خبر کوتاه بود ولی شادی بخش، به گفته فیسبوک عسل اسمائیل زاده که به همراه پیمان دستگیر شده بود، پیمان عارف آزاد شد. پیمان جان به زندان ایران خوش آمدی.
داروک نیوز
در صورت فیلتر شدن با اضافه کردن عدد به انتهای اسم وبلاگ قادر به پیدا کردن آدرس جدید وبلاگ خود بود. با ادامه فیلتر به عدد انتهای وبلاگ اضافه خواهد شد.
۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه
۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه
سید مصطفی تاج زاده پیشنهاد کرد اولین دوشنبه هر ماه را با یاد یکی از شهید جنبش سبز دست به اعتصاب غذا بزنیم
سید مصطفی تاج زاده به برخی از سوالات مطرح شده در خصوص مسایل روز پاسخ گفت.
به گزارش تحول سبز، این زندانی سیاسی که در حال حاضر به صورت انفرادی و در بند متادون زندان اوین نگهداری می شود در پاسخ به سوالی در خصوص مصوبه مجلس درباره نظارت بر نمایندگان گفت:” می خواهند نمایندگان چشمشان به بیت رهبری باشد، تا چنان چه نظری نبود، آنان بتوانند اظهارنظر کنند وگرنه با انواع مجازات ها و در نهایت اخراج از مجلس مواجه خواهند شد.”
عضوشورای مرکزی جبهه مشارکت درباره اظهارات اخیر جواد لاریجانی مبنی بر این که اصلاح طلبان منحرف، فرصت طلب و ضد دموکراسی هستند، می گوید:”من به تجربه دریافته ام که هر زمان آقای جواد لاریجانی به اتهام زنی و هتاکی علیه اصلاح طلبان و دیگر منتقدان استبداد دینی می پردازد و مطالبی بیان می کند که نادرست بودنشان آشکار است، معمولا یکی از پرونده های او در شرف رسیدگی قرار گرفته یا خلاف قابل توجهی مرتکب شده است.”
رییس ستاد انتخابات وزارت کشور دولت خاتمی با اعتراض به اینکه حتی کشورهایی مانند عراق، فلسطین، مالزی و پاکستان هم انتخابات آزاد برگزار می کنند ولی چنین امکانی برای ایرانیان فراهم نیست دلیل آنرا اینگونه توضیح میدهد:”چه کنیم! ما ولی فقیه داریم و انتخابات آزاد نداریم. دیگران لابد چون ولی فقیه ندارند، مجبورند انتخابات را آزاد برگزار کنند!”
این زندانی سیاسی در پایان مصاحبه خود پیشنهاد کرده است تا هم وطنان عزیز برای نشان دادن اعتراض خود به اقدام غیرقانونی حبس خانگی آقایان رهبران جنبش سبز و نیز محکومیت احکام غیرقانونی و غیرعادلانه علیه فعالان سیاسی، انتخاباتی، مطبوعاتی، فرهنگی و هنری و اعلام هم بستگی با همه زندانیان سیاسی و عقیدتی در کنار فعالیت های دیگر، ضمن نامگذاری اولین دوشنبه هر ماه به اسم یک شهید جنبش سبز، آن روز را روزه بگیرند و یا دست به اعتصاب غذا بزنند و گزارش آن را نیز در شبکه های اینترنتی منعکس کنند.
تاج زاده با بیان اینکه اقتدارگراها از هیچ مسأله ای به اندازه اجتماعات مدنی و مسالمت آمیز منتقدان هراس ندارند در ادامه این پیشنهاد اضافه میکند:” برای مثال دوشنبه هفتم آذرماه را که می تواند آغاز این حرکت اعتراضی، روزه یا اعتصاب غذای یک روزه، باشد، به نام «نداآقاسلطان» بخوانیم و در دوشنبه پنجم دی ماه خاطره «سهراب اعرابی» را گرامی بداریم و این روند را به نام شهید “سید علی موسوی” و سایر شهدا ادامه دهیم.”
بخش اول پاسخهای سید مصطفی تاج زاده به سوالات مطرح شده توسط تحول سبز در پی می آید:
معاون سیاسی وزارت کشور درباره مصوبه مجلس هشتم درباره نظارت بر نمایندگان گفت: این مصوبه، کپی برداشتن از اقدام نظامیان ترکیه است که پس از کودتای سال ۱۹۸۰ میلادی خود(۱۳۶۹ خورشیدی) کوشیدند کنترل خود را بر نهادهای انتخاباتی نهادینه کنند تا برای مهار منتقدان و اعمال حاکمیت خویش بر کشور نیاز به آوردن توپ و تانک به خیابان ها نباشند. به عبارت روشن، تلاش کردند با پیش بینی و تعبیه سازوکارهای قانونی چنان دست اشخاص و احزاب منتقد یا مخالف نظامیان دیکتاتور- سکولار ترکیه را ببندند که در صورت پیروزی در انتخابات از انجام هر اقدامی برخلاف خواست آنان ناتوان شوند.
وی افزود: اقتدارگراهای ایرانی نیز پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸، علاوه بر تلاش به منظور جلوگیری از برپایی انتخابات آزاد و عادلانه، می کوشند نهادهای دموکراتیک و از جمله مجلس را با تصویب طرح ها و لوایح به ظاهر قانونی تا آن جا که می توانند تضعیف کنند تا اگر زمانی مجبور شوند تحت فشار افکار عمومی و فضای منطقه ای و بین المللی به منتقدان برداشت های استبدادی از اسلام، انقلاب و قانون اساسی اجازه نامزد شدن و ورود به قوه مقننه را بدهند، آنان نتوانند قدمی برخلاف منویات کانون قدرت بردارند و در صورت ایجاد مزاحمت برای مافیای قدرت و ثروت، از حقوق قانونی نمایندگی مردم محروم شوند و نیز در صورت پافشاری بر عقاید خویش از مجلس اخراج شوند و البته نه به وسیله قوه قضائیه یا شورای نگهبان که منصوبان رهبر هستند بلکه با استناد به رای اکثریت نمایندگان مجلس.
تاج زاده به تلاش های دو دهه گذشته اقتدارگراها برای فرمایشی کردن انتخابات و بله قربان گو کردن مجلس اشاره کرد و گفت: اولین گام را آقای جنتی و همکارانش در سال ۱۳۷۰ برداشتند و با تفسیر استبدادی اصل ۹۹ قانون اساسی، نظارت خود را بر انتخابات، استصوابی خواندند که معنای واقعی آن دخالت مطلقه و نیز پاسخ گویی تنها به یک نهاد انتصابی بر انتخابات بود. سپس مجلس اصولگرا با تغییر قانون انتخابات، به نظارت استصوابی وجهه قانونی بخشید. پس از حماسه دوم خرداد ۷۶، رهبری نظام در دیدار با اعضای شورای دفتر تحکیم وحدت و در جواب اعتراض آنان به نظارت استصوابی اعلام کرد که شما می توانید از طرق قانونی، یعنی از طریق مجلس، قانون را مجدداً اصلاح کنید ولی تلاش دولت اصلاحات در این زمینه با مخالفت شورای نگهبان و سکوت رهبری مواجه شد!
رئیس ستاد انتخابات کشور در دولت اصلاحات در ادامه افزود: با پیگیری اصلاح طلبان و همکاری هیأت رئیسه مجلس، سرانجام مجمع تشخیص مصلحت نظام نظر مجلس پنجم و دولت هفتم (اصلاحات) را بر دیدگاه شورای نگهبان ترجیح داد و مصوبه ای گذراند که طبق آن شورای نگهبان موظف گردید صرفاً براساس ضوابط و استنادهای قانونی به بررسی صلاحیت داوطلبان بپردازد و از انجام هر گونه اقدام سلیقه ای و غیرقانونی بپرهیزد. اگرچه آقای جنتی و هم فکرانش در شورای نگهبان هرگز مصوبه مذکور را اجرا نکردند. علاوه بر آن، پس از مدتی خیز برداشتند تا رسیدگی به صلاحیت نامزدها را دائمی کنند. یعنی حتی زمانی که فردی به عنوان نماینده مردم برگزیده می شود، چناچه سخنی گفت یا رفتاری کرد که مورد پسند آقای جنتی نبود، شورای نگهبان بتواند او را فاقد صلاحیت اعلام کند و در نتیجه از مجلس اخراج شود. البته اعتراض گسترده اشخاص و احزاب سیاسی که بخشی از اصولگراها نیز به آنان پیوسته بودند موجب شد که اقتدارگراها از طرح فوق عقب نشینی کنند.
تاج زاده افزود: اکنون آن نقش را به اکثریت مجلس واگذار کرده اند تا به نام نظارت بر نمایندگان مجلس، منتخبان مردم را چنان در تنگنا و محدودیت قرار دهند که هرگز درباره مسائل اصلی کشور سخنی نگویند و رأیی ندهند و در مورد موضوعات فرعی نیز چشمشان به بیت رهبری باشد، تا چنان چه نظری نبود، آنان بتوانند اظهارنظر کنند وگرنه با انواع مجازات ها و در نهایت اخراج از مجلس مواجه خواهند شد. این در حالی است که در همه دنیا، نظارت عمومی (رأی دهندگان، احزاب و مطبوعات) موجب می شود که نمایندگان دست از پا خطا نکنند و در صورت رفتار نادرست با خطر تضعیف پایگاه اجتماعی و آرای حزب و جناح متبوع خود مواجه شوند.
وی در خاتمه تأکید کرد: هم چنان که تلاش های به ظاهر قانونی نظامیان کودتاچی در ترکیه نتوانست مانع به قدرت رسیدن دموکرات – مسلمانان های حزب عدالت و توسعه شود، در جمهوری اسلامی ایران نیز سرانجام، و به یاری خداوند در آینده نه چندان دور، شاهد استقرار دولت مدنی به جای دولت نظامی خواهیم بود و در میهن ما نیز اشخاص و احزاب تحت فشار افکار عمومی و آن چه در کشورهای همسایه و منطقه می گذرد، به مشارکت و رقابت آزاد سیاسی تن خواهند داد و همه اعم از اسلام گرا یا عرفی گرا، سوسیالیست یا لیبرال مجبور خواهند شد حقوق یک دیگر را به رسمیت بشناسند.
عضو شورای مرکزی مجاهدین انقلاب اسلامی درباره اظهارات اخیر آقای محمد جواد لاریجانی مبنی بر این که اصلاح طلبان منحرف، فرصت طلب و ضد دموکراسی هستند و عدم شرکتشان موجب می شود که انتخابات پرشورتر برگزار شود، گفت: من به تجربه دریافته ام که هر زمان آقای جواد لاریجانی به اتهام زنی و هتاکی علیه اصلاح طلبان و دیگر منتقدان استبداد دینی می پردازد و مطالبی بیان می کند که نادرست بودنشان آشکار است، معمولا یکی از پرونده های او در شرف رسیدگی قرار گرفته یا خلاف قابل توجهی مرتکب شده است. بنابراین برای تغییر شرایط یا تثبیت جایگاه و نجات خود، موضعی رادیکال علیه دوم خردادی ها اتخاذ می کند. زیرا می داند جلب رضایت کانون قدرت، برای او مصونیت ایجاد می کند.
تاج زاده هم چنین گفت: حتی آقایان کوچک زاده و رسایی نیز می فهمند که عدم مشارکت اصلاح طلبان در انتخابات، آن را پرشورتر نمی کند. اما آقای لاریجانی چرا چنین می گوید؟! من لاریجانی ها را باهوش می دانم و در عین حال آن قدر بی اصول که برادر بزرگشان (یعنی آقاجواد) در جریان انتخابات دوم خرداد ۷۶، تا لندن دوید بدان امید که حمایت دولت فخیمه انگلستان و بخش فارسی بی بی سی را به سود نامزد رقیب آقای خاتمی جلب کند. به گفته تاج زاده آقای جواد لاریجانی در دیدار با آقای نیک براون مدیرکل وزارت خارجه بریتانیا، گفته بود که آقای خاتمی و همراهانش ضدآمریکا و غرب هستند، از اجرای حکم سلمان رشدی دفاع می کنند، طرفدار حجاب اجباری بوده، به صورت زنان بدحجاب اسید می پاشند و از نظر اقتصادی نیز مخالف بخش خصوصی هستند.
این فعال انتخاباتی که اکنون بدون ارتکاب کوچکترین جرمی در اوین به سر می برد، هم چنین افزود: آقای جواد لاریجانی در حالی که برادرش رئیس قوه قضائیه است ( البته او را «آملی لاریجانی» می خوانند تا انتصاب دو برادر به ریاست دوقوه مقننه و قضائیه کمتر توی ذوق بزند!) خود مسئولیت دبیری ستاد حقوق بشر آن قوه را به عهده دارد و در چنین جایگاهی به جناحی که میلیون ها طرفدار دارد، اتهام می زند و خواهان حذف آنان از انتخابات می شود و ادعا می کند در صورت عدم مشارکت اصلاح طلبان، انتخابات پرشورتر برگزار می شود!
عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی در ادامه افزود: متأسفانه یک دست شدن حکومت، نه تنها افراد و نهادها بلکه مفاهیم و ادبیات سیاسی کشور را سطحی و گاه مبتذل کرده است. وقتی یک دکتر و دانشگاهی چنین بی منطق و غیرمسئولانه سخن می گوید، از مداحان حکومتی جز تهدید رقبای خود به قتل، چه انتظاری می رود؟!
تاج زاده تأکید کرد: انتخابات آتی، راستی آزمایی اقتدارگراها از صدر تا ذیل است تا در عمل نشان دهند که چقدر اعتماد به نفس دارند و از پشتیبانی و رأی اکثریت ایرانیان مطمئن هستند. چون عقل سلیم حکم می کند که جناح اکثریت منادی انتخابات آزاد و عادلانه باشد و با رعایت سازوکارهای شناخته شده و جهانی یک انتخابات قانونی و سالم، همگان را به مشارکت فعال در آن فرابخواند. اگر جز این عمل کنند و بکوشند انتخابات را نمایشی و رسوا برگزار کنند، که البته فرصت چندانی تا ثبت نام داوطبان و برپایی انتخابات آزاد باقی نمانده است، همگان (ایرانیان و جهانیان) متوجه می شوند که جناح حاکم نه تنها فاقد حمایت اکثریت است بلکه خود به این امر آگاه است به طوری که حتی اگر فهرست واحدی ارائه کنند، قادر به رقابت با اصلاح طلبان نیستند. دست کم در شهرهای بزرگ چنین وضعیتی حاکم است، اگرچه عملکرد ضعیف و غلط حکومت یک دست در شش سال گذشته و افزایش تورم و گرانی و بی کاری و ناامیدی از یک سو و آشکار شدن فسادهای بزرگ و تاریخی از سوی دیگر، نامزدهای حزب پادگانی را در همه شهرها و روستاهای کشور با بحران مواجه کرده است. به همین دلیل حضور اصلاح طلبان در انتخابات کابوس بزرگ آنان است.
عضو شورای سیاسی دولت مهندس موسوی در ادامه گفت: این درد را به کجا ببریم که اکنون در ترکیه، عراق، فلسطین، مالزی، پاکستان و نیز در آینده در مصر و تونس و لیبی، انتخابات آزاد برگزار می شود اما در ایران که ساکنانش را بصیرترین مردم جهان می خوانند، جناح حاکم با نظارت نظامی - استصوابی مانع برپایی انتخابات آزاد می شود. چه کنیم! ما ولی فقیه داریم و انتخابات آزاد نداریم. دیگران لابد چون ولی فقیه ندارند، مجبورند انتخابات را آزاد برگزار کنند!
جالب آن که از دید حکومت یک دست، جمهوری اسلامی ایران با انحلال احزاب منتقد، توقیف نشریات مستقل، به بند کشیدن اهالی فرهنگ و هنر، امنیتی کردن همه امور حتی آب بازی تعدادی جوان در پارک ها و برپایی مسابقه یک اسبه انتخاباتی، می تواند الگوی جهانیان شود! جالب تر آن که با چنین عملکردی نقض حقوق بشر را در آمریکا و اروپا محکوم می کند و البته بدون کمترین اشاره ای به روسیه و چین که مسلمانانش با انواع فشارها و تضییقات مواجه اند!
از عضو فعال ستاد انتخاباتی مهندس موسوی نظرش را درباره حصرخانگی نامزدهای منتقد «حکومت یک دست – جامعه تک صدا» پرسیده بودیم. جواب ایشان به شرح ذیل بود:
حبس خانگی و غیرقانونی آقایان موسوی و کروبی شرم آور است و به حیثیت جمهوری اسلامی ایران لطمه زده است. حزب پادگانی در این توهم به سر می برد که با قطع ارتباط این عزیزان با مردم، آخرین موانع استقرار حکومت ذوب شدگان در ولایت برداشته می شود و با یک دست شدن حکومت و نیز با توجه به حاکمیت عملی حکومت نظامی در کشور، آنان قادرند بدون نگرانی و دغدغه جدی کنترل خود را بر همه ارکان کشور استمرار بخشند. غافل از آن که مدت کوتاهی پس از زندانی کردن آن دو بزرگوار و همسرانشان در خانه های خود، اختلافات اصولگراها آشکار و گسترده می شود به طوری که اخیراً دیدیم آقای مرتضی نبوی از جنگ همه اضلاع اصولگرا علیه دیگر اضلاع سخن گفته و آقای بادام چیان نیز ازسیمرغ اصولگرایی دم زده است که یکی طاووس است و دیگری خروس و سومی گنجشک و چهارمی غاز!
اکنون شاهدیم که روزی نیست که به ویژه با علنی شدن بزرگترین اختلاس در تاریخ ایران، آقای احمدی نژاد، مجلس و قوه قضائیه را به فساد پروری متهم نکند متقابلاً در قوه قضائیه، مقامات دولتی را متهم ردیف اول در اختلاس نخوانند. دولتی ها در همین زمان به شهرداری تهران می تازند، در حالی که پرونده تخلف ۳۲۰ میلیارد تومانی آقای احمدی نژاد در شهرداری تهران در میز آقای چمران خاک می خورد! در جریان انتخابات نیز آنقدر با یکدیگر اختلاف پیدا کرده اند که در یک اقدام بی سابقه در سه دهه گذشته، آقای حدادعادل شأن رهبری نظام را به رهبری یک جناح تقلیل داد و اعلام کرد ایشان مایل است که اصولگراها با فهرست واحد در انتخابات آتی مجلس شرکت کنند. با وجود این هیچ یک از طیف های اصولگرا آن پیام را جدی نگرفت.
تاج زاده افزود: به باور من اگر آن دو بزرگوار حبس نمی شدند، احساس خطر از ناحیه آنان موجب می شد که اصولگراها وحدت خود را به طور ظاهری و نسبی حفظ کنند. وحدتی که اکنون دیگر حتی رهبری نظام نیز قادر به ایجاد آن نیست. به باور این فعال اصلاح طلب با این افشاگری ها که اصولگراها علیه یک دیگر انجام می دهند، پایگاه اجتماعی آنان به وضعیتی بدتر از دوم خرداد ۷۶ تنزل یافته است. به همین دلیل کانون قدرت مایل به مشارکت اصلاح طلبان شناخته شده و امتحان پس داده در انتخابات نیست. اگر چه به شدت تمایل به حضور نامزدهای بدلی آنان دارد.
وی افزود: باید از فرصت انتخابات استفاده کرد و با هر وسیله مدنی و مسالمت آمیز مظلومیت این بزرگواران را فریاد زد. به همین منظور پیشنهاد می کنم هم وطنان عزیز برای نشان دادن اعتراض خود به اقدام غیرقانونی حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و نیز محکومیت احکام غیرقانونی و غیرعادلانه علیه فعالان سیاسی، انتخاباتی، مطبوعاتی، فرهنگی و هنری و اعلام هم بستگی با همه زندانیان سیاسی و عقیدتی در کنار فعالیت های دیگر، اولین دوشنبه هر ماه را روزه بگیرند و یا دست به اعتصاب غذا بزنند. هنگام غروب نیز در هر محل و مرکز در دسترس، از خوابگاه ها و کوی دانشگاه تا مسجد و تکیه و رستوران و حتی در دفاتر و منازل دور هم جمع شوند و به تبادل اخبار و گفت و گو درباره اوضاع ایران و منطقه و جهان بپردازند. گزارش آن را نیز البته با رعایت جنبه های احتیاطی و امنیتی در شبکه های اینترنتی منعکس کنند تا این حرکت به تدریج عمومی شود و هر ماه تعداد بیشتری در آن مشارکت کنند.
این فعال سیاسی که در اعتراض به نقض حقوق خود از بیستم آبان ماه سال گذشته روزه دار است، با اعلام این که اقدام پیشنهادی نافی هیچ حرکت و تلاش فردی و گروهی دیگری برای اعتراض به اقدام های غیرقانونی حزب پادگانی نیست، گفت: چه به جاست که هر دوشنبه اول هرماه به اسم یک شهید جنبش سبز نام گذاری شود. برای مثال دوشنبه هفتم آذرماه را که می تواند آغاز این حرکت اعتراضی، روزه یا اعتصاب غذای یک روزه، باشد، به نام «نداآقاسلطان» بخوانیم و در دوشنبه پنجم دی ماه خاطره «سهراب اعرابی» را گرامی بداریم و این روند را به نام شهید “سید علی موسوی” و سایر شهدا ادامه دهیم.
تاج زاده هم چنین گفت: اقتدارگراها از هیچ مسأله ای به اندازه اجتماعات مدنی و مسالمت آمیز منتقدان هراس ندارند. بنابرین باید فرصت را برای دور هم نشستن و بحث کردن و انتشار اخبار این نشست ها، مغتنم بشماریم و دیوار هراس را فروبریزیم. اگر جوانان ایران زمین، اعم از دختر و پسر و همه شهروندان آگاه اراده کنند و جمع های کوچک و بزرگ، بسته به شرایط و امکانات تشکیل دهند و عملا در محکومیت رفتارهای غیرقانونی اقتدارگراها بکوشند، اطمینان دارم که جناح حاکم زودتر از آن چه تصور می رود، عقب خواهد نشست و امکان بهره مندی همه ایرانیان از حقوق خویش و نیز تحقق آرمان های آنان را فراهم خواهد کرد.
۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه
حضور ناگهانی کروبی با روحیه ای خوب در منزل پسرش در شب گذشته

فیسبوک محمد حسن کروبی :شب گذشته در منزل من همزمان با شب تولد پدرم به مناسبت ورود دخترم به دانشگاه با حضور مادر و برادرانم مهمانی گرفته بودیم. اتفاق جالب اینکه هنگام صرف شام زنگ منزل به صدا در آمد و ماموری از آن سوی آیفون گفت "آقای کروبی رو آوردیم". عملا باورکردنی نبود و خوشحال شدیم که پدر را سر زده آورده بودند.
ایشان به همراه 6 مامور امنیتی وارد منزل شدند. پدرم خیلی از روحیه و حال خوبی برخوردار و البته مقداری لاغر شده بودند که علت آن را خود پدرم پیاده روی بیش از 2 ساعت در همان آپارتمان ذکر کردند. از حال ایشان پرسیدیم و گفتند چند شب قبل مرا به یک مرکز درمانی برای چکاب بردند و تقریبا یک چکاب کامل صورت گرفته است.
در انتهای این دیدار یک ساعته ماموران امنیتی اجازه دادند عکسی یادگاری با پدر داشته باشیم.
لازم به توضیح می دانم که بگویم مسئولین جدید امنیتی که به تازگی منصوب و پدرم به اینها تحویل داده شده است، قول دادند که وضعیت پدرم بهتر شود و طی 10 روز آینده ایشان را به منزلی در منطقه شمیران منتقل کنند. همچنین قول دادند که هفته ای یک بار اعضای خانواده به صورت چرخشی با پدر ملاقات نمایند. در خصوص در اختیار قرار دادن روزنامه و کتاب برای پدرم با ماموران صحبت کردیم اما گفتند باید مسئولان اجازه دهند.
اگر چه در تمام مدت این دیدار هر 6 مامور امنیتی حضور داشتند، لیکن برای همه ما دیدار با پدر پس از 8 ماه در جمع خانواده آنهم در شبی فرخنده، واقعه ای خاطره انگیز شد.
من امیدوارم مسئولین به جای مدیرت جهانی و رهنمود برای جهان اسلام؛ اکنون که پس از نزدیک 8 ماه که تصمیم گرفته اند شرایط ایشان را کمی بهتر کنند و حداقل حقوق اولیه یک زندانی را به پدرم بدهند؛ می خواهم که وضعیت صدها زندانی سیاسی که همکنون در زندان هستند و شرایط اولیه زندان و زندانی برای آنها مهیا نمی شود، حداقل شرایط اولیه برای آنها رعایت گردد. این حداقل خواسته ای است که خانواده ها داشته و دارند.
البته این در حالی است که در کشور همسایه ما ترکیه که مسئولان از آن به عنوان اسلام لیبرالی نام می برند، زندانی سیاسی از داخل زندان کاندیدای انتخابات می شود و الحق و الانصاف که شیوه اداره اسلام گرایان ترکیه باعث آبروی اسلام در جهان شده است.
ایشان به همراه 6 مامور امنیتی وارد منزل شدند. پدرم خیلی از روحیه و حال خوبی برخوردار و البته مقداری لاغر شده بودند که علت آن را خود پدرم پیاده روی بیش از 2 ساعت در همان آپارتمان ذکر کردند. از حال ایشان پرسیدیم و گفتند چند شب قبل مرا به یک مرکز درمانی برای چکاب بردند و تقریبا یک چکاب کامل صورت گرفته است.
در انتهای این دیدار یک ساعته ماموران امنیتی اجازه دادند عکسی یادگاری با پدر داشته باشیم.
لازم به توضیح می دانم که بگویم مسئولین جدید امنیتی که به تازگی منصوب و پدرم به اینها تحویل داده شده است، قول دادند که وضعیت پدرم بهتر شود و طی 10 روز آینده ایشان را به منزلی در منطقه شمیران منتقل کنند. همچنین قول دادند که هفته ای یک بار اعضای خانواده به صورت چرخشی با پدر ملاقات نمایند. در خصوص در اختیار قرار دادن روزنامه و کتاب برای پدرم با ماموران صحبت کردیم اما گفتند باید مسئولان اجازه دهند.
اگر چه در تمام مدت این دیدار هر 6 مامور امنیتی حضور داشتند، لیکن برای همه ما دیدار با پدر پس از 8 ماه در جمع خانواده آنهم در شبی فرخنده، واقعه ای خاطره انگیز شد.
من امیدوارم مسئولین به جای مدیرت جهانی و رهنمود برای جهان اسلام؛ اکنون که پس از نزدیک 8 ماه که تصمیم گرفته اند شرایط ایشان را کمی بهتر کنند و حداقل حقوق اولیه یک زندانی را به پدرم بدهند؛ می خواهم که وضعیت صدها زندانی سیاسی که همکنون در زندان هستند و شرایط اولیه زندان و زندانی برای آنها مهیا نمی شود، حداقل شرایط اولیه برای آنها رعایت گردد. این حداقل خواسته ای است که خانواده ها داشته و دارند.
البته این در حالی است که در کشور همسایه ما ترکیه که مسئولان از آن به عنوان اسلام لیبرالی نام می برند، زندانی سیاسی از داخل زندان کاندیدای انتخابات می شود و الحق و الانصاف که شیوه اداره اسلام گرایان ترکیه باعث آبروی اسلام در جهان شده است.
۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سهشنبه
«محمد نبودی ببینی»، برادرت را کشتند!
[ ایرج مصداقی]
بعید میدانم کسی در دههی ۶۰ در ایران زندگی کرده باشد و «نوحه محمد نبودی ببینی» (۱) کویتیپور را نشنیده باشد و خاطرهای غمانگیز و تلخ از آن نداشته باشد. این نوحه که به یاد محمد جهانآرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر (۲) خوانده شده بود هر سال در سالگرد آزادی خرمشهر جان تازهای میگرفت و ابزاری میشد که با آن خمینی، نیروی برآمده از انقلاب ضدسلطنتی را در تنور جنگ ضدملی و میهنی میریخت تا پایههای سرکوب و غارت منابع ملی را تحکیم بخشد و چند صباحی بر عمر حکومتش بیافزاید. در آن روزها نوحه و عزا وسیلهی کارایی بود برای حاکم کردن نظام جهل و تاریکی. هم نوحه و هم نظام ولایت فقیه از یک نقطه برمیخاستند، از رنج و عذاب و اندوه مردم. و یک فرهنگ را اشاعه میدادند، فرهنگ مرگ و نیستی و با یک چیز دشمن بودند، شادی و نشاط مردم.
برای مایی که زندان بودیم، رنج شنیدن این نوحه و دیگر نوحههای رژیم که آن روزها بازارشان به شدت داغ بود مثل خیلی مصیبتهای دیگر دو چندان بود. این نوحه و دیگر نوحههای مرسوم رژیم فقط در سالگرد آزادی خرمشهر و روزهایی که عملیات جنگی در جبههها جریان داشت طنینانداز نبود بلکه روزانه و گاه بطور مداوم سوهان روح و اندیشهی زندانی بود.
ما هم مصیبت جنگ و ویرانی را داشتیم و هم آوار شکنجه و اعدام و شقاوت و بیرحمی را. و این نوحه مثل دیگر نوحههای جنگ، ما را به هر دو بخش این تراژدی سنجاق میکرد؛ هم بشارت تداوم جنگ و ویرانی را میداد و هم بوی شکنجه و آزار و اذیت روحی و جسمی را داشت.
این نوحه، برای زندانی در بند، یادآور حسینیه اوین و راهروهای بازجویی، شکنجه گاهها، شعبههای دادستانی بود و پیشدرآمد و «موزیک متن» مراسم شکنجهی جسمی و روحی(۳).
یادآور روزهای سیاه قزلحصار و سلولهای تنگ و تاریک و «قبرهای» (۴) مخوف آن؛
یادآور سلولهای سرد و توأم با تنهایی گوهردشت.
روزگار ما به همین منوال گذشت تا سال ۶۷ و قتلعام زندانیان سیاسی به فرمان خمینی. آنوقت بود که همه چیز در نگاهم تغییر کرد؛ حتی نوحهی «محمد نبودی ببینی».
این بار نوحه برایم بار عاطفی هم پیدا کرد! با آن که خاطرات دردآوری از آن داشتم یک جوری مرا به قتلعام شدگان نیز پیوند میداد.
از آن وقت به بعد هر وقت که این نوحه را میشنوم بیاختیار به یاد حسن جهان آرا، (۵) برادر کوچکتر محمد جهان آرا سوژهی اصلی این نوحه میافتم که پس از تحمل هفت سال زندان، در تابستان ۶۷ ، «سر دار» از او «گشت بلند».
از چهرهی آرام و متین حسن به چهرهی صدها دوست و همراهی میرسم که سالهای سال در کنارشان زیسته بودم.
در طول این سالها هربار که نوحه را میشنیدم با خودم میگفتم حالا چه کسی برای مظلومیت حسن جهان آرا و دیگر بچهها که به فرمان «امام ِ عادلِ» محمد جهان آرا و به دست «یاران» او مظلومانه قتلعام شدند خواهد خواند؟
روزها گذشت تا آهنگ زیبای «محمد نبودی ببینی» اثر گروه «کافران بینام» (۶) که به نوعی بازسازی نوحهی معروف «محمد نبودی ببینی» است دوباره مرا به گذشته پیوند داد. احساس کردم آنچه را که مایل بودم بگویم این آهنگ زیبای رپ با طعنه و طنز از زبان لاکپشتی سبز بخوبی بیان میکند و حاصل ۳۰ سال حکومت نظام ولایت فقیه را به چالش میگیرد.
ممد نبودی ببینی اینجا آبادیه و
مثل ما بچشی طعم آزادی و
از زندگی نباشی تو ناراضی و
ممد رفتی بهشت ولی جات خالیه
نیستی ببینی شکم سیر چه حالیه
شام گوشت تازه و غذا مرغ و پلو
صبحونه شیر و کره عسلی هست جلو
... همه متفکر و کسی معترض نیست
قانون برقراره و منحرف نیست
همه چی استاندارد و تعریف شده
مردم بیمه و زیر و بر تعریف شده
...
در روزهای گذشته هربار که این آهنگ را گوش میکردم با خودم میگفتم: چقدر جای «حسن» در این آهنگ خالی است. ایکاش گروه «کافران بینام» (برادران اصلانی) از داستان حسن جهان آرا و مرگ مظلومانهاش خبر داشتند. چند روزی در این حال و هوا بودم که چیزی بنویسم و نکتهی اصلی را که جایش در این رپ زیبا خالی است بگویم اما تعلل میکردم تا یکی از دوستانم که اتفاقاً او نیز چون من زندانی بود و از کشتار ۶۷ جسته و با حسن آشنا، تشویقم کرد که بنویسم.
ای کاش کسی پیدا میشد و محمد جهان آرا و دیگر پاسداران ولایت فقیه را خطاب قرار میداد و میگفت:
«محمد نبودی ببینی»، خمینی چگونه بعد از شکست در جنگ، انتقامش را از زندانیان بیدفاع که یکی از آنها برادرت بود گرفت.
«محمد نبودی ببینی» برادرت را بعد از تحمل ۷ سال زندان و شکنجه و رنج، چگونه مظلومانه به دار کشیدند. «محمد نبودی ببینی» مادرت هر بار چگونه با هزار مصیبت و درد و اندوه به عشق دیدار عزیز دلبندش، این راه دور را میپیمود و از دیدن چهرهی رنجور حسن ملالتش دوچندان میشد.
«محمد نبودی ببینی» بعد از هفت سال آوارگی و دربدری پشت در زندانها، چگونه امید مادرت را ناامید کردند و به جای جگرگوشهاش یک کیسه کهنه و مندرس تحویل او دادند و با تندی و عتاب او را راندند.
«محمد نبودی ببینی»، «صدام یزید کافر» بالاخره باقیمانده جنازههای دوستان و رفقای تو رو تحویل مادرانشان داد، اما «امام عادل » تو و جانشین برحقاش، حتی محل دفن حسن را هم به مادرت خبر ندادند. پیرزن با همهی ضجه و نالهای که کرد ندانست کدام خاک سرد و سیاه عزیزش را در خود پنهان کرده است. «محمد نبودی ببینی» مادرت در عزای حسن اجازه سوگواری هم نداشت.
«امام» تو که گریه و زاری را به رایگان میبخشید، آن را از مادرت دریغ کرد. «محمد نبودی ببینی» مادرت به بهانهی تو که «عزیز» نظام جهل و جور هستی برای حسن هم میگریست.
«محمد» شاید میبودی و خودت طناب دار را به گردن «حسن» که چیزی جز مهر مردم به دل نداشت میانداختی و آخرین لگد را خودت به سینهی او میزدی (۷) تا بلکه «حورالعین» را در آغوش کشی.
«محمد» چه خوب که نبودی تا این جنایت را مرتکب شوی.
«محمد» توصیف فاجعه بیش از آن است که در چند سطر بگنجد.
ایرج مصداقی ۱۳ خرداد ۱۳۸۹
Irajmesdaghi@yahoo.com
www.irajmesdaghi.com
پانویس:
۱- نوحه «محمد نبودی ببینی» اثر غلام کویتیپور است که در سال ۶۱ خوانده شد.
http://www.4shared.com/account/file/40789387/d136198e/Mammad-Nabudi.html
اصل نوحه را علاقمندان موسیقی بوشهر با صدای جهانبخش کردی زاده (بخشو) شنیدهاند. این نوحه در واقع روی ملودی نوحه معروف بوشهری بازخوانی شده بود. نوحهی اصلی در آدر زیر است.
http://www.4shared.com/audio/qhKREde3/Bakhshu.html
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به آدرس زیر رجوع کنید.
http://samani.blogpars.com/?blogname=samani&post=31
۲- محمد جهانآرا در سقوط مشکوک هواپیمای سی ۱۳۰ حامل فرماندهان ارتش، همراه با موسی نامجو، ولیالله فلاحی، جواد فکوری، یوسف کلاهدوز و ... در ۶ مهرماه ۱۳۶۰ کشته شد.
۳- بازجویان برای تمدد اعصاب! و روحیه گرفتن برای اعمال شکنجهی بیشتر و تشدید فشار روی زندانی، خیلی اوقات همراه با صدای نوحه و سینهزنی به شکنجه زندانیان مشغول میشدند و همراه با ریتم سینهزنی ضربات کابل را فرود می آوردند. در «قبرهای» قزلحصار که یکی از مخوفترین شکنجهگاههای رژیم بود هم صدای نوحه و تلاوت قرآن یکی از ابزارهای فشار روی روح و روان زندانی بود.
۴- قبر- در سالهای ۶۲ و ۶۳ به محلی در زندان قزلحصار اطلاق میشد که در آن زندانی را مجبور میکردند با چشمبند در جعبهای برای ماهها بنشیند و شکنجههای جسمی و روحی گوناگونی را متحمل شود. شرح آن را در کتاب «دوزخ روی زمین» و جلد دوم «نه زیستن، نه مرگ» دادهام.
۵- حسن جهان آرا در ارتباط با مجاهدین دستگیر و به ۱۵ سال حبس محکوم شد. خبر اعدام او در ضمیمهی شمارهی ۲۶۱ نشریهی مجاهد، سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۶۴ به چاپ رسید که صحیح نبود، وی آن موقع زنده ماند تا در کشتار ۶۷ جاودانه شود.
۶- آرمان و آزاد اصلانی این نوحه را تبدیل به آهنگ زیبای محمد نبودی بببینی کردند که در آدرس زیر میتوانید گوش کنید.
http://www.pezhvakeiran.com/page1Video1.php?id=602
۷- در جریان کشتار ۶۷ در زندان گوهردشت در میانههای راه وقتی که موضوع قتلعام از پرده بیرون افتاد و دیگر پاسداران نیازی به نقش بازی کردن نداشتند، زندانیان را به صراحت تهدید میکردند که لگد آخر را خودشان به سینه آنها خواهند زد. در جریان این کشتار در زندان گوهردشت در حالی که زندانیان را روی چهارپایه و صندلی قرار داده و طناب دار را به گردنشان انداخته بودند پاسداران با زدن لگد به شکمشان، آنها را از روی چهارپایه به پایین پرت کرده و موجبات خفه شدنشان را فراهم میکردند.
بعید میدانم کسی در دههی ۶۰ در ایران زندگی کرده باشد و «نوحه محمد نبودی ببینی» (۱) کویتیپور را نشنیده باشد و خاطرهای غمانگیز و تلخ از آن نداشته باشد. این نوحه که به یاد محمد جهانآرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر (۲) خوانده شده بود هر سال در سالگرد آزادی خرمشهر جان تازهای میگرفت و ابزاری میشد که با آن خمینی، نیروی برآمده از انقلاب ضدسلطنتی را در تنور جنگ ضدملی و میهنی میریخت تا پایههای سرکوب و غارت منابع ملی را تحکیم بخشد و چند صباحی بر عمر حکومتش بیافزاید. در آن روزها نوحه و عزا وسیلهی کارایی بود برای حاکم کردن نظام جهل و تاریکی. هم نوحه و هم نظام ولایت فقیه از یک نقطه برمیخاستند، از رنج و عذاب و اندوه مردم. و یک فرهنگ را اشاعه میدادند، فرهنگ مرگ و نیستی و با یک چیز دشمن بودند، شادی و نشاط مردم.
برای مایی که زندان بودیم، رنج شنیدن این نوحه و دیگر نوحههای رژیم که آن روزها بازارشان به شدت داغ بود مثل خیلی مصیبتهای دیگر دو چندان بود. این نوحه و دیگر نوحههای مرسوم رژیم فقط در سالگرد آزادی خرمشهر و روزهایی که عملیات جنگی در جبههها جریان داشت طنینانداز نبود بلکه روزانه و گاه بطور مداوم سوهان روح و اندیشهی زندانی بود.
ما هم مصیبت جنگ و ویرانی را داشتیم و هم آوار شکنجه و اعدام و شقاوت و بیرحمی را. و این نوحه مثل دیگر نوحههای جنگ، ما را به هر دو بخش این تراژدی سنجاق میکرد؛ هم بشارت تداوم جنگ و ویرانی را میداد و هم بوی شکنجه و آزار و اذیت روحی و جسمی را داشت.
این نوحه، برای زندانی در بند، یادآور حسینیه اوین و راهروهای بازجویی، شکنجه گاهها، شعبههای دادستانی بود و پیشدرآمد و «موزیک متن» مراسم شکنجهی جسمی و روحی(۳).
یادآور روزهای سیاه قزلحصار و سلولهای تنگ و تاریک و «قبرهای» (۴) مخوف آن؛
یادآور سلولهای سرد و توأم با تنهایی گوهردشت.
روزگار ما به همین منوال گذشت تا سال ۶۷ و قتلعام زندانیان سیاسی به فرمان خمینی. آنوقت بود که همه چیز در نگاهم تغییر کرد؛ حتی نوحهی «محمد نبودی ببینی».
این بار نوحه برایم بار عاطفی هم پیدا کرد! با آن که خاطرات دردآوری از آن داشتم یک جوری مرا به قتلعام شدگان نیز پیوند میداد.
از آن وقت به بعد هر وقت که این نوحه را میشنوم بیاختیار به یاد حسن جهان آرا، (۵) برادر کوچکتر محمد جهان آرا سوژهی اصلی این نوحه میافتم که پس از تحمل هفت سال زندان، در تابستان ۶۷ ، «سر دار» از او «گشت بلند».
از چهرهی آرام و متین حسن به چهرهی صدها دوست و همراهی میرسم که سالهای سال در کنارشان زیسته بودم.
در طول این سالها هربار که نوحه را میشنیدم با خودم میگفتم حالا چه کسی برای مظلومیت حسن جهان آرا و دیگر بچهها که به فرمان «امام ِ عادلِ» محمد جهان آرا و به دست «یاران» او مظلومانه قتلعام شدند خواهد خواند؟
روزها گذشت تا آهنگ زیبای «محمد نبودی ببینی» اثر گروه «کافران بینام» (۶) که به نوعی بازسازی نوحهی معروف «محمد نبودی ببینی» است دوباره مرا به گذشته پیوند داد. احساس کردم آنچه را که مایل بودم بگویم این آهنگ زیبای رپ با طعنه و طنز از زبان لاکپشتی سبز بخوبی بیان میکند و حاصل ۳۰ سال حکومت نظام ولایت فقیه را به چالش میگیرد.
ممد نبودی ببینی اینجا آبادیه و
مثل ما بچشی طعم آزادی و
از زندگی نباشی تو ناراضی و
ممد رفتی بهشت ولی جات خالیه
نیستی ببینی شکم سیر چه حالیه
شام گوشت تازه و غذا مرغ و پلو
صبحونه شیر و کره عسلی هست جلو
... همه متفکر و کسی معترض نیست
قانون برقراره و منحرف نیست
همه چی استاندارد و تعریف شده
مردم بیمه و زیر و بر تعریف شده
...
در روزهای گذشته هربار که این آهنگ را گوش میکردم با خودم میگفتم: چقدر جای «حسن» در این آهنگ خالی است. ایکاش گروه «کافران بینام» (برادران اصلانی) از داستان حسن جهان آرا و مرگ مظلومانهاش خبر داشتند. چند روزی در این حال و هوا بودم که چیزی بنویسم و نکتهی اصلی را که جایش در این رپ زیبا خالی است بگویم اما تعلل میکردم تا یکی از دوستانم که اتفاقاً او نیز چون من زندانی بود و از کشتار ۶۷ جسته و با حسن آشنا، تشویقم کرد که بنویسم.
ای کاش کسی پیدا میشد و محمد جهان آرا و دیگر پاسداران ولایت فقیه را خطاب قرار میداد و میگفت:
«محمد نبودی ببینی»، خمینی چگونه بعد از شکست در جنگ، انتقامش را از زندانیان بیدفاع که یکی از آنها برادرت بود گرفت.
«محمد نبودی ببینی» برادرت را بعد از تحمل ۷ سال زندان و شکنجه و رنج، چگونه مظلومانه به دار کشیدند. «محمد نبودی ببینی» مادرت هر بار چگونه با هزار مصیبت و درد و اندوه به عشق دیدار عزیز دلبندش، این راه دور را میپیمود و از دیدن چهرهی رنجور حسن ملالتش دوچندان میشد.
«محمد نبودی ببینی» بعد از هفت سال آوارگی و دربدری پشت در زندانها، چگونه امید مادرت را ناامید کردند و به جای جگرگوشهاش یک کیسه کهنه و مندرس تحویل او دادند و با تندی و عتاب او را راندند.
«محمد نبودی ببینی»، «صدام یزید کافر» بالاخره باقیمانده جنازههای دوستان و رفقای تو رو تحویل مادرانشان داد، اما «امام عادل » تو و جانشین برحقاش، حتی محل دفن حسن را هم به مادرت خبر ندادند. پیرزن با همهی ضجه و نالهای که کرد ندانست کدام خاک سرد و سیاه عزیزش را در خود پنهان کرده است. «محمد نبودی ببینی» مادرت در عزای حسن اجازه سوگواری هم نداشت.
«امام» تو که گریه و زاری را به رایگان میبخشید، آن را از مادرت دریغ کرد. «محمد نبودی ببینی» مادرت به بهانهی تو که «عزیز» نظام جهل و جور هستی برای حسن هم میگریست.
«محمد» شاید میبودی و خودت طناب دار را به گردن «حسن» که چیزی جز مهر مردم به دل نداشت میانداختی و آخرین لگد را خودت به سینهی او میزدی (۷) تا بلکه «حورالعین» را در آغوش کشی.
«محمد» چه خوب که نبودی تا این جنایت را مرتکب شوی.
«محمد» توصیف فاجعه بیش از آن است که در چند سطر بگنجد.
ایرج مصداقی ۱۳ خرداد ۱۳۸۹
Irajmesdaghi@yahoo.com
www.irajmesdaghi.com
پانویس:
۱- نوحه «محمد نبودی ببینی» اثر غلام کویتیپور است که در سال ۶۱ خوانده شد.
http://www.4shared.com/account/file/40789387/d136198e/Mammad-Nabudi.html
اصل نوحه را علاقمندان موسیقی بوشهر با صدای جهانبخش کردی زاده (بخشو) شنیدهاند. این نوحه در واقع روی ملودی نوحه معروف بوشهری بازخوانی شده بود. نوحهی اصلی در آدر زیر است.
http://www.4shared.com/audio/qhKREde3/Bakhshu.html
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به آدرس زیر رجوع کنید.
http://samani.blogpars.com/?blogname=samani&post=31
۲- محمد جهانآرا در سقوط مشکوک هواپیمای سی ۱۳۰ حامل فرماندهان ارتش، همراه با موسی نامجو، ولیالله فلاحی، جواد فکوری، یوسف کلاهدوز و ... در ۶ مهرماه ۱۳۶۰ کشته شد.
۳- بازجویان برای تمدد اعصاب! و روحیه گرفتن برای اعمال شکنجهی بیشتر و تشدید فشار روی زندانی، خیلی اوقات همراه با صدای نوحه و سینهزنی به شکنجه زندانیان مشغول میشدند و همراه با ریتم سینهزنی ضربات کابل را فرود می آوردند. در «قبرهای» قزلحصار که یکی از مخوفترین شکنجهگاههای رژیم بود هم صدای نوحه و تلاوت قرآن یکی از ابزارهای فشار روی روح و روان زندانی بود.
۴- قبر- در سالهای ۶۲ و ۶۳ به محلی در زندان قزلحصار اطلاق میشد که در آن زندانی را مجبور میکردند با چشمبند در جعبهای برای ماهها بنشیند و شکنجههای جسمی و روحی گوناگونی را متحمل شود. شرح آن را در کتاب «دوزخ روی زمین» و جلد دوم «نه زیستن، نه مرگ» دادهام.
۵- حسن جهان آرا در ارتباط با مجاهدین دستگیر و به ۱۵ سال حبس محکوم شد. خبر اعدام او در ضمیمهی شمارهی ۲۶۱ نشریهی مجاهد، سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۶۴ به چاپ رسید که صحیح نبود، وی آن موقع زنده ماند تا در کشتار ۶۷ جاودانه شود.
۶- آرمان و آزاد اصلانی این نوحه را تبدیل به آهنگ زیبای محمد نبودی بببینی کردند که در آدرس زیر میتوانید گوش کنید.
http://www.pezhvakeiran.com/page1Video1.php?id=602
۷- در جریان کشتار ۶۷ در زندان گوهردشت در میانههای راه وقتی که موضوع قتلعام از پرده بیرون افتاد و دیگر پاسداران نیازی به نقش بازی کردن نداشتند، زندانیان را به صراحت تهدید میکردند که لگد آخر را خودشان به سینه آنها خواهند زد. در جریان این کشتار در زندان گوهردشت در حالی که زندانیان را روی چهارپایه و صندلی قرار داده و طناب دار را به گردنشان انداخته بودند پاسداران با زدن لگد به شکمشان، آنها را از روی چهارپایه به پایین پرت کرده و موجبات خفه شدنشان را فراهم میکردند.
«محمد نبودی ببینی»، برادرت را کشتند!
[ ایرج مصداقی]
بعید میدانم کسی در دههی ۶۰ در ایران زندگی کرده باشد و «نوحه محمد نبودی ببینی» (۱) کویتیپور را نشنیده باشد و خاطرهای غمانگیز و تلخ از آن نداشته باشد. این نوحه که به یاد محمد جهانآرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر (۲) خوانده شده بود هر سال در سالگرد آزادی خرمشهر جان تازهای میگرفت و ابزاری میشد که با آن خمینی، نیروی برآمده از انقلاب ضدسلطنتی را در تنور جنگ ضدملی و میهنی میریخت تا پایههای سرکوب و غارت منابع ملی را تحکیم بخشد و چند صباحی بر عمر حکومتش بیافزاید. در آن روزها نوحه و عزا وسیلهی کارایی بود برای حاکم کردن نظام جهل و تاریکی. هم نوحه و هم نظام ولایت فقیه از یک نقطه برمیخاستند، از رنج و عذاب و اندوه مردم. و یک فرهنگ را اشاعه میدادند، فرهنگ مرگ و نیستی و با یک چیز دشمن بودند، شادی و نشاط مردم.
برای مایی که زندان بودیم، رنج شنیدن این نوحه و دیگر نوحههای رژیم که آن روزها بازارشان به شدت داغ بود مثل خیلی مصیبتهای دیگر دو چندان بود. این نوحه و دیگر نوحههای مرسوم رژیم فقط در سالگرد آزادی خرمشهر و روزهایی که عملیات جنگی در جبههها جریان داشت طنینانداز نبود بلکه روزانه و گاه بطور مداوم سوهان روح و اندیشهی زندانی بود.
ما هم مصیبت جنگ و ویرانی را داشتیم و هم آوار شکنجه و اعدام و شقاوت و بیرحمی را. و این نوحه مثل دیگر نوحههای جنگ، ما را به هر دو بخش این تراژدی سنجاق میکرد؛ هم بشارت تداوم جنگ و ویرانی را میداد و هم بوی شکنجه و آزار و اذیت روحی و جسمی را داشت.
این نوحه، برای زندانی در بند، یادآور حسینیه اوین و راهروهای بازجویی، شکنجه گاهها، شعبههای دادستانی بود و پیشدرآمد و «موزیک متن» مراسم شکنجهی جسمی و روحی(۳).
یادآور روزهای سیاه قزلحصار و سلولهای تنگ و تاریک و «قبرهای» (۴) مخوف آن؛
یادآور سلولهای سرد و توأم با تنهایی گوهردشت.
روزگار ما به همین منوال گذشت تا سال ۶۷ و قتلعام زندانیان سیاسی به فرمان خمینی. آنوقت بود که همه چیز در نگاهم تغییر کرد؛ حتی نوحهی «محمد نبودی ببینی».
این بار نوحه برایم بار عاطفی هم پیدا کرد! با آن که خاطرات دردآوری از آن داشتم یک جوری مرا به قتلعام شدگان نیز پیوند میداد.
از آن وقت به بعد هر وقت که این نوحه را میشنوم بیاختیار به یاد حسن جهان آرا، (۵) برادر کوچکتر محمد جهان آرا سوژهی اصلی این نوحه میافتم که پس از تحمل هفت سال زندان، در تابستان ۶۷ ، «سر دار» از او «گشت بلند».
از چهرهی آرام و متین حسن به چهرهی صدها دوست و همراهی میرسم که سالهای سال در کنارشان زیسته بودم.
در طول این سالها هربار که نوحه را میشنیدم با خودم میگفتم حالا چه کسی برای مظلومیت حسن جهان آرا و دیگر بچهها که به فرمان «امام ِ عادلِ» محمد جهان آرا و به دست «یاران» او مظلومانه قتلعام شدند خواهد خواند؟
روزها گذشت تا آهنگ زیبای «محمد نبودی ببینی» اثر گروه «کافران بینام» (۶) که به نوعی بازسازی نوحهی معروف «محمد نبودی ببینی» است دوباره مرا به گذشته پیوند داد. احساس کردم آنچه را که مایل بودم بگویم این آهنگ زیبای رپ با طعنه و طنز از زبان لاکپشتی سبز بخوبی بیان میکند و حاصل ۳۰ سال حکومت نظام ولایت فقیه را به چالش میگیرد.
ممد نبودی ببینی اینجا آبادیه و
مثل ما بچشی طعم آزادی و
از زندگی نباشی تو ناراضی و
ممد رفتی بهشت ولی جات خالیه
نیستی ببینی شکم سیر چه حالیه
شام گوشت تازه و غذا مرغ و پلو
صبحونه شیر و کره عسلی هست جلو
... همه متفکر و کسی معترض نیست
قانون برقراره و منحرف نیست
همه چی استاندارد و تعریف شده
مردم بیمه و زیر و بر تعریف شده
...
در روزهای گذشته هربار که این آهنگ را گوش میکردم با خودم میگفتم: چقدر جای «حسن» در این آهنگ خالی است. ایکاش گروه «کافران بینام» (برادران اصلانی) از داستان حسن جهان آرا و مرگ مظلومانهاش خبر داشتند. چند روزی در این حال و هوا بودم که چیزی بنویسم و نکتهی اصلی را که جایش در این رپ زیبا خالی است بگویم اما تعلل میکردم تا یکی از دوستانم که اتفاقاً او نیز چون من زندانی بود و از کشتار ۶۷ جسته و با حسن آشنا، تشویقم کرد که بنویسم.
ای کاش کسی پیدا میشد و محمد جهان آرا و دیگر پاسداران ولایت فقیه را خطاب قرار میداد و میگفت:
«محمد نبودی ببینی»، خمینی چگونه بعد از شکست در جنگ، انتقامش را از زندانیان بیدفاع که یکی از آنها برادرت بود گرفت.
«محمد نبودی ببینی» برادرت را بعد از تحمل ۷ سال زندان و شکنجه و رنج، چگونه مظلومانه به دار کشیدند. «محمد نبودی ببینی» مادرت هر بار چگونه با هزار مصیبت و درد و اندوه به عشق دیدار عزیز دلبندش، این راه دور را میپیمود و از دیدن چهرهی رنجور حسن ملالتش دوچندان میشد.
«محمد نبودی ببینی» بعد از هفت سال آوارگی و دربدری پشت در زندانها، چگونه امید مادرت را ناامید کردند و به جای جگرگوشهاش یک کیسه کهنه و مندرس تحویل او دادند و با تندی و عتاب او را راندند.
«محمد نبودی ببینی»، «صدام یزید کافر» بالاخره باقیمانده جنازههای دوستان و رفقای تو رو تحویل مادرانشان داد، اما «امام عادل » تو و جانشین برحقاش، حتی محل دفن حسن را هم به مادرت خبر ندادند. پیرزن با همهی ضجه و نالهای که کرد ندانست کدام خاک سرد و سیاه عزیزش را در خود پنهان کرده است. «محمد نبودی ببینی» مادرت در عزای حسن اجازه سوگواری هم نداشت.
«امام» تو که گریه و زاری را به رایگان میبخشید، آن را از مادرت دریغ کرد. «محمد نبودی ببینی» مادرت به بهانهی تو که «عزیز» نظام جهل و جور هستی برای حسن هم میگریست.
«محمد» شاید میبودی و خودت طناب دار را به گردن «حسن» که چیزی جز مهر مردم به دل نداشت میانداختی و آخرین لگد را خودت به سینهی او میزدی (۷) تا بلکه «حورالعین» را در آغوش کشی.
«محمد» چه خوب که نبودی تا این جنایت را مرتکب شوی.
«محمد» توصیف فاجعه بیش از آن است که در چند سطر بگنجد.
ایرج مصداقی ۱۳ خرداد ۱۳۸۹
Irajmesdaghi@yahoo.com
www.irajmesdaghi.com
پانویس:
۱- نوحه «محمد نبودی ببینی» اثر غلام کویتیپور است که در سال ۶۱ خوانده شد.
http://www.4shared.com/account/file/40789387/d136198e/Mammad-Nabudi.html
اصل نوحه را علاقمندان موسیقی بوشهر با صدای جهانبخش کردی زاده (بخشو) شنیدهاند. این نوحه در واقع روی ملودی نوحه معروف بوشهری بازخوانی شده بود. نوحهی اصلی در آدر زیر است.
http://www.4shared.com/audio/qhKREde3/Bakhshu.html
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به آدرس زیر رجوع کنید.
http://samani.blogpars.com/?blogname=samani&post=31
۲- محمد جهانآرا در سقوط مشکوک هواپیمای سی ۱۳۰ حامل فرماندهان ارتش، همراه با موسی نامجو، ولیالله فلاحی، جواد فکوری، یوسف کلاهدوز و ... در ۶ مهرماه ۱۳۶۰ کشته شد.
۳- بازجویان برای تمدد اعصاب! و روحیه گرفتن برای اعمال شکنجهی بیشتر و تشدید فشار روی زندانی، خیلی اوقات همراه با صدای نوحه و سینهزنی به شکنجه زندانیان مشغول میشدند و همراه با ریتم سینهزنی ضربات کابل را فرود می آوردند. در «قبرهای» قزلحصار که یکی از مخوفترین شکنجهگاههای رژیم بود هم صدای نوحه و تلاوت قرآن یکی از ابزارهای فشار روی روح و روان زندانی بود.
۴- قبر- در سالهای ۶۲ و ۶۳ به محلی در زندان قزلحصار اطلاق میشد که در آن زندانی را مجبور میکردند با چشمبند در جعبهای برای ماهها بنشیند و شکنجههای جسمی و روحی گوناگونی را متحمل شود. شرح آن را در کتاب «دوزخ روی زمین» و جلد دوم «نه زیستن، نه مرگ» دادهام.
۵- حسن جهان آرا در ارتباط با مجاهدین دستگیر و به ۱۵ سال حبس محکوم شد. خبر اعدام او در ضمیمهی شمارهی ۲۶۱ نشریهی مجاهد، سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۶۴ به چاپ رسید که صحیح نبود، وی آن موقع زنده ماند تا در کشتار ۶۷ جاودانه شود.
۶- آرمان و آزاد اصلانی این نوحه را تبدیل به آهنگ زیبای محمد نبودی بببینی کردند که در آدرس زیر میتوانید گوش کنید.
http://www.pezhvakeiran.com/page1Video1.php?id=602
۷- در جریان کشتار ۶۷ در زندان گوهردشت در میانههای راه وقتی که موضوع قتلعام از پرده بیرون افتاد و دیگر پاسداران نیازی به نقش بازی کردن نداشتند، زندانیان را به صراحت تهدید میکردند که لگد آخر را خودشان به سینه آنها خواهند زد. در جریان این کشتار در زندان گوهردشت در حالی که زندانیان را روی چهارپایه و صندلی قرار داده و طناب دار را به گردنشان انداخته بودند پاسداران با زدن لگد به شکمشان، آنها را از روی چهارپایه به پایین پرت کرده و موجبات خفه شدنشان را فراهم میکردند.
بعید میدانم کسی در دههی ۶۰ در ایران زندگی کرده باشد و «نوحه محمد نبودی ببینی» (۱) کویتیپور را نشنیده باشد و خاطرهای غمانگیز و تلخ از آن نداشته باشد. این نوحه که به یاد محمد جهانآرا فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر (۲) خوانده شده بود هر سال در سالگرد آزادی خرمشهر جان تازهای میگرفت و ابزاری میشد که با آن خمینی، نیروی برآمده از انقلاب ضدسلطنتی را در تنور جنگ ضدملی و میهنی میریخت تا پایههای سرکوب و غارت منابع ملی را تحکیم بخشد و چند صباحی بر عمر حکومتش بیافزاید. در آن روزها نوحه و عزا وسیلهی کارایی بود برای حاکم کردن نظام جهل و تاریکی. هم نوحه و هم نظام ولایت فقیه از یک نقطه برمیخاستند، از رنج و عذاب و اندوه مردم. و یک فرهنگ را اشاعه میدادند، فرهنگ مرگ و نیستی و با یک چیز دشمن بودند، شادی و نشاط مردم.
برای مایی که زندان بودیم، رنج شنیدن این نوحه و دیگر نوحههای رژیم که آن روزها بازارشان به شدت داغ بود مثل خیلی مصیبتهای دیگر دو چندان بود. این نوحه و دیگر نوحههای مرسوم رژیم فقط در سالگرد آزادی خرمشهر و روزهایی که عملیات جنگی در جبههها جریان داشت طنینانداز نبود بلکه روزانه و گاه بطور مداوم سوهان روح و اندیشهی زندانی بود.
ما هم مصیبت جنگ و ویرانی را داشتیم و هم آوار شکنجه و اعدام و شقاوت و بیرحمی را. و این نوحه مثل دیگر نوحههای جنگ، ما را به هر دو بخش این تراژدی سنجاق میکرد؛ هم بشارت تداوم جنگ و ویرانی را میداد و هم بوی شکنجه و آزار و اذیت روحی و جسمی را داشت.
این نوحه، برای زندانی در بند، یادآور حسینیه اوین و راهروهای بازجویی، شکنجه گاهها، شعبههای دادستانی بود و پیشدرآمد و «موزیک متن» مراسم شکنجهی جسمی و روحی(۳).
یادآور روزهای سیاه قزلحصار و سلولهای تنگ و تاریک و «قبرهای» (۴) مخوف آن؛
یادآور سلولهای سرد و توأم با تنهایی گوهردشت.
روزگار ما به همین منوال گذشت تا سال ۶۷ و قتلعام زندانیان سیاسی به فرمان خمینی. آنوقت بود که همه چیز در نگاهم تغییر کرد؛ حتی نوحهی «محمد نبودی ببینی».
این بار نوحه برایم بار عاطفی هم پیدا کرد! با آن که خاطرات دردآوری از آن داشتم یک جوری مرا به قتلعام شدگان نیز پیوند میداد.
از آن وقت به بعد هر وقت که این نوحه را میشنوم بیاختیار به یاد حسن جهان آرا، (۵) برادر کوچکتر محمد جهان آرا سوژهی اصلی این نوحه میافتم که پس از تحمل هفت سال زندان، در تابستان ۶۷ ، «سر دار» از او «گشت بلند».
از چهرهی آرام و متین حسن به چهرهی صدها دوست و همراهی میرسم که سالهای سال در کنارشان زیسته بودم.
در طول این سالها هربار که نوحه را میشنیدم با خودم میگفتم حالا چه کسی برای مظلومیت حسن جهان آرا و دیگر بچهها که به فرمان «امام ِ عادلِ» محمد جهان آرا و به دست «یاران» او مظلومانه قتلعام شدند خواهد خواند؟
روزها گذشت تا آهنگ زیبای «محمد نبودی ببینی» اثر گروه «کافران بینام» (۶) که به نوعی بازسازی نوحهی معروف «محمد نبودی ببینی» است دوباره مرا به گذشته پیوند داد. احساس کردم آنچه را که مایل بودم بگویم این آهنگ زیبای رپ با طعنه و طنز از زبان لاکپشتی سبز بخوبی بیان میکند و حاصل ۳۰ سال حکومت نظام ولایت فقیه را به چالش میگیرد.
ممد نبودی ببینی اینجا آبادیه و
مثل ما بچشی طعم آزادی و
از زندگی نباشی تو ناراضی و
ممد رفتی بهشت ولی جات خالیه
نیستی ببینی شکم سیر چه حالیه
شام گوشت تازه و غذا مرغ و پلو
صبحونه شیر و کره عسلی هست جلو
... همه متفکر و کسی معترض نیست
قانون برقراره و منحرف نیست
همه چی استاندارد و تعریف شده
مردم بیمه و زیر و بر تعریف شده
...
در روزهای گذشته هربار که این آهنگ را گوش میکردم با خودم میگفتم: چقدر جای «حسن» در این آهنگ خالی است. ایکاش گروه «کافران بینام» (برادران اصلانی) از داستان حسن جهان آرا و مرگ مظلومانهاش خبر داشتند. چند روزی در این حال و هوا بودم که چیزی بنویسم و نکتهی اصلی را که جایش در این رپ زیبا خالی است بگویم اما تعلل میکردم تا یکی از دوستانم که اتفاقاً او نیز چون من زندانی بود و از کشتار ۶۷ جسته و با حسن آشنا، تشویقم کرد که بنویسم.
ای کاش کسی پیدا میشد و محمد جهان آرا و دیگر پاسداران ولایت فقیه را خطاب قرار میداد و میگفت:
«محمد نبودی ببینی»، خمینی چگونه بعد از شکست در جنگ، انتقامش را از زندانیان بیدفاع که یکی از آنها برادرت بود گرفت.
«محمد نبودی ببینی» برادرت را بعد از تحمل ۷ سال زندان و شکنجه و رنج، چگونه مظلومانه به دار کشیدند. «محمد نبودی ببینی» مادرت هر بار چگونه با هزار مصیبت و درد و اندوه به عشق دیدار عزیز دلبندش، این راه دور را میپیمود و از دیدن چهرهی رنجور حسن ملالتش دوچندان میشد.
«محمد نبودی ببینی» بعد از هفت سال آوارگی و دربدری پشت در زندانها، چگونه امید مادرت را ناامید کردند و به جای جگرگوشهاش یک کیسه کهنه و مندرس تحویل او دادند و با تندی و عتاب او را راندند.
«محمد نبودی ببینی»، «صدام یزید کافر» بالاخره باقیمانده جنازههای دوستان و رفقای تو رو تحویل مادرانشان داد، اما «امام عادل » تو و جانشین برحقاش، حتی محل دفن حسن را هم به مادرت خبر ندادند. پیرزن با همهی ضجه و نالهای که کرد ندانست کدام خاک سرد و سیاه عزیزش را در خود پنهان کرده است. «محمد نبودی ببینی» مادرت در عزای حسن اجازه سوگواری هم نداشت.
«امام» تو که گریه و زاری را به رایگان میبخشید، آن را از مادرت دریغ کرد. «محمد نبودی ببینی» مادرت به بهانهی تو که «عزیز» نظام جهل و جور هستی برای حسن هم میگریست.
«محمد» شاید میبودی و خودت طناب دار را به گردن «حسن» که چیزی جز مهر مردم به دل نداشت میانداختی و آخرین لگد را خودت به سینهی او میزدی (۷) تا بلکه «حورالعین» را در آغوش کشی.
«محمد» چه خوب که نبودی تا این جنایت را مرتکب شوی.
«محمد» توصیف فاجعه بیش از آن است که در چند سطر بگنجد.
ایرج مصداقی ۱۳ خرداد ۱۳۸۹
Irajmesdaghi@yahoo.com
www.irajmesdaghi.com
پانویس:
۱- نوحه «محمد نبودی ببینی» اثر غلام کویتیپور است که در سال ۶۱ خوانده شد.
http://www.4shared.com/account/file/40789387/d136198e/Mammad-Nabudi.html
اصل نوحه را علاقمندان موسیقی بوشهر با صدای جهانبخش کردی زاده (بخشو) شنیدهاند. این نوحه در واقع روی ملودی نوحه معروف بوشهری بازخوانی شده بود. نوحهی اصلی در آدر زیر است.
http://www.4shared.com/audio/qhKREde3/Bakhshu.html
برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به آدرس زیر رجوع کنید.
http://samani.blogpars.com/?blogname=samani&post=31
۲- محمد جهانآرا در سقوط مشکوک هواپیمای سی ۱۳۰ حامل فرماندهان ارتش، همراه با موسی نامجو، ولیالله فلاحی، جواد فکوری، یوسف کلاهدوز و ... در ۶ مهرماه ۱۳۶۰ کشته شد.
۳- بازجویان برای تمدد اعصاب! و روحیه گرفتن برای اعمال شکنجهی بیشتر و تشدید فشار روی زندانی، خیلی اوقات همراه با صدای نوحه و سینهزنی به شکنجه زندانیان مشغول میشدند و همراه با ریتم سینهزنی ضربات کابل را فرود می آوردند. در «قبرهای» قزلحصار که یکی از مخوفترین شکنجهگاههای رژیم بود هم صدای نوحه و تلاوت قرآن یکی از ابزارهای فشار روی روح و روان زندانی بود.
۴- قبر- در سالهای ۶۲ و ۶۳ به محلی در زندان قزلحصار اطلاق میشد که در آن زندانی را مجبور میکردند با چشمبند در جعبهای برای ماهها بنشیند و شکنجههای جسمی و روحی گوناگونی را متحمل شود. شرح آن را در کتاب «دوزخ روی زمین» و جلد دوم «نه زیستن، نه مرگ» دادهام.
۵- حسن جهان آرا در ارتباط با مجاهدین دستگیر و به ۱۵ سال حبس محکوم شد. خبر اعدام او در ضمیمهی شمارهی ۲۶۱ نشریهی مجاهد، سازمان مجاهدین خلق ایران، به تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۶۴ به چاپ رسید که صحیح نبود، وی آن موقع زنده ماند تا در کشتار ۶۷ جاودانه شود.
۶- آرمان و آزاد اصلانی این نوحه را تبدیل به آهنگ زیبای محمد نبودی بببینی کردند که در آدرس زیر میتوانید گوش کنید.
http://www.pezhvakeiran.com/page1Video1.php?id=602
۷- در جریان کشتار ۶۷ در زندان گوهردشت در میانههای راه وقتی که موضوع قتلعام از پرده بیرون افتاد و دیگر پاسداران نیازی به نقش بازی کردن نداشتند، زندانیان را به صراحت تهدید میکردند که لگد آخر را خودشان به سینه آنها خواهند زد. در جریان این کشتار در زندان گوهردشت در حالی که زندانیان را روی چهارپایه و صندلی قرار داده و طناب دار را به گردنشان انداخته بودند پاسداران با زدن لگد به شکمشان، آنها را از روی چهارپایه به پایین پرت کرده و موجبات خفه شدنشان را فراهم میکردند.
۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه
جنبش سبز باید به حمایت مردم آذربایجان برخیزد، کم هزینه ترین راه سر دادن شعار بر پشت بام ها است
جنبش سبز، جنبشی است فراگیر که مدافع مطالبات به حق مردم ایران از هر قوم و نژادی است. امروز هم مطالبات مردم آذربایجان، بخشی از مطالبات جنبش سبز می باشد، پس نباید نسبت به آن بی تفاوت بود. دریاچه ارومیه تنها متعلق به مردم آذربایجان نیست بلکه متعلق به تمام مردم ایران است. پس هر کس که خود را ایرانی می داند باید از خواسته به حق مردم آذربایجان دفاع کند. ما که برای تغییر نام خلیج فارس این همه حساسیت نشان می دهیم، منطقی است که حساسیت ما به نابودی دریاچه ارومیه دو چندان باشد. جنبش سبز باید به یاری مردم آذربایجان بشتابد. شاید کم هزینه ترین راه سر دادن شعارهای مردم آذربایجان بر پشت بام ها باشد.
۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه
تقدیم به عبدالرضا قنبری معلم عزیز اعدامی ام و به امید آزادیش
کلک مهر
تقدیم به عبدالرضا قنبری معلم عزیز اعدامی ام و به امید آزادیش
فرزاد دیگری
در بند ظالمان
بنشسته است غمین
در انتظار لحظه ی جان کندنش به دار
فرزاد دیگری
دلداده ی وطن
پر از شعور و شعر
پر مهر و با وقار
جرمش تفکرو اندیشه های سبز
آموزگار عشق، آموزگار مهر
عشقش نوشتن و بهرنگی دیار
فرزاد دیگری از کوچه های سبز
از کوچه های فقر، از کوچه های درد
با درد مردمان
همراه و همقطار
از ترس مهر او
از چشم همرهان
چهرش نهفته است
ضحاک نابکار
غافل که صورت پر مهر قنبری
با کلک مهر او
بر لوح قلب ما
تصویر گشته است
شاعر ب. آرام
اشتراک در:
پستها (Atom)