سوی خانه بازمی‌گشتند. در یکی از خیابان‌های فرعی پیرامون میدان ولی‌عصر، پسر نوجوانی می‌خواست پنهانی از محل تجمع نیروهای انتظامی تا دندان مسلح و پلیس ضد شورش با موبیل‌اش فیلم بگیرد. یکی از فرماندهان او را دید. آرش هم او را دید. رها، محبوب آرش هم. چند تن نیروی انتظامی به سوی پسر دویدند. پسر نیز به سوی کوچه‌ای گریخت. ناگهان آرش هم دوید. آرش می دانست اگر دست نیروهای ضدشورش به آن پسر برسد، از دست‌شان به‌آسانی نمی‌تواند رهایی یابد. می‌دانست فیلم گرفتن از تظاهرات و چهره‌ی پلیس ضد شورش در این سرزمین دیکتاتورزده جرم شمرده شده است، بر قانونی نانوشه. برای همین، زیر پای یکی از سربازان زد. تنها راهی که به نظرش رسید می‌تواند به آن پسر کمک کند، همین بود. همه‌ی نیروهای دژخیم، که این‌بار طعمه‌ی حاضر و آماده‌تری دیده بودند، به او حمله کردند. بدن آرش با وجود تنومندی زیر دست و پای اسلحه‌به دستان بی‌رحم کوچک و کوچک‌تر شد. باتوم بود که به سر و صورت او فرود می‌آمد؛ و او در این میان چونان قویی مغرور می‌گفت: «بزنید. نانی که برای زن و بچه‌تان می‌برید، باید حلال باشد.» او را بردند. به جایی نامعلوم؛ و تا سه ماه هیچ‌کس از او خبر نداشت. پس از سه ماه به رها زنگ زد. دو دل‌داده از آن پس، گاه‌گاهی با هم گفت‌وگو می‌کردند. از این جریان یک سال گذشت. نه حکمی صادر می‌شد؛ نه او را به قید ضمانت آزاد می‌کردند. وکیلش معتقد بود نباید از او به تلویزیون‌های خارج از ایران خبری داد؛ زیرا پرونده را سنگین‌تر می‌کند. او با گم‌نامی در زندان اوین یک سال ماند. آن‌گاه به او اجازه دادند چند روزی را تا صدور حکم بیرون باشد. آرش تحقیرشده و ویران، اما هم‌چنان نیرومند و پرانرژی بیرون آمد؛ و در کنار رها عشق‌شان را پس همه‌ی بیدادگری‌ها بیش از پیش تجربه ‌کردند. روزی رها از او پرسید: «اگر به گذشته برمی‌گشتی، آیا حاضر بودی دوباره این کار را در حق نوجوان دیگری بکنی؟» آرش بی‌درنگ پاسخ داد: «بی‌تردید!»

اکنون این بزرگ‌مرد، این جوان برومند در هوای ناپاک زندان ایران نفس نمی‌کشد. هر ایرانی شرافتمندی باید نام این شهیدان را پاس بدارد، که نام ایران به نام آنان زنده است. بر خود می‌بالم، که هم‌میهن او هستم.

تیر آخر آرش از کمان به‌در شد؛ و تا ابد خواهد رفت...

ـــــــــــــــــــــ

اکنون «یکی» از جهان کم شده است
و جهان «یکی» را کم دارد.
«متن از خواهران سوگوارش»